eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🔆 پنج سفارش از رسول خدا(ص ) مردى به نام (ابو ايوب انصارى ) محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: يا رسول الله ! به من وصيتى فرما كه مختصر و كوتاه باشد تا آن را به خاطر سپرده ، عمل كنم . پيغمبر فرمود: پنج چيز را به تو سفارش مى كنم : 1- از آنچه در دست مردم است نااميد باش ! چه اين كه ، براستى آن عين بى نيازى است . 2- از طمع پرهيز كن ! زيرا طمع فقر حاضر است . 3- نمازت را چنان بخوان كه گويا آخرين نماز تو است و زنده نخواهى ماند تا نماز بعدى را بخوانى . 4- بپرهيز از انجام كارى كه بعدا به ناچار از آن پوزش طلبى . 5- براى برادرت همان چيزى را دوست بدار كه براى خودت دوست دارى . 📚بحار: ج 74، ص 168. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡✨الــهــی ؛ 🦋✨كه امشب ذهن همه پر از قشنگی 🧡✨و فکرای خوب باشه 🦋✨الــهـــی ؛ 🧡✨كه زیباترین حس 🦋✨تو همین لحظه مهمون 🧡✨دلــتــون بــاشــه 🦋✨شـــبـــتـــون معطر به حضور خدا ‌ ‎‎‎‎‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️نیایش صبح گاهی ﺧﺪﺍﯾﺎ !!! ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ ، ﺁﯾﻨﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﻭﻟﯽ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﻡ ؛ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ !!! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ، ﻋﺸﻖ ﺣﻘﯿﻘﯽ ،،، ﺳﻼﻣﺘﯽ ،،، ﺁﺭﺍﻣﺶ ،،، ﻭ ﻧﯿﮑﺒﺨﺘﯽ ،،، ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ . ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻋﻄﺎ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﺮ ﺁنچه ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻟﺒﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻞ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﮐﻦ . ﺁﻣﯿﻦ ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎﻥ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸 🔆حدود همسايه مردى از انصار خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: من خانه اى در فلان محل خريده ام و نزديكترين همسايه ام آدمى است كه اميد خيرى از او ندارم و از شرش نيز خاطر جمع نيستم . رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام ، سلمان ، اباذر و (راوى مى گويد: چهارمى شايد مقداد باشد) دستور فرمود كه با صداى بلند در مسجد فرياد زنند كه هركس همسايه اش از آزار او آسوده نباشد، ايمان ندارد، آنان نيز در مسجد سه بار فرمايش حضرت را با صداى بلند به مردم اعلان كردند. سپس حضرت با دست اشاره كرد و فرمود: چهل خانه از چپ و راست و جلو و عقب همسايه محسوب مى شود. 📚بحار: ج 74، ص 152. ✾📚 @Dastan 📚✾
💬 | متن پیام: سلام لطفا بیشتر در مورد توبه بزارید درمورد کساییی بزارید که توبه کردن و نمیخوان کسی از گذشتشون چیزی بدونه و اونو مخفی میکنن ایا این کارشون گناهه ✍️سلام در پاسخ به این سوال که شاید سوال دیگران هم باشد،ماجرای خواندنی ذیل را از حضرت علی علیه السلام مطالعه کنیم: کتاب من لا یحضره الفقیه ـ به نقل از اَصبَغ بن نُباته ـ: مردی نزد امیر مؤمنان(ع) آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! من زنا کرده ام، مرا پاک گردان. امیر مؤمنان(ع) رویش را از او برگرداند و فرمود: «بنشین». آن گاه، رو به مردم کرد و فرمود: «اگر کسی از شما این گناه را مرتکب شد، آیا نمی تواند آن را بر خود بپوشانَد، چنان که خداوند بر او پوشاند؟». آن مرد برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! من زنا کرده ام، مرا پاک گردان. فرمود: «چه چیز باعث شد که این را بگویی؟». گفت: طلب پاکی. فرمود: «کدام پاکی بالاتر از توبه است؟». دوباره، رو به یارانش کرد و به سخن گفتن برای آنان پرداخت. باز مرد برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! من زنا کرده ام. مرا پاک گردان. فرمود: «آیا بلدی قرآن بخوانی؟». گفت: آری. فرمود: «بخوان». او خواند و درست خواند. فرمود: «آیا احکام نماز و زکاتت را که خداوند عز و جل بر تو لازم کرده است، می دانی؟». گفت: آری. از او پرسید و آن مرد، درست پاسخ داد. فرمود: «آیا دچار مرضی یا سردردی یا مشکلی در بدنت یا غم و اندوهی در دلت نیستی؟». گفت: نه، ای امیر مؤمنان. فرمود: «وای بر تو! برو تا پنهانی و مخفیانه نیز در باره ات پرس و جو کنم، چنان که آشکارا از خودت پرسیدم، و اگر نزد ما برنگشتی، ما هم احضارت نمی کنیم». 📚کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۳۱ ح ۵۰۱۷، وسائل الشیعة: ج ۱۸ ص ۳۲۸ ح ۳۴۱۳۴، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۸ ص ۱۲. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹❤️ این قشنگترین پیامی بود که خوندم؛ در زندگی یاد گرفتم: با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند. از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود. و تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم : 1. به همه نمی توانم کمک کنم 2. همه چیز را نمی توانم عوض کنم 3. همه من را دوست نخواهند داشت...!! ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷شب عملیات مسلم بن عقیل (علیه السلام) اوضاع خیلی به هم ریخته بود و نیرو‌ها شدیداً مشغول اجرای دستورات فرماندهان خود بودند. در همین گیر و دار، ناگهان چشمم به همت افتاد. دیدم ساکت و آرام همین‌طور که به آسمان نگاه می‌کند، اشک می‌ریزد. تعجب کردم. گفتم: «حتماً مشغول راز و نیاز با خداست و داره از خدا برای پیروزی توی عملیات کمک می‌گیره.» به هر حال کنجکاوی باعث شد که بروم سراغش، از او پرسیدم: «چیه حاجی چرا گریه می‌کنی؟ به آسمان اشاره کرد و گفت: «به ماه نگاه کن.» 🌷نگاهی به ماه انداختم و گفتم: «خب، چی شده؟» گفت: «ماه لحظه به لحظه بچه‌ها رو همراهی می‌کنه. هرجا اونا توی دید دشمن قرار می‌گیرن، ماه میره زیر ابر و جایی که از دید دشمن بیرون میان و نیاز به روشنایی دارن، ماه میاد و همه جارو روشن می‌کنه. می‌بینی لطف خدا رو که چطور شامل حال ما می‌شه؟ حالا فهمیدی برا چی اشکم در اومده؟» او رفت و این امداد غیبی را از پشت بی‌سیم به اطلاع فرمانده گردان‌ها هم رساند و آن‌ها را متوجه حرکت ابر و ماه کرد. دقایقی بعد صدای گریه‌ی همه‌ی آن‌ها ار پشت بی‌سیم شنیده می‌شد. 🌹خاطره ای به یاد سردار خيبر شهید حاج محمدابراهیم همت منبع: باشگاه خبرنگاران جوان ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 خاطره‌ شنیدنیِ آیت‌الله از راننده سعودی! 🎬کارفرمای وهّابی دعوتم کرد برای شام؛ دویست نفر وهّابی چفیه قرمز دورهم جمع بودند. ناگهان... ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆امام حسين عليه السلام و مرد فقير عرب بيابانى نيازمند وارد مدينه شد و پرسيد سخيترين و بخشنده ترين شخص در اين شهر كيست ؟ همه امام حسين عليه السلام را نشان دادند. عرب امام حسين عليه السلام را در مسجد در حال نماز ديد و با خواندن قطعه شعر حاجت خود را مطرح كرد. مضمون قطعه شعرى كه وى خواند چنين است : تا حال هر كه به تو اميد بسته نااميد برنگشته است ، هر كس حلقه در تو را حركت داده ، دست خالى از آن در، باز نگشته است . تو بخشنده و مورد اعتمادى و پدرت كشنده مردمان فاسق بود. شما خانواده اگر از اول نبوديد ما گرفتار آتش دوزخ بوديم . او اشعارش را مى خواند و امام در حال نماز بود. چون از نماز فارغ شد و به خانه برگشت ، به غلامش قنبر فرمود: از اموال حجاز چيزى باقى مانده است ؟ غلام عرض كرد: آرى ، چهار هزار دينار موجود است . فرمود: آن پولها را بياور! كسى آمده كه از ما به آن سزاوارتر است . سپس عبايش را از دوش برداشت و پولها را در ميان آن ريخت و عبا را پيچيد مبادا عرب را شرمنده ببيند، دستش را از شكاف در بيرون آورد و به او داد و اين اشعار را سرود: اين دينارها را بگير و بدان كه من از تو پوزش مى خواهم و نيز كه من بر تو دلسوز و مهربانم . اگر امروز حق خود در اختيار داشتم بيشتر از اين كمك مى كردم ، لكن روزگار با دگرگونيش بر ما جفا كرده ، اكنون دست ما خالى و تنگ است . امام عليه السلام با اين اشعار از او عذرخواهى كرد. عرب پولها را گرفت و از روى شوق گريه كرد. امام پرسيد: چرا گريستى شايد احسان ما را كم شمردى ؟ گفت : گريه ام براى اين است كه چگونه اين دستهاى بخشنده را خاك در بر مى گيرد و در زير خاك مى ماند. 📚 بحار: ج 44، ص 190. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌱🌱🌱🌱 راننده گفت: این چراغ لعنتی چقد دیر سبز میشه! در همین زمان… دخترک گل فروش به دوستش گفت: سارا بیا الان سبز میشه؛ سارا نگاهی به چراغ انداخت و گفت: آه این چراغ چرا اینقدر زود سبز میشه، نمیذاره دو زار کاسبی کنیم… این حکایت زندگی ماست که بخاطر سختی رانندگی از هوای بارانی شاکی هستیم و کشاورزی در دور دست بخاطر همین باران لبخند می زند. «یادمان باشد….» خداوند؛ فقط خدای ما نیست. ✾📚 @Dastan 📚✾
💠استاد انصاریان 🔸دروازه تمامی ارزش‌ها، معرفت انسان به خویشتن است و نتیجه بی‌معرفتی نسبت به خود، غرق شدن در تاریکی‌هاست. استاد ✾📚 @Dastan 📚✾
💖💖 ✍️ از ثروت عظیمی که خدا بهت داده، درست استفاده کن 🔹از مردی که صاحب گسترده‌ترين فروشگاه‌های زنجيره‌ای در جهان است، پرسيدند: راز موفقيت شما چیست؟ 🔸او در پاسخ گفت: من در خانواده‌ فقیری به دنيا آمدم و چون خود را به‌معنای واقعی فقير می‌ديدم، هيچ راهی جز گدایی‌کردن نمی‌شناختم. 🔹روزی به‌طرف يک مرد متشخص رفتم و مثل هميشه قيافه‌ای مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. 🔸وی نگاهی به سر تا پای من انداخت و گفت: به‌جای گدايی‌کردن بيا باهم معامله‌ای کنيم. 🔹پرسيدم: چه معامله‌ای؟ 🔸گفت: ساده‌ است. يک بند انگشت تو را به ۱۰ پوند می‌خرم! 🔹گفتم: عجب حرفی می‌زنيد آقا. يک بند انگشتم را به ۱۰ پوند بفروشم؟ 🔸گفت: ۲۰ پوند چطور است؟ 🔹با ناراحتی گفتم: شوخی می‌کنيد؟! 🔸مصمم گفت: برعکس، کاملا جدی می‌گويم. 🔹گفتم: جناب من گدا هستم، اما احمق نيستم. 🔸او همچنان قيمت را بالا می‌برد تا به ۱۰۰٠ پوند رسيد. 🔹گفتم: اگر ۱٠هزار پوند هم بدهيد، من به اين معامله‌ احمقانه راضی نخواهم شد. 🔸گفت: اگر يک بند انگشت تو بيش از ۱۰هزار پوند می‌ارزد، پس قيمت قلب تو چقدر است؟ درمورد قيمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه می‌گويی؟ 🔹لابد همه‌ وجودت را به چندميليارد پوند هم نخواهی فروخت!؟ 🔸گفتم: بله، درست فهميده‌ايد. 🔹گفت: عجيب است که تو يک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدايی می‌کنی! از خودت خجالت نمی‌کشی!؟ 🔸گفته‌ او همچون پتکی بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد. 🔹ناگهان بيدار شدم و گويی از نو به دنيا آمده‌ام، اما اين‌بار مرد ثروتمندی بودم که ثروت خود را از معجزه‌ تولد به‌دست آورده بود. 🔸از همان لحظه، گدايی‌کردن را کنار گذاشتم و تصميم گرفتم زندگی تازه‌ای را آغاز کنم و رسیدم به این جایی که الان هستم. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب زیبا از خدای مهربان براتون یک حس قشنگ یک شادی بی دلیل یک نفس عطر خدا یک بغل یاد دوست یک دنیا ارزوهای خوب و ارامش خواستارم شبتون بخیر و سرشار از ارامش ✾📚 @Dastan 📚✾
نیایش صبحگاهی 🌺🍃 🌺الهی، در زندگیم با من باش. 💫حتی در مکثِ نفس هایم. 🌺الهی، مرا به حال خود وا مگذار. 💫بگذار که با تو باشم 💫که زندگی با تو، سراسر عشق و اسرار است. 🌺به دعایم گوش کن، 💫حتی وقتی زبان من خاموش میشود ، 🌺دعای خاموشی مرا تو بشنو 💫و دعاهایم رامستجاب کن 🌺آمیـن سلام صبحتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆محبوب ترين اسمها جابر انصارى مى گويد: به پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم عرض كردم : در شأن على بن ابى طالب عليه السلام چه مى فرماييد؟ فرمود: او جان من است ! عرض كردم : در شأن حسن و حسين عليه السلام چه مى فرماييد؟ حضرت پاسخ داد: آن دو، روح منند و فاطمه ، مادر ايشان ، دختر من است . هر كه او را غمگين كند مرا غمگين كرده است و هر كه او را شاد كند، مرا شاد گردانيده است و خدا را گواه مى گيرم ، من در جنگم با هر كس كه با ايشان در جنگ است و در صلحم با هر كس كه با ايشان در صلح است . اى جابر! هرگاه خواستى دعا كنى و مستجاب گردد، خدا را به اسمهاى ايشان بخوان ، زيرا كه اسمهاى آنان نزد خداوند محبوب ترين اسمها است 📚بحار: ج 94، ص 21. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆امتياز در پرتو تقوا زيد برادر امام رضا عليه السلام در مدينه قيام كرد، خانه هاى گروهى را آتش ‍ زد و تعدادى را كشت . به اين جهت او را زيد النار (زيد آتش افروز) مى گفتند. ماءمون افرادى را فرستاد او را گرفتند و نزد وى آوردند. ماءمون (به خاطر برادرش امام رضا از تقصيراتش گذشت ) و دستور داد او را نزد برادرش ، امام رضا ببريد. حسن پسر موسى مى گويد: در خراسان در مجلس حضرت رضا عليه السلام بودم ، زيد هم در آن مجلس ‍ بود، امام كه مشغول صحبت شد، زيد بى اعتناء به سخنان امام متوجه عده اى از افراد مجلس شد و گفت : ما چنين و چنانيم و به خويشتن مى باليد. امام رضا عليه السلام سخنان زيد را شنيد و فرمود: اى زيد! گفتار بقال هاى كوفه تو را گول زده و مغرور كرده است كه مى گويند: خداوند به خاطر پاكدامنى فاطمه عليهاالسلام فرزندان او را به آتش جهنم حرام كرد. به خدا سوگند! اين مقام ، مخصوص (حسن و حسين ) و فرزندان بلاواسطه (فاطمه زهرا) است . آيا ممكن است پدرت امام موسى بن جعفر بندگى كند، روزها روزه بگيرد و شبها را به عبادت بگذراند و تو معصيت خدا را بكنى فرداى قيامت هر دو داخل بهشت شويد؟ اگر چنين باشد، مقام تو در پيش خداوند بالاتر از امام موسى بن جعفر خواهد بود. زيرا پدرت با زحمت بهشت رفته اما تو بدون زحمت داخل بهشت شده اى . در صورتى كه حضرت على بن الحسين مى فرمايد: لمحسننا كفلان من الاجر و لمسيئنا ضعفان من العذاب اجر نيكوكاران ما خاندان ، دو برابر و عذاب گنهكاران ما، نيز دو برابر خواهد بود. زيد گفت : من برادر و پسر شما هستم و به خاطر شما من هم وارد بهشت مى شوم . امام عليه السلام فرمود: آرى ! تو آن وقت مى توانى برادر من باشى كه از خدا اطاعت كنى . سپس فرمود: پسر نوح مادامى كه معصيت نكرده بود از خاندان او بود، ولى هنگامى كه گناه كرد، خداوند او را از خاندان نوح به شمار نياورد و در پاسخ درخواست حضرت نوح عليه السلام (كه نجات فرزندش را از غرق شدن در آب از او مى خواست ) فرمود: انه ليس من اهلك او از خاندان شما نيست او متمرد و معصيت كار است . مسلمانان بايد بكوشند تا فرهنگ قرآن و اهل بيت پيغمبر در جامعه زنده گردد. جز تقوا به هيچكدام از وسايل مادى و خرافى امتياز ندهند. 📚بحار: ج 43، ص 230 و 231، روايت 2 و 6، و ج 49، ص 217، و 218 و 219 روايت 2 و 3 و 4 ✾📚 @Dastan 📚✾
✍ حکایتی بسیار زیبا شرط مهمان نوازی این است که خالی از تکلف باشد ! حکیم سعد الدین نزاری با سعدی شیرازی معاصر بود. این دو بزرگ با یکدیگر رفت و آمد داشتند به طوری که شیخ اجل سعدی دو بار از شیراز به دیار حکیم، قهستان رفت. در سفری که حکیم نزاری برای دیدن سعدی به شیراز آمد، سعدی آنقدر در تجلیل و پذیرائی او تکلف ورزید و خود را به مشقت انداخت که حکیم چندان در شیراز توقف نکرد و در هنگام حرکت به سعدی گفت: ما رفتیم ولی این شرط مهمان نوازی نبود که تو کردی.... شیخ هم از این سخن درشگفت شد و پوزش خواست. چندی بعد سعدی به دیدار حکیم به قهستان سفر کرد و در هنگام ورود حکیم را در مزرعه یافت که مشغول زراعت بود. او هم شیخ را به منزل فرستاد و خود بکارش ادامه داد تا فراغت حاصل کرد و به منزل رفت. در پذیرائی از سعدی هم هیچ تکلف و تشریفاتی قائل نشد و در تهیه خوراک و لوازم پذیرائی چندان سادگی پیشه کرد که سعدی سه ماه در بیرجند ماند و چون وقت مراجعت رسید و آماده سفر شد، حکیم به بزرگان بیرجند پیغام فرستاد تا آنچه رسم تشریفات و پذیرائی است در حق سعدی بجا آورند و آنها نیز یکماه تمام از سعدی دعوتها نموده و پذیرائیها کردند. چون سعدی عزم سفر کرد، حکیم به او گفت: شرط مهمان نوازی این است که خالی از تکلف باشد تا مهمان را توقف میسر گردد نه اینکه چندان بخود زحمت دهی تا مهمان سرافکنده و پشیمان باز گردد ! ✾📚 @Dastan 📚✾
💗✨💗 ✍حکایتی زیبا خواندنی دختر بچه پولهایش را برداشت و رفت مغازه ی سر کوچه آقا معجزه داری؟ معجزه می خواهی واسه چی عزیزم؟! یه چیز بدی هر روز داره توی سر داداش کوچولوم گنده تر می شه ! بابام می گه فقط معجزه می تونه نجاتش بده ، منم همه پول هام رو آوردم تا اونو براش بخرم عزیزم ببخش که نمی تونم کمکت کنم ، ما اینجا معجزه نمی فروشیم. چشم های دخترک پر از اشک شد و گفت : ولی اون داره می میره ، تورو خدا یه معجزه بهم بدید . ناگهان دستی موهای دختر کوچولو رو نوازش کرد و صدائی گفت : ببینم چقدر پول داری؟ پول ها رو شمرد و گفت : خدای من عالیه ، درست به اندازه خرید معجزه برای داداش کوچولوت ! بعد هم گرم و صمیمی دست دختر رو گرفت و گفت منو ببر خونه تون تا ببینم می تونم واسه داداشت معجزه تهیه کنم؟ ! اون مرد ، فوق تخصص جراحی مغز بود دو روز بعد عمل بدون پرداخت هیچ هزینه اضافه ای انجام شد. هزینه عمل مقداری پول خرد بود و ایمان یک کودک . مدتی بعد هم پسرک صحیح و سالم به خانه برگشت. دکتر ارنست گروپ رئیس سابق بیمارستان هانوفر المان .... چندی پیش این خاطره رو در یک کنفرانس علمی مطرح کرد .... و اون مرد جراح کسی نبود جز 🦋 ....... پروفسور مجید سمیعی........ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌺 خاطره ای از فرمانده شهید لشکر علی بن ابیطالب🌾🌸🌾🌸🌾 *جاده هاي کردستان آنقدر نا امن بود که وقتي مي خواستي از شهري به شهر ديگر بري، مخصوصا توي تاريکي، بايد گاز ماشين رو مي گرفتي، پشت سرت رو هم نگاه نمي کردي. اما زين الدين که همراهت بود، موقع اذان، بايد مي ايستادي کنار جاده تا نمازش رو بخونه. اصلا راه نداشت. بعد از شهادتش، يکي از بچه ها خوابش رو ديده بود؛ توي مکه داشته زيارت مي کرده . يک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود: «تو اينجا چي کار مي کني؟» جواب داده بود: «به خاطر نمازهاي اول وقتم، اينجا هم فرمانده ام.» شهید مهدی زین الدین🌷🌷 شب های جمعه شهدا را یاد کنید تا آن ها نزد ابی عبدالله شما را یاد کنند. شادی ارواح مطهرشون صلوات. 💮 صلوات 💮 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌷 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 رفتار بسیار عجیب همسر ایت الله جوادی آملی با او حتی در زمانی که تازه ازدواج کرده بودند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دروغ كوچك در نامه اعمال اسماء دختر عميس مى گويد: من شب زفاف عايشه را آماده كرده به نزد پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) بردم و عده اى از زنان همراه من بودند. به خدا سوگند! نزد حضرت غذايى جز يك ظرف شير نبود. رسول خدا مقدارى از آن خورد. سپس ظرف شير را به دست عايشه داد، عايشه حيا نمود بگيرد. به او گفتم : دست پيغمبر را رد نكن ! عايشه با شرم ظرف شير را گرفت و مقدارى خورد. آنگاه پيامبر فرمود: ظرف شير را به همراهان خود بده ! آنها گفتند: ما اشتها نداريم . پيامبر خدا فرمود: هرگز گرسنگى و دروغ را با هم جمع نكنيد. اسماء گفت : يا رسول الله ! اگر يكى از ما بگويد اشتها نداريم ، اين دروغ حساب مى شود؟ پيامبر فرمود: بلى ! دروغ در نامه عمل انسان نوشته مى شود. حتى دروغ كوچك در نامه اعمال به عنوان دروغ كوچك ثبت مى گردد. 📚بحارالانوار: ج 72، ص 258 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ ✍️ حکمت چون طلاست 🔹مردی از حکیمی سؤال کرد: اسرار حکمت و معرفت چگونه آموختی؟ 🔸حکیم گفت: روزی در کاروانی مال‌التجاره می‌بردم که در نیم‌روزی در کاروانسرا در استراحت بودیم که یکی از کاروانیان گوش بر زمین نهاد و برخاست و گفت: صدای سُم اسب‌ها را می‌شنوم، بی‌تردید راهزنان هستند. 🔹هرکس هر مال‌التجاره‌ای از طلا و نقره داشت آن را در گوشه‌ای چال کرد. 🔸من نیز دنبال مکانی برای چال‌کردن بودم که پیرمردی را در پشت کاروانسرا در سایه دیواری نشسته دیدم. 🔹پیرمرد گفت: قدری جلوتر برو، زباله‌های کاروانسرا را آنجا ریخته‌اند. زباله‌ها را کنار بزن و مال‌التجاره خویش در زیر خاک آنجا دفن کن. 🔸من چنین کردم. قافله راهزنان چون رسیدند زرنگ‌تر از اهل کاروان بودند. وجب‌به‌وجب اطراف کاروانسرا را گشتند. 🔹پس هرجا که زمین دست خورده بود کَندند و هرچه در زمین بود برداشتند و فقط یکجا را نگشتند و آن مزبله بود که تکبرشان اجازه نمی‌داد به آن نزدیک شوند تا چه رسد مزبله کنار زنند و زمین را تجسس کنند. 🔸آن روز از آن کاروان تنها من اموال باارزش و گران‌قدر خود به سلامت در آن سفر به منزل رساندم و یاد گرفتم اشیای نفیس گاهی در جاهایی غیر نفیس است که خلق از تکبرشان به آن نزدیک نمی‌شوند. 🔹از آن خاطره تلخ ترک تجارت کردم و در بازار مغازه‌ای باز کردم و مس‌گری که حرفه پدرانم بود راه انداختم. 🔸روزی جوانی را که چهرۀ خشن و نامناسبی داشت در بازار مس‌گران دیدم که دنبال کار کارگری می‌گشت و کسی به او اعتمادی نمی‌کرد تا مغازه‌اش به او بسپارد. 🔹وقتی علت را جویا شدم، گفتند: از اشرار بوده و به‌تازگی از زندان حکومت خلاص شده است. 🔸وقتی جوان مأیوس بازار را ترک می‌کرد یاد گفته پیرمرد افتادم؛ که اشیای نفیس گاهی در جای غیرنفیس پنهان هستند. 🔹پس گفتم: شاید طلایی بوده که به جبر زمان در زندان افتاده است. 🔸او را صدا کردم و کلید مغازه را به او دادم. بعد از مدتی که کندوکاو کردم چیزهایی از توحید از او فراگرفتم که در هیچ کتابی نبود. 🔹یافتم صاحب معرفت و حکمت است که از بد حادثه در زندان رفته است. آری! هر حکمتی آموختم خدا به دست او بر من آموخت. 💢حکمت چون طلاست و برای یافتن طلا باید از تکبر دور شد و گاهی مزبله را هم برای یافتن آن زیرورو کرد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼اگر خدا عادل است، چرا از لحاظ تقسیم نعمت و.. بین بندگانش فرق گذاشته است؟ ✍️آیت الله بهجت (ره): هرکسی در این دنیا کاسه ای از ابتلائات دارد که مطابق با ظرفیت وجودی اوست و کاسه‌های اشخاص از بلاها پر شده است. ولی خداوند همه را دوست دارد. خداوند هیچ بلایی را بدون حکمت و مصلحت نمی‌فرستد، بلکه برای تضرع و دعای ما می‌فرستد. به همین خاطر برای دفع بلاها دعا و گریه و تضرع به درگاهش لازم و مفید است. درست است که بعضی‌ها در ثروت و مال بالاتر از تو هستند، اما آیا عمر آن‌ها، صحت و سلامتی آن‌ها، تعداد اولاد و نعمت بچه‌دار شدن و.. آن‌ها هم از تو بیشتر است یا اینکه تو در این امور از آن‌ها بالاتری؟ اگر با درک و دقت همه چیز را در نظر بگیریم و بعد قضاوت کنیم متوجه می‌شویم که خداوند علیم و حکیم همه بلاها را با ترازوی عدل و ترازوی مساوات به طور یکسان تقسیم کرده است. بزرگی می‌گفت: بلاهای هرکسی را خداوند مطابق با جنبه و ظرفیت خود آن شخص به او داده است. به طوری که اگر یک چاه بکنند و همه مردم بلاهایشان را داخل آن چاه بریزند و حق انتخاب داشته باشند، کسی بلاهای دیگران را تحمل نمی‌کند و باز هرکسی بلای خودش را انتخاب می‌کند.
🌷روش کمک کردن آیت الله قاضی به مستمندان ✍ یکی از علمای نجف نقل کردند: در نجف اشرف دیدم آیت الله عالم و عامل و عارف کامل آقای سید علی قاضی طباطبائی، در دکانی کاهو می‏‌خرید، ولی برخلاف سایر مشتری‌ها که کاهوی مرغوب و نازک را جدا می‌‏کردند، ایشان کاهوهای غیر مرغوب و غیر قابل استفاده را جدا کرده، پولش را دادند و حرکت کردند. من به‌دنبالش رفتم. عرض کردم: چرا حضرتعالی کاهوهای خوبی جدا نکردید؟ فرمودند: فروشنده این کاهو، آدم فقیری است؛ من می‏خواهم به او کمکی کرده باشم. در ضمن نمی‏خواهم بطور مجانی باشد که هم شخصیت و حیثیت او محفوظ بماند و هم او به پول مجانی گرفتن عادت نکند. این کاهوها را که کسی نمی‏خرد برمی‏دارم و پولش را به او می‏دهم ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🦋🦋🦋 پروانه به خرس گفت: دوستت دارم... خرس گفت: الان ميخوام بخوابم باشه بيدار شم حرف ميزنيم... خرس به خواب زمستاني رفت و هيچوقت نفهميد که عمر پروانه فقط 3 روز است همديگر را دوست داشته باشيم شايد فردايي نباشد... آدماي زنده به گل و محبت نياز دارن و مرده ها به فاتحه ولي ما گاهي برعکس عمل ميکنيم به مرده ها سر ميزنيم و گل ميبريم براشون ولي راحت فاتحه زندگي بعضيارو ميخونيم گاهي فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست بيائيم ساده ترين چيز رو ازهم دريغ نکنيم: محـــــ💗ـــــــب. ✾📚 @Dastan 📚✾