eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
چجوری کاپشن استاندارد بخریم؟ 🤔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطوری جلوی پرخــــوری و بیش از حد غذا خوردن رو بگیریم ؟ 🍔🌭 حتی اگه اضافه وزن ندارید این آموزش و ترفندها رو ببینید (☝️) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌀يكى از ايده هاى خيلى خوب براى نظم دهى به كابينت استفاده از اين گيره ها به در كابينت هست كه ميتونيد خيلى چيزا مثل كفگير و ملاقه به اون اويزون كنيد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
لبو: 1 کیلو گرم سرکه سفید: 1 لیتر نمک، فلفل سیاه و سفید نکوبیده: به میزان لازم روش تهیه: لبو ها را شسته و آنها را ورقه ورقه میکنیم و در اندازه های متوسط قالب زده داخل شیشه ریخته و با سرکه روی آن را می پوشانیم. داخل آن نمک، فلفل سیاه و سفید نکوبیده می اندازیم و در آن را محکم می بندیم و در یخچال به مدت 2 هفته قرار می دهیم تا نرم شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 چطوری از سیاه شدن موز جلوگیری کنیم؟ با این ترفند، موز حداقل تا 3 هفته سالم و تازه میمونه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✍🏽 آمـوز!!! »یک پزشک می گفت: یک بار وارد اتاق مراقبت‌های ویژه شدم، جوانی بیست و پنج ساله توجه من را به خودش جلب نمود، که او مبتلا به ایدز و وضعیتش وخیم بود، با نرمی با او صحبت کردم اما حرف‌هایی که می زد واضح نبود. »با خانواده‌اش تماس گرفتم! مادرش به بیمارستان آمد. »از او درباره‌ی پسرش پرسیدم؟ گفت: حالش خوب بود تا آنکه با آن دختر آشنا شد. گفتم: نماز می‌خواند؟ گفت: نه، اما نیت کرده بود که در پایان عمرش توبه کند و به حج برود!! »نزدیک آن جوان بیچاره شدم در حالی که داشت جان می‌داد نزدیک گوشش گفتم: لا اله الا الله، بگو لا الله الا الله »متوجه من شد و نگاهم کرد بیچاره با همه‌ی توانش سعی می‌کرد و اشک از چشمانش سرازیر بود، چهره‌اش داشت تیره می‌شد و من همچنان تکرار می‌کردم، بگو: ”لا اله الا الله“ »به زور شروع به حرف زدن کرد و ناله کنان گفت: خیلی درد دارم،مُسکن می‌خواهم. »نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم، می‌گفتم، بگو: لا اله الا الله »لب‌هایش را به سختی تکان داد، خوشحال شدم، اما گفت: نمی‌توانم...نمی‌توانم... دوست دخترم را می خواهم.. مادرش گریه می‌کرد و پسرش را نگاه می‌کرد.ضربان نبض فرزندش ضعیف می‌شد و داشت می مُرد. »نتوانستم خودم را کنترل کنم به شدت گریه می‌کردم، دستش را گرفتم و دوباره سعی کردم، گفتم خواهش می‌کنم، بگو: لا اله الا الله »ولی او فقط تکرار می‌کرد: نمی‌توانم... نمی‌توانم... به سختی نفس نفس می‌زد و ناگهان، نبضش ایستاد و چهره‌اش کبود شد و فوت کرد، مادرش نتوانست طاقت بیاورد و خود را به روی پسرش انداخت و شروع کرد به ناله و شیون اما دیگر شیون و غصه‌ی او چه فایده‌ای دشت؟ »برادر و خواهر مسلمانم: آن جوان به سوی پروردگارش رفت اما نه شهوت به او سودی بخشید و نه لذت‌ها ، زیرافریب جوانی‌اش را خورد، فریب اتوموبیل و لباس‌های زیبایش را خورد، و الان تنها اعمالی که انجام داده بوده در قبر هم‌نشین اوست و آنچه به دست آورده بود،سودی برایش نداشت ”می خواست در پیری توبه کند“ اما به پیری نرسید!! 📔برگرفته شده از کتاب: ”داستان زیبای توبه- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
‌ 📚هر چیز که خوار آید ، یک روز به کار آید یک روز مرد دنیا دیده ای با پسرش به سفر رفت . در راه نعل اسبی پیدا کردند و به پسر گفت : نعل را بردار شاید به دردمان بخورد . پسر گفت : ما که اسب نداریم به چه دردمان می خورد ؟ پدر نعل اسب را برداشت و به پسر هم چیزی نگفت و به راهشان ادامه دادند . در راه به روستایی رسیدند . پدر در کارگاهی نعل اسب را فروخت بی آنکه پسر متوجه شود و با پولش کمی گیلاس خرید و در پارچه ای پیچید . و به راه ادامه دادند . در بین راه هر دو حسابی تشنه شدند و آبی که همراهشان بود تمام شد . در راه از تشنگی زیاد پسر بی حال شد و پدر گفت فاصله ی زیادی تا مقصد نمانده راهت را ادامه بده . گیلاسی را جلوی راه پسر انداخت . پسر فوراً آن را برداشت و خورد و شیرینی آن باعث شد تا به راهش ادامه دهد . پدر یک گیلاس جلوی راه او می انداخت و پسر آنها را می خورد تا به راهش ادامه دهد و قوت می گرفت . پسر از پدر پرسید که این گیلاس ها را از کجا آورده؟ پدر گفت : تو حاضر نشدی برای برداشتن نعل اسب خم شوی اما 20 بار برای برداشتن گیلاس خم شدی این گیلاس از فروش همان نعل اسب به دست آمده به همین دلیل می گویند : هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
💕در هر تپش قلبم حضور معبوديست که بي منت برايم خدايي مي کند.... بي منت مي بخشد... و بي منت عطا مي کند... اي همه هستي... اي همه شکوه... اي همه آرامش.... امواج متلاطم درونم را ساحلي نيست جز يادت.... و غوغاي روح بي پناهم را پناهي نيست جز حضورت... وجودم را با ذکر نامت آذين مي بندم و جانم را با يادت متبرک مي کنم و عاشقانه تمنايت مي کنم.... الهي و ربي من لي غيرک...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند فر کردن مو فقط با کمک سشوار 😎👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽سوسیس زیر ذره بین. ‌فقط جای ما اون تو خالیه!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽اولین اتومبیل دنیا توسط بنز در سال ۱۸۸۵ و با هزینهء ۱۵۰ دلار ساخته شد که به پول امروز میشه حدود ۴۲۷۰ دلاد. فیلمی از یکی از این کالسکه موتوردارهای بنز که هنوز کار میکنه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔵شخصي آمد به نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)شكايت از فقر و نداري كرد حضرت فرمود: مگر نماز نمي‌خواني عرض كرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا مي‌كنم، حضرت فرمود: مگر روزه نمي‌گيري عرض كرد سه ماه روزه مي‌گيرم. آن حضرت فرمود امر خدا را نهي و نهي خدا را امر مي‌كني يا به كدام معصيت گرفتاري عرض كرد يا رسول الله حاشا و كلّا كه من خلاف فرموده‌ي خدا را بكنم حضرت متفكرانه سر به جيب حيرت فرو برد ناگاه جبرئيل نازل شد عرض كرد يا رسول الله حق تعالي ترا سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد در همسايگي اين شخص باغيست و در آن باغ گنجشكي آشيانه دارد و در آشيانه او استخوان شخص بي‌نمازي مي‌باشد به شومي آن استخوان از خانه‌ي اين شخص بركت برداشته شده است و او را فقر گرفته است. حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، بينداز دور. به فرموده‌ي آن حضرت عمل كرد بعد از آن توانگر شد. مکیال المکارم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
♥️﷽ باخداباش_پادشاهی_ڪن ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ڪﻦ !... ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ڪﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸڪﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮڪﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ڪﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ڪﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧـﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ... ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ . ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
وقتی کرونا آمد فهمیدم دوست خوب یعنی جلال. از وقتی مجبور شدیم کمتر همدیگر را ببینیم، پیغام‌های جلال بیشتر شد. بیشتر روزها می‌پرسید «همه چی خوبه..؟ رو به راهی؟» و من‌ جواب‌ می‌دادم «مخلصتم، عالی». جلال هم یک علامت پیروزی با دو تا گل می‌فرستاد. بعد از مدتی دیگر پیغام‌های جلال را باز نمی‌کردم چون می‌دانستم می‌خواهد حالم را بپرسد و حالم خوب بود. وقتی جلال زنگ می‌زد و می‌گفت «نگرانت شدم، یه هفته‌ست پیغام‌های من رو باز هم نکردی» از خجالت آب می‌شدم اما خیالم راحت بود که جلال هست. می‌دانستم همیشه هست و همین خیالم را راحت می‌کرد. گاهی برایش می‌نوشتم «جلال یه قراری بذاریم و همو ببینیم» و او جواب میداد «هر وقت بگی، هر جا بگی» و من هیچوقت و هیچ جا را نمی‌گفتم چون جلال همیشه بود. چند روز پیش دیدم بیست و هفت پیغام باز نکرده از جلال دارم. پیغام‌ها را باز کردم. در پیغام‌های اول مثل همیشه حالم را پرسیده بود، بعد گفته بود که نگرانم شده است، بعد همانجا تماس گرفته بود، بعد نوشته بود از بچه‌ها شنیده که حالم خوب است و خیالش راحت شده است. به جلال پیغام دادم «جلال جان نوکرتم و شرمنده‌ام، به خدا خیلی درگیر بودم. خوبی؟» سه روز گذشت و جلال پیغامم را باز نکرد. بعد نوشتم «جلال خواهش می‌کنم جواب بده»... سه ساعت بعد جلال زنگ زد. شیرجه زدم گوشی را برداشتم و گفتم «جلال جانم، خوبی؟» جلال گفت «این دیوانه بازی‌ها چیه در میاری؟ این چی بود تو اینستا گذاشتی؟ کلی آدم فکر کردند من مرده‌ام!» گفتم «جلال کجا بودی؟ الان که زنگ زدی انگار خدا دنیا رو به من داد!» جلال گفت «من هرروز بهت پیغام میدادم حالت رو می‌پرسیدم تو عین خیالت نبود. پیغام‌ها رو باز هم نمیکردی، تا نبودم عزیز شدم؟‌» گفتم «من فکر می‌کردم هرجوری بشه تو همیشه هستی» جلال گفت «اونایی که همیشه هستند هم یه موقع‌هایی دیگه نیستند» گفتم «یعنی چی؟» جلال گفت «ببین... کاکتوس اصلا آب نمی‌خواد ولی کاکتوس هم آب می‌خواد!» به جلال گفتم «تا عمر دارم این حرفت یادم نمیره.» امروز ظهر جلال زنگ زد، توی یک موقعیت ناجوری بودم و با خودم گفتم نیم ساعت بعد زنگ خواهم زد، اما نمی‌دانم چرا فراموش کردم. الان جلال دوباره زنگ زد و گفت «باز هم چهار تا پیغام گذاشتم و ندیدی». بعد بدون اینکه منتظر جواب من باشد قطع کرد ... 👤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همینقد ساده، همینقد شیک 😍 با بطری های رنگی دلستر درست کنید 👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
نتایج پژوهش‌ها ثابت کرده است ، که رژیم گرفتن غیر اصولی باعث آسیب شدید به مغز میشود ! در این حالت مغز برای تامین انرژی لازم برای فعالیت ، سلولهای خودش را میخورد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
چطوری قسمت های خالی شده و کم پشت موهای سر رو پرپشت کنیم؟ 🤔 🔸4 قاشق روغن نارگیل گرم شده + 2 قاشق ژل آلوئه ورا + 1 قاشق روغن کرچک را ترکیب کنید 🔸حالا این ماسک را روی قسمت های مورد نظر از موهایتان قرار دهید. اجازه دهید 1 ساعت بماند، سپس شستشو دهید. این موثرترین ترفند خانگی برای رشد سریعتر موهاست 👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺🧚‍♀️ نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد. یک روز، او با صاحبکار خود موضوع را در میان گذاشت. صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند. صاحب کار از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد. نجار در حالت رودربایستی پذیرفت. برای همین به سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد. او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار، برای دریافت کلید این آخرین کار، به آن جا آمد. صاحب گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سال های همکاری! نجار، شوکه شد و بسیار شرمنده شد این داستان ماست. ما زندگیمان را می سازیم. هر روز می گذرد. گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که می سازیم نداریم، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه می فهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
زن‌ها وقتی دلگيرند، هر چه بپرسی می‌گويند: هیچی؛ مهم نيست، میگذرد. اين يعنی؛ هيچ جانرو؛ كنارم بشين دوباره بپرس.دوباره پرسيدن‌هايت حالم راخوب می‌كند.! ❣🍃❣🍃❣🍃❣🍃❣ وقتی مردازمحل کار باز میگردد، میخواهدکه سردی و سختی کار باگرمی و لطافت همسرش برطرف شود. لذاوقتی به خانه آمد،اگرهم میخواستید در رابطه با مشکلی با او صحبت کنید،اجازه دهیدخستگیش دربره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
تاج زاده بی بصیرت آن دهانت را ببند گوش بنما این نصیحت آن دهانت را ببند ای که عمری بوده ای افراط یا تفریط‌کار محض تکریم حقیقت آن دهانت را ببند سال ها از سفره این انقلاب خوردی ولی قدرنشناسی به غایت آن دهانت را ببند سال ها مسئول بودی یا پس از مسئولیت بوده ای اطراف دولت آن دهانت را ببند ای که در هفتاد و هشت و بعد از آن هشتاد و هشت فتنه ها کردی به حیلت آن دهانت را ببند سال ها با شبهه های سست اما خوش لعاب گشته ای خصم ولایت آن دهانت را ببند گر نظام از صبر و رأفت سهل گیرد بر شما پس حیا کن زین محبت آن دهانت را ببند هی مزخرف هی مزخرف هی مزخرف گفته ای لااقل ای بی بصیرت آن دهانت را ببند یک نفر مانند زاکانی تو را کافی ولی نیستی اهل فضیلت آن دهانت را ببند آن جلیل آقا محبی خوب رسوایت نمود توبه را بشمار غنیمت آن دهانت را ببند کشور ما کشور قاسم سلیمانی بُوَد کرده عمری استقامت آن دهانت را ببند پس برو در خلوت خود اندکی اندیشه کن تا شوی شاید هدایت آن دهانت را ببند حضرت سید علی باشد عزیز و عشق ما تاج زاده در نهایت آن دهانت را ببند من که ایمانم کم است و خود گنهکارم ولی می کنم از حق حمایت آن دهانت را ببند راه حق امروز باشد کشتی این انقلاب پس مکن با حق عداوت آن دهانت را ببند ناخدای کشتی و‌ نوح زمان سید علی است رهبری دارد درایت آن دهانت را ببند هم در ایران هم جهان سید علی باشد عزیز بین هفتاد و دو ملت آن دهانت را ببند مردم ما مردم دوران حیدر نیستند به علی دارند ارادت آن دهانت را ببند مجتبای دوره ما نیست تنها و غریب تا کند ملت خیانت آن دهانت را ببند بین مسئولان دولت رهبری باشد غریب آه از این میزان غربت آن دهانت را ببند ارتشی ها و سپاه در خط رهبر مانده اند می کنند از او اطاعت آن دهانت را ببند تاج زاده رهبری تاج سر یک امت است پس بکش قدری خجالت آن دهانت را ببند 📝 علی شیرازی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 سبزی درمانی • مرزه : ضدتبخال • جعفری : ضدکمخونی • شاهی : بلند کننده قد • ریحان : زیادکننده وزن • نعنا : ضدخارش، ضدتب • شوید : افزایش دهنده اشتها • تره وپیازچه : درمان کننده عفونت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ❣خدا رو چه دیدی شاید شد... ✍ دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود «خدا رو چه دیدی شاید شد». 🔸 یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود. 🔸 گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. سی دی ۹ تایتانیک رو اون برای همه ی ما آورده بود. 🔸 معلم ریاضی مون وقتی حال ما رو دید اون تیکه کلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت... « خدا رو چه دیدی شاید شد ». 🔸 وقتی این رو گفت همه ی ما عصبی شدیم چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره. 🔸امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته... مثل همون روز تو مدرسه گریه م گرفت. 👈 فکر می کنی رسیدن به آرزوت محاله؟! «خدا رو چه دیدی شاید شد» 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔆 🔻روزی خلیفه وقت، کیسه‌ای پر از طلا بهمراه بنده‌‌ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. 🔸خلیفه به غلام گفت: «اگر وی این را از تو بستاند، آزادی». 🔹غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت. 🔹غلام گفت: آن را بپذیر که آزادی من در آن است. 🔸ابوذر پاسخ داد:«بلی، ولی بندگی من نیز در آن است». 🔺گاهی ثروت های مادی آدمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✨﷽✨ ✨ هرگز پلی را که از روی آن عبور می کنی خراب نکن حتی اگر دیگر مسیرت به آنجا نمی خورد. در زندگی از اینکه چقدر مجبور می شوی از روی یک پل قدیمی عبور کنی، تعجب خواهی کرد!🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
📌 دختر یتیم! با مادر پير خود زندگى مى كرد، پسر عمويش از وى خواستگارى كرد، مادر و دختر موافقت نمودند، بعد از اينكه عروس خانواده ى عمو شد، دختران و زن عمو بهش زور مي گفتند و انواع ظلم را بر او روا مى داشتند، دختر جوان هر بارى كه خانه نزد مادرش مى آمد.شكايت.مى كرد و زار زار مى گريست مادر پير او را به صبر توصيه مى كرد و همراهش زار زار مى گريست، مدت زیادی گذشت، تا اينكه مادر پير در بستر بيمارى مرگ قرار گرفت..... بعد از مدتى خانواده عمويش متوجه شدند، كه دختر غمگين مى رود و خوشحال و سرحال بر مى گردد، به گفتند؛ زن تو دوست پنهانى دارد و در خانه ى مادرش با او ملاقات مى كند...... 🔴🔻ادامه در کانال زیر سنجاق👇👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاقیت با قوطیهای کنسرو بانکه های زیبا و دلبر بساز 😍✌️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
رشد سریع مو ۱فنجان ماست ۱فنجان شیر ۱موز کوچک ۱ق.غ آرد گندم سبوس دار ۱انبه متوسط یا کوچک ۱ق.غ وانیل را ترکیب ناشتا میل کنید😋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
من با حالت شادی شروع کردم به رقص تکی ویه رقص تک نفره ی عالی رو اجرا کردم یه کم دلم خنک شده بودنگاه عصبی دانیال رو رو خودم احساس میکردم خوشبختانه اون نخواست باهام لج کنه وبیاد برقصه ودر مقابل اصرار بقیه که میگفتن اونم بامن برقصه فقط اومد کنار جمع دور وبریم وایستاد و گفت :نه من بیشتر دوست دارم رقص عروسمو تماشا کنم تا اینکه خودم برقصم منم نامردی نکردم ورفتم جلوش وایستادم ورقصیدم احساس کردم الانه که منفجر شه ولی اون همونجور که یه لبخند کج رو لبش بود وایستاده بود کنار وبرام کف میزد بعد از پایان رقص اومد جلو ویه جعبه رو باز کرد و گرفت جلوم تو جعبه یه دست بند طلا بود خودش دست بند و برداشت ودور دستم انداخت وبعد دستم وگرفت وکشید کنار خودش مچ دستمو اونقدر محکم فشار داد که فکر کردم الانه که بشکنه ولی به روی خودم نیاوردم وبازم یه لبخند تحویلش دادم زیر گوشم گفت:بعدا خدمتت میرسم ومن باز لبخند زدم حالم بهتر شده بود خیلی بهتر حالا کجاشو دیدی اقا دانیال این تازه اولشه بچرخ تا بچرخیم...... نمیدونی چه نقشه ها که برات نکشیدم منتظر باش..... موقع شام اقایون هم در سالن به خانم هاشون پیوستند چون لباسم نسبتا زیاد باز بودشنل روکه روی خود لباسم بود پوشیدم یه گوشه با ستاره وایستاده بودیم وستاره هنوزم میخواست بدونه که چه اتفاقی برام افتاده بودهمون موقع مهراد نوه ی اون یکی عمه ی بابام اومد جلو وشروع کرد به تبریک گفتن ودانیال باچند تا از اقوام دورتر از ما ایستاده بود گرم صحبت بامهرادبودیم که دانیال سر رسید کنار من وایستاد ودستمو گرفت تو دستش معذرت میخوام که صحبتتونو قطع میکنم شام آماده ست اگه اجازه بدین عروس خانم هم یه چیزی بخورن بقیه صبحت بمونه برا بعد شام _ولی من میل ندارم اینو من گفتم وبا این حرف دانیال دستمو فشار داد -خوب عزیزم تو میل نداری ستاره خانم ومهرادچه گناهی دارن؟نمیخوای که بعدا برن تو عروسی دانیال وسوگند ما رو گشنگی دادن؟ ستاره و مهراد که منظور دانیال رو فهمیده بودن بایه با اجازه تون گفتن رفتند با رفتن اونا دانیال هم منو دنبال خودش کشید وبردیه گوشه ی حیاط که ایوان مانند بود یه میز و چند تا صندلی اونجا بود روی میز یه بشقاب غذا وسالاد ودسر بود با نوشیدنی منو رو صندلی نشوند وخودشم رو صندلی کناریم نشست هنوزم دست من تو دستش بود انگار میترسید فرار کنم چند نفر از آقایون هم حیاط رو برای شام خوردنشونشون انتخاب کرده بودند هوای بیرون بهتر بود -منو چرا آوردی اینجا؟میذاشتی پیش بقیه میموندم دانیال که زل زده بود به من گفت:چرا اون کارو کردی؟ _کدوم کار چرا نذاشتی دو نفری برقصیم شونه هامو بالا انداختمو گفتم برای اینکه من از رقص دونفری بدم میاد صورتشو نزدیکتر آورد وگفت:اونوقت چرا؟ -همین جوری نکنه ازش خاطره ی بد داری با گفتن این حرف پوزخندی زد ناباورانه نگاش کردم وگفتم :یعنی چی؟توفکر کردی من کیم؟ -خوب معلومه سوگند کسی که هر کاری ازش برمیاد مگه نه؟ حقش بود یکی بزنم تو گوشش :چرا داری چرت وپرت میگی من نخواستم برقصیم چون من رقص دونفره آماتوری دوست ندارم اگه قرار دونفر دو نفری برقصن بهتر بلد باشن اونم حرفه ای _که اینطور؟ باعصبانیت گفتم :بله که اینطور ساکت شد غذا را کشید جلوم وگفت :شامتو بخور یخ کرد _من میل ندارم -نخوری ضعف میکنی -مهم نیست اگه غذا بخورم رژلبم خراب میشه(واقعا که حرف چرت زده بودم) نگاه شیطنت آمیزی بهم کرد وگفت :عیب نداره تو که بلدی درستش کنی از حرفش گر گرفتم عصبانی نگاش کردم نگاه من باعث شد از ته دل بخنده قاشق و گرفت جلوم این پسره خیال میکرد من با اون تو یه بشقاب شام میخورم عمرا .... به جای گرفتن قاشق لیوان پراز نوشابه رو برداشتم وکمی ازش خوردم با اینکارمن دانیال هم قاشقو پرت کرد تو بشقاب وبعد اونو هل داد کنار زیر چشمی نگاش میکردم معلوم بود که عصبانیه لیوان وگذاشتم رو میز و با رومیزی بازی کردم ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
لیوان منو برداشت وبقیه نوشابه رو خورد نگاش کردم ولی اون هیچ واکنشی نشون نداد _بهتره بریم تو از جام نیم خیز شده بودم که با صدای نسبتا بلند گفت :بشین حالتش جوری بود که ناگریز نشستم . ته دلم از اینکه اعصابشو بهم ریخته بودم خوشحال بودم راستشو بگو واسه چی میخوای بری تو؟ -وااا ...یعنی چی واسه چی؟خوب معلومه چون همه اونجان -همه یا آقا مهراد یا اون پسره علی یا اون پسره مصطفی کدومش؟... باتعجب نگاش کردم منظورشو نمیفهمیدم-این حرف ها چیه که میزنی؟منظورت از این حرف ها چیه؟ _منظورم واضحه بود با اون پسره مهراد چه داشتین بهم میگفتین که نیشش باز بود عصبانی از جام بلند شدم :نه دیگه مطمئن شدم تو حالت خوش نیست -حال من خوش نیست یا حال تو؟چیه چرا عصبانی شدی؟ داد زدم بایدم عصبانی شم صاف وایستادی وزل زدی تو چشام چرت وپرت میگی؟ با صدای من چند نفر از اونایی که تو حیاط بودن به ما نگاه کردن با عصبانیت خواستم از کنارش رد شم که منو گرفت ونذاشت -رفتی تو نبینم وایستادی با این پسره گل میگی وگل میشنوی؟ تفهیم شد؟ با دستم هلش دادم کنار ورفتم دلم میخواست وایمیستادم جلوش وداد میزدم :پسره ی بیشعور فکر کردی من کیم؟منم مثل تو یه عوضی هستم ؟ اومدم تو حالا که اینجور شد نشونش میدم با کی طرفه نگاهی به دور وبر سالن کردم ومهراد وپیداش کردم رفتم جلو وشروع کردم به صحبت کردن باهاش ودر همین حین چشمم به در بود تا متوجه اومدن دانیال شم میخواستم واکنششو ببینم وانتظارم چند دقیقه طول نکشید اومد تو با چشام هاش دنبال من میگشت ووقتی ما رو دید نگاش رو ما میخکوب شد لحظه به لحظه بررنگ صورتش کبود تر میشد منم لبخند گشادی تحویلش دادم وبعد صورتم برگردوندم سمت مهراد وبازم شروع به صحبت کردم ولی هنوز زیر چشمی نگاش میکرد مشتشو گره کرده بودیه قدم به طرف ما برداشت ولی زود منصرف شد چند دقیقه همونجوری وایستاد وبعد رفت چند دقیقه بعد صدای شکستن چیزی به گوشم خورد همه نگران شدن ولی من ریلکس یه گوشه وایستاده بودم ولبخند میزدم گلدان بزرگی که طبقه ی بالا تو اتاق عقد بود شکسته بودچند نفری که رفته بودن نمیدونستن اون برای چی شکسته .هر کسی یه چیزی میگفت ولی من میدونستم این کار کار دانیاله خواسته بود حرصشو خالی کنه آخیش دلم خنک شد پسره ی از خود راضی حقش بود یادش باشه تا دیگه از این غلط ها نکنه من وبا خودش یکی نبینه راست میگن که کافر همه را به کیش خود داند........ هستی وپونه (دخترعمه های من) ازمن خواستن تا بریم وچندتا عکس سر سفره عقد بگیریم برای همین رفتیم بالا کلی عکس با ژست ها ی مختلف گرفتیم ازاتاق اومدیم بیرون داشتیم میرفتیم پایین که دانیال جلومون سبز شد بعد از اون صحنه دیگه ندیده بودمش برگشت سمت من واتاقی رو نشون داد وگفت :بیا باهات حرف دارم هستی وپونه که حرف دانیال رو شنیدند گفتند:ما پایین میبینیمت وبعدرفتند تو دلم آرزو میکردم کاش نمیرفتند یه جورهایی از دانیال میترسیدم میدونستم حتما تلافی قضیه مهراد و در میاره _برو تو _هر حرفی داری همین جا بزن -اینجا نمیشه برو تو از جام تکون نخوردم دستموگرفت وهلم داد تو اتاق وبعد خودش اومد درو پشت سرش بست به سختی با اون کفش های پاشنه بلند تعادل خودموحفظ کردم اتاق تاریک بود ونمیتونستم ببینمش چرا همچین میکنی نزدیک بود بخورم زمین _نترس هیچیت نمیشه چشام به تاریکی عادت کرد درست سینه به سینه ی من وایستاده بود یه قدم رفتم عقب ولی دانیال بازومو گرفت ومنو کشید جلو گرمی نفسش را رو موهام حس میکرد مدتی کوتاهی هیچی نگفت بجاش چند تا نفس عمیق کشید -خیلی خوشت میاد عصبی ایم کنی؟من نمیدونم از اذیت کردن من چه لذتی میبری؟ ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌