eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آثار شگفت انگیز حدیث کساء. ماجرای شیخ جعفر اقا مجتهدی (ره) و توصیه به خواندن حدیث کساء 👤حجت الاسلام عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆درمان گناه كميل يكى از ياران مخلص اميرالمؤ منين است ، مى گويد: از اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيدم ، انسان گاهى گرفتار گناه مى شود و به دنبال آن از خدا آمرزش مى خواهد، حد آمرزش خواستن چيست ؟ فرمود: حد آن توبه كردن است . كميل : همين مقدار؟ امام عليه السلام : نه . كميل : پس چگونه است ؟ امام : هرگاه بنده گناه كرد، با حركت دادن بگويد استغفرالله . كميل : منظور از حركت دادن چيست ؟ امام : حركت دادن دو لب و زبان ، به شرط اين كه دنبال آن حقيقت نيز باشد. كميل : حقيقت چيست ؟ امام : دل او پاك باشد و در باطن تصميم گيرد به گناهى كه از آن استغفار كرده باز نگردد. كميل : اگر اين كارها را انجام دادم از استغفاركنندگان هستم ؟ امام : نه ! كميل : چرا؟ امام : براى اين كه تو هنوز به اصل آن نرسيده اى . كميل : پس اصل و ريشه استغفار چيست ؟ امام : انجام دادن توبه از گناهى كه از آن استغفار كردى و ترك گناه . اين مرحله ، اولين درجه عبادت كنندگان است . به عبارت ديگر، استغفار اسمى است شش معنى دارد؛ 1. پشيمانى از گذشته . 2. تصميم بر بازنگشتن بدان گناه به هيچ وجه . (تصميم بر اين كه گناهان گذشته را هيچ وقت تكرار نكنى .) 3. پرداخت حق همه انسانها كه به او بدهكارى . 4. اداى حق خداوند در تمام واجبات . 5. از بين بردن (آب كردن ) هرگونه گوشتى كه از حرام بر بدنت روييده است ، به طورى كه پوستت به استخوان بچسبد سپس گوشت تازه ميان آنها برويد. 6. به تنت بچشانى رنج طاعت را، چنانچه به او چشانيده اى لذت گناه را. در اين صورت توبه حقيقى تحقق يافته و انسان توبه كنندگان به شمار مى رود. 📚بحار: ج 6، ص 27. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆حكومتى بى ارزش تر از كفش وصله دار على عليه السلام با سپاهيان اسلام براى سركوبى پيمان شكنان به سوى بصره حركت مى كردند. در نزديكى بصره به محل (ذى قار) رسيدند. در آنجا براى رفع خستگى و آماده سازى سپاه توقف نمودند. عبد الله بن عباس ‍ مى گويد: من در آنجا به حضور امير المومنين على رسيدم ، ديدم (رئيس مسلمانان ، فرمانده كل قوا) خود كفش خويش را وصله مى زند. حضرت روى به من كرد و فرمود: ابن عباس ! اين كفش چه قدر مى ارزد؟ قيمت آن چه قدر است؟ گفتم : ارزشى ندارد. فرمود: سوگند به خدا! همين كفش بى ارزش از رياست و حكومت شما براى من محبوب تر است . مگر اين كه بتوانم با اين حكومت و رياست حق را زنده كنم و باطل را براندازم . آرى ! ارزش يك حكومت ، بسته به آن است كه در سايه اش حق زنده و باطل نابود گردد و گرنه چه ارزشى دارد؟ 📚بحار: ج 10، ص 125 ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ تهذیب نفس ✍آیت الله جوادی آملی : «تهذیب نفس، جان کندن، می خواهد. انسان باید هر لحظه مواظب باشد که چه بر ذهنش می گذرد و چه از زبانش می گذرد و چه از قلمش می گذرد، تا فرشته بشویم. چرا ما فرشته نباشیم؟ ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌸 یادت باشه حتی وقتی اشتباه کردی ، حتی وقتی به چیزی نرسیدی ، حتی زمانی که در حال تلاش هستی ، هنوز هم اجازه داری شاد باشی .‌.. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحمت الهی به وسعت آسمانها پهن است الهی دلتان ارام چشمتان ستاره باران شبتون عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌺🍃🌺 خدایا ♥️ سرآغازصبحم رابایادونام تومیگشایم پنجره های قلبم راخالصانه وعاشقانه ♥️ بسویت بازمیکنم تانسیم رحمتت به آن بوزد ناپاکیهای آنرا بزداید نوری ازمحبت وعشق تو را به قلبم به ارمغان بیاورد✨♥️🌹 آمیـــن 🙏 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 🔆مقام دانش +آموزى عبدالرحمن سلمى به يكى از فرزندان امام حسين عليه السلام سوره حمد را آموخت . هنگامى كه پيش پدر خويش آمد و آن سوره را خواند، حضرت به عبدالرحمن هزار دينار پول و هزار دست لباس بخشيد و دهان او را نيز پر از ((در)) نمود، كه بعضى در خصوص اين بخشش ها به آن حضرت اعتراض كرد. - به خاطر تعليم آن همه جايزه دادى !- حضرت در پاسخ فرمود: - جايزه من كجا مى تواند به عطاى (تعليم سوره حمد) عبدالرحمن برسد. سپس اين اشعار را بيان فرمود: اذا جادت الدنيا عليك فجد بها على الناس طرا قبل ان تتفلت فلا الجود يفنيها اذا ماهى اقبلت و لا البخل يبقيها اذا ما تولت هنگامى كه دنيا تو بخشيد، تو هم به مردم ببخش ! پيش از آنكه از دستت برود. زيرا نه بخشش آن را از بين مى برد، هنگامى كه روى آورد و نه بخل آن را باقى مى گذارد، وقتى كه دنيا از تو روگردان شود. 📚بحار: ج 44، ص 191. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 از من بپرسيد امير المومنين عليه السلام براى مردم سخنرانى مى كرد، در ضمن سخنرانى فرمود: مردم از من بپرسيد پيش از آن كه در بين شما نباشم ، به خدا سوگند! از هر چيز بپرسيد پاسخ خواهم گفت . سعد بن وقاص به پا خاست و گفت : اى اميرالمؤ منين ! چند تار مو در سر و ريش من است ! حضرت فرمود: به خدا قسم ! دوستم رسول خدا به من فرموده بود تو همين سوال را از من خواهى كرد! آنگاه فرمود: اگر حقيقت را بگويم از من نمى پذيرى ، همين قدر بدان در بن هر موى سر و ريش تو شيطانى لانه كرده و در خانه تو گوساله اى (عمر بن سعد) است كه فرزندم حسين را مى كشد. عمر سعد در آن وقت كودكى بود كه بر سر چهار دست و پا راه مى رفت . 📚بحار: ج 10، ص 125. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆رعايت آداب اسلامى در اوج قدرت روزى امير المؤ منين على عليه السلام در دوران خلافتش در خارج كوفه با يك نفر ذمى (يهودى يا مسيحى ) كه در پناه اسلام بود، همراه شدند. مرد ذمى گفت : بنده خدا كجا مى روى ؟ امام فرمود: به كوفه . هر دو ره راه ادامه دادند تا سر دو راهى رسيدند، هنگامى كه ذمى جدا شد و راه خود را پيش گرفت برود، ديد كه رفيق مسلمانش از راه كوفه نرفت ، همراه او مى آيد. مرد ذمى گفت : مگر شما نفرمودى به كوفه مى روم ؟ فرمود: چرا. شما از راه كوفه نرفتى ، راه كوفه آن يكى است . مى دانم ولى پايان خوش رفاقتى آنست كه مرد، رفيق راهش را در هنگام جدايى چند قدم بدرقه كند و دستور پيغمبر ما همين است ، بدين جهت مى خواهم چند گام تو را بدرقه كنم . آنگاه به راه خود بر مى گردم . ذمى گفت : پيغمبر شما چنين دستور داده ؟ امام فرمود: بلى . - اين كه آيين پيغمبر شما با سرعت در جهان پيش رفت كرد و چنين پيروان زياد پيدا نمود، حتما به خاطر همين اخلاق بزرگوارانه او بوده است . مرد ذمى با امير المومنين سوى كوفه برگشت هنگامى كه شناخت همراه او خليفه مسلمانان بوده است ، مسلمان شد و اظهار داشت : من شما را گواه مى گيرم كه پيرو دين و آيين شما مى باشم . 📚بحار، ج 41، ص 53 و ج 74، ص 157. ✾📚 @Dastan 📚✾
گاهي يک دعا کافيست، تا همه چيز عوض شود پس دعا کن و صبورانه در انتظار بمان هر چيز در زمان خود رخ مي دهد باغبان حتي اگر باغش را هم غرق آب کند درختان خارج از فصل خود ميوه نمي دهند... حديث از امام رضا عليه السلام بر شما باد به كارگیرى سلاح پیامبران، از حضرت سوال شد: سلاح پیغمبران(علیهم السلام)چیست؟ در جواب فرمود: توجّه به خداوند متعال; و و از او كمك خواستن مى باشد. 📚بصائر الدرجات جز6،ص308،باب 8،ح5 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷شب جمعه بود. با بچه‌های لشگر دور هم جمع شده بودیم و دعای کمیل می‌خواندیم. بین پیرانشهر و مهاباد یک سوله بزرگ مرغداری قرار داشت که تبدیل به محل اسکان موقت نیروهای لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب شده بود. مأموریت داشتیم در منطقه سردشت عملیاتی انجام بدهیم. در حال و هوای مراسم دعا بودیم که یکی وارد سوله شد و با ترس و هیجان داد زد. - دارن به طرفمون تیراندازی می‌کنن. همهمه‌ای بین بچه‌ها افتاد. مراسم دعا بهم ریخت. 🌷آقای صادقی، رئیس ستاد لشگر، بلند شد و بیرون دوید. من و بقیه فرماندهان، نیروهایمان را جمع کردیم و با سلاح‌هایی مثل دوشکا و کاتیوشا جلو رفتیم. طرف مقابل همچنان داشت تیراندازی می‌کرد. روی شانه خاکی جاده سنگر گرفتیم و جواب تیرهایشان را دادیم. آتش شدیدی بینمان در گرفت. با هر شلیک ما، بچه‌ها تکبیر می‌گفتند. جای تعجب بود که وقتی آن‌ها هم به سمت ما شلیک می‌کردند، صدای تکبیرشان بلند می‌شد. در همان بحبوحه، یک نفر داد زد. - اون‌جا رو نگاه کنید، اونام لباس فرم پوشیدن. 🌷خیلی به هم نزدیک شده بودیم، زیر نور منورها دیدیمشان. لباس فرم ایرانی تنشان بود. پرچم ایران را بالا بردیم و داد زدیم. - نزنید، نزنید برادرا، ما هم خودی هستیم. تیراندازی‌ها قطع شد. لب جاده که رسیدیم، همدیگر را شناختیم. آن‌ها از بچه‌های تیپ ویژه شهدا و نیروهای «محمود کاوه» بودند. فکر کرده بودند ما ضدانقلابیم که وارد منطقه شده‌ایم. یکدیگر را بغل کردیم و بوسیدیم. برایمان جالب بود که با آن حجم آتش، هیچ تلفات جانی نداشتیم. : رزمنده دلاور احمد فتحی منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان فقیه شدن با شنیدن یک سوره! 👤استاد قرائتی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ميانه روى در زندگى علاء بن زياد يكى از ارادتمندان ثروتمند على عليه السلام در بصره ، بيمار بود اميرالمؤ منين به عيادت او رفت ، زندگى وسيع و اتاقهاى مجلل و بزرگ توجه امام را به خود جلب كرد، معلوم بود علاء در زندگى زياده روى كرده است . فرمود: اى علاء! تو خانه اى به اين بزرگى را در دنيا براى چه مى خواهى در صورتى كه تو در آخرت به چنين خانه اى محتاج ترى (زيرا كه در اين خانه بيش از چند روز نمى مانى ولى در آن خانه هميشه خواهى بود.) آرى ! اگر بخواهى در آخرت نيز چنين خانه وسيع داشته باشى در اين خانه مهمان نوازى كن ، صله رحم بجا آور و حقوق الهى و برادران دينى را بپرداز! اگر اين كارها را انجام دهى خداوند به شما در جهان ديگر مانند همين خانه را مى دهد. علاء: دستور شما را اطاعت خواهم كرد. سپس عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! من از برادرم عاصم شكايت دارم ! حضرت فرمود: - براى چه ؟ مگر چه كرده است ؟ علاء در پاسخ گفت : - لباس خشن پوشيده ، از دنيا كناره گيرى نموده است . به طورى كه زندگى را بر خود و خانواده اش تلخ كرده . فرمود: او را نزد من بياوريد! عاصم را آورند. اميرالمؤ منين چون او را ديد چهره در هم كشيد و فرمود: اى دشمن جان خويشتن ! شيطان عقلت را برده و تو را به اين راه كشانده است ، از اهل و عيالت خجالت نمى كشى ؟ چرا به فرزندت رحم نمى كنى ؟ گمان مى كنى خدايى كه نعمت هاى پاكيزه را بر تو حلال كرده نمى خواهد از آن ها استفاده كنى ؟ تو در پيشگاه خداوند كوچك تر از آنى كه چنين انديشه را داشته باشى . عاصم گفت : يا اميرالمؤ منين ! چرا شما به خوراك سخت و لباس خشن اكتفا نموده اى ؟ من از تو پيروى مى كنم . فرمود: واى بر تو! من مانند تو نيستم ، من وظيفه ديگر دارم ، زيرا من پيشواى مسلمانان هستم ، من بايد خوراك و پوشاك خود را تا آن حد پايين بياورم كه فقيرترين مردم در دورترين نقاط حكومت اسلامى تلخى زندگى را تحمل كند. با اين انديشه كه بگويد: رهبر و پيشواى من هم مانند من مى خورد و مانند من مى پوشد، اين وظيفه زمامدارى من است تو هرگز چنين تكليفى ندارى . پس از سخنان حضرت ، عاصم لباس معمولى پوشيد و به كار و زندگى پرداخت . 📚بحار: ج 40، ص 336 و ج 41، ص 121. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆در بستر بيمارى يكى از مسلمانان در بستر بيمارى افتاده بود. پيغمبر خدا با گروهى از اصحاب خود بر بالين او حاضر شدند. وى در حال بى هوشى بود. رسول خدا فرمود: اى فرشته مرگ اين شخص را آزاد بگذار تا از او سؤ ال كنم . ناگاه مرد به هوش آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: چه مى بينى ؟ مرد گفت : سفيدى بسيار و سياهى بسيار مى بينم . - كدام يك از آن دو، به تو نزديكتر هستند؟ - سياه به من نزديكتر است . حضرت فرمود؛ بگو: الهم اغفر لى الكثير من معاصيك و اقبل منى اليسير من طاعتك خدايا گناهان بسيارم را ببخش و طاعت اندكم را بپذير! مرد اين دعا را خواند و بى هوش شد. پيغمبر دوباره به فرشته فرمود: ساعتى بر او آسان بگير! تا از او پرسش كنم . در اين وقت مرد به هوش آمد. پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: چه مى بينى ؟ مرد: سياه بسيار و سفيد بسيار مى بينم . - كدام يك از آنها به تو نزديكتر است ؟ - سفيد نزديكتر است . پيامبر صلى الله عليه و آله به حاضران فرمود: خداوند اين رفيق شما را بخشيد. امام صادق عليه السلام پس از نقل اين داستان مى فرمايد: وقتى به بالين فردى كه در حال جان دادن است رفتيد، اين دعا (دعاى ذكر شده ) را به او بگوييد و تلقين كنيد. 📚- بحار: ج 6، ص 197. ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ العبد محمدتقی بهجت: ✨خدا کند که مادیات برای ما وسیله باشند؛ 🔹به‌گونه‌ای‌که وقتی امور دنیویه به ما اقبال کردند، سبب تأکید و اقبال ما به امور معنویه و آخرت گردند، چنان‌که برای بعضی چنین شده که با داشتن مقامات معنویه و اقبال در امور مادیه، به مقامات بالاتری از معنویات رسیده‌اند. 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۸٢ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌄 راه تغییر ❞ هنگامى كه مى‌خواهيم كارهايى را و عمل‌هايى را عوض كنيم، ناچار بايد در شناخت‌ها و ارزيابى‌ها و سنجش‌ها راه بيابيم و آنها را عوض كنيم. ✍🏻 📚 | ص ۴۸ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شــــــــب انتهای زیباییست برای امتداد فردایی دیگر تا زمانی که سلطان دلت "خداست" کسی نمی تواند دلخوشیهایت را ویران کند! ⭐شبتون آرام و خوش در پناه خالق هستی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 نــیـــــایــــش صـبـــح گــ☀️ــاهـی🍃🌸 خـ♡ـدایـا🙏❤️ به حق نام بزرگ و با عظمتت همان نامی که همهٔ درهای بسته را می‌گشاید و سختی‌ها را آسان می‌کند همان نامی که همهٔ تاریکی‌ها را می زُداید و دشواری‌ها را برطرف می‌کند🌸🍂 به حق نام عظیمت همان که کهکشان‌ها را می‌آفریند یا زیر و زِبَر می‌کند دستهایمان را بگیر تا در سیاهی‌ها و تاریکی‌هایی که ما را احاطه کرده‌اند طریق تو را گم نکنیم🌸🍂 و در فراز راه‌ها و نشیب‌ها مقصد و مقصود را فراموش نکنیم و جز خواست تـو به هیچ چیز دیگری تن ندهیم مگذار یک لحظه، حتی یک لحظه تو را از خاطر ببریم و مگذار به یک لحظه بی حضور تو زندگی کردن راضی شویم!🌸🍂 🌸🍂آمیـن‌یارب‌العالمین🌸🍂 ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 🔆برخورد منطقى با سخن چين شخصى سخن چين ، به حضور امام حسن رسيد. عرض كرد: فلانى از شما بدگويى مى كند. امام به جاى تشويق چهره درهم كشيد و به او فرمود: تو مرا به زحمت انداختى . از اين كه غيبت يك مسلمان را شنيدم بايد درباره خود استغفار كنم و از اين كه گفتى آن شخص با بدگويى از من ، مرتكب گناه شده بايستى براى او نيز دعا كنم . 📚بحار: ج 43، ص 350. ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃✨ 🔆امام كاظم (ع ) در كاخ هارون روزى امام موسى بن جعفر عليه السلام را در بغداد به يكى از كاخهاى با شكوه هارون وارد كردند. هارون كه مست قدرت و سلطنت بود، به كاخ اشاره كرد و گفت : اين كاخ از آن كيست ؟ - نظر هارون اين بود كه عظمت و جلال خويش را به رخ حضرت بكشد.- امام با كمال بى اعتنايى به كاخ پرتجمل وى فرمود: اين خانه ، خانه فاسقان است ؛ همان افرادى كه خداوند درباره آنها مى فرمايد: به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق كبر مى ورزند از (درك و فهم ) آيات خود منصرف مى سازم به طورى كه هرگاه آيات الهى ببينند ايمان نمى آورند و اگر راه هدايت و كمال ببينند آن را انتخاب نمى كنند. اما هرگاه راه گمراهى ببينند آن را پيش مى گيرند همه اينها به خاطر آن است كه آنان آيات ما را تكذيب نموده و از آن غفلت كردند.(61) (تو نيز اى هارون از آنان هستى كه در برابر حق تكبر ورزيده و جبهه گرفته اند.) هارون از اين پاسخ سخت ناراحت شد. از امام پرسيد: پس در واقع اين خانه ، خانه كيست ؟ حضرت فرمود: اين خانه در حقيقت از آن شيعيان ما است اكنون ديگران (شما) با زور آن را گرفته اند و بر ايشان باعث آزمايش و امتحان است . هارون گفت : اگر اين كاخ از آن شيعيان است ، چرا صاحبش آن را از ما نمى گيرد؟ امام فرمود: اين خانه از صاحب اصليش در حال عمران و آبادى گرفته شده است ، هرگاه توانست آن را آباد كند پس خواهد گرفت ... 📚بحار: ج 48، ص 138. ✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨ 🔆مرگ در چشم انداز امام حسين عليه السلام روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و كار بر حسين عليه السلام بسيار سخت شد، بعضى از اصحاب آن حضرت ديدند برخى از ياران امام عليه السلام در اثر شدت جنگ و با مشاهده بدنهاى قطعه قطعه شده دوستانشان و فرا رسيدن وقت شهادت و جانبازى آنها، رنگ چهره شان دگرگون گشته است و لرزه بر اندام آنان افتاده و ترس دلهايشان فراگرفته است . اما خود سيدالشهدا و تعدادى از خواص يارانش برخلاف آنها هر چه فشار بيشتر، و مرحله شهادت نزديكتر مى شود رنگ صورتشان درخشنده تر گشته و سكون و آرامش بيشتر مى يابند. بعضى از اين شهامت فوق العاده تعجب كرده با امام حسين اشاره كرده ، به يكديگر مى گفتند: به حسين نگاه كنيد كه ابدا از مرگ و شهادت باكى ندارد. امام حسين عليه السلام متوجه گفتارشان شده ، فرمود: اى بزرگ زادگان قدرى آرام بگيريد! صبر و شكيبايى پيشه كنيد! چون مرگ پلى است كه شما را از گرفتاريها و سختيها عبور داده و به بهشت هاى پهناور و نعمتهاى جاودانى مى رساند. و اما براى دشمنانتان پلى است كه از قصر به زندان مى رساند. و كداميك از شما نخواهد از يك زندان به قصر مجلل منتقل گردد. پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم نقل كرد، كه مى فرمود: دنيا براى مؤ منان همانند زندان و براى كافران همانند بهشت است . و مرگ پلى است كه مؤ منان را به بهشتشان ، و كافران را به جهنمشان مى رساند. آرى ، نه دروغ شنيده ايم و نه دروغ مى گويم . 📚بحار: ج 6، ص 154 و ج 44، ص297 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨خدارو با ادمها اشتباه نگیر تسلیم شدن در برابر ادمها ضعفه اما در برابر الله قوی شدن و نجات یافتنه در خواست از ادمها ذلته اما خواستن از خدا تنها راه رسیدن به عزت او با همه فرق داره…. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ...!! 🌷توی عملیات فاو، یکی از بچه‌های غواص زخمی شده بود. مدام تماس می‌گرفت: شفیعی حالش خوبه؟ گفتیم: باید هم خوب باشه. حالا حالا ها کارش داریم. اصلاً گوشی رو بده به خودش. به بچه‌های امداد بی‌سیم می‌زد بروند بیاورندش عقب. می‌گفت: حتماً يكى از پیغام هاش را نشنیدم. از بی‌سیمچیش پرسیدم: چی می‌گفت؟ گفت: بابا! حسین آقا هم ما رو کشت با این غواصاش. 🌷با غیظ نگاهش می‌کنم. می‌گویم: اخوی! به کارت برس. می‌گوید: مگه غیر اینه؟ ما این‌جا داریم عرق می‌ریزیم تو این گرما؛ آقا فرمانده لشکر نشستن تو سنگر فرماندهی، هی دستور می‌دن. تحمّلم تمام می‌شود. داد می‌زنم: من خودم بلدم قایق برانم ها. گفته باشم، یه کم دیگه حرف بزنی، همین جا پرتت می‌کنم توی آب، با همین یه دست تا اون‌ور اروند شنا کنی!! اصلاً ببینم تو تا حالا حسین خرازی رو دیده ای که پشت سرش لغز می‌خونی؟ می‌خندد. می‌خندد و می‌گوید: مگه تو دیده ای؟ 🌷باید اول خودش خط را می‌دید. می‌گفت: باید بدونم بچه‌های مردم رو کجا می‌آرم. گفت: حالا شما برید من این‌جا نشسته‌ام، هواتونو دارم بدوین ها. پریدم بیرون. دویدیم سمت خط. جای پایمان را می‌کوبیدند. برمی‌گشتیم. یکی افتاده بود روی زمین. برش گرداند، صورتش را بوسید. گفت: بچه تهرونه ها، اومده بوده شناسایی. دست انداخت زیرش، کولش کند. نمی‌توانست، به ما هم نمی‌گفت.... 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد حاج حسین خرازی : رزمنده دلاور امیرحسین فرشادنیا ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 آیت الله بهجت داستان عجیب دو بودایی را تعریف میکند ❗️❗️ ✾📚 @Dastan 📚✾