🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#بلند_شو....
🌷در اردوگاه تکریت ١٢، برادری به نام "فرزانه" که از ناحیهی کمر و پا فلج بود، حضور داشت. تحمل شرایط سخت اسارت، آن هم با وجود معلولیت، نیاز به روحیه ای قوی داشت و در تمام لحظات، حتی هنگامی که از شدت درد به خود میپیچید، هم چنان در حالت عبادت، به راز و نیاز با خداوند مشغول بود.
🌷به برکت همین خلوص نیت و صفای باطنی، یک شب در عالم خواب، مولا امیرالمؤمنین (ع) را دید که حضرت بالای سرش ایستاده و امر میکند که «بلند شو.» فرزانه میگوید: «نمیتوانم» و حضرت دوباره میفرمایند: «من به تو میگویم بلند شو، در ضمن از قول من به بچه های دیگر هم بگو که شما پیروز هستید و به زودی آزاد خواهید شد.» شفا یافتن این برادر و خواب نویدبخش او، روح تازه ای به محیط خفقان اردوگاه بخشید.
#راوی: رزمنده دلاور، آزاده سرافراز ایرج رحیمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🪷 خدا به موسی گفت: قحطی خواهد آمد...
به قومت بگو آماده شوند.
🪷 موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد...
🪷 مدتی گذشت اما قحطی نیامد،
موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید.
🪷 خدا به او گفت: من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند...
من چگونه به این قوم رحم نکنم؟
به همدیگه رحم کنیم تاخدا هم بهمون رحم کن
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه خيال پردازى
🌴روزى حجاج بن يوسف ثقفى در بازار گردش مى كرد، شير فروشى را مشاهده كرد كه با خود صحبت مى كند، در گوشه اى ايستاد و به گفته هايش گوش داد كه مى گفت :
🌴اين شير را مى فروشم و با سود آن و سودهاى آينده روى هم مى گذارم تا به قيمت گوسفندى برسد، يك ميش تهيه مى كنم هم از شيرش بهره مى برم و بقيه درآمد آن سرمايه تازه اى مى شود بالاخره با يك حساب دقيق به اينجا رسيد كه پس از چند سال ديگر يك فرد سرمايه دارى خواهم شد و مقدار زيادى گاو و گوسفند خواهم داشت .
🌴آنگاه دختر حجاج بن يوسف را خواستگارى مى كنم ، پس از ازدواج با او شخص مهمى مى شوم و اگر روزى دختر حجاج از اطاعتم سرپيچى كند با همين لگد چنان مى زنمش كه دنده هايش خورد شود.
همين كه پاهايش را بلند كرد، به ظرف شير خورده و به زمين ريخت .
🌴حجاج جلو آمد و به دو نفر از همراهانش دستور داد او را بخوابانند و صد تازيانه جانانه به او بزنند.
🌴شيرفروش از ريختن شيرها كه سرمايه كاخ آرزويش بود خاطره افسرده اى داشت . از حجاج پرسيد كه چرا مرا بى تقصير مى زنيد؟
حجاج گفت : مگر نه اين بود كه اگر دختر مرا مى گرفتى چنان لگد مى زدى كه پهلويش بشكند، اينك به كيفر آن لگد بايد صد تازيانه بخورى
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تعریف حاج آقا عالی از شیخ رجبعلی خیاط در حضور رهبر انقلاب
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
#پندانه
🌼باز شدن درب جهنم با یک جمله!
✍مدتی است که این اصطلاح بین مردم رایج شده است: "اعصاب نداریم" و این جمله گویی کلید توجیه هر بداخلاقی و بدرفتاری شده است!اما آیا این جمله ما را از عواقب اعمال ناخوشایندمان تبرئه میکند؟مثلا بر اثر خستگی و کلافگی بر سر پدر و مادرمان یا دوست و همکارمان فریاد میکشیم و در نهایت با هزار تا منت گذاشتن میگوییم: "اعصاب نداریم" و انتظار دلجویی هم داریم!
پس کی میخواهیم حقالناسهای ناشی از این رذیله اخلاقی را از گردنمان برداریم؟ "پرخاشگری" رذیلهای سمی است که دنیا و آخرت ما را به باد میدهد. رذیلهای که ائمه معصومین علیهمالسلام به شدت از آن نهی کردهاند. پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند:«در مسلمان دو خصلت روا نیست: بخل و بداخلاقى.» در حدیث دیگری از پیامبر صلى الله علیه و آله میخوانیم كه فرمودند: «بیشترین چیزی كه امت من به سبب آن وارد بهشت میشوند تقوی و حسن خُلق است.»
حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «كاملترین شما از نظر ایمان كسی است كه اخلاقش نیكوتر باشد.»باید توجه داشته باشیم که تحمل ناملایمات و سختیهای روزگار برای ما آرامش دنیا و آخرت را در پی دارد و دامن زدن به این ناملایمات علاوه بر تیره کردن دنیایمان راهی مستقیم به جهنم است.
📚جهاد النفس وسائل الشیعة/ترجمه افراسیابى 69/281
📚احتجاجات/ترجمه بحار الانوار/ج35٠،2
✾📚 @Dastan 📚✾
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 زن روزه دار و بد زبان
🔹پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدند که زنی به کنیزش فحش و ناسزا میگوید، در حالی که روزه دار هم هست.
حضرت دستور دادند طعامی آوردند و به آن زن فرمودند: «بخور!»
زن عرض کرد:
یا رسول الله! من روزه دار هستم!
حضرت فرمودند:
«چگونه روزه داری، در صورتی که به کنیزت فحش میدهی؟»
🔹سپس فرمودند:
«روزه فقط خودداری از خوردنیها و آشامیدنیها نیست، خداوند روزه را حجاب قرار داده از تمامی آنچه که روزه روزه داران را از بین میبرد.»
🔹آنگاه فرمودند: «ما قل الصوام و أکثر الجواع:
چقدر روزه داران واقعی کم هستند، و گرسنگان زیاد.»
📚 بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۲۹۳
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اهمیت مناجات در سحرگاهان
سخنان مهم شنیده نشده از اهمیت زیاد سحر و مناجات با خدا،
لطفا به دقت گوش کنید.
.
در این روزگار فتنهگون،
در هر شهری یک مجلس مناجات لازم است...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عقوبت شقى ترين افراد
🌼اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى فرمايد:
روزى به سمت بيرون كوفه خارج شدم و قنبر پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابليس رو به ما مى آمد.
🌼من به او گفتم : تو پيرمرد بدى هستى !
ابليس گفت : يا اميرالمؤمنين چرا چنين مى گويى ؟ به خدا قسم ، برايت حديثى نقل مى كنم كه خودم از خداى عزوجل بدون واسطه نشنيده ام :
🌼آن هنگام كه به خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم : اى خداى من و اى آقاى من ، گمان نمى كنم مخلوقى شقى تر از من خلق كرده باشى ؟!
خداوند به من چنين وحى كرد: بلى ، از تو شقى تر هم خلق كرده ام ، نزد مالك (خزانه دار جهنم ) برو تا به تو نشان دهد.
🌼نزد مالك رفتم و گفتم : خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: شقى تر از مرا نشانم ده .
مالك مرا به جهنم برد و در طبقه بالا را برداشت . آتش سياهى بيرون آمد گمان كردم مرا و مالك را در خود فرو برد. مالك به آتش گفت : ((آرام باش )) و آرام گرفت .
سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياه تر و گرم تر بود، به آن گفت : ((خاموش باش )) و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد و هر آتشى كه از طبقه اى خارج مى شد، شديدتر از طبقه قبل بود.
🌼در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالك را و همه آنچه خداوند عزوجل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم : اى مالك دستور ده تا خاموش شود وگرنه من خاموش مى شوم .
🌼مالك گفت : تو تا روز معين خاموش نخواهى شد، سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيرهاى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سر آنان عده اى با تازيانه هاى آتشين ، آنان را مى زدند.
پرسيدم : اى مالك ، اين دو نفر كيانند؟
گفت : آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده اى ؟
🌼- و من قبلا يعنى دو هزار سال قبل از آن كه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم ؛ لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، ايدته و نصرته بعلى (يعنى محمد را به على مؤ يد نموده و يارى كردم ) -
مالك گفت : اين دو نفر ( . . . و . . .) دشمن آنان و ظالمين بر ايشان هستند
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺✨درود خدای مهربان
🌺🍃درود شور دوباره
🌺✨درود طراوت عشق
🌺🍃درود آوای زندگی
🌺✨درود دوستان خوبم
🌺🍃به روزمهربانی
🌺✨خوش آمدین!
🌺🍃امروز را با لبخندشروع کنید
🌺✨روزتان راجشن بگیرید
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🤔کدام عمل صرفا برای خداست
وَ قالَ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: اَوْحَى اللَّهُ تَعالى اِلى مُوسى عليه السلام هَلْ عَمِلْتَ لى عَمَلاً قَطُّ؟ قالَ اِلهى صَلَّيْتُ لَكَ، وَ صُمْتُ، وَ تَصَدَّقْتُ، وَذَ كَرْتُ لَكَ، فَقالَ اِنَّ الصَّلاةَ لَكَ بُرْهانٌ، وَالصَّوْمَ جُنَّةٌ، وَ الصَّدَقَةَ ظِلٌّ، وَ الذِّكْرَ نُورٌ، فَأَىُّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لى؟ فَقالَ مُوسى عليه السلام دُلَّنى عَلى عَمَلٍ هُوَ لَكَ؟ فَقالَ يا مُوسى هَلْ والَيْتَ لى وَلِيّاً، وَهَلْ عادَيْتَ لى عَدُوّاً قَطُّ؟ فَعَلِمَ مُوسى عليه السلام اَنَّ اَحَبَّ الْأَعْمالِ، اَ لْحُبُّ فِى اللَّهِ وَالْبُغْضُ فِى اللَّهِ
خداوند متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد، آيا هرگز براى من كارى كرده اى؟ موسى عليه السلام گفت خدايا برايت نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، صدقه داده ام، و برايت ذكر گفته ام، خداوند فرمود: نماز دليل، )و راهنمايى براى عبور از پل صراط( است، و روزه )براى تو( سپر )در مقابل آتش(است و صدقه )در روز قيامت براى تو( سايه است، و ذكر نور است )كه بوسيله آن هدايت مى شوى(، پس چه كارى براى من كرده اى؟ موسى عليه السلام گفت مرا به كارى كه براى توست راهنمائى كن، خداوند فرمود اى موسى آيا هرگز به خاطر من دوستى را دوست داشته اى و به خاطر من دشمنى را دشمن داشته اى پس موسى عليه السلام دانست كه محبوب ترين اعمال، دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خداست.
📚کتاب احادیث الطلاب ص 121
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه بى احترامى به پدر
🦋در حالات حضرت يوسف نوشته اند: يوسف نامه اى از مصر براى پدرش حضرت يعقوب فرستاد كه من قصد زيارت شما را دارم و ميل دارم كه شما تشريف بياوريد، بعد از آن لباس هاى فاخر مملوكانه براى پدر اولاد و نوه ها فرستاد كه همه خود را زينت كنند و با عزت و احترام وارد مصر شوند.
🦋بعد از آن كه نامه يوسف به حضرت يعقوب رسيد، مهياى سفر مصر شد و با هفتاد نفر از اولاد و نوه ها روانه راه شدند، حضرت يوسف در هر منزلى مهمان دار معين كرده بود كه براى آنان پذيرايى كنند وقتى كه با كمال شوكت به نزديكى هاى مصر رسيدند، از آن طرف حضرت يوسف با چند هزار سوار و علمدار با شوكت و جلال به استقبال بيرون آمدند، همين كه چشم حضرت يعقوب به حضرت يوسف افتاد بى اختيار خود را بر زمين انداخت و تكيه به يكى از فرزندان كرد و بنا كرد پياده به جانب يوسف رفتن !
🦋اما حضرت يوسف پياده نشد چون به او گفته بودند نقص است براى پادشاهى كه پياده شود.
در همان حال جبرئيل آمد و گفت : اى يوسف پدر پيرت پياده و تو سواره از ادب به دور است ، خداوند مى فرمايد:
🦋بدن هيچ پيغمبرى در قبر نمى پوسد اما بدن تو مى پوسد به واسطه اين كه احترام پدرت را به جا نياوردى . سپس جبرئيل فرمود:
اى يوسف بنا بود هفتاد پيغمبر از نسل تو بيرون آيد ولى چون احترام به پدر را ترك نمودى نسل پيغمبرى از تو خارج شد ((والله اعلم ))
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆وعده بدون ان شاءالله
🌱آورده اند كه : مردى زن صالحى داشت . آن زن ، پيوسته به شوهرش مى گفت : كه در كارهايت ، ان شاءالله بگو. اما آن مرد به سخن همسرش چندان اعتنايى نمى كرد، بلكه او را مسخره مى نمود.
🌱روزى هنگام غذا خوردن به چيزى احتياج پيدا كردند. آن مرد براى تهيه آن از خانه بيرون رفت و به همسرش گفت : تو به غذا خوردن مشغول باش ، من به زودى باز مى گردم .
زن گفت : بگو ان شاءالله !
🌱مرد گفت : مطلب ، خيلى كوچك و ساده است و نيازى به گفتن ان شاءالله ندارد و از خانه بيرون رفت . جالب آن كه به محض خروج از منزل ، ماءموران به اتهام دزدى او را گرفته و به زندان بردند. بعد از يك مدت طولانى به خاطر رفع تهمت و كشف مجرم اصلى ، آزاد شد و روانه منزل گرديد.
🌱وقتى درب خانه را كوبيد، همسرش گفت : كيستى ؟
مرد گفت : من هستم ، ان شاءالله !
زن گفت : تو كى هستى ؟
🌱مرد گفت : من شوهر تو هستم ، ان شاءالله !
زن ، درب منزل را گشود و پرسيد در اين مدت كجا بودى ؟
مرد گفت : در زندان به سر مى بردم ، ان شاءالله !
🌱زن گفت : مگر چه گناهى مرتكب شده بودى ؟
مرد گفت : گناهى نداشتم ، فقط گناهم نگفتن ان شاءالله بود، ان شاءالله !
🌱آرى ، گاهى بى اعتنايى به يك حقيقت غيرقابل انكار و كوچك انگاشتن آن ، انسان را دچار زحمت و گرفتارى مى كند، و سزاوار است كه در همه حال خدا را از ياد نبريم و در انجام كارها بر او توكل و به او اميد داشته باشيم .
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چگونه عرب بیابانی با شنیدن آیاتی از قرآن فقیه شد؟
👤حجةالاسلام قرائتی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#شكستن_قلب_شهدا_با....
🌷کنار خیابان داشتم با ابراهیم صحبت میکردم، یکهو دیدم صورتش سرخ شد. رد نگاهش را دنبال کردم، یک زن بدحجاب کنار کیوسک تلفن ایستاده بود. ابراهیم با ناراحتی رویش را برگرداند با همان ناراحتی هم گفت: غیرت شوهرش کجا رفته؟! غیرت پدرش کجا رفته؟! غیرت برادرش کجا رفته؟!
🌷....رو کرد به آسمان با حالی پریشان گفت: خدایا تو خودت شاهد باش که ما حاضر نیستیم چنین صحنههای خلاف دینی را در این مملکت ببینیم. مبادا به خاطر اینها به ما غضب کنی و بلاهای خودت را بر سر ما نازل کنی!
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز ابراهیم عباسی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
👈🏼👈🏼مرحوم آیتالله شیخ علی فلسفی در كتاب مجموعه انوار علمی معصومین(علیهمالسلام) اين كرامت را آوردهاند:
حاج شيخ اسماعيل تائب تبریزی، فاضل عابد معاصر و داراي تاليفات فراوان، كه اين جانب افتخار شاگردي او را داشتم، ميفرمود:
🍃متولي حرم حضرت عباس عليهالسلام گفت: من به گوش دردي مبتلا شدم و كارم كم كم به جايي رسيد كه اطباي بغداد عاجز شده و به من توصيه كردند كه به بيمارستانهاي خارج بروم.
🍃در يكي از بيمارستانهاي خارج، تحت برنامه، بستري شدم و پس از معاينه و آزمايش، اعضاي شوراي پزشكي گفتند كه بايد مورد عمل جراحي قرار بگيرم، ولي گفتند نود درصد امكان خطر وجود دارد.
به آنان گفتم: امشب را مهلت دهيد تا راي خود را اظهار نمايم.
🍃در آن شب بسيار محزون بودم، اما يك مرتبه با خود گفتم، بيماران از خاك كربلا شفا ميگيرند و من، كه خود متولي قبر مطهر هستم، از اين فيض محرومم!
خوشبختانه قدري از خاك قبر حضرت عباس عليهالسلام با خود همراه داشتم.
با حال توجه قدري از آن خاك را در گوشم ريختم و خوابيدم. صبح ديدم چرك خارج نشده و درد آن ساكت شده است.
🍃پزشكان براي گرفتن پاسخ نزد من آمدند، گفتم باز گوش مرا مورد آزمايش قرار دهيد. اين بار كه معاينه كردند، ديدند عارضه كاملا برطرف شده است.
فورا كميسيون پزشكي تشكيل يافت و در باب اين حادثه معجزه آسا بحثهايي صورت گرفت. در طول بحث نظراتي داده شد و قرار شد نظر خود من را نيز در اين مسئله جويا شوند.
🍃من در جواب گفتم: به واسطه خاك قبر حضرت عباس عليه السلام است.
با شگفتي گفتند: آيا از آن خاك چيزي باقي مانده است؟
گفتم: بلي، و به ايشان دادم. تربت حضرت را سه روز در آزمايشگاه مورد تجزيه و تحليل قرار دادند، روز چهارم پزشك آمد و با حال اشك گفت: سه روز آن را در دستگاه گذاشته ام و ميبينم خاك و خون است و اثر شفا در آن خون ميباشد.
آري، در آن مدت كه در آن كشور بودم، همه جا در مجالس و محافل از اين كرامت سخن ميگفتند و جمعيت فراواني از فرقه كفار شيفته آن بزرگوار شدند و عده اي هم كه از نزديك شاهد قضيه بودند به اسلام گرايش پيدا كردند..
📚 مجموعه انوار علمی معصومین علیهمالسلام، آیتالله شیخعلیفلسفی ص۲۳۵
✾📚 @Dastan 📚✾
🪴﷽🪴
چگونه جزو دوستان نزدیک خداوند قرار بگيريم؟
✅ابراز محبت
✨وقتی کسی به انسان محبتی میکند، او هم سعی میکند محبت او را جبران نماید. مراتب و درجات محبت متفاوت است. گاهی دوستی به مناسبت روز تولد، هدیهای میآورد، انسان هم سعی میکند با شرکت در جشن تولد او، با هدیهای مناسب محبت او را پاسخ دهد. گاهی نیز انسان برای همیشه مدیون کسی می شود، مانند اینکه کسی باعث نجات جان و زندگی او شده، زندگی دوبارهای به او ببخشد که در این صورت تا آخر عمر از او تشکر نموده و همواره محبت و دوستی خود را نثار او میکند.
💚 خداوندی که از آغاز تا انجام در هیچ حالی انسان را فراموش ننموده و حتی بی احترامی ها و ناشکریها و اشتباهات او را هم نادیده گرفته است، لایق محبت خالصانه نیست؟
🌱خدایی که تمام وجود و هستی انسان وابسته به اوست و اگر لحظهای نظر لطف خود را از او بردارد، همه هستی انسان بر باد فنا خواهد رفت، آیا توقع نابجایی است اگر انتظار داشته باشیم روزی چند بار سر به آستانش بساید و دوستی خود را اعلان نموده، نام خود را در دفتر دوستی و بندگی ثبت نماید؟
✨خدایی که به شدت خاطر خواه بندگان خود است و تا جایی که ممکن باشد، تلاش میکند انسان از او جدا نشود. نقل شده که پس از آنکه حضرت نوح علیه السلام نفرین کرد و همهی کفار غرق شدند، فرشتهای پیش او ظاهر شد. شغل حضرت نوح علیه السلام کوزهگری بود، کوزههایی از گِل درست میکرد و پس از خشک شدن میفروخت. آن فرشته کوزهها را یکی یکی میخرید و پیش چشمش آن را میشکست و خُرد میکرد.
حضرت نوح علیه السلام خیلی ناراحت شد و به او اعتراض کرد که این چه کاری است میکنی؟
فرشته گفت: من آنها را خریدهام و اختیارش را دارم. نوح گفت: بله درست است! ولی من آن را ساختهام.
فرشته گفت: کوزههایی ساختهای، آنها را خلق که نکردهای!
بعد آن فرشته، راز این کار خود را چنین گفت: تو از اینکه آن را میشکنم ناراحت میشوی،
پس چهطور نفرین کردی که این همه خلق خدا هلاک گردد؟!
میگویند: پس از این قضیه، آن حضرت از بس گریه کرد، نامش نوح گردید.
✾📚 @Dastan 📚✾
حکایت
نپرداختن بدهی دیگران
✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند:
از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد.
چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت:
بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى.
گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم.
به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج 13 اثر استاد حسین انصاریان
✾📚 @Dastan 📚✾
2_144145974848010886.mp3
5.84M
🔴 خاطره ای از مرحوم کافی
🔺روزه خواری علنی در ماه #رمضان
🔺امر به معروف و نهی از منکر
با صدای شهید حاج #شيخ_احمد_کافی رضوان الله تعالی علیه
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه سخن چينى
🍂آورده اند كه مردى طالب غلامى شد و خواست كه او را از صاحبش خريدارى كند.
فروشنده گفت : اين غلام هيچ عيبى ندارد، جز آنكه سخن چينى و نمام است .
🍂خريدار گفت : اگر چنين است ، من بدان راضى هستم و سرانجام او را خريد. اما چند روزى نگذشت كه غلام ، بر سر عادت معهود رفت و شروع به نمامى و فتنه انگيزى نمود.
در آغاز، به سراغ زن ارباب رفت و به او گفت : شوهرت به تو علاقه ندارد و در صورت است همسر ديگرى اختيار كند اما من مى توانم با موى سرش او را سحر كنم تا از اين تصميم منصرف شود و علاقه اش به تو پايدار بماند.
زن ساده لوح گفت : من چگونه مى توانم وسيله اين كار را فراهم كنم ؟
غلام گفت : موقعى كه به خواب مى رود، تيغى بردار و مقدارى از موهاى پشت سرش را ببر و به من بده .
🍂آنگاه نزد ارباب رفت و گفت : آيا مى دانى كه زن با مردى دلباخته و رفيق شده و در صدد است كه به هنگام خواب ، سر تو را ببرد؟ چنانچه باور نمى كنى ، امشب مراقب باش و خود را به حالت خواب وانمود كن ، تا راستى گفتارم بر تو ظاهر گردد.
🍂زن ارباب هم تصميم گرفت به دستور غلام عمل كند و آنگاه كه با تيغى به بالين اين شوهر رفت ، تا مقدارى از موهاى سرش را قطع كند و به غلام دهد؟
ناگهان شوهرش از جاى جست و با همان تيغ ، زن را به قتل رسانيد.
🍂وقتى سر و صداى كشتن آن زن به خويشان و بستگان او رسيد، به خونخواهى آن زن ، شوهرش را كشتند و به دنبال آن ، زد و خورد خونينى بين دو طايفه درگرفت و عده اى در آن ميان كشته شدند. اينها همه نتيجه فتنه انگيزى و سخن چينى اين غلام بود
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچوقت
شخصیت یک انسان را
از روی لباسش قضاوت نکنید
شاید بهترین قلب
زیر کهنه ترین لباس باشد...
بیخیال قضاوت ها!!
این مردم
در چیستی زندگی خودشان هم مانده اند
اگر به حرف این ها اهمیت بدهی
هرکس برایت حکمی صادر می کند
گوش هایت را بگیر
توی لاک خودت بمان
و برای خودت زندگی کن...!!
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
#پندانه
✅اندازه نگه دار که اندازه نکوست
✍همسایه نیازمندی داشتیم که روزی از مادرم کاسهای نخود خواست.
مادرم به او از منزل نخود داد، چون پدرم اختیار بخشش از منزل را به مادرم داده بود.
10 روز گذشت، باز آن زن برای نخود به خانۀ ما آمد و مادرم کاسهای نخود به او داد.
گفتم:
مادر! این همسایۀ ما خیلی اهل اسراف است؛ یک کاسه نخود را ما دو ماه میخوریم ولی آنها 1٠ روزه اسراف و تمام میکنند.
مادرم گفت:
پسرم! اشتباه فکر نکن، ما هر روز برنج میخوریم و آنان مثل ما برنج ندارند و هر روز آش میخورند.
ما از روی میلمان غذای بابمیل خود میپزیم ولی آنان از روی آنچه در خانه دارند، غذا درست میکنند؛ پس برنامۀ غذایی ما از روی میل ماست و برنامۀ غذایی آنان از روی آنچه در خانه دارند.
درنتیجه ما اسراف میکنیم، نه آنان!
✾📚 @Dastan 📚✾
😊سلام
✨✨صبح بخیر
🍃✨برای امروزتان از خدا میخواهم
🍃✨هر آنچه صلاحتان هست
🍃✨برایتان رقم بزند
🍃✨من به دستان خدا ایمان دارم
🍃✨بهترینها سهمتان خواهدشد
✾📚 @Dastan 📚✾
💐💐💐💐💐
✨✨اعمالی که شیطان را دور می کند
159 - قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم: اَلا اُخْبِرُكُمْ بِشَيْىءٍ اِنْ اَنْتُمْ فَعَلْتُمُوهُ، تَباعَدَ الشَّيْطانُ مِنْكُمْ، كَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالُوا بَلى، قالَ، اَلصَّوْمُ يُسَوِّدُ وَجْهَهُ، وَ الصَّدَقَةُ تَكْسِرُ ظَهْرَهُ، وَالْحُبُّ فِى اللَّهِ وَالْمُؤازَرَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصَّالِحِ يَقْطَعُ دابِرَهُ، وَالْإِسْتِغْفارُ يَقْطَعُ وَتِينَهُ.
آيا به شما خبر ندهم از چيزى كه اگر آن را انجام بدهيد شيطان از شما دور مى شود همانطور كه مشرق از مغرب دور شده است؟ (اصحاب) گفتند آرى حضرت فرمودند: روزه گرفتن چهره (شيطان) را سياه مى كند و صدقه دادن پشتش را مى شكند، و دوستى در راه خدا و كمك كردن بر انجام كار خوب، ريشه او را قطع مى سازد و استغفار كردن رگ گردنش را قطع مى كند
📚کتاب احادیث الطلاب ص 90
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔴كيفر دشنام دادن به پيامبر (صلى الله عليه و آله )
🍃امام موسى بن جعفر (عليه السلام) مى فرمايد:
بالاى سر پدرم ايستاده بودم كه فرستاده زياد بن عبيدالله حارثى ، فرماندار مدينه وارد شد و گفت : امير از شما خواسته است كه به نزد او برويد.
🍃پدرم به علتى از رفتن عذر آورد.
فرستاده رفت و برگشت و گفت : امير مى گويد: من دستور داده ام در مقصوره را كه براى آمدن شما سهل تر است باز كنند.
🍃اين بار پدرم برخاست و با تكيه بر من وارد بر فرماندار شد، او از پيش فقهاى مدينه را عموما احضار كرده بود، و شهادت نامه اى مبنى بر سب و جسارت كردن مردى از وادى القرى به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در نزد او نهاده بود.
🍃آنگاه به پدرم گفت : اى ابا عبدالله ، اين نامه را بخوان (و مى خواست نظر بدهد). پدرم فرمود: ببينم اينها چه مى گويند، پس رو به فقها نمود و گفت : شما چه گفته ايد؟
فقها گفتند: ما گفته ايم او را تاءديب كنند، بزنند، شكنجه دهند، تعزير نمايند و به زندانش افكنند.
🍃پدرم فرمود: اگر كسى به مردى از صحابه پيامبر دشنام دهد حكمش چيست ؟
گفتند: همين گونه كارها را درباره اش انجام دهند.
🍃پدرم فرمود: آيا بين پيامبر و مردى از صحابه تفاوتى نيست (كه يكسان درباره مجازات دشنام به پيامبر و صحابه حكم مى كنيد)؟!
والى گفت : يا ابا عبدالله ، اينها را رها و خود اظهار نظر كن ، كه اگر من به اينها نظر داشتم به دنبال شما نمى فرستادم .
🍃امام فرمود: پدرم به من خبر داد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: مردم همه يكسانند مگر اين كه كسى بشنود ديگرى مرا به دشنام ياد مى كند كه بر وى واجب است او را به قتل برساند، بدون آنكه به سلطان (خليفه ، حاكم ، والى و يا قاضى ) مراجعه كند، و اگر به او مراجعه شود واجب است چنين كسى را بكشد.
🍃آنگاه والى (زياد بن عبدالله ) دستور داد او را ببريد و به حكم ابى عبدالله (امام صادق (عليه السلام)) اعدامش كنيد(12).
🍃از امام صادق (عليه السلام) سؤ ال شد كه شخصى نسبت به ساحت مقدس رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دشنام داده است ، آن حضرت فرمود: يقتله الادنى فالادنى قبل اءن يرفع الى الامام .
🍃نزديكترين فرد، او را به قتل برساند قبل از آن كه او را نزد قاضى و حاكم شرع ببرند (البته به شرط آن كه قاتل بتواند ثابت كند كه اين شخص دشنام داده و خطرى براى خودش نداشته باشد
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 می خوانمت ...
🚨برای اولین بار .....
اخبار و اطلاعات سی امین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم را دنبال کنیم ...
سی امین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم
🕓 ۱۲ الی ۲۶ فروردین ساعت ۱۷ الی ۲۴
🕌 مصلی امام خمینی ره
#میخوانمت
https://eitaa.com/joinchat/1975320926C122e1410d7
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه سخن ناسنجيده گفتن
🌾مردى براى تاءمين هزينه زندگى و عائله اش شب و روز كار زربافتى مى كرد او، پيوسته در حال كار، زبان خود را موعظه مى كرد كه : اى زبان !
مبادا مرا به كشتن دهى و آبرويم را بر باد دهى و بچه هايم را يتيم سازى !
🌾از قضا، نيمه شبى ، كه سلطان زمان به طور ناشناس در كوچه هاى شهر گردش مى كرد تا از چگونگى وضع مردم با خبر شود به خانه مرد زرى باف رسيد.
روشنايى داخل كارگاه و زمزمه مرد بافنده نظر شاه را به خود جلب كرد. از روزنه درب ، اندرون را نگريست و از سخن هاى مرد زرباف آگاه شد و به راه خود رفت .
🌾روز بعد، مرد زرباف كار خود را به پايان رسانيد. با خود انديشيد بهتر است اين طاقه زربافت را به دربار سلطان ببرد و جايزه اى بگيرد. از اين رو به دربار سلطان شتافت و اجازه ورود خواست و طاقه زر را ارائه داد.
سلطان كه از ديدن آن پارچه زيبا و هنرمندى آن بسيار خوشحال و شگفت زده شده بود از همه وزيران در مورد چگونگى استفاده از آن نظر خواست .
🌾يكى از وزرا گفت : اين پارچه زربافت براى انداختن روى مركب شاه مناسب است .
ديگرى گفت : براى روى تخت شاهى مناسب تر است .
سومى گفت : براى پرده درب كاخ سلطنتى بهتر است .
🌾شاه گفت : بهتر آن است كه نظر بافنده هنرمند را نيز جويا شويم ، شايد سليقه اش بهتر از ديگران باشد. آنگاه روى به مرد زرى باف كرد و پرسيد: اين پارچه زربافت براى چه مصرفى مناسب تر است ؟
🌾بافنده بيچاره كه همواره زبان خود را از سخن نسنجيده برحذر مى داشت - گفت : قربان ! اين پارچه فقط براى انداختن روى نعش پادشاه خوب است ، در موقع تشييع جنازه به كار گرفته شود.
🌾اين سخن ، ناگهان شور و نشاطى ناشى از ديدن آن پارچه را به سردى و ناراحتى تبديل كرد.
🌾وزيران و درباريان همه از اين سخن برآشفتند و او را مورد توبيخ و تهديد قرار دادند. يكى حكم به زندان او مى كرد، ديگرى تبعيد و سومى قتل او را رقم مى زد.
🌾بافنده بيچاره نيز با رنگى پريده و بدنى لرزان ، در انتظار سرنوشت خود لحظه شمارى مى كرد.
اما سلطان كه در آن شب سخنان مرد زرباف را با زبانش شنيده بود به حلت او رحمت آورد و او را بخشيد.
🌾آرى ، مرد زرباف هنرمند كه مى توانست سود كلانى به چنگ آرد، تنها جانى به سلامت برد و بر اثر ناسنجيده سخن گفتن ، از دريافت جايزه محروم و در اين ميان ، محصول كارش نيز از بين رفت (15).
چه خوب گفته شاعر:
به پاى شمع شنيدم ز قيچى فولاد زبان سرخ ، سر سبز مى دهد بر بادو سعدى نيز گفته است :
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌷
💚 داستان زیبای یارگیری #امام_زمان ارواحنا فداه توسط خود حضرت
🎙#استاد_عالی
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی_عج
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#بريده_از_دنيا
🌷قبلاً به سر و وضعش خيلى اهميت میداد؛ ولى اين اواخر به مسائل دنيوى بیتوجه شده بود. يك شب در مسجد لشكر، تمام پولهايش را در صندوق صدقه ريخت و گفت: «ديگر نيازى به اينها ندارم.»
🌷دو هفته بعد پر كشيد و جنازه اش نيز برنگشت. روزى به گلستان شهدا رفتم. سنگ تابلوى يادبودش شكسته و رنگ و رويى براى عكس درون قاب نمانده بود.
🌷او از اين دنيا يك تابلوى يادبود هم نخواست. او كشتهى شمشير عشق، شهيد وارسته «حسن فاتحى» بود كه در كربلاى چهار به آسمان رفت.
🌹خاطره ای به یاد #شهید معزز حسن فاتحی
#راوى: آقای احمدرضا كريميان
📚 كتاب "حديث حماسه"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
🟢 خدیجه برای من چیز دیگری بود.
🔹 حضرت خدیجه ۱۵ سال از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بزرگتر بود. بعد از وفات خدیجه شصت یا شصت و پنج ساله هروقت نام او را میبردند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با عظمت از او یاد میکرد و گاهی اشکش جاری میشد که عایشه ناراحت میشد.
🔸 عایشه برعکس، چون جوان بود به جوانی خودش مینازید. یک دفعه هم گفت:
یک زن پیر که دیگر اینقدر اهمیت ندارد که اینقدر به او اهمیت میدهی؟ فرمود: چه میگویی تو؟ خدیجه برای من چیز دیگری بود.
📗 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۵، ص۳۱
✾📚 @Dastan 📚✾
☀️شکم پرستی،یکی از بزرگترين دامهای شيطان
♨️شيطان نزد پيامبران الهى مى آمد و بيشتر از همه با حضرت يحيى انس داشت .
✅روزى حضرت يحيى به او گفت :
من از تو سؤالى دارم .
⚫️شيطان در پاسخ گفت :
مقام تو بالاتر از آن است سؤال تو را جواب ندهم ، هر چه مى خواهى بپرس من پاسخ خواهم داد.
✨حضرت يحيى : دوست دارم دامهايت را كه به وسيله آنها فرزندان آدم شكار كرده و گمراه مى كنى ، به من نشان دهى .
شيطان : با كمال ميل خواسته تو را بجا مى آورم .
🔥شيطان در قيافه اى عجيب و با وسايل گوناگون خود را به حضرت نشان داد و توضيح داد كه چگونه با آن وسايل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوى گمراهى مى برد.
✨يحيى پرسيد:
آيا هيچ شده كه لحظه اى به من پيروز شوى ؟
♨️گفت : نه ، هرگز! ولى در تو خصلتى هست كه از آن شاد و خرسندم .
🌱فرمود: آن خصلت كدام است ؟
♨️شیطان : تو پرخور و شكم پرستى ، هنگامى كه افطار مى كنى زياد مى خورى و سنگين مى شوى بدين جهت از انجام بعضى نمازهاى مستحبى و شب زنده دارى باز مى مانى.
🌷يحيى گفت :
من با خداوند عهد كردم كه هرگز غذا را به طور كامل نخورم و از طعام سير نشوم ، تا خدا را ملاقات نمايم .
⚫️شيطان گفت :
من نيز با خود پيمان بستم كه هيچ مؤمنى را نصيحت نكنم ، تا خدا را ملاقات كنم .
✅بدين وسيله حضرت يحيى يكى از مهمترين دامهاى شيطان را از خود دور نمود.
🌱🌱🌱🌱🌹🌹🌹🌹🌱🌱🌱🌱
📒بحارالانوار،ج14،ص172
✾📚 @Dastan 📚✾