وقتی کرونا آمد فهمیدم دوست خوب یعنی جلال. از وقتی مجبور شدیم کمتر همدیگر را ببینیم، پیغامهای جلال بیشتر شد. بیشتر روزها میپرسید «همه چی خوبه..؟ رو به راهی؟» و من جواب میدادم «مخلصتم، عالی». جلال هم یک علامت پیروزی با دو تا گل میفرستاد. بعد از مدتی دیگر پیغامهای جلال را باز نمیکردم چون میدانستم میخواهد حالم را بپرسد و حالم خوب بود.
وقتی جلال زنگ میزد و میگفت «نگرانت شدم، یه هفتهست پیغامهای من رو باز هم نکردی» از خجالت آب میشدم اما خیالم راحت بود که جلال هست. میدانستم همیشه هست و همین خیالم را راحت میکرد. گاهی برایش مینوشتم «جلال یه قراری بذاریم و همو ببینیم» و او جواب میداد «هر وقت بگی، هر جا بگی» و من هیچوقت و هیچ جا را نمیگفتم چون جلال همیشه بود.
چند روز پیش دیدم بیست و هفت پیغام باز نکرده از جلال دارم. پیغامها را باز کردم. در پیغامهای اول مثل همیشه حالم را پرسیده بود، بعد گفته بود که نگرانم شده است، بعد همانجا تماس گرفته بود، بعد نوشته بود از بچهها شنیده که حالم خوب است و خیالش راحت شده است. به جلال پیغام دادم «جلال جان نوکرتم و شرمندهام، به خدا خیلی درگیر بودم. خوبی؟» سه روز گذشت و جلال پیغامم را باز نکرد. بعد نوشتم «جلال خواهش میکنم جواب بده»...
سه ساعت بعد جلال زنگ زد. شیرجه زدم گوشی را برداشتم و گفتم «جلال جانم، خوبی؟» جلال گفت «این دیوانه بازیها چیه در میاری؟ این چی بود تو اینستا گذاشتی؟ کلی آدم فکر کردند من مردهام!» گفتم «جلال کجا بودی؟ الان که زنگ زدی انگار خدا دنیا رو به من داد!» جلال گفت «من هرروز بهت پیغام میدادم حالت رو میپرسیدم تو عین خیالت نبود. پیغامها رو باز هم نمیکردی، تا نبودم عزیز شدم؟» گفتم «من فکر میکردم هرجوری بشه تو همیشه هستی» جلال گفت «اونایی که همیشه هستند هم یه موقعهایی دیگه نیستند» گفتم «یعنی چی؟» جلال گفت «ببین... کاکتوس اصلا آب نمیخواد ولی کاکتوس هم آب میخواد!» به جلال گفتم «تا عمر دارم این حرفت یادم نمیره.»
امروز ظهر جلال زنگ زد، توی یک موقعیت ناجوری بودم و با خودم گفتم نیم ساعت بعد زنگ خواهم زد، اما نمیدانم چرا فراموش کردم. الان جلال دوباره زنگ زد و گفت «باز هم چهار تا پیغام گذاشتم و ندیدی». بعد بدون اینکه منتظر جواب من باشد قطع کرد ...
👤 #سروش_صحت
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همینقد ساده، همینقد شیک 😍
با بطری های رنگی دلستر درست کنید 👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
نتایج پژوهشها ثابت کرده است ، که رژیم گرفتن غیر اصولی باعث آسیب شدید به مغز میشود ! در این حالت مغز برای تامین انرژی لازم برای فعالیت ، سلولهای خودش را میخورد
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
چطوری قسمت های خالی شده و کم پشت موهای سر رو پرپشت کنیم؟ 🤔
🔸4 قاشق روغن نارگیل گرم شده + 2 قاشق ژل آلوئه ورا + 1 قاشق روغن کرچک را ترکیب کنید
🔸حالا این ماسک را روی قسمت های مورد نظر از موهایتان قرار دهید. اجازه دهید 1 ساعت بماند، سپس شستشو دهید.
این موثرترین ترفند خانگی برای رشد سریعتر موهاست 👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️ #داستان_پندآموز
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد. یک روز، او با صاحبکار خود موضوع را در میان گذاشت.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند.
صاحب کار از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.
نجار در حالت رودربایستی پذیرفت.
برای همین به سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار، برای دریافت کلید این آخرین کار، به آن جا آمد.
صاحب گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سال های همکاری!
نجار، شوکه شد و بسیار شرمنده شد
این داستان ماست. ما زندگیمان را می سازیم. هر روز می گذرد. گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که می سازیم نداریم، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه می فهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#همسرانه
#مخصوص_آقایان
زنها وقتی دلگيرند، هر چه بپرسی میگويند: هیچی؛ مهم نيست، میگذرد.
اين يعنی؛ هيچ جانرو؛ كنارم بشين دوباره بپرس.دوباره پرسيدنهايت حالم راخوب میكند.!
❣🍃❣🍃❣🍃❣🍃❣
#مخصوص_بانوان
وقتی مردازمحل کار باز میگردد، میخواهدکه سردی و سختی کار باگرمی و لطافت همسرش برطرف شود.
لذاوقتی به خانه آمد،اگرهم میخواستید در رابطه با مشکلی با او صحبت کنید،اجازه دهیدخستگیش دربره
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
تاج زاده بی بصیرت آن دهانت را ببند
گوش بنما این نصیحت آن دهانت را ببند
ای که عمری بوده ای افراط یا تفریطکار
محض تکریم حقیقت آن دهانت را ببند
سال ها از سفره این انقلاب خوردی ولی
قدرنشناسی به غایت آن دهانت را ببند
سال ها مسئول بودی یا پس از مسئولیت
بوده ای اطراف دولت آن دهانت را ببند
ای که در هفتاد و هشت و بعد از آن هشتاد و هشت
فتنه ها کردی به حیلت آن دهانت را ببند
سال ها با شبهه های سست اما خوش لعاب
گشته ای خصم ولایت آن دهانت را ببند
گر نظام از صبر و رأفت سهل گیرد بر شما
پس حیا کن زین محبت آن دهانت را ببند
هی مزخرف هی مزخرف هی مزخرف گفته ای
لااقل ای بی بصیرت آن دهانت را ببند
یک نفر مانند زاکانی تو را کافی ولی
نیستی اهل فضیلت آن دهانت را ببند
آن جلیل آقا محبی خوب رسوایت نمود
توبه را بشمار غنیمت آن دهانت را ببند
کشور ما کشور قاسم سلیمانی بُوَد
کرده عمری استقامت آن دهانت را ببند
پس برو در خلوت خود اندکی اندیشه کن
تا شوی شاید هدایت آن دهانت را ببند
حضرت سید علی باشد عزیز و عشق ما
تاج زاده در نهایت آن دهانت را ببند
من که ایمانم کم است و خود گنهکارم ولی
می کنم از حق حمایت آن دهانت را ببند
راه حق امروز باشد کشتی این انقلاب
پس مکن با حق عداوت آن دهانت را ببند
ناخدای کشتی و نوح زمان سید علی است
رهبری دارد درایت آن دهانت را ببند
هم در ایران هم جهان سید علی باشد عزیز
بین هفتاد و دو ملت آن دهانت را ببند
مردم ما مردم دوران حیدر نیستند
به علی دارند ارادت آن دهانت را ببند
مجتبای دوره ما نیست تنها و غریب
تا کند ملت خیانت آن دهانت را ببند
بین مسئولان دولت رهبری باشد غریب
آه از این میزان غربت آن دهانت را ببند
ارتشی ها و سپاه در خط رهبر مانده اند
می کنند از او اطاعت آن دهانت را ببند
تاج زاده رهبری تاج سر یک امت است
پس بکش قدری خجالت آن دهانت را ببند
📝 علی شیرازی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 سبزی درمانی
• مرزه : ضدتبخال
• جعفری : ضدکمخونی
• شاهی : بلند کننده قد
• ریحان : زیادکننده وزن
• نعنا : ضدخارش، ضدتب
• شوید : افزایش دهنده اشتها
• تره وپیازچه : درمان کننده عفونت
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#لطفاتوجه_کنید
❣خدا رو چه دیدی شاید شد...
✍ دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود «خدا رو چه دیدی شاید شد».
🔸 یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود.
🔸 گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. سی دی ۹ تایتانیک رو اون برای همه ی ما آورده بود.
🔸 معلم ریاضی مون وقتی حال ما رو دید اون تیکه کلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت... « خدا رو چه دیدی شاید شد ».
🔸 وقتی این رو گفت همه ی ما عصبی شدیم چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره.
🔸امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته... مثل همون روز تو مدرسه گریه م گرفت.
👈 فکر می کنی رسیدن به آرزوت محاله؟!
«خدا رو چه دیدی شاید شد»
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔆 #پندانه
🔻روزی خلیفه وقت، کیسهای پر از طلا بهمراه بندهای نزد ابوذر غفاری فرستاد.
🔸خلیفه به غلام گفت: «اگر وی این را از تو بستاند، آزادی».
🔹غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت.
🔹غلام گفت: آن را بپذیر که آزادی من در آن است.
🔸ابوذر پاسخ داد:«بلی، ولی بندگی من نیز در آن است».
🔺گاهی ثروت های مادی آدمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
هرگز پلی را که از روی آن
عبور می کنی خراب نکن
حتی اگر دیگر مسیرت به آنجا نمی خورد.
در زندگی از اینکه چقدر مجبور می شوی
از روی یک پل قدیمی عبور کنی، تعجب خواهی کرد!🌸
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📌 #داستان_آموزنده دختر یتیم!
#دختر_يتيمى با مادر پير خود زندگى مى كرد، پسر عمويش از وى خواستگارى كرد، مادر و دختر موافقت نمودند، بعد از اينكه عروس خانواده ى عمو شد، دختران و زن عمو بهش زور مي گفتند و انواع ظلم را بر او روا مى داشتند، دختر جوان هر بارى كه خانه نزد مادرش مى آمد.شكايت.مى كرد و زار زار مى گريست مادر پير او را به صبر توصيه مى كرد و همراهش زار زار مى گريست، مدت زیادی گذشت، تا اينكه مادر پير در بستر بيمارى مرگ قرار گرفت.....
بعد از مدتى خانواده عمويش متوجه شدند، كه دختر غمگين مى رود و خوشحال و سرحال بر مى گردد، به #شوهرش گفتند؛ زن تو دوست پنهانى دارد و در خانه ى مادرش با او ملاقات مى كند......
🔴🔻ادامه در کانال زیر سنجاق👇👇
http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاقیت با قوطیهای کنسرو
بانکه های زیبا و دلبر بساز 😍✌️
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
رشد سریع مو
۱فنجان ماست
۱فنجان شیر
۱موز کوچک
۱ق.غ آرد گندم سبوس دار
۱انبه متوسط یا کوچک
۱ق.غ وانیل را ترکیب ناشتا میل کنید😋
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_58
من با حالت شادی شروع کردم به رقص تکی ویه رقص تک نفره ی عالی رو اجرا کردم یه کم دلم خنک شده بودنگاه عصبی دانیال رو رو خودم احساس میکردم خوشبختانه اون نخواست باهام لج کنه وبیاد برقصه ودر مقابل اصرار بقیه که میگفتن اونم بامن برقصه فقط اومد کنار جمع دور وبریم وایستاد و گفت :نه من بیشتر دوست دارم رقص عروسمو تماشا کنم تا اینکه خودم برقصم
منم نامردی نکردم ورفتم جلوش وایستادم ورقصیدم احساس کردم الانه که منفجر شه ولی اون همونجور که یه لبخند کج رو لبش بود وایستاده بود کنار وبرام کف میزد بعد از پایان رقص اومد جلو ویه جعبه رو باز کرد و گرفت جلوم تو جعبه یه دست بند طلا بود خودش دست بند و برداشت ودور دستم انداخت وبعد دستم وگرفت وکشید کنار خودش مچ دستمو اونقدر محکم فشار داد که فکر کردم الانه که بشکنه ولی به روی خودم نیاوردم وبازم یه لبخند تحویلش دادم زیر گوشم گفت:بعدا
خدمتت میرسم ومن باز لبخند زدم حالم بهتر شده بود خیلی بهتر حالا کجاشو دیدی اقا دانیال این تازه اولشه بچرخ تا بچرخیم......
نمیدونی چه نقشه ها که برات نکشیدم منتظر باش.....
موقع شام اقایون هم در سالن به خانم هاشون پیوستند چون لباسم نسبتا زیاد باز بودشنل روکه روی خود لباسم بود پوشیدم یه گوشه با ستاره وایستاده بودیم وستاره هنوزم میخواست بدونه که چه اتفاقی برام افتاده بودهمون موقع مهراد نوه ی اون یکی عمه ی بابام اومد جلو وشروع کرد به تبریک گفتن ودانیال باچند تا از اقوام دورتر از ما ایستاده بود گرم صحبت بامهرادبودیم که دانیال سر رسید کنار من وایستاد
ودستمو گرفت تو دستش
معذرت میخوام که صحبتتونو قطع میکنم شام آماده ست اگه اجازه بدین عروس خانم هم یه چیزی بخورن بقیه صبحت بمونه برا بعد شام
_ولی من میل ندارم
اینو من گفتم وبا این حرف دانیال دستمو فشار داد
-خوب عزیزم تو میل نداری ستاره خانم ومهرادچه گناهی دارن؟نمیخوای که بعدا برن تو عروسی دانیال وسوگند ما رو گشنگی دادن؟
ستاره و مهراد که منظور دانیال رو فهمیده بودن بایه با اجازه تون گفتن رفتند با رفتن اونا دانیال هم منو دنبال خودش کشید وبردیه گوشه ی حیاط که ایوان مانند بود یه میز و چند تا صندلی اونجا بود روی میز یه
بشقاب غذا وسالاد ودسر بود با نوشیدنی منو رو صندلی نشوند وخودشم رو صندلی کناریم نشست هنوزم دست من تو دستش بود انگار میترسید
فرار کنم چند نفر از آقایون هم حیاط رو برای شام خوردنشونشون انتخاب کرده بودند هوای بیرون بهتر بود
-منو چرا آوردی اینجا؟میذاشتی پیش بقیه میموندم
دانیال که زل زده بود به من گفت:چرا اون کارو کردی؟
_کدوم کار
چرا نذاشتی دو نفری برقصیم
شونه هامو بالا انداختمو گفتم برای اینکه من از رقص دونفری بدم میاد
صورتشو نزدیکتر آورد وگفت:اونوقت چرا؟
-همین جوری
نکنه ازش خاطره ی بد داری با گفتن این حرف پوزخندی زد
ناباورانه نگاش کردم وگفتم :یعنی چی؟توفکر کردی من کیم؟
-خوب معلومه سوگند کسی که هر کاری ازش برمیاد مگه نه؟
حقش بود یکی بزنم تو گوشش :چرا داری چرت وپرت میگی من نخواستم برقصیم چون من رقص دونفره آماتوری دوست ندارم اگه قرار دونفر دو نفری برقصن بهتر بلد باشن اونم حرفه ای
_که اینطور؟
باعصبانیت گفتم :بله که اینطور
ساکت شد غذا را کشید جلوم وگفت :شامتو بخور یخ کرد
_من میل ندارم
-نخوری ضعف میکنی
-مهم نیست اگه غذا بخورم رژلبم خراب میشه(واقعا که حرف چرت زده بودم)
نگاه شیطنت آمیزی بهم کرد وگفت :عیب نداره تو که بلدی درستش کنی از حرفش گر گرفتم عصبانی نگاش کردم نگاه من باعث شد از ته دل بخنده
قاشق و گرفت جلوم این پسره خیال میکرد من با اون تو یه بشقاب شام میخورم عمرا ....
به جای گرفتن قاشق لیوان پراز نوشابه رو برداشتم وکمی ازش خوردم با اینکارمن دانیال هم قاشقو پرت کرد تو بشقاب وبعد اونو هل داد کنار زیر چشمی نگاش میکردم معلوم بود که عصبانیه لیوان وگذاشتم رو میز و با رومیزی بازی کردم
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_59
لیوان منو برداشت وبقیه نوشابه رو خورد نگاش کردم
ولی اون هیچ واکنشی نشون نداد
_بهتره بریم تو
از جام نیم خیز شده بودم که با صدای نسبتا بلند گفت :بشین
حالتش جوری بود که ناگریز نشستم . ته دلم از اینکه اعصابشو بهم ریخته بودم خوشحال بودم
راستشو بگو واسه چی میخوای بری تو؟
-وااا ...یعنی چی واسه چی؟خوب معلومه چون همه اونجان
-همه یا آقا مهراد یا اون پسره علی یا اون پسره مصطفی کدومش؟...
باتعجب نگاش کردم منظورشو نمیفهمیدم-این حرف ها چیه که میزنی؟منظورت از این حرف ها چیه؟
_منظورم واضحه بود
با اون پسره مهراد چه داشتین بهم میگفتین که نیشش باز بود
عصبانی از جام بلند شدم :نه دیگه مطمئن شدم تو حالت خوش نیست
-حال من خوش نیست یا حال تو؟چیه چرا عصبانی شدی؟
داد زدم بایدم عصبانی شم صاف وایستادی وزل زدی تو چشام چرت وپرت میگی؟
با صدای من چند نفر از اونایی که تو حیاط بودن به ما نگاه کردن با عصبانیت خواستم از کنارش رد شم که منو گرفت ونذاشت
-رفتی تو نبینم وایستادی با این پسره گل میگی وگل میشنوی؟ تفهیم شد؟
با دستم هلش دادم کنار ورفتم دلم میخواست وایمیستادم جلوش وداد
میزدم :پسره ی بیشعور فکر کردی من کیم؟منم مثل تو یه عوضی هستم ؟
اومدم تو حالا که اینجور شد نشونش میدم با کی طرفه نگاهی به دور وبر سالن کردم ومهراد وپیداش کردم رفتم جلو وشروع
کردم به صحبت کردن باهاش ودر همین حین چشمم به در بود تا متوجه
اومدن دانیال شم میخواستم واکنششو ببینم وانتظارم چند دقیقه طول نکشید اومد تو با چشام هاش دنبال من میگشت ووقتی ما رو دید نگاش رو ما میخکوب شد لحظه به لحظه بررنگ صورتش کبود تر میشد
منم لبخند گشادی تحویلش دادم وبعد صورتم برگردوندم سمت مهراد وبازم شروع به صحبت کردم ولی هنوز زیر چشمی نگاش میکرد مشتشو گره کرده بودیه قدم به طرف ما برداشت ولی زود منصرف شد چند دقیقه همونجوری وایستاد وبعد رفت
چند دقیقه بعد صدای شکستن چیزی به گوشم خورد همه نگران شدن
ولی من ریلکس یه گوشه وایستاده بودم ولبخند میزدم
گلدان بزرگی که طبقه ی بالا تو اتاق عقد بود شکسته بودچند نفری که رفته بودن نمیدونستن اون برای چی شکسته .هر کسی یه چیزی میگفت
ولی من میدونستم این کار کار دانیاله خواسته بود حرصشو خالی کنه
آخیش دلم خنک شد پسره ی از خود راضی حقش بود یادش باشه تا دیگه از این غلط ها نکنه من وبا خودش یکی نبینه راست میگن که کافر همه را به کیش خود داند........
هستی وپونه (دخترعمه های من) ازمن خواستن تا بریم وچندتا عکس سر سفره عقد بگیریم برای همین رفتیم بالا کلی عکس با ژست ها ی مختلف گرفتیم ازاتاق اومدیم بیرون داشتیم میرفتیم پایین که دانیال جلومون سبز شد بعد از اون صحنه دیگه ندیده بودمش برگشت سمت من واتاقی رو نشون داد وگفت :بیا باهات حرف دارم
هستی وپونه که حرف دانیال رو شنیدند گفتند:ما پایین میبینیمت وبعدرفتند تو دلم آرزو میکردم کاش نمیرفتند یه جورهایی از دانیال میترسیدم میدونستم حتما تلافی قضیه مهراد و در میاره
_برو تو
_هر حرفی داری همین جا بزن
-اینجا نمیشه برو تو
از جام تکون نخوردم دستموگرفت وهلم داد تو اتاق وبعد خودش اومد
درو پشت سرش بست به سختی با اون کفش های پاشنه بلند تعادل
خودموحفظ کردم اتاق تاریک بود ونمیتونستم ببینمش
چرا همچین میکنی نزدیک بود بخورم زمین
_نترس هیچیت نمیشه
چشام به تاریکی عادت کرد درست سینه به سینه ی من وایستاده بود یه قدم رفتم عقب ولی دانیال بازومو گرفت ومنو کشید جلو گرمی نفسش را رو موهام حس میکرد
مدتی کوتاهی هیچی نگفت بجاش چند تا نفس عمیق کشید
-خیلی خوشت میاد عصبی ایم کنی؟من نمیدونم از اذیت کردن من چه لذتی میبری؟
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_60
تمام جراتمو جمع کردم گفتم :همون لذتی رو که تو از اذیت کردن من میبری
عصبانی تر شد وشونه هامو گرفت وفشار داد :من تو رو اذیت میکنم؟من؟؟من کی تو رو اذیت کردم؟
لبخندی از روی تمسخر زدم:تو ملکه ی عذاب منی خودت خبر نداری
هلم داد خوردم به دیوار دستاش و کنار سرم گذاشت
-مگه من چکارت کردم؟
میخواستی چکار کنی؟همه آینده مو نابود کردی بیشتر از این ؟
با مشتش کوبید به دیوار درست کنار گوشم
واسه چی لعنتی؟واسه چی آینده ت نابود شده ؟
واسه اینکه تو اومدی توش
دستاش وکشید ونگام کردتاریک بود زیاد نمیشد حالت چهره شو فهمید
آخه مگه من چکارت کردم که ازم خوشت نمیاد ؟من که تو این مدت فقط عشق به پات ریختم
اینبار صداش عصبی نبود بلکه غمگین بود جوابی نداشتم بهش بدم
بهم نزدیکتر شد چونه مو گرفت وسرمو بلند کرد نزدیکتر که وایمستادیم
تقریبا خوب میتونستیم قیافه همدیگرو ببینیم نور کمی از حیاط به اتاق میومد
-نمیخوای دلیل اینکارا تو بگی؟
باز جواب ندادم پورخندی زد وگفت:خوب معلومه جوابی نمیدی چون حتی خودتم نمیدونی چرا
رفت ونشست روی یه تخت با دستش شب تاب کنار تخت رو روشن کرد
سرشو بین دستاش گرفت
از مهراد خوشت میاد؟
_جوابی ندادم
از چی مهراد خوشت میاد؟
_آرام گفتم:من از اون خوشم نمیاد
برگشت سمت من:نشنیدم چی گفتی؟
-من از اون خوشم نمیاد
-خوشت نمیاد؟اگه خوشت نمیاد چرا وقتی گفتم دورو بر اون نپلک ناراحت شدی بعدشم به حرفم گوش ندادی و رفتی یه گوشه باهاش گپ زدی و هراز گاهی ام یه لبخند قشنگ تحویلش میدادی از اون لبخند هایی که ما حسرتشو میخوریم واسه چی اینکارها رو کردی؟
_اینبارهم آروم گفتم:یعنی خودت نفهمیدی؟
-من یه دلیل براش میبینم اونم اینکه تو از اون خوشت میاد
من که گفتم من از اون خوشم نمیاد ن می یاد من اگه این کارها رو کردم واسه این بود که حال تو رو بگیرم
_حال منو بگیری؟
بله این کارو کردم تا یاد بگیری دیگه به من زور نگی میفهمی چی میگم
تو حق نداری به من زور بگی چون اونوقت بد میبینی
چیزی نگفت وفقط نگام کرد وبعد شروع کرد به خندیدن از ته دل
تو واقعا یه دختر کله شقی مغرور کله شق تو واقعا میخواستی منو تنبیه کنی؟انصافا خوب از پسش اومدی چون واقعا منو تا سرحد جنون بردی
_خودم میدونم
_خودت میدونی؟
-بله از رفتارات معلوم بود که چقدر عصبانی شدی
رفتارام؟ کدوم رفتارا؟
همین دیوونه بازی هات شکستن گلدون یهویی غیب شدنت یهویی ظاهر شدنت بعد رفتارهای الانت با من
از جاش بلند شد اومد طرف من خواستم عقبتر برم ولی پشت سرم دیوار بود دستشو بازم کنارسرم گذاشت وبا اون یکی دستش گونه مو نوازش کرد
-از رفتارام ناراحت شدی؟
دستشو کنار زدمو گفت:میخواستی نشم؟
خم شد وتو چشام نگاه کرد وگفت:خانمم ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
_جواب ندادم
خوب عزیزم خودتو بذار جای من عصبی بودم دیگه قاطی کرده بودم
کنترلم دست خودم نبود
-بهتره بریم پایین الان متوجه میشن نیستیم بد میشه
واسه چی بد بشه من وتو زن وشوهریم دیگه مگه نه؟
_زن وشوهر زن وشوهر......این کلمه مثل خنجری تو دلم فرو رفت
خواستم برم که دست آزادشو گذاشت کنار سرم ونذاشت که برم
-تا نگی منو بخشیدی نمیذارم برم
دستشو گرفتم وخواستم بندازم پایین ولی نتونستم
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
دوش صبحگاهی شبیه نوعی مدیتیشن است 👌
باعث آزاد شدن دوپامین میشود؛ ماده ای شیمیایی که شما را در حالتی شادتر و آرام تر قرار میدهد و هوشیاری و خلاقیت شما افزایش خواهد یافت !
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
کفش جالب
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
کفش جالب
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
کفش جالب
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این مدل قشنگ و راحت به موهاتون تنوع بدید 😍🙌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
کفش جالب
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 با بوییدن چوب دارچین، خستگی را از خود دور کنید !
• عطر دارچین تأثیر شگفت انگیزی بر مغز انسان دارد. این رایحه فعالیت مغزی را افزایش میدهد و با تحلیل حافظه و تنش های عصبی مقابله میکند، مسأله ای که باعث میشود با سرعت و بازدهی بیشتری فکر کنیم.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#تربیت_فرزند
👈 وقتی کودکتان حرفتان را گوش نمی دهد رفتار خودتان را اصلاح کنید
🔹️آیا هر چه به کودکتان می گویید، حرف شما را گوش نمی دهد؟
کلافه شده اید و نمی دانید چه کنید؟
➕ساده است چون بچه ها شنوده های خوبی نیستند اما مقلدهای خیلی خوبی هستند.
وقتی شما فریاد می زنید که چاقو را زمین بگذارد،
او نه تنها چاقو را زمین نمی گذارد، بلکه فریاد هم می کشد.
چرا که شما با داد و فریاد حرف تان را زده اید. اگر با مهربانی رفتار کنید،
آنها هم جواب مهربانی شما را می دهند.
اگر با احترام با او برخورد کنید، او هم به شما احترام می گذارد.
در هر حال این شما هستید که تعیین می کنید، رفتار او باید چگونه باشد
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند_خانه_داری
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 کلم خام مصرف کنید تا به سرطان سینه مبتلا نشوید
• فلاونوئید موجود در کلم خام خاصیت ضدسرطانی دارد و روزی یک کاسه از آن کمک میکند تا سلولهای سرطانی هرگز شکل نگیرند ؛ کلم را میتوانید هر روز به شکل سالاد میل کنید و از خواص انرژی بخش و ضد سرطانی آن بهرهمند شوید !
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 اگر خسته هستید یک نوشیدنی انرژی زا برای خودتان درست کنید
1 قاشق غذاخوری آب زنجبیل را با 1 قاشق غذاخوری آب لیموترش و 1 قاشق غذاخوری عسل مخلوط کنید.1 لیوان آب ساده به این ترکیب اضافه کنید و آن را به آرامی هم بزنید و نوش جان کنید.
• اگر دوست دارید نوشیدنی تان خنک باشد، می توانید چند قالب یخ هم اضافه کنید
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
#داستانک ✅ #راستگویی
✍پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
💥زیباترین منش انسان راستگویی است!
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662