🌟
#ایده_آشپزی 🍽
😍شیک پذیرایی کن
🥛لیوان هایی که میخواید برای مهمونی داخلش شربت یا ژله درست کنید رو تزیین کنید🍹
🍷 کافیه فقط لبه لیوان رو داخِل شکلات 🍫آب شده کنید و روش ترافل رنگی بریزید 🍹🍹
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
اگه میخای بدونی #ریا تو کارت هست یا نه این حدیث رو داشته باش:👇
امیرمومنان علی(ع)
#ریاکار چهار علامت دارد:
🍀اگر تنها باشد اعمال خود را با کسالت انجام می دهد،
🍀و اگر در میان مردم باشد بانشاط انجام می دهد،
🍀هرگاه او را مدح و ثنا گویند بر عملش می افزاید،
🍀و هرگاه از او تعریف نکنند از آن می کاهد!
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#باغ_مارشال_92
در پاریس کنار رود سن.. دنیا در نظرم همان بهشتی بود که به ما وعده داده بودند. لحظه ها آن قدر برایم لذتبخش
بود که رفت و برگشت اتوبوس به نظرم خیلی زودتر از زمان رفت و برگشت طول کشید. روی یکی از نیمکت های
چوبی کنار رود سن نشستیم. سیما می گفت: زندگی تو پاریس واقعا لذت بخشه. در حالی که من عقیده داشتم
کشورهای اروپایی فقط برای مسافرت های کوتاه مدت دلچسب هستند.
به هر حال نمی خواستیم وقتمان را با صحبت دباره عقایدمان بگذرانیم. حیف بود آن محیط و آدم ها را رها کنیم و به
بحث بپردازیم.
از آنجا تا هتل فاصله زیادی نبود. پیاده به طرف هتل راه افتادیم و ساعت از نیمه شب گذشته بود که رسیدیم. روی
تخت دراز کشیدیم و از روی نقشه نقاط دیدنی شهر را یادداشت می کردیم که خوابمان برد.
روز بعد، طبق معمول زودتر از خواب بیدار شدم. سیما را صدا زدم. هراسان از خواب پرید با دستپاچگی لباس
پوشیدیم و صبحانه را در رستوران هتل صرف کردیم و سپس به کمک نقشه، رهسپار برج ایفل شدیم. با اولین اشاره
تاکسی روبروی ما ایستاد. سوار شدیم . بعد زا میدان تروکاردرو به برج جایفل رسیدیم. واقعا شاهکار معماری فلزی
جهان بود. تا ظهر همان اطراف بودیم و ناهار را در رستوران معروف »سن میشل« خوردیم. بعد از ظهر به خیابان
»شانزه لیزه« رفتیم و کاخ الیزه را که محل کار رئیس جمهور فرانسه بود از نزدیک دیدیم. آنچه درباره کاخ الیزه
شنیده بودیم، با آنچه می دیدیم، خیلی تفاوت داشت. چند مرتبه از خیابان شانزه لیزه بالا و پائین رفتیم. هنوز
سنگفرش بود و معماری قدیم فرانسه در آنجا کاملا مشهود بود. مسئولین شهر سعی داشتند کاخ و خیابان را با همان
سنت قدیم حفظ کنند.
روز سوم نوبت به موزه »لوور« رسید. نزدیک در ورودی به چندین زبان نوشته شده بود:
»موزه لوور مشهور ترین موزه جهان که در سال 1793 تأسیس شده، در زمان لویی سیزدهم و چهاردهم محل کاخ
سلطنتی بوده و پس از انتقال دربار به کاخ »ورسای« به شکل موزه درآمده است.«
وقتی وارد شدیم، قبل از هرچیز شکوره و عظمت معماری آنجا ما را مبهوت کرد. به حدی که تا مدتی حواسمان به
تابلوها و اشیای قدیمی نبود.
شاهکارهای نقاشان معروف فرانسه، انگلستان، ایتالیا، فنلاند، آلمان، اسپانیا و حجاری های ارزنده یونان و روم قدیم
واقعا دیدنی بود.
بین آن همه تابلو، لبخند ژکوند، را خوب می شناختیم. تابلوهای »آتنا« الهه خرد، و »مریخ« خدای جنگ، »کارداوید«
تابلوی »پرومته قهرمان زنجیر شده« و تاجگذاری »مسیح« اثر »آنژلیکو« تابلوهایی بودند که عکس آنها را در بعضی از
مجالت و نشریات دیده بودم.
جسد مومیایی شده »رامس سوم« یکی از فرانه مصر برایمان بی اندازه جالب بود. مومیایی چنان استادانه انجام شده
بود که گمان می کردیم جسد تازه است.
ناهار را همان جا، داخل رستوران موزه خوردیم. بازدید از موزه تا غروب ، طول کشید، در صورتی که یک پنجم آن
را هم ندیده بودیم. هوا تقریبا تاریک شده بود که به هتل برگشتیم. روز دیگه را به کاخ های معروف پاریس که
آدرس هایشان در گوشه نقشه نوشته شده بود اختصاص دادیم.
کاخ الیزه را دیده بودیم. کاخ های »تویلری«، »تریایون« و »لوکزامبورگ« تاریخچه ای جداگانه داشتند...
ادامه دارد..
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#باغ_مارشال_93
جنگل »بوادوبولونی« یکی از تفریح گاه های پاریس بود که یک روز را آ»جا گذراندیم. دریاچه بزرگ، انواع درخت
های زینتی و فواره ها که پشنگه هایشان در آسمان و زمین پاشیده می شد، در نوع خودشان بی نظیر بودند.
با سیما سوار قایق دو نفره شدیم و پاروزنان به وسط دریاچه رفتیم. در اثر یک احتیاطی چیزی نمانده بود سیما غرق
شود. بلافاصله قایق نجات همراه با شناگران ماهر، به کمک ما آمدند سیما خیلی ترسیده بود و من نمی توانستم
جلوی خنده ام را بگیرم.
تماشای کلیسای »ساکره کور« را همان خانواده ایرانی که در هتل مونپارناس اقامت داشتند، توصیه کرده بودند.
عالوه برا سختمان دیدنی کلیسا، نقاشان و کاریکاتوریست هایی بودند که از چهره توریست ها در حیاط سنگفرش
شده پشت کلیسا نقاشی می کردند. یکی از نقاشان که کارش نسب به بقیه بهتر بود و پول بیشتری هم می گرفت،
تابلوی زیبایی از چهره سیما کشید که واقعا جای تحسین داشت.
دو روز آخر اقامتمان در چاریس یعنی روز ششم و هفتم مسافرت را برای خرید گذاشته بودمی. یک روز به میدان
»اوپرا« و گالری »الفایت« و روز دیگر به فروشگاه بزرگ »پرن تان« رفتیم. سیما تا آنجا که پول من و چمدان او اجازه
می داد برای خود و دوستان و فامیلش لباس و سوغاتی خرید. من هم به دو دست کت و شلوار و چند پیراهن و کفش
اکتفا کردم.
مسافرت ما به پاریس بیش از یک هفته طول نکشیدو دلمان می خواست چند روز دیگر می ماندیم. ولی مجبور بودیم
به خاطر درس و دانشکده برگردیم.
روزی که برای بازگشت به تهران، به فرودگاه شارل دوگل رفتیم، زمان خیلی سریع گذشت عالوه بر چمدان و ساکی
که داشتیم، دو چمدان بزرگ هم اضافه شده بود. باالخره بعد از مراحل گمرکی ، سوار شدیم و راس ساعت معین،
هواپیما از زمین بلند شد و فرودگاه را ترک کرد.
مادر سیما و سیاوش به استقبالمان آمده بودند. مادر و دختر انگار چند سال از هم دور بودند؛ چنان یکدیگر را بغل
کردند که من هم تحت تأثیر قرار گرفتم. بعد از روبوسی و احوالپرسی راننده سرهنگ چمدان ها را داخل اتومبیل
گذاشت و سوار شدیم و حرکت کردیم.
چون هنوز مناظر و نمای شهر پاریس را در ذهن داشتیم، خیابان های تهران زشت و کهنه به نظر می آمد. آن شب
در خانه سرهنگ ماندیم و بیشتر درباره شهر پاریس و آنچه دیده بودیم صحبت کردیم. سرهنگ چندبار به پاریس
رفته بود. وقتی گفت از جاهای مختلف پاریس عکس دارد تازه افسوس خوردیم چرا با خودمان دوربین نبرده بودیم.
روز هفدهم فروردین، من و سیما به دانشکده رفتیم. سه روز از شروع کالس ها گذشته بود. بچه ها بار دیگر به من
تبریک گفتند. وقتی گفتم به پاریس رفته بودیم، آنهایی که توانایی مسافرت، حتی تا شمال کشور را نداشتند، تعجب
کردند. بعضی ها هم که بارها به اروپا سفر کرده بودند، برایشان بی تفاوت بود.
با ابراهیم که تنها شدیم، گفت بچه ها تصمیم دارند دسته جمعی به خانه من بیایند. خوشحال شدم. قرار شد بعد از
مشورت با سیما و تعیین روزی مناسب آنها را خبر کنم.
سیما هم از صمیمیت دوستانم و اینکه می خواهند معرفت نشان بدهند و به دین ما بیایند، استقبال کرد. بعد از تبادل
نظر قرار شد جمعه آینده، دوستان برای صرف ناهار به یوسف آباد بیایند.....
ادامه دارد.....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#باغ_مارشال_94
برای سیما تهیه غذا آن هم برای پانزده شانزده نفر مشکل بود. می گفت اگر از رستوران غذا تهیه کنیم بهتر است.
وقتی فروغ خانم به قضیه پی برد طوری که سیما ناراحت نشود گفت تهیه غذا از رستوران صورت خوشی ندارد، انگار
به مهمان اهمیت نمی دهید ون یا اصال خانه داری بلد نیستید.
فروغ خانم قبول کرد هر غذایی که بخواهیم درست کند و از سیما خواست از این به بعد عالوه بر دانشکده به خانه
داری هم اهمیت بدهد تا در کارهای خانه هم مهارت پیدا کند. چون سیما از فروغ خانم خوشش می آمد، از نصیحت
او ناراحت نشد و چیزی به دل نگرفت.
روز جمعه ، ابراهیم و بقیه دوستان، همراه با دسته گلی بزرگ و زیبا و دو قالیچه ترکمن به خانه ما آمدند. مجید را
هم دعوت کرده بودم. او بین بچه ها فقط ابراهیم را می شناخت و کم کم با بقیه هم آشنا شد.
سیما بعد از خوش آمدگویی و تشکر به خاطر گل و کادو و این که به خانه ما آمده بودند، به طبقه دوم رفت و تا
هنگام خداحافظی همان جا ماند.
فروغ خانم سنگ تمام گذاشته بود. دوستان به گمان اینکه آن همه غذای خوشمزه را سیما درست کرده بار دیگر به
من تبریک گفتند چنین زن کدبانویی دارم. آن روز هب خوبی و خوشی گذشت و دوستان مرا سرافراز کردند.
من و سیما هر روز بعد از خوردن صبحانه با هم به دانشکده می رفتیم و هنگام برگشتن گاهی ناهار را در رستوران
می خوردیم و گاهی به خانه مادر سیما می رفتیم. بعضی وقت ها هم آنچه از شب مانده بود، می خوردیم. با شروع
تعطیالت تابستانی سیما به فکر افتاد رانندگی یاد بگیرد. با بی ام و که بین اتومبیل ها شتاب بیشتری داشت، امکان
رانندگی نبود. بنابراین در یکی از آموزشگاه ها رانندگی ثبت نام کرد و حدود دو ماه بعد گواهی نامه گرفت. روزهای
نخست، رانندگی با بی ام و برایش مشکل بود، ولی کم کم توانست به تنهایی رانندگی کند. در این مدت از شیراز
خبری نداشتم تا اینکه نامه بهران به دستم رسید. نوشته بود بی معرفتم که یادی از مادر نمی کنم.
در ضمن خانه ای که قرار بود از طریق دفتر اسناد رسمی تکلیفش روشن شود، برای تحویل و امضاء حاضر شده بود.
بهرام تأکید کرده بود هر چه زودتر خودم را به شیراز برسانم.
نامه بهرام مرا وسوسه کرد. هر چه می خواستم خودم را راضی کنم از رفتن به شیراز منصرف شوم، امکان نداشت. به
قول معروف دلم کنده شده بود. سیما ابتدا راضی نمی شد. معتقد بود رفت و آمد به شیراز، غیر از نکه آرامش ما را
به هم بزند، فایده دیگری ندارد. ولی وقتی با اصرار من روبرو شد، به شرط اینکه هرگز پا به خانه مادرم نگذارم،
موافقت کرد.
دو روز بعد، تهران را به قصد شیراز ترک کردیم یک شب در اصفهان ماندیم و فردای آن شب رهسپار شیراز شدیم.
سیما سرش را به صندلی تکیه داده و خوابیده بود، فرصت داشتم به خودم، مادرم، ترگل، آویشن و جمشید فکر کنم.
دلم برایشان تنگ شده بود. هرچه به شیراز نزدیک تر می شدیم، شوق دیدن آنها بیشتر بر دل و روحم چیره می
شد.
ساعت از یازده گذشته بود که به سعادت آباد رسیدیم. بدون برنامه قبلی یکراست به باغ قوام رفتیم همان باغی که
سرنوشت من و سیما در آن رقم خورد و عاشق یکدیگر شدیم.
حسن باغبان به محض اینکه مرا دید به استقبال دوید. صورتم را بوسید و برای پدرم خدابیامرزی طلب کرد. بلافاصله
جایگاه مخصوص را فرش کرد و خیلی زود چای آماده شد. او را برای تهیه غذا به رستورانی که چند صد متری از باغ
فاصله داشت فرستادمو من و سیما از خاطرات گذشته یاد کردیم. وقتی دور از چشم دیگران به انتهای باغ رفته بودیم..
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطوری لباسی که آب رفته رو به حالت اول برگردونیم؟ 🤔
با این ترفند ساده، میتونید لباسای آب رفته رو عین روز اولش کنید👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیم شارژرتون خراب شده؟🤔
یه دونه نی بردارید و با این ترفند درستش کنید👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌟
#ترفند_آشپزى 👌
#شربت_ژله_ای 🍷
💮 هر نصف بسته پودر ژله را با نصف ليوان اب جوش بنماري كرده داخل يخچال بگذاريد تا ژله نيم بند شود
🔅 برای نصف بسته پودر ژله يك ليوان اب سرد💧 داخل ليوان ريخته با يكي دو ق غ گلاب🥀 ريخته و يكي دو ق غ شكر ريخته و ٤-٥ق غ تخم شربتي خيس خورده و لعابدار شده خوب هم بزنيد تا حل شود پس از نيم بند شدن ژله شربت را بهش اضافه كنيد 😍🍹
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برش دادن حوله و پارچه های ضخیم با قیچی سخته؟ 🤔
با یه روزنامه یا کاغذ، خیلی سریع برشش بدید :)
تعجب کردید؟ پس گیف رو ببینید 😎☝️
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند قیف
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️
#شیکپوشی
🍥آموزش بستن شال عالی برای دوران عید و دید و بازدید
#شال #روسری
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662