eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋 🔆ريا بر سر سفره زاهدى، مهمان پادشاهى بود . چون به طعام نشستند، كمتر از آن خورد كه عادت او بود و چون به نماز برخاستند، بيش از آن خواند كه هر روز مى‏خواند، تا به او گمان نيك برند و از زاهدانش پندارند. وقتى به خانه خويش بازگشت، اهل خانه را گفت كه سفره اندازند و طعام حاضر كنند تا دوباره غذا خورد. پسرى زيرك و خردمند داشت . گفت: اى پدر!تو اكنون در خانه سلطان بودى؛ آن جا طعام نبود كه خورى و گرسنه به خانه نيايى؟ پدر گفت: بود؛ ولى چندان نخوردم كه مرا عادت است تا در من گمان نيك برد و روزى به كارم آيد . پسر گفت: پس برخيز و نمازت را هم دوباره بخوان كه آن نماز هم كه در آن جا كردى، هرگز به كارت نيايد . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شنيدن كى بود مانند ديدن يك روز، شيخ ابوسعيد ابوالخير در نيشابور، مجلس مى‏گفت . خواجه‏ بوعلى سينا، از خانقاه شيخ در آمد و ايشان هر دو پيش از اين يكديگر  را نديده بودند؛ اگر چه ميان ايشان مكاتبه (نامه نگارى ) رفته بود. چون بوعلى از در درآمد، ابوسعيد روى به وى كرد و گفت حكمت دانى آمد. خواجه بوعلى در آمد و بنشست . شيخ به سر سخن خود رفت و مجلس تمام كرد و به خانه خود رفت. بوعلى سينا با شيخ در خانه شد و در خانه فراز كردند و با يكديگر سه شبانه روز به خلوت سخن گفتند كه كس‏  ندانست و هيچ كس نيز نزد ايشان در نيامد مگر كسى كه اجازت دادند، و جز به نماز جماعت بيرون نيامدند. بعد از سه شبانه روز، خواجه بوعلى سينا برفت. شاگردان او سؤال كردند كه شيخ ابوسعيد را چگونه يافتى؟ گفت  هر چه من مى‏دانم، او مى‏بيند. و مريدان از شيخ سؤال كردند كه اى شيخ، خواجه بوعلى سينا را چگونه يافتى؟ گفت:  هر چه ما مى‏بينيم، او مى‏داند . و البته كه بسيار فرق است ميان ديدن و دانستن. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
♨️سه خصلتی که مومن را در سایه رحمت الهی قرار می‌‌دهد... امام سجاد علیه السلام می‌فرمایند: سه خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهی است و از سختی‌ها و شدائد صحرای محشر در امان است: 🌸اوّل آن که در کارگشایی و کمک به نیازمندان و درخواست‌کنندگان دریغ نکند. 🌸دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتی بیاندیشد که کاری را که می خواهد انجام دهد یا هر سخنی را که می خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودی خداوند در آن است یا مورد غضب اوست. 🌸 سوّم قبل از عیب جویی و بازگویی عیب دیگران، سعی کند عیب‌های خود را برطرف کند. 📚«بحارالأنوار، ج 75، ص141، ح3» •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈• اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ...! 🌷شب عملیات فرا رسید. ابتدای محور «چم هندی» ایستاده بودم تا گردان‌ها را به سمت جلو هدایت کنم. برادر مهدی نصر، فرمانده محور «چم هندی» را دیدم که ماشین جیپ ایشان در رمل گیر کرده بود و حرکت نمی‌کرد. ایشان دنبال وسیله نقلیه‌ای بود تا خود را به جلو برساند. یک دستگاه موتور سیکلت ٢٥٠ آوردند. برادر نصر با بی‌سیمچی‌اش سوار موتور شدند. هنوز مسافتی نرفته بود که.... 🌷که موتورش هم خراب شد و از حرکت باز ماند. نزدیک ایشان رفتم. با لحن خاصی گفت: (خطاب به موتور) «ظاهراً خبر دارند امشب مسأله ما حل می‌شود، می‌خواهند مانع شوند، ولی کور خوانده من پیاده هم که شده این راه را می‌روم؛ فرصت شهادت از دست دادنی نیست؛ چون شاید تکرار شدنی نباشد. مهدی رفت و به آرزوی دیرینه‌اش رسید و من در صبحدم عملیات، خبر شهادت آقا مهدی نصر را شنیدم. 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد معزز مهدى نصر ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥توبه آقا رضا بسیار شنیدنی 🎥استاد دانشمند ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 فتحعلی شاه قاجار گه گاه شعر می سرود و روزی شاعر دربار را به داوری گرفت. شاعر هم که شعر را نپسندیده بود بی پروا نظر خود را باز گفت.فتحعلی شاه فرمان داد او را به طویله برند و در ردیف چهار پایان به آخور ببندند. شاعر ساعتی چند آنجا بود تا آن که شاه دوباره او را خواست و از نو شعر را برایش خواند سپس پرسید:«حالا چطور است؟».شاعر هم بی آنکه پاسخی بدهد راه خروج پیش گرفت!. شاه پرسید:کجا می روی؟گفت: به طویله!!! ✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🔆تلخ و شيرين خواجه‏اى غلامش را ميوه‏اى داد . غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام مى‏خورد. خواجه، خوردن غلام را مى‏ديد و پيش خود گفت: كاشكى نيمه‏اى از آن ميوه را خود مى‏خوردم . بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را مى‏خورد، بايد كه شيرين و مرغوب باشد . پس به غلام گفت: يك نيمه از آن به من ده كه بس خوش مى‏خورى . غلام نيمه‏اى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار تلخ يافت . روى در هم كشيد و غلام را عتاب كرد كه چنين ميوه‏اى را بدين تلخى، چون خوش مى‏خورى . غلام گفت: اى خواجه!بس ميوه شيرين كه از دست تو گرفته‏ام و خورده‏ام . اكنون كه ميوه‏اى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه روى در هم كشم و باز پس دهم كه شرط جوانمردى و بندگى اين نيست . صبر بر اين تلخى اندك، سپاس شيرينى‏هاى بسيارى است كه از تو ديده‏ام و خواهم ديد. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
❇️ ترک گناهان آیت الله حق شناس: توصیه می کردند که ترک گناه را با ترک کردن گناهان زبان آغاز کنید و ابتدا با ترک مطلق غیبت کردن ... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🔆محرم راز روزی پس از ختم درس عارف بالله، مرحوم ملّا محمّد کاشی (متوفی 1333) یکی از طلاب به مدرس آن بزرگوار آمد و گفت: «این آقا شیخ چه می‌گوید که دیشب به وقت سحر دیده که از در و دیوار صدای این تسبیح «سبّوحٌ قدّوسٌ ربُّ الملائکۀِ و الرّوح» برمی‌آید؛ چون نگریسته، دیده آقای آخوند این تسبیح را در سجده می‌گوید؟» آخوند کاشی فرمود: «این‌که در و دیوار به ذکر متذکّر گشته باشند، مهم نیست؛ مهم این است که او کجا محرم این راز گشته است.» 📚(تاریخ حکما و عرفا، ص 75) ✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🔆پيك ناپيدا دلسوخته‏اى هر شب خدا را مى‏خواند و ذكر ((الله )) از دهان او نمى‏افتاد. در همه حال لفظ ((الله )) بر زبان داشت و يك دم از اين ذكر، نمى‏آسود. شبى شيطان به سراغش آمد و گفت: اين همه الله را لبيك كو؟ چگونه او را اين همه مى‏خوانى و هيچ پاسخ نمى‏شنوى؟ اگر در اين ذكر، سودى بود، بايد ندايى مى‏شنيدى و لبيكى مى‏آمد. مرد، شكسته دل شد و به خواب رفت . در خواب حضرت خضر را ديد كه به او مى‏گويد: چه شد كه از ذكر بازماندى؟ گفت: همه عمر او را خواندم، هيچ پاسخ نشنيدم. اگر بر در كسى چند بار بكوبند، پاسخى شنوند . من سال‏ها است كه الله مى‏گويم و لبيك نمى‏شنوم. ترسم كه مرا از خود رانده باشد و سزاوار لبيك نباشم . خضر گفت: هرگاه كه او را خواندى، او تو را پاسخ گفته است . گفت: چگونه؟ گفت: همين كه او را مى‏خوانى، او تو را حال و توفيق داده است كه باز بيايى و الله بگويى . آن الله گفتن‏هاى تو، لبيك‏هاى خدا است . اگر رد باب بودى، آن توفيق نمى‏يافتى كه باز آيى و باز او را بخوانى . بدان كه اگر در دل تو سوز و دردى است، آن سوز و گدازها، همان فرستادگان خدا هستند كه از جانب خدا تو را پاسخ مى‏گويند و به درگاه او مى‏كشانند. گفت آن الله تو لبيك ماست - - آن نياز و درد و سوزت پيك ماست‏ ترس و عشق تو كمند لطف ماست - - زير هر يا رب تو لبيك هاست 👌اگر ديدى كه جاهلى و غافلى، خدا را نمى‏خواند، بدان كه خدا بر دهان و دل او قفل زده است، و اگر اهل دلى پيوسته خدا را خواند، آن از توفيق و اراده حق است كه خواسته است بنده‏اش به درگاه آيد و نالد. پس اگر چون گذشته ذكر بر لب داشتى، بدان كه او تو را بدين كار گمارده است و اگر به ذكر و مناجات، رغبت نداشتى، پس همو تو را اجازت نفرموده است . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆فخر فروشى ! امام صادق (ع ) فرمود: دو نفر مرد در نزد امير مؤمنان على (ص ) به همديگر افتخار و فخرفروشى (در مورد نياكان خود) مى كردند. امام على (ص ) به آنها فرمود: آيا شما به پيكرهاى پوسيده ، و روحهاى در ميان آتش ، افتخار ميكنيد؟!. سپس (به افتخار كننده ) فرمود: اگر داراى عقل باشى ، داراى خوى و خلق انسانى خواهى بود، و اگر داراى تقوى و پرهيزكارى باشى ، صاحب كرامت و بزرگوارى هستى ، و اگر نه عقل و نه تقوى داشته باشى بدانكه الاغ بهتر از تو است ، و تو بر هيچ كس امتيازى ندارى . نيز نقل شده مردى به حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آمد و گفت : من فلان بن فلان ... هستم (تا 9 نفر از اجداد خود را شمرد و افتخار به نسب كرد). پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: اما انك عاشرهم فى النار: اما تو دهمين نفر از آنها هستى كه در آتش دوزخ مى باشى . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋بهترین مردم، شبیه ترین آنها به خداست از جمله ویژگی های بارز مؤمن، مهربانی است. 👌 قلمرو انسان ها به تناسب است. هر چه توان ایمان فرد بيشتر باشد، شعاع مهربانی او به ديگران نيز گسترده تر خواهد بود. اين قلمرو، از خانواده، همسایه و مردم عادی شروع می شود تا اشیا، حیوانات و همه موجودات ادامه می یابد. مؤمن چون تصمیم به شبیه شدن به الله را دارد، به هر چیزی که نگاه می کند، ان را جلوه ای از الله می بیند. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷شهید بهمن (محمد جواد) دُروَلی حالات بسیار خوبی داشت؛ که از لابلای یادداشت‌های به یادگار مانده‌اش است، پیداست. در گوشه‌ای از یادداشت‌های این شهید می‌خوانیم: «چند شب پیش خوابی دیدم. دو یا سه دقیقه به اذان صبح باقی مانده بود که بیدار شدم. خواب دیدم برای دومین بار به مکه مشرف شده‌ام ولی این‌بار با گذشته فرق می‌کند. همه را نامه زیارت می‌دادند ولی موقت می‌توانستند زیارت کنند. اما به دست من نامه‌ای دادند که چند جمله به این مفهوم نوشته شده بود: "طواف همیشگی". 🌷در همین حال یکی از شهدا را دیدم که اصرار می‌کرد کاری کنم تا به او اجازه زیارت داده شود. من هم کارت طواف همیشگی را به دستش دادم. او زیارت کرد و مجدداً کارت را به من داد! ناگاه با صدای مؤذن گردان از خواب پریدم.» یکی از بچه‌های بسیجی گردان بلال می‌گفت: شهید بهمن درولی بعد از نماز جماعت، شیشه عطر خود را جلویم گذاشت و گفت: «این تقدیم شما!» با تعجب پرسیدم: «پس خودتان چی؟» خندید و گفت: «من دیگر به این عطر احتیاج ندارم. من با چیز دیگری معطر خواهم شد.» بعد از ظهر همان روز خمپاره ای در کنارش منفجر شد و بهمن با خونش معطر شد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز بهمن (محمد جواد) دُروَلی 📚 كتاب "شهر من دزفول" ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
nf00625074-1.mp3
8.08M
🔆داستان مهمان امام رضا(ع) و اسماعیل بی نماز 🎙استاد عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 نیکی مابه‌ازائی ندارد ✍روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دست‌فروشی می‌کرد؛ از این خانه به آن خانه می‌رفت تا شاید بتواند پولی به‌دست آورد. 🔸روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10سنتی برایش باقی مانده است و این در حالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می‌کرد. 🔹تصمیم گرفت از خانه‌ای مقداری غذا تقاضا کند. به‌طور اتفاقی در خانه‌ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. 🔸پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به‌جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. 🔹دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به‌جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. 🔸پسر به‌آهستگی شیر را سر کشید و گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ 🔹دختر پاسخ داد: چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی مابه‌ازائی ندارد. 🔸پسرک گفت: پس من از صمیم قلب از شما سپاس‌گزاری می‌کنم. 🔹سال‌ها بعد دختر جوان به‌شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند. 🔸دکتر جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. 🔹بلافاصله بلند شد و به‌سرعت به‌طرف اتاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی‌اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اتاق شد. در اولین نگاه او را شناخت. 🔸سپس به اتاق مشاوره بازگشت تا هرچه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سرانجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر گردید. 🔹آخرین روز بستری‌شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تایید نزد او برده شد. گوشه صورت‌حساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود. 🔸زن از بازکردن پاکت و دیدن مبلغ صورت‌حساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. 🔹سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه‌اش را جلب کرد. چند کلمه‌ای روی قبض نوشته شده بود. 🔸آهسته آن را خواند: بهای این صورت‌حساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اسلام كليددار كعبه كليددارى كعبه از مناصب و مقامهاى بزرگ در ميان قريش و مكيان بود، قبل از فتح مكّه شخصى از مشركان بنام عثمان بن ابى طلحه ، كليددار كعبه بود. پس از آنكه در سال هشتم هجرت ، مكّه بدست مسلمين به فرماندهى رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) فتح گرديد، عثمان ، در كعبه را بسته بود و به پشت بام كعبه رفته بود. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كليد در كعبه را از او طلبيد، او گفت : اگر مى دانستم كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كليد را از من مى خواهد، از دادن كليد به آن حضرت ، خوددارى نمى كردم . از او گرفت و در كعبه را باز كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) وارد خانه كعبه شد، و دو ركعت نماز خواند، وقتيكه از كعبه بيرون آمد، عباس (عموى پيامبر- ص ) از آن حضرت خواست كه كليد را به عثمان بن ابى طلحه بدهد، و در اين هنگام اين آيه نازل شد: ان اللّه يامركم ان تودوا الامانات الى اهلها: بى گمان خداوند فرمان مى دهد شما را كه امانتها را به صاحبش باز گردانيد (نساء- 58) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) دستور داد، كليد را به عثمان بدهند و از او عذرخواهى كنند. عثمان به على (ص ) عرض كرد: نخست چهره ات نسبت به من درهم و خشن بود، ولى اينك مى بينم با چهره اى باز و نگاهى مهرآميز به من مى نگرى ؟!. حضرت على (ص ) جريان نزول آيه را به اطلاع او رساند، و به او فرمود: در شأ ن تو آيه قرآن نازل شد، و آيه را براى او خواند. عثمان بن ابى طلحه تحت تأ ثير ارزشهاى عالى اسلامى قرار گرفت ، و قبول اسلام كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كليد كعبه را به دست او داد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆هلاكت ظالم ، حتمى است در يكى از جنگها، يكى از شجاعان دشمن ، يكى از افراد بنى هاشم را به جنگ با خود دعوت كرد، ولى او پاسخ مثبت نداد. حضرت على (ص ) به او فرمود: چرا از پيكار، خوددارى مى كنى ؟!. او در جواب گفت : اين شخص (اشاره به قهرمان دشمن ) از يكه سواران دلير عرب است ، ترس آن دارم كه بر من پيروز گردد. امام على (ص ) فرمود: به حساب اينكه در سپاه دشمن است ) بر تو ظلم كرده است ، اگر با او نبرد كنى ، بر او پيروز خواهى شد، بدانكه اگر كوهى بر كوه ديگر ظلم كند، ظلم كننده مغلوب شده و به هلاكت مى رسد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آیت الله العظمی جوادی آملی «کسی که به ميل خود حرکت مي‌کند، به آرزوی خود حرکت مي‌کند، نه به عقل خود؛ اينکه مي‌گويد من هر چه بخواهم مي‌گويم، هر کاری بخواهم مي‌کنم، اين مثل آن سوارکاری است که مي‌گويد هر جا بخواهم مي‌روم! به هر حال يک جا درّه است کجا مي‌خواهی بروی؟ فرمود کسی که افسار دستش است و عقل دستش نيست، اين مرتّب مي‌رود، بالاخره سقوط مي‌کند...» درس اخلاق ٩۶/١٢/١٧ ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃زندگی مثل دوربین عکاسی است، 📸 روی هر چیزی تمرکز کنی، 🔍 آن را می گیری، شک نکن. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🌱🌱🌱🍃🍃🍃 🔆ده درخت 🍃پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به شخصی عبور کرد که در باغش درخت می‌کاشت. پس ایستاد و فرمود: 🍃«نمی‌خواهی تو را راهنمایی کنم بر کاشتنی که ریشه‌اش محکم، نموّش سریع و میوه‌اش پاکیزه و جاویدان باشد؟» عرض کرد: «ای پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم! مرا راهنمایی کنید.» 🍃فرمود: «هر صبح و شام بگو: سبحان‌الله و الحمدالله و لا اله الّا الله و الله‌اکبر. پس اگر بگویی، برای توست به هر تسبیحی، ده درخت در بهشت از میوه‌های گوناگون و آن‌ها باقیات‌صالحات است.» 📚(نمونه معارف، ج 2، ص 749 -وافی، ج 5، ص 218 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨✨✨✨ 🔆هم اين، هم آن يكى از وزرا، نزد ذوالنون مصرى رفت و از او دعايى خواست . ذوالنون گفت: وزير را مسئله چيست . گفت: روز و شب در خدمت سلطان مشغولم . هر روز اميد آن دارم كه خيرى از او به من رسد، و در همان حال ترسانم كه مباد خشم گيرد و مرا عقوبت دهد. ذوالنون گريست . وزير گفت: شيخ را چه شد كه از شنيدن اين سخن، گريه آغازيد . ذوالنون گفت: اگر من هم خداى عزوجل را چنان مى‏پرستيدم كه تو سلطان را، اكنون از شمار صديقان بودم . يعنى خدا را بايد چنان‏ پرستيد كه همواره از او در خوف و رجا بود، و اين از بندگان، ساخته نيست؛ زيرا برخى در خوف‏اند فقط، و برخى بر اميدند فقط. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆صله رحم تا اين حدّ! صفوان جمال گويد: ميان امام صادق (ع ) و عبداللّه بن حسن ، سخنى در گرفت تا به جنجال كشيد به طورى كه مردم اجتماع كردند، امام با عبداللّه با اين وضع از هم جدا شدند. صبح بعد دنبال كارى بيرون رفتم ، ناگاه امام صادق (ع ) را در خانه عبداللّه بن حسن ديدم كه مى فرمايد: اى كنيز! به عبداللّه بگو بيايد، او بيرون آمد و گفت : يا اباعبد اللّه چرا بامداد زود به اينجا آمده اى ؟. امام صادق (ع ) فرمود: من ديشب آيه اى از قرآن تلاوت كردم كه مرا پريشان كرد. عبداللّه گفت : كدام آيه ؟ امام صادق (ع ) فرمود: اين آيه (21 سوره رعد) را كه مى فرمايد: والذين يصلون ما امراللّه به ان وصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب . ترجمه : صاحبان انديشه ، كسانى هستند كه پيوندهائى را كه خداوند به آن امر كرده است ، برقرار مى دارند و از پروردگارشان مى ترسند و از بدى حساب روز قيامت ، بيم دارند. عبداللّه گفت : راست گفتى ، گويا من اين آيه را هرگز در كتاب خدا نخوانده بودم ، سپس عبداللّه با امام صادق (ع ) دست به گردن هم انداختند و گريه كردند. به اين ترتيب مى بينيم اين حديث حاكى است كه صله رحم و نبريدن از خويشاوند - اگر چه خويشان در حد گمراهى و فسق باشند - لازم است . تا آنجا كه طبق حديث ديگر، شخصى به امام صادق (ع ) عرض كرد: پسر عموئى دارم كه هر چه به او مى پيوندم او را با من قطع رابطه مى كند، تا اينكه تصميم گرفتم ، من هم از او ببرم ، امام (ع ) فرمود: اگر تو رعايت پيوند را بكنى خداوند بين شما پيوند ايجاد خواهد كرد، وگرنه خداوند از هر دو شما ببرد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
☘🌹☘🌹☘ کاش یادمان بماند پیمانى را که در طوفان با خدا مى بندیم ، در آرامش فراموش نکنیم. ✾📚 @Dastan 📚✾