eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - سیاه پوستِ رو سفید کربلا - استاد رفیعی.mp3
5.31M
♨️سیاه پوستِ رو سفید کربلا 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷یه مشکلی ما تو اسارتمون داشتیم، که اون، گرم کردن چای با آب جوشی که ضروری بود. چون اونجا وسایل گرم کننده نداشتیم و این مشکل در ماه رمضان بخصوص برای افطار خیلی خودش را نشون می‌داد. چون از جمله عادات غذایی ما ایرانی ها افطار کردن با آب جوش یا چای بود. بچه های مبتکر ما تو اسارت یه روشی را ابداع کرده بودند؛ برای گرم کردن همین مایعات و اون استفاده از المنت بود. 🌷با استفاده از دو تکه حلبی و یک تکه سیم برق که هر دو را از آشپزخانه کش رفته بودیم. البته افشا شدن اين مسئله عواقب و تنبیه شدیدی برامون به همراه داشت، به همین دلیل از موقع ابداع تا موقع آزادی مخفی نگه داشته شد. اما اولین باری که عراقی ها متوجه شدند ما چای را خیلی داغ می‌خوريم، از پشت پنجره یه عراقی داشت رد می‌شد و اون آبی که بچه ها داغ کرده بودند را داشتند تقسیم می‌كردند که یکی از نگهبانان عراقی از پشت پنجره دید که یک بخار آب غلیظ از روی سطل چای بلند شد!!! 🌷با صدای بلند پرسید: این چای خیلی داغه! بچه ها هم گفتند: درسته چای باید داغ باشه دیگه. سرباز گفت: اون موقع که داشتند تو آشپزخانه چای تقسیم می‌كردند من آن‌جا بودم اون‌قدر داغ نبود که حالا بخار ازش بلند می‌شه. ما فکر کردیم خدایا حالا بهش چی بگیم که به شرش گرفتار نشیم؟! پیش خودم گفتم: خدا دشمنان ما را از احمقها قرار داده. به بچه ها یه نگاهی کردم و زرنگی به خرج دادم و با زیرکی گفتم: خب تو نمی‌دونى ما این چایی را همین جوری نگه نمی‌داريم که سرد بشه. در ایران وقتی می‌خواهيم یه چیز گرمی، گرم بمونه، هفت، هشت پتو روش می‌اندازيم، اون‌وقت از اونی که هست گرم‌تر می‌شه و بعد استفاده می‌كنيم. طرف شوکه شده بود نزیک بود. شاخ در بیاره! 🌷گفت: عجب چه روشهایی شما دارید و ما نمی‌دونيم. گفتیم: آره همینه دیگه. شما تا حالا ندیده بودید؟ گفت: عجب، والله ندیده بودیم تا حالا. بهش گفتیم: حالا از این به بعد یاد می‌گيرى. سپس سرباز از جلوی آسایشگاه رد شد، رفت. فردا صبح بچه های آسایشگاه بغلی اومدند و گفتند: دیشب به نگهبان چی گفتید؟ گفتیم: چطور مگه؟ گفتند: دیشب آخر شب اومد پیش ما و گفت که: بچه ها شما چایی را چطور می‌خوريد؟ گفتیم که: معمولاً سرد می‌خوريم. گفته بود: شما چرا عقلتون نمی‌رسه؟!! بیایید از ابتکارهای ما استفاده کنید. ما یه روشی داریم. اینکه چند تا پتو روی سطل چای می‌پيچيم. اون‌وقت چایی از اولش هم گرم‌تر می‌شه. ما تا این جمله را از نگهبان شنیدیم؛ فهمیدیم بیچاره بد جوری سر کار رفته!! بهش گفتیم: ممنون از راهنمايى ات.... : آزاده سرافراز دکتر رحیم قمیشی 📚 کتاب "زیرکانه کمی تا قسمتی تبسم" ♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌ لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 ها ، دیدن ندارد ✍مسافری غریب، در مجلسی، خدمت امام رضا علیه‌السلام رسید و گفت: «از حج باز گشته‌ام و خرجی راه، تمام کرده‌ام؛ مبلغی به من بدهید تا خود را به وطنم برسانم. در آنجا از جانب شما صدقه خواهم داد، زیرا من در شهر خویش، فقیر نیستم.» امام رضا به او فرمودند: «بنشین تا مجلس خلوت شود» همه رفتند و فقط "سلیمان بن جعفر" و "خیثمه" باقی ماندند. امام رضا برخاستند و به اتاقی دیگر رفتند. پس از مدتی ، در حالی که پشت در ایستاده بودند، دست خویش را از کنار در بیرون آوردند و آن مسافر را صدا زدند و فرمودند: «این دویست دینار را بگیر و توشه‌ی راه کن، و لازم نیست که از جانب من صدقه بدهی.» مسافر غریب، سکه ها را گرفت و شادمان رفت. وقتی مسافر رفت، امام رضا علیه‌السلام از پشت در بیرون آمدند. "سلیمان بن جعفر" از ایشان پرسید: «چرا اجازه ندادید آن مسافر، شما را هنگام گرفتن دینارها ببیند؟» امام رضا علیه السلام فرمودند: «نمی‌خواستم شرمندگی را در چهره او ببینم.» 📚بحارالانوار ،جلد 49 ، صفحه 101 ‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷🌷خطاطی کردن امام حسن و امام حسین (ع( علامه مجلسى در كتاب شريف بحارالانوار روايت كرده است كه روزى امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام هر كدام خطّى نوشته بودند فَقالَ الْحَسَنُ لِلْحُسَيْنِ خَطّى اَحْسَنُ مِنْ خَطِّكَ (امام حسن به امام حسين‏ عليهم السلام فرمود خط من زيباتر از خط تو است) امام حسين‏ عليه السلام فرمود: اينطور نيست بلكه خط من از خط تو زيباتر است فَقالا لِفاطِمَةَ عليها السلام احْكُمى بَيْنَنا (هر دو به مادر خود حضرت فاطمه‏ عليها السلام عرض كردند: شما بين ما دو نفر داورى كنيد، حضرت زهراعليها السلام دوست نداشت يكى از آن دو آزرده خاطر شود لذا فرمود: سَلا اَبا كُما )از پدرتان على عليه السلام سؤال كنيد) وقتى كه از آن حضرت درخواست كردند او هم مايل نبود يكى از آن دو عزيز اذيت شوند به همين خاطر فرمود: سَلا جَدَّكُما رَسُولَ اللَّهِ‏ صلى الله عليه وآله وسلم (از جد خود رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سؤال كنيد) رسول خدا صلی الله عليه وآله وسلم فرمود: من بين شما قضاوت و داورى نمى ‏كنم تا از جبرئيل سؤال كنم (لا اَحْكُمُ بَيْنَكُما حَتَّى اَسْأَلَ جَبْرَئِيلَ) وقتى كه جبرئيل آمد او هم عرض كرد: من داورى نمى ‏كنم تا اسرافيل داورى كند، و اسرافيل عرض كرد: من حكم نمى‏ كنم ولى از خداوند متعال درخواست مى‏ كنم تا او قضاوت كند. وقتى كه از درگاه الهى مسألت نمود، خداوند فرمود: لا اَحْكُمُ بَيْنَهُما وَ لكِنَّ اُمَّهُما فاطِمَةُ تَحْكُمُ بَيْنَهُما (من هم داورى نمى‏ كنم ولى مادرشان حضرت زهراعليها السلام بايد داورى كند، فاطمه‏ عليها السلام عرض كرد: اَحْكُمُ بَيْنَهُما يارَبِّ ( فرمان تو را اطاعت كرده و داورى مى ‏كنم) حضرت زهراعليها السلام گردن بندى داشت به هر دو فرزندش فرمود: أَنَا أَنْثُرُ بَيْنَكُما جَواهِرَ هذِهِ الْقِلادَةِ، فَمَنْ اَخَذَ مِنْها اَكْثَرَ فَخَطُّهُ اَحْسَنُ (من مرواريد هاى اين گردن بند را بين شما روى زمين مى ‏ريزم، هر كدام از شما تعداد بيشترى برداشت خط او زيباتر است، آنگاه گردن بند را باز كرد و روى زمين ريخت، جبرئيل در اين هنگام كنار عرش الهى بود، خداوند تبارك و تعالى به او فرمان داد فوراً به زمين فرود آمده و آن مرواريدها را بين آنها دو نصف كن تا هيچكدام از آنها آزرده نشوند، فَفَعَلَ ذلِكَ جَبْرَئيلُ اِكْراماً لَهُما وَ تَعْظِيماً جبرییل هم از روی تعظیم و تکریم چنین کرد کتاب احادیث الطلاب ص 558 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨آیت الله ضیاءآبادی(ره): ✳️ همیشه دعا کنید، نگویید خدا قضا و قدرش را مشخص کرده است اگر بخواهد می‌دهد و نخواهد نمی دهد! 💠نه اینجور نیست گاهی خدا مقدر داشته،اما گفته اگـر دعا کردی اگر خواستی من هم می دهم اما اگـر لب بستی نمی دهم! 🌸خدا را بخوان نگو کار گذشته است،اینجور نیست! ♦️خدا درجاتی برای اشخاص مقدر کرده است و آن هم به شرط خواستن است، اگر میخواهی می دهم و نمی خواهی نمی دهم پس باید دعا کرد. 🔴بنده ای که دهان خود را بسته و گدایی نمیکند خدا به او چیزی نمی دهد. 🔆باید خدا خدا کنید، خدا را صدا کنید. 🌷خدا هم دوست دارد بنده اش بگوید یا الله... مسلما هیچ یاالله ای بی جواب نمی ماند. 🌿 پس دعا کنید و خدا هم اجابت می کند. گدایی خدا عزت است اصلا این گدایی فن خاصی دارد یک آدابی دارد دل سوخته چشم گریان و مضطر میخواهد و این ها شرط دارد. 🌟 باید غذایت و کارت پاک باشد تا دعایت استجاب شود بعدش هم باید امر به معروف و نهی از منکر نمود باید این دو رکن اساسی نیز در زندگیتان باشد تا دعاهایتان به اجابت برسد. ⚡️ اگر امر به معروف و نهی از منکر نکنید مطمئن باشید کفار و اشرار بر شما مسلط می شوند و هرچه هم خوبان دعا کنند، دعای خوبان هم اجابت نمیشود.. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دست انتقام 🍂روزى حضرت موسى به درگاه خدا عرض كرد خدايا امروز مرا به بعضى اسرار و امور نهفته آگاه گردان . 🍂خداوند به او خطاب كرد، برو كنار فلان چشمه ، خود را در كنار آن (در ميان گياهانى كه در آنجاست ) پنهان كن و بنگر كه در كنار چشمه چه حوادثى رخ مى دهد. 🍂موسى كنار آن چشمه رفت ، هيچ كس را در آنجا نديد، در ميان گياهان اطراف آن چشمه رفت و خود را پنهان نمود و به تماشاى چشمه پرداخت ، ناگهان ديد سوارى به كنار آن چشمه آمد و پياده شد و لباس خود را درآورد و به ميان آب چشمه رفت (تا خود را شستشو دهد و خنك كند). 🍂سپس از آب بيرون آمد و لباس خود را پوشيد و سوار بر اسب خود شد و رفت ، ولى كيسه خود را كه پول در درون آن بود، بر اثر فراموشى جاى گذاشت . سپس موسى ديد، كودكى به كنار چشمه آمد و آن كيسه را در آنجا ديد، آن را برداشت و رفت ، سپس ديد كورى عصا زنان كنار آن چشمه آمد و كنار آب نشست . 🍂در همين هنگام ديد، آن سوار بازگشت و به اطراف نگريست ، كيسه خود را نيافت و در آن جا كسى جز آن كور را نديد. به او گفت : كيسه من چه شد؟ كور، اظهار بى اطلاعى كرد. 🍂سوار، با حربه اى كه به همراه داشت چند ضربه به آن كور زد و او را كشت ، سپس آن سوار از آنجا گريخت . 🍂حضرت موسى وقتى كه اين منظره را ديد، عرض كرد: خدايا! اين چه صحنه اى بود، و چه حكمت و عدالت بود كه كيسه را آن كودك برداشت و برد، ولى آن كور بينوا كشته شد؟ خداوند به موسى خطاب كرد: اى موسى پدر آن كودك مدتى نزد صاحب آن كيسه كارگرى كرده بود و به همان اندازه كه در داخل كيسه بود، مزد او مى شد، ولى صاحب كيسه مزد او را نداد، اكنون آن كودك كه وارث پدرش ‍ بود، به حق خود رسيد و آن كور در جوانى ، پدر آن سوار را كشته بود و امروز به دست آن سوار (پسر مقتول ) به مجازات خود رسيد ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ ✍ از حضرت امام حسن مجتبی (ع) در رابطه با مسائل گوناگونی سؤال کردند ، و آن حضرت پاسخ دادند : 1⃣ غنى و ثروت چيست؟ حضرت فرمود: خشنودى نفس به آنچه قسمتش شده گر چه كم باشد. 2⃣ فقر چيست؟ حضرت فرمود: شدت علاقه نفس به هر چيز. 3⃣ جود چيست؟ حضرت فرمود: بخشش به گرفتار . 4⃣ پس كَرَم چيست؟ حضرت فرمود: حفظ نمودن و نگاه‏ داشتن مراسم دوستى در هنگام خوشى و ناخوشى. 5⃣ جرأت چيست؟ حضرت فرمود: هم‏آوردى و نبرد با همطرازان. 6⃣ عظمت و بزرگى چيست؟ حضرت فرمود: هيبت داشتن و پيكار در راه خدا ، و برخورد شديد با نزديك ترين شخصيت ها. 7⃣ خوارى چيست؟ حضرت فرمود: ترس هنگام راستگوئى. 📚 بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 103 تحف العقول ، ص 226 . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مجازات خيانت به بيت المال 🌱سال هفتم هجرى بود، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) مسلمانان را براى آزادسازى ((خيبر)) از دست يهوديان كارشكن بسيج نمود، مسلمانان كه تعدادشان هزار و ششصد نفر بود همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از مدينه بيرون آمده و پس از پيمودن 32 فرسخ در جهت شمال مدينه حركت كرده و قلعه هاى خيبر را محاصره كردند. 🌱پس از فتح و پيروزى ، غنايم سرشارى به دست مسلمين رسيد و تصميم گرفتند به سوى مدينه بازگردند. 🌱يكى از غلامان كه ماءمور بستن كجاوه هاى شترها بود، مخفيانه عبايى را از غنايم جنگى (كه جزء بيت المال مسلمين بود) برداشت پس از مدتى هنگام حركت مسلمانان از سرزمين خيبر به سوى مدينه ، ناگهان تيرى به غلام اصابت كرد، او همان دم جان سپرد، ماءموران به تحقيقات پرداختند ولى نفهميدند كه اين تير از كجا آمد، اشتباهى بود يا عمدى ... بعدا همگى گفتند: ((بهشت بر او گوارا باد)) اما پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به مسلمين فرمود: من با شما در اين گفتار هم عقيده نيستم ! پرسيدند: چرا؟ 🌱فرمود: زيرا عبايى كه در تن او است از غنايم مى باشد و او آن را خيانت برداشته و در روز قيامت به صورت آتش او را احاطه خواهد كرد. در اين هنگام يكى از رزمندگان گفت : من دو بند كفش را بدون اجازه از غنايم برداشته ام . پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: آن دو بند كفش را به محل غنايم برگردان وگرنه در روز قيامت به صورت آتش پاى تو را مى گيرد ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍃بهتـرین هدیه زندگی 🌺🍃عشــق و محبت است 🦋🍃دسته گلی بــه نام 🌺🍃عشـــق تقــدیم 🦋🍃شما مهربانان 🌺🍃سلام صبح زیباتون 🦋🍃همچون گل زیبا ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴منزلت نماز گزار ✍پيامبر خدا ﷺ :هيچ مؤمنى نيست كه به نماز ايستد، مگر آن كه در فاصله بين او تا عرش، نيكى بر او فرو ريزد و فرشته اى بر وى گماشته شود كه آواز دهد: اى فرزند آدم! اگر بدانى از نمازت چه بهره اى مى برى و با چه كسى راز و نياز مى كنى هرگز خسته و روي گردان نمى شدى. (بحار الأنوار) تا زمانى كه در نماز هستى دَرِ خانه پادشاهى مقتدر را مى كوبى و هر كه دَرِ خانه پادشاه را بسيار بكوبد سرانجام آن در به رويش باز مى شود. ( مكارم الأخلاق ) حضرت امام على عليه السلام: هرگاه آدمى به نماز ايستد ابليس از اين كه مى بيند رحمت خدا او را فرو پوشانده است حسودانه به وى مى نگرد.( الخصال ) انسان هرگاه در نماز باشد بدن و جامه او و هر آنچه پيرامونش مى باشد تسبيح مى گويند. (علل الشرائع) اگر نمازگزار بداند كه چه هاله اى از جلال خدا او را فرو مى پوشاند هرگز دوست ندارد كه سر خود را از سجده اش بر دارد. 📚الخصال : 10/623 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شهادت كبك ها 🍃چند راهزن در يكى از مناطق غرب به راهزنى مشغول بودند. روزى به شخصى رسيدند و او را دستگير كردند و اموال او را به سرقت گرفتند. سرانجام او را به درختى بستند و آماده كشتن او شدند. 🍃مرد بيچاره گفت : شما كه اموال مرا گرفته ايد، پس كشتن من براى شما چه سودى دارد؟ بدانيد كه من شخصى هستم مزدور، بدون من فرزندان كوچك من در سختى ، زندگى را خواهند گذرانيد؛ از همين الان من با خداى خود عهد مى كنم كه مال را بر شما حلال كنم و با كسى نگويم و به راه خود بروم . 🍃دزدان گفتند: تو تا زمانى كه در بند هستى چنين مى گويى ، ما سر تو را مى بريم ، چون از قديم گفته اند سر بريده صدا ندارد. 🍃مرد بيچاره گفت : من با شما عهد نبستم ، من با خداى خود عهد بستم كه به كسى نگويم و مال را بر شما حلال كنم . 🍃سارقين خنديدند و گفتند: اگر ما طالب مال حلال بوديم ، دزدى را شغل خود قرار نمى داديم . 🍃مرد گفت : با خدا و قيامت چه مى كنيد؟ دزدان گفتند: آن كه از قيامت خبر آورده كيست ؟ 🍃 قيامتى وجود ندارد، و بالاخره آماده كشتن او شدند. دو كبك بر سر سنگى آواز مى خواندند، مرد بيچاره فرياد برآورده كه اى پرندگان شما در قيامت شاهد من باشيد كه اينها مرا به ستم و ظلم كشتند. دزدان بخنديدند و سر از پيكر آن مظلوم جدا كردند. 🍃چند سالى گذشت . روزى يكى از امرا در آن منطقه به شكار رفته بود، بر حسب اتفاق در شكارگاه با سارقين برخورد كردند و از شكارگاه پرسيدند. سؤ الاتى رد و بدل شد و آنها هم آن امير را راهنمايى كردند. 🍃امير نمى دانست كه آنها دزد هستند، لذا به آنها گفت : ما را راهنمايى كنيد تا به شما اجرت دهيم . 🍃آنها تا بعد از ظهر در كار شكار، امير و لشكريان را همراهى كردند. شكارها را صيد كردند و براى امير پخته و بر سر سفره حاضر كردند. من جمله چند كبك را نيز كه شكار كرده بودند بر سر سفره حاضر كردند. 🍃امير به دزدان كه خود كبك ها را صيد كرده بودند، تعارف كرد. آنها بر سر سفره نشستند و تا چشمشان به كبك پخته افتاد به يكديگر اشاره نمودند و خنديدند. آرام آرام خنده آنها بالا گرفت به گونه اى كه توان نداشتند كه جلوى خنده خود را بگيرند. 🍃امير برآشفت و دستور داد آنها را بر درختى محكم ببندند و با چوب بر بدن آنها زدند و علت خنده بيجا را پرسيدند. دزدان گفتند: اى امير ما به شما نخنديديم . 🍃امير پرسيد: پس از چه چيزى خنديديد؟ آنها واقعه آن مظلوم را گفتند، البته به گونه اى كه اين عمل را شهامت خود قلمداد مى كردند و بعد گفتند: اى امير! ما از آن خنده مان گرفت كه كبك كباب شده ، چگونه مى تواند شهادت بدهد؟ 🍃امير گفت : كبك ها از زبان شما شهادت گرفتند و همين الان براى شما قيامت است . لذا دستور داد كه آنها را بسيار بزنند تا وسايل مرد را نشان بدهند. 🍃امير، بچه هاى مرد مظلوم را احضار كرد و اموال ايشان را پس داد و از اموال دزدان خون بها نيز پرداخت كرد و آنگاه در حضور آن بچه هاى مظلوم ، گردن دزدان را از تن جدا كرد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شخصى نجيب و شخصى ديگر نانجيب 🌱ابن عباس گويد: در مدينه مردى بود كه درخت خرمايى در خانه داشت كه شاخه هاى آن به خانه همسايه آويزان شده بود و آن همسايه نيز فقير و عيالمند بود. 🌱صاحب درخت خرما، هر گاه وارد خانه خود مى شد، بالاى درخت خرما مى رفت تا خوشه هاى خرما را بچيند، گهگاهى يكى دو تا خرما به خانه همسايه مى ريخت بچه فقير همسايه آن خرماها را برداشته و مى خوردند. صاحب درخت پايين مى آمد و خرما را از دست بچه ها مى گرفت ، حتى اگر خرما را در دهان بچه ها مى ديد، انگشتانش را به دهان آنها كرده و خرما را بيرون مى آورد و به اين ترتيب نانجيبى خود را آشكار مى كرد. 🌱مرد فقير به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمده و جريان را به عرض رساند و از آن شخص شكايت كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: برو (من در فكر اين قضيه هستم ). 🌱تا اينكه صاحب درخت با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ملاقات نمود. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود: درخت خرماى خودت را كه شاخه هايش ‍ به خانه فلانى سرازير است ، به من بده كه در برابر او داراى درخت خرمايى در بهشت شوى . 🌱او گفت : من داراى نخله هاى بسيار هستم ولى هيچ يك از آنها خرمايى بهتر و عالى تر از اين درخت ندارد، اين را گفت و از حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رفت . 🌱شخصى نجيب به نام ((ابو دحداح )) فرمايش هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را مى شنيد. به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض ‍ كرد: آيا من اگر آن درخت را خريدارى كنم و به شما بدهم ، به من نيز درخت خرماى بهشتى مى دهيد. 🌱پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: آرى . ابو دحداح ، نزد صاحب درخت رفت و با او درباره خريد آن درخت گفتگو كرد. 🌱صاحب درخت گفت : پيامبر اين درخت را خواست با درخت بهشتى عوض كند، ندادم ، ميوه اين درخت بسيار عالى است كه مرا شگفت زده كرده است ، من نخله هاى بسيار دارم ولى خرماى هيچ كدام از آنها به لطافت خرماى اين درخت نمى رسد. 🌱ابو دحداح گفت : مى خواهى آن را بفروشى ؟ او گفت : خير، مگر در برابر مال بسيار. ابو دحداح گفت : مثلا چقدر؟ او گفت : در برابر چهل نخله خرما. 🌱ابو دحداح گفت : خيلى بالا گفتى و بعد از كمى سكوت گفت : ((باشد من چهل نخله به جاى آن درخت به تو مى دهم )). 🌱او گفت : اگر راست مى گويى ، گواه بياور. ابو دحداح رفت چند نفر را به عنوان گواه آورد و همه گواهى دادند كه ابو دحداح فلان درخت را در برابر چهل درخت خريدارى نمود، آنگاه ابو دحداح به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: اكنون آن درخت خرما در ملك من است و آن را در اختيار شما گذاشتم ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نزد آن فقير عيالمند رفت و فرمود: اين درخت مال تو و اهل خانه تو است . 🌱از آنجا كه ابو دحداح جوانمردى كرد و در سطح عالى ، راه نجابت را پيمود و به عكس صاحب نخله ، كه نانجيبى كرد و به سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و پاداش بهشت اعتنا ننمود سوره ((ليل )) در مدح ابو دحداح و سرزنش صاحب نخله نازل گرديد(46). كه آيه 5 تا 11 آن چنين است : 🌱فاما من اعطى و اتقى ... ((و اما آن كسى كه عطا كرد و پرهيزكارى نمود و سخن نيك را پذيرفت ، آسودگى را براى او آماده سازيم و اما آن كس كه بخل كرد و خود را بى نياز (از بهشت ) شمرد و سخن حق را تكذيب كرد او را براى سختى و دشوارى آماده سازيم و هنگامى كه او به هلاكت رسد، ثروت او به حالش سودى نبخشد ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷خاکریزها از بس گلوله خورده بود دیگر جان‌پناه حساب نمی‌شد، فرمانده دستور داده بود که هر بسیجی یک گودال برای سنگر خود داخل خاکریز بزند. بچه‌ها سخت مشغول کندن بودند و گرمای ۵۰ درجه عرق همه را درآورده بود. ظهر بود و همه منتظر مسئول تداراک بودند تا جیره غذایی خود را بگیرند. یک بسیجی لاغر اندام گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می‌کرد. بدون این‌که حرفی بزند، سرش پایین بود و به.... 🌷و به سرعت سنگرها را با قدم‌های بلندش پشت سر می‌گذاشت. بچه‌ها هم با او شوخی می‌کردند و هر کسی یک چیزی بارش می‌کرد: - اخوی دیر اومدی؟! - برادر می‌خوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول می‌ری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده‌ی خدا پایین. کارش که تمام شد، گونی را که زمین گذاشت، همه شناختنش. او کسی نبود جز (شهید) محمود کاوه، فرمانده‌ی لشکر!!! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار محمود کاوه ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عاقبت سهل انگارى و بى توجهى نسبت به عقايد فرزند 🦋در يك مجله عربى آمده بود: جوانى كه پدر و مادر خود را كشته بود، در بازجويى گفت : من آموزگارى دارم كه بى دين است و پيوسته به خدا و نظام آفرينش بد مى گويد و معتقد است كه والدينش بزرگترين خيانت را به وى كرده اند كه او را زاييده اند! 🦋او همواره مى گويد: همه پدر و مادرها جنايتكارند و دشمن كودكان معصوم . اينها به خاطر شهوترانى پليد خود، ما را زاييده و از آن جهان آرام و بى درد و رنج به اين جهان پر درد و زحمت آورده اند. هيچ پدر و مادرى فرزندشان را دوست ندارند، فقط خود و ارضاى شهوت خود را دوست دارند و اگر به فرزند خود هم اظهار دوستى مى كنند، براى اين است كه خودشان را دوست دارند و فرزند را وسيله رسيدن به خواسته هاى خودشان مى دانند، چنان كه مثلا اتومبيلشان را هم بدين جهت دوست دارند! 🦋عميق بخشيد به طورى كه افكار و رفتارمان را نسبت به والدين دگرگون ساخت . اين بود كه من مانند يك آدم كوكى - كه معلم كوكش كرده باشد - تحريك شدم و پدر و مادرم را كشتم و اكنون براى هر گونه مجازاتى حاضرم . اما بايد بگويم كه : من هيچ گونه تقصيرى ندارم ، بلكه والدين من مقصرند و جنايتكار زيرا آنان معلم مرا به خوبى مى شناختند و حتى گاهى هم او را به منزل دعوت مى كردند. گاهى كه من از عقايد ضد خدايى او انتقاد مى كردم ، پدر و مادرم مى گفتند: ((ما به عقايد فاسدش كارى نداريم ، او هر چه هست ، خوب درس مى دهد و شاگردانش با معدل عالى قبول مى شوند، ما هم قبولى و پيشرفت تو را مى خواهيم ...))! 🦋اگر والدين من خوشبختى و سعادت مرا مى خواستند، هرگز اجازه نمى دادند كه شاگرد چنين معلم منحرفى باشم و به خاطر خوب نمره آوردن و قبول شدن ، انديشه واخلاق و روحم مسموم و آلوده گردد! ✾📚 @Dastan 📚✾
🌺بسیاری از اتفاقات زندگی، انتخاب شما نیستن بلکه متاثر از نیروهایی مثل: تکامل، اجتماع، سرشت و طبیعت، سبک فرزند پروری والدین، تروما و ... هستن. 🌀یعنی خیلی از مسائل خارج از اراده شما صورت می‌گیره، پس سرزنش خودتون معنی نداره و باید نسبت به خود شفقت داشته باشید. 🌀اما این مساله عدم‌ انتخاب شما، به این معنا نیست که نباید برای مسائل قابل حل کاری انجام بدید و منفعل باشید. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كيفر سخت رد كننده حاجت مؤمن 🌴اسماعيل بن عمار گويد: ((به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : مؤمن براى مؤمن ، رحمت است ؟ حضرت فرمود: آرى . گفتم چگونه ؟ 🌴حضرت فرمود: هر مؤمنى براى حاجتى نزد برادر مؤمنش رود، رحمتى است كه خداوند آن را به سوى او فرستاده و برايش آماده ساخته است ، پس ‍ اگر حاجتش را روا كرد، رحمت خدا را پذيرفته و اگر با اين كه مى تواند، رفع نياز از برادر مؤمنش ننمايد، خداوند آن رحمت را تا روز قيامت ذخيره كند، تا كسى كه از حاجتش رد شده ، نسبت به آن قضاوت كند، اگر خواهد آن را به خود برگرداند و اگر نخواهد به ديگرى واگذار نمايد. اى اسماعيل ! هر گاه آن شخص نيازمند در روز قيامت ، حام شود، آيا به عقيده تو، او آن رحمت را كه خداوند به او داده به چه كسى مى بخشد؟ 🌴اسماعيل گويد: عرض كردم : گمان ندارم كه آن رحمت را از خودش به ديگرى منتقل سازد. حضرت فرمود: گمان مبر، بلكه يقين داشته باش كه او آن رحمت را هرگز از خود به ديگرى منتقل نمى كند. اى اسماعيل ! هر كس براى حاجتى نزد برادرش رود كه او بتواند روا كند، ولى روا نكند، خداوند در قبر، مارى بر او مسلط كند كه انگشت شست او را تا روز قيامت بگزد، خواه آن ميت ، در قيامت آمرزيده باشد، يا در عذاب باشد. (يعنى اگر در قيامت آمرزيده هم باشد، در عالم برزخ به خاطر رد كردن حاجت مؤمن ، عذاب مى شود يعنى گزيدن مار، انگشت شست او را . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆جوان بى ادب 🌾سعيد بن سهل بصرى گويد: براى جشن يكى از فرزندان خليفه وقت ، مردم را به شام دعوت كرده بودند و امام هادى (عليه السلام) نيز دعوت شده بود (او ناگزير مى بايست شركت كند). 🌾وقتى كه امام هادى (عليه السلام) وارد مسجد شد، همه به احترام او خاموش شدند، فقط در مجلس يك جوان بى ادبى بود كه احترام نكرد و پرحرفى مى كرد و بلند مى خنديد (خنده مسخره آميز، و شايد او مزدورى بوده كه مى خواسته به امام توهين كند). 🌾امام هادى (عليه السلام) به او فرمود: ((اين چه خنده است كه در آن غوطه ور شده اى ؟ و از ياد خدا غافل مانده اى با اين كه سه روز ديگر با اهل قبور هستى ؟ 🌾او همانجا جا خورد و ديگر سخنى نگفت و همان گونه كه امام فرمود همان شد، و او پس از سه روز از دنيا رفت . ✾📚 @Dastan 📚✾
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 💜⚜ وقتی کاری انجام نمی شه ، شاید خیری توش هست ، صبر کن 💜⚜ وقتی مشکل پیش بیاد ، شایدحکمتی داره 💜⚜ وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری 💜⚜ وقتی بهت بدی می کنند ، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی 💜⚜ وقتی همه ی درها به روت بسته می شه ، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده 💜⚜ وقتی سختی پشت سختی میاد ، حتماً وقتشه روحت متعالی بشه 💜⚜ وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خداي خودت تنها باشی❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹صله رحم🌹 استاد قرائتی پیامبر مى فرمايد: برو فاميل هايت را ببين گرچه يكسال در راه باشى. نگو حالا راهش دور بود نرفتم.علامه مجلسى میفرمايد: دعا به آنها كن. خود دعا كردن به فاميل، صله رحم است. اگر دارى، هديه برايشان ببر.اگر يك چيزى خريدى كه خوب است، تلفن كن و بگو: «آقا! من رفتم فلان جا سيب زمينى ارزان بود، تو هم برو بخر.»اگر خيرى ديدى بگو به او و اگر شرى ديدی زود به او بگو كه دچارش نشود.اين‏ ها نمونه صله رحم است. اما صله رحم با كدام فاميل بايد داشته باشيم؟آيا هركس مرا دوست دارد به ديدنش بروم؟ هركس دوستت دارد و به ديدنش رفتى، كارى نكرده ‏اى. مثل گوسفندهاى كه قربانى مى ‏كشند. گاهى افراد گوسفندى را براى قربانى مى ‏كشند. مى‏ گويد: آقا آبگوشت كله‏ اش را براى فردا صبح بگذار. جگرش‏ را هم دم غروب به سيخ مى‏ كشيم. آن ران و راسته اش را هم براى كبابى بگذار. خوب پس اين كجايش قربانى شد؟ كجاى اين قربه الى الله است. اين كه همه‏ اش «قربه الى شكم» شد. يا مثلا گوسفند مى‏ كشد، مى ‏گويد: «يك رانش را بده خانه پدر خانم، يكى را براى برادر خانم، يكى را براى دايى خانم، يكى براى عمو، براى خاله، عمه و... خوب اگر قرار است قربانى را به كسانى بدهى كه دوستشان دارى، كجايش «قربه الى الله» شد.يك شخصى آمد پهلوى پيامبر گفت: من يك فاميل‏ هايى دارم، زمانى كه به خانه‏ شان مى ‏روم اين ‏ها اذيتم مى‏ كنند. اجازه مى ‏دهيد كه ديگر نروم.فرمود: نه با اينكه اذيتت مى‏ كنند باز هم برو. یك قصه برايتان بگويم: يك روز امام صادق با يكى از بستگانش بلند بلند حرف مى ‏زد تا مرز داد و بيداد. مردم هم جمع شده بودند و تماشا مى ‏كردند و اين‏ ها هم با همين حالت داد و بيداد به خانه رفتند.صفوان مى‏ گفت: صبح در تاريكى امام صادق را ديدم كه در خانه آن آقايى كه ديروز داد و بيداد مى‏ كردند، رفته و در خانه‏ شان را مى ‏زند. گفتم: آقا در اين تاريكى آمده ‏اى چه كنى؟ گفت:قرآن مى ‏فرمايد: خويش و قوم هايتان را حفظ كنيد. من ديروز با او در خيابان داد و بيداد كردم. امروز آمده‏ ام در اين صبح سحر حالشان را بپرسم. يك دختر بچه آمد در خانه گفت: بله! امام صادق گفت: به پدرت بگو بيايد. پدرش آمد و گفت: آقا آمده ‏اى چه كنى؟ سحر است! گفت: چون ديروز بلند با شما حرف زدم خواستم اين ناراحتى برطرف شود. امام صادق او را بغل گرفت و هر دو مدتى همديگر را بغل كردند و گريه كردند. اگر شما شيعه امام صادق هستى اين امام صادق شماست. ✾📚 @Dastan 📚✾
✨🍃براتون : 🍃🍃یک دل شاد ✨✨یک لب خندون 🍃🍃یک زندگی آورم ✨✨یک خانواده صمیمی 🍃🍃یک دنیا سلامتی و شادی آرزومندم ✨✨صبحتون شاد شاد ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍃🌸🍃 حضرت محمد (ص) از امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام پرسیدند: اگر مردی را در حال ارتکاب فحشایی گناهی دیدی چه می‌کنی؟ مولا امیرالمؤمنین پاسخ دادند: او را می‌پوشانم رسول الله پرسیدند: اگر دوباره او را در حال ارتکاب گناه دیدی چه؟ مولا باز هم جواب دادند: او را می‌پوشانم. رسول الله سه مرتبه این سوال را پرسیدند و مولا امیرالمؤمنین هر سه بار، همان پاسخ را دادند. حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: جوانمردی جز علی نیست. آنگاه رسول الله رو به اصحاب کردند و فرمودند: برای برادران خود پرده پوشی کنید ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كيفر تارك نهى از منكر 🍃شيخ طوسى (قدس سره ) به سند خود از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند: دو فرشته از طرف خدا ماءمور شدند تا مردم قريه اى را (به خاطر گناهانشان ) به هلاكت برسانند، وقتى اين دو فرشته شبانه وارد آن قريه شدند، ديدند كه مردى در دل شب برخاسته و به راز و نياز و تضرع پرداخته و با خدا مناجات مى كند. يكى از فرشتگان به ديگرى گفت : به سوى خدا برگرديم و درباره اين مرد عابد سؤ ال كنيم كه آيا جزء هلاك شدگان است يا خير؟ 🍃ديگرى گفت : من آنچه را كه ماءمورم انجام مى دهم و ديگر نياز به سؤ ال نيست . فرشته نخست به سوى خدا مراجعه كرده و درباره آن مرد عابد سؤال كرد. 🍃خداوند به آن فرشته اى كه مراجعه نكرده بود وحى كرد كه آن مرد عابد را نيز با ساير مردم به هلاكت برسان ((زيرا او هيچگاه به خاطر خشم من به گناهكار، نسبت به گناهكاران خشم نكرد و نهى از منكر ننمود)). 🍃اما فرشته اى كه مراجعه كرده بود تا در مورد آن مرد عابد سؤ ال كند، مشمول غضب الهى گرديد و خداوند او را به جزيره اى انداخت و كيفر نمود. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مجازات نمك نشناسان 🔅روزى جمعى از طايفه ((بنى صنبه )) كه بيمار شده بودند به حضور رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) آمدند، رسول بزرگوار (صلى الله عليه و آله ) به آنها فرمود: ((چند روز در مدينه باشيد تا با مراقبت هاى مستقيم و غير مستقيم ، از اين بيمارى نجات يابيد و بعد شما را به سوى نزديكانتان خواهيم فرستاد. آنها پيشنهاد كردند اگر ما در اينجا بمانيم ، ما را به خارج از شهر بفرستيد تا از آب و هواى مساعد آنجا بهره مند گرديم . 🔅پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) علاوه بر اين كه پيشنهاد آنها را پذيرفت ، فرمود: چند شتر كه جزء بيت المال است با خود ببريد تا از چراگاه بهره مند شوند، شما نيز از شير آنها استفاده كنيد، آنها قبول كردند و با چند شتر به بيرون شهر رفتند و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) چند نفر را نيز براى نگهبانى شترها با آنها فرستاد. 🔅در آنجا به زندگى طبيعى خويش پرداختند و بعد از چند روز از بيمارى نجات يافتند، جالب اينكه نگهبانان شترها كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرستاده بودند از آنها پذيرايى مى كردند. 🔅بيماران خوب شدند ولى بر اثر دورى از اسلام ، خوى جاهليت در درونشان بود به جاى قدردانى و نمك شناسى از سه نگهبان شترها، آن سه نفر را كشتند و شترها را با خود برداشته و فرار كردند. 🔅خبر كشته شدن آن سه نفر و فرار آن نمك نشناسان به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رسيد، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دستور دستگيرى آنها را صادر كرد و آنها چون راه هاى اصلى را نمى شناختند، به زودى در بيابان توسط ماءموران پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دستگير شده و به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آورده شدند، چند ساعتى در بازداشتگاه حكومت اسلامى به سر بردند، تا اينكه آيه محارب نازل گرديد: انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و.... 🔅((كيفر آنها كه با خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به جنگ مى پردازند و در روى زمين دست به فساد مى زنند، اين است كه يا اعدام شوند يا به دار آويخته گردند و يا دست و پايشان بر خلاف يكديگر (دست راست با پاى چپ و دست چپ با پاى راست ) قطع گردد و يا از سرزمين خود تبعيد شوند، اين رسوايى آنها در دنيا است و در آخرت مجازات بزرگى دارند)). 🔅طبق بعضى از روايات ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) يكى از آنها را اعدام كرد و ديگرى را به دار آويخت و در مورد سومى دستور داد دست راست و پاى چپش را قطع نمايند. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 وقتی دلت از همه ی دنیا می گیره وقتی قفل دلت حتی با خنده هم باز نمیشه وقتی دلت می خواد زانوهاتو در آغوشت بگیری و به اندازه ی بزرگی خدا گریه کنی وقتی همه چیز خوبه ولی دلت زخمی شده وقتی خودت خوب و سلامتی، اما دلت به هر دلیلی سخت گرفته ... ... کافیه نگاهی به آسمون بندازی و اون موقع ست که خدا رو پیدا می کنی و از شدت شرم سرت رو میندازی پایین... نمی دونی چند وقته که صداش نکردی که حتی یادت رفته خدا کجا هست! اما همین طور که سرت پایینه یه نگاهی به قلبت بنداز... ببین خدا چند وقته پشت در قلبت منتظره تا در رو باز کنی و از اون به بعد امید و عشق میشه صاحب قلبت... خدا جونم مثل همیشه اومدم سراغ خودت... خدایا فقط خودت می دونی که دلم گرفته... خدایا مثل همیشه خودت دستهای ضعیف مرا بگیر... بگذار مثل همیشه به غم پوزخندی بزنم که من خدایی چون تو دارم... بزرگتر از آنچه که توصیف شود... پنجره قلبمان باز باشد برای ورود خدا🙏 طاعات و عباداتتون قبول ، التماس دعا🙏 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷وقتی بعد از انجام عملیات برون مرزی محمد رسول الله به مواضع خودی برگشتیم، احمد متوسلیان بچه‌ها را جمع کرد و سخنرانی نمود. می‌گفت: برادرهای عزیز من! از همین حالا به فکر تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف این حمله باشید. شیعه کسی است که از دل یک شکست تاکتیکی، بزرگ‌ترین پیروزی‌های استراتژیکی را بیرون می‌کشد. شیعه نه از مشاهده نقاط قوت خود دچار غرور می‌شود و نه با دیدن نقاط ضعف خود، دست‌خوش یأس و وادادگی می‌شود. 🌹خاطره ای به یاد سردار جاويدالاثر حاج احمد متوسليان : رزمنده دلاور سردار سعید قاسمی 📚 کتاب "راز آن ستاه"؛ (سرگذشت نامه شهید رضا چراغی) منبع: وب سایت برش ها ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج ✾📚 @Dastan 📚✾
🔵 شاد کردن دل مومن ✍️ آیت الله بهجت (ره): وقتی دل مؤمنی را شاد كنید، خدا از لطف، مَلکی را خلق می‌کند که آن ملک، شما را از بلاها و تصادفات و... حفظ ‌می‌كند. این که می‌بینید در برخی تصادفات بعضی‌ها محفوظ می‌مانند در حالی که به نفر کناری آن‌ها آسیب وارد می‌شود به سبب این است که آن شخصِ محفوظ مانده، در مسرّت اهل ایمان نقش داشته است. 📚 برگی از دفتر آفتاب، ص ١٨۴. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
📚 امام زمان(عجل الله) وقضای حوائج مومنین سید محمد تقی موسوی اصفهانی مولف کتاب مکیال‌المکارم‌ میگوید: سه سال پیش از تألیف کتاب ،قرضهای زیادی بر عهده‌ام جمع شد. پس در یکی از شبهای ماه رمضان به آن حضرت و پدرانش علیهم السلام متوسل شدم و حاجتم را ذکر کردم و بعد از طلوع آفتاب که از مسجد مراجعت نمودم و خوابیدم، آن حضرت در خواب به من فرمود: قدری باید صبر کنی تا از مال دوستان خاص خود بگیریم و به تو برسانیم. خوشحال و مسرور از خواب بیدار شدم و شکر خدای را به جای آوردم و چون مدّت کوتاهی گذشت یکی از برادران که او را به صلاح و خوبی می‌شناختم و از وی نسیم دل انگیز می‌شنیدم به نزد من آمد و مبلغی داد و گفت: این از سهم امام علیه السلام است. پس خیلی مسرور گشتم و با خود گفتم: « هذا تَأْویلُ رُؤْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقّاً »این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را به حقیقت رسانید. ای برادران دینی شما را سفارش می‌کنم که حوائج خودتان را بر آن حضرت عرضه کنید، هر چند که هیچ امری بر وی پوشیده نیست... 📚 مکیال‌المکارم‌ جلد ۱ ص۱۹ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نفرين عارف سالك ❄️شبى ، ملا احمد ارسنجانى كه در شيراز اقامت داشتند، از كوچه پشت منزلشان صداى داد و فريادى مى شنود ايشان مى پرسد كه چه خبر است ؟ ❄️شخصى مى رود و برمى گردد و مى گويد كه دخترى كه از طبقه ضعيفى هستند مورد توجه شاهزاده قرار گرفته و آمده اند تا او را به زور براى شاهزاده قاجار ببرند. مشير، كه از سران شيراز بوده و در محضر ملااحمد حضور داشته ، مى گويد: آقا در همان لحظه سر بلند كرد و گفت : خدايا او را از گرسنگى به هلاكت برسان . ❄️مشير نقل مى كند كه با خود گفتم : اين چه نفرينى بود كه ايشان كرد، مگر مى شود شاهزاده قاجار از گرسنگى بميرد؟! ❄️مشير مى گويد: چيزى نگذشت كه خبر جنايات شاهزاده به دربار تهران رسيد، او را جلب كردند و به زندان انداختند. روزى به تهران رفته بودم ، در بازار از وزرا، از شاهزاده سؤ ال كردم . ❄️گفتند: در زندان انفرادى است . گفتم : مى شود كه به ديدن او رفت ؟ مرقومه اى نوشتند كه من اجازه دارم به ديدن شاهزاده بروم . ❄️وقتى به ديدن او رفتم ، بعد از احوالپرسى پرسيدم چيزى ميل دارى كه برايت بياورم . گفت : نمى گذارند كه چيزى وارد سلول من بشود. ❄️گفتم : تو كارى نداشته باش هر چه مى خواهى بگو تا برايت حاضر كنم . ❄️گفت : فقط يك نان و كباب اگر به من برسد ديگر باكى ندارم كه بميرم . رفتم دستور دادم كه يك نان و كباب خريدند و بازگشتم . به دليل اينكه من از درباريان بودم ، كسى جراءت نمى كرد مرا تفحص كند. ❄️وقتى وارد سلول شدم ، ديدم او مرده . فورا به ياد نفرين آن عارف سالك افتادم كه فرمود: خدايا او را از گرسنگى به هلاكت برسان . ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 خاطره جالب حاج حسین یکتا، درباره امر به معروف متفاوت در هواپیما ✾📚 @Dastan 📚✾