هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 خوببخورمتاخوببپوشم🌱
• اگر فردی بدنش اسیدی بشه هر رژیمی هم که بگیره نمیتونه لاغر بشه
• ولی اگر بدنتون قلیایی بشه به راحتی و با سرعت لاغر میشوید ✅🍎
🎦... محمود مردانی
مشاور تغذیه با رژیم قلیایی
🌟 لینک کانال لاغرفیت
👇
https://eitaa.com/joinchat/1026425027Cdab21f68e7
همین الآن عضو شوید👆
⪼🕴
#داستان_آموزنده
🔆مادر قبر کن
حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج آقا حسين نظام الدينى اصفهانى رحمة اللّه عليه نوشته اند: روزى منزل حاج عبدالغفور يكى از حاجى هاى موجه و ملازم آية اللّه حاج سيد محمد تقى فقيه احمد آبادى صاحب كتاب شريف مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم علیه السلام بودم ، يكى از رفقاء ايشان به نام حاج سيد يحيى مشهور به پنبه كار مى گفت : برادرم را كه مدتى بود فوت نموده در خواب ديدم با وضع و لباس خوبى كه موجب تعجب شگفت بود، گفتم : داداش ديگر آن دنيا كلاه چه كسى را برداشتى ؟ گفت : من كلاه كسى را بر نداشتم .
گفتم : من تو را مى شناسم اين لباس و اين موقعيت ازآن تو نيست ، گفت : آرى ، ديشب ، شب اول قبرِ مادرِ قبر كن بود، آقا حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام به ديدن آن زن تشريف آوردند و فرمودند: به كسانى كه اطراف آن قبر بودند خلعت ببخشند و من هم از آن عنايات بهره مند شدم بدين جهت از ديشب وضع و حال ما خوب و اين لباس فاخر را پوشيده ام .
از خواب بيدار شدم نزديك اذان صبح بود، كارهاى خود را انجام داده و حركت كردم براى تخت فولاد قبرستان تاريخى و با عظمت اصفهان براى تحقيقات سر قبر برادرم رفتم ، بعضى قرآن خوانها كنار قبر قرآن مى خواندند از قبرهاى تازه پرسش كردم ، قبر مادر قبر كن را معرفى كردند.
گفتم : كى دفن شده ؟ گفتند: ديشب شب اول قبر او بوده ، متوجه شدم تاريخ با گفته برادرم در خواب مطابق است .
رفتم نزد آقاى قبر كن در تكيه مرحوم آية اللّه آقا ميرزا ابوالمعالى استاد مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى و صاحب كرامات عجيبه كه محازى قبر آن زن بود، احوالپرسى نمودم راز فوت مادرش را سوال كردم . گفت : ديشب شب اول قبر او بود.
گفتم : ايشان روضه خوانى مى كرد؟ روضه خوان بود؟ كربلا مشرف شده بود؟ گفت : خير، سئوال كرد: اين پرسشها براى چيست ؟ خواب خود را گفتم . گفت : مادرم هر روز زيارت عاشورا مى خواند. حاج عبدالغفور در تكيه آقا ميرزا ابوالمعالى بالا خانه اى داشتند كه هر وقت ايشان با رفقايشان مى رفتند تخت فولاد در اين اطاق منزل مى كردند، روزى به اتفاق ايشان و مرحوم حاج آقا مصطفى فقيه ايمانى و حاج شيخ امير آقا و حاج آقا حسين مهدوى اردكانى ... و جمعى از علماء و بزرگان و امام جماعتهاى اصفهان و رفقاء حاج عبد الغفور به تكيه آميرزا ابوالمعالى رفتيم ، حاج عبدالغفور قبر مادر قبركن را نشان داد و گفت : مادر قبركن قبرش اينجاست كه امام حسين ع به ديدن او تشريف آوردند و خلعت دادند به كسانى كه اطراف قبر او دفن شدند.
📚آثار، ص 60.
✾📚 @Dastan 📚✾
.
🏴 کاش مرثیه خوان سیدالشهدا (عليه السلام) بودم
✔️ علامه طباطبائی (رحمة الله عليه) :
⏳ در دوازده سالی که نجف بودم، به جز عاشورا، هیچ روزی درس را تعطیل نکردم.
⚠️ یک سال عاشورا درس را تعطیل نکرده بودم که به چشم درد شدیدی گرفتار شدم! طوری که نزدیک بود کور شوم. از عظمت امام حسین (علیه السلام) ترسیدم و از آن پس تصمیم گرفتم روز عاشورا را تعطیل کنم.
🔳 ما هرچه داریم از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) داریم ... ما همه آبروی خود را از محمد و آل محمد (علیهم السلام) کسب کردهایم.
🔳 باطن دنیا، صلوات بر محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) است.
🔳 ای کاش بنده یک مرثیه خوان حضرت سیدالشهدا (ع) بودم! همه سال هایی که سرگرم درس و بحث بودهام، با یک مرثیه خوانی امام حسین (ع) برابری نمی کند! (۱)
⬅️ ۱) عــرفان عــلامه ، صفحه ۲۶۷ .
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﻭﻗﺘﯽ ﺫﻫﻦ ﻭ ﻗﻠﺒﺖ
ﺳـــﺎﺯ آﺭﺯﻭﯾﺖ ﺭﺍ ﺯﺩ...
ﻓﺮﮐﺎﻧﺴﺶ ﺗﺎ ﺍﺟﺎﺑﺖ آﻥ
ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﻫــــﺪ ﺭﻓﺖ...
ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ آﻥ ﻟﺤﻈــــﻪ
روزتون زیبـا وپر از آرزوهای قشنگ
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عبادت پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم )
انس بن مالك گويد: رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم
) آنقدر عبادت و شب زنده دارى كرد كه بر اثر آن ، بدنش همچون مشك خشكيده شد.
جمعى از مسلمين دلشان به حال آن حضرت سوخت عرض كردند:
چه چيز شما را اين گونه به كوشش در عبادت واداشته است ؟
با اينكه خداوند گناه (ترك اولى ) قبل و بعد تو را بخشيده ، باز اين همه سعى و تحمل ورنج در عبادت براى چه ؟.
آنحضرت در پاسخ آنها فرمود: افلا اكون عبدا شكورا:
آيا من بنده سپاسگذار خدا نباشم
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شيفتگان شهادت
آن شب - شب عاشورا - دستور داد كه شمشيرها و نيزه هايتان را آماده كنيد، گاهى كه از نيايش و دعا فراغت مى يافت ، به خيمه ((جون )) كه ماءمور اصلاح اسلحه بود، سر مى كشيد، زمانى دستور مى داد: كه همان شبانه ، خيمه ها را كه از هم دور هستند، به هم نزديك كنيد.
خيمه ها را آنچنان نزديك آوردند كه طنابهاى خيمه ها در داخل يكديگر فرو رفت ، به گونه اى كه عبور يك نفر از بين دو خيمه ، ممكن نبود. بعد هم دستور دادند، خيمه ها را به شكل هلال نصب كنند و همان شبانه ، در پشت خيمه ها، گودالى حفر كنند، بطورى كه دشمن نتواند از روى آن بپرد و از پشت حمله كند.
همچنين فرمان داد: مقدارى از خار و خاشاكهايى كه در آنجا زياد بود را انباشته كنند، تا ((صبح عاشورا)) آنها را آتش بزنند - كه تا آنها زنده هستند دشمن موفق نشود از پشت خيمه ها بيايد، يعنى فقط از روبرو و راست و چپ با دشمن مواجه باشند و از پشت سر خويش مطمئن .
كار ديگر آن حضرت ، در آن شب ، اين بود كه همه را، در يك خيمه ، جمع كرد و براى آخرين با اتمام حجت نمود.
اول تشكر كرد، تشكر بسيار بليغ و عميق ، هم از خاندان و هم از اصحاب خودش . فرمود:
- من اهل بيتى بهتر از اهل بيت خودم و اصحابى باوفاتر از اصحاب خودم ، سراغ ندارم .
در عين حال فرمود: همه شما مى دانيد، كه اينها جز شخص من ، به كسى ديگر كارى ندارند، هدف اينها فقط من هستم ، اينها اگر به من دست بيابند به هيچيك از شما كارى ندارند. شما مى توانيد از تاريكى شب ، استفاده كنيد و همه اتان برويد، بعد هم گفت :
- هر كدام مى توانيد دست يكى از اين بچه ها و خاندان مرا بگيريد و ببريد.
تا اين جمله را تمام كرد، از اطراف شروع كردند به گفتن .
اول كسى كه به سخن آمد، برادر بزرگوارش ، ابوالفضل العباس بود و بعد ديگران ، شروع كردند يكى مى گفت : آقا اگر مرا بكشند و بعد هم بدنم را آتش بزنند و خاكسترم را به باد دهند و دو مرتبه مرا زنده بكنند و تا هفتاد بار اين كار را تكرار كنند، دست از تو برنمى دارم ، اين جان ناقابل ما قابل قربان تو نيست .
ديگرى گفت : اگر مرا هم ، هزار بار بكشند و زنده كنند، دست از دامن تو برنمى دارم .
مردى بود كه اتفاقا در همان ايام محرم ، به او خبر رسيد: كه پسرت در فلان جنگ به دست كفار اسير شده ، خوب جوانش بود و معلوم نبود چه بر سرش آمد.
گفت : من دوست نداشتم كه زنده باشم و پسرم چنين سرنوشتى پيدا كند.
اين خبر به اباعبداللّه (علیه السلام ) رسيد. حضرت او را طلب كرد و از او تشكر نمود كه :
تو مرد چنين و چنان هستى ، پسرت گرفتار است ، يك نفر لازم است كه برود آنجا، پولى يا هديه اى ببرد و به آنها بدهى ، تا اسير را آزاد كنند.
از اين رو امام (علیه السلام ) كالاها و لباسهايى كه آنجا بود و مى شد آنها را به پول تبديل كرد، به او بخشيد و فرمود: اينها را مى گيرى و مى روى در آنجا تبديل به پول مى كنى ، بعد مى دهى و فرزندت را آزاد مى كنى .
تا حضرت اين جمله را فرمود: آن مرد عرض كرد:
- درنده هاى بيابان ، زنده زنده مرا بخورند، اگر چنين كارى بكنم .
پسرم گرفتار است ، باشد. مگر پسر من ، از شما عزيزتر است ؟
آن شب بعد از آن اتمام حجتها، وقتى كه همه يكجا و صريحا اعلام وفادارى كردند و گفتند ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد، يكدفعه صحنه عوض شد.
امام فرمود: حالا كه اين طور است ، بدانيد كه ما كشته خواهيم شد.
همه گفتند: الحمداللّه ، خدا را شكر مى كنيم براى چنين توفيقى كه به ما عنايت كرد. اين براى ما مژده است و شادمانى .
📚حماسه حسينى ، جلد اول ، صفحه 246 - 244.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆علم کیمیا
آقاى شيخ محمّد سمامى حائرى مى نويسند: مرحوم سيّد موسى سبط الشيخ براى حقير در نجف اشرف نقل نمودند شخصى جهت قرار گرفتن علم كيميا، متوسل به حضرت سيد الشهداء علیه السلام گرديد و سه سال پيوسته زيارت عاشورا معروفه و غير معروفه را در ساعت و جاى معين در حرم مطهر سيد الشهداء علیه السلام خواند پس از سه سال حضرت را در خواب مى بيند حضرت از او مى پرسند براى چه اين قدر توسل پيدا مى كنى و چه مى خواهى ؟
عرض مى كند: علم كيمياء را طالبم ، حضرت مى فرمايند: اين علم بدرد تونمى خورد، عرض مى كند: من طالب اين علم هستم . حضرت مى فرمايد: صبحها مرد نابينائى در كنار قبر حبيب بن مظاهر اسدى مى ايستد او داراى اين علم است .
اين شخص از خواب بيدار شده فورا بطرف حرم حركت كرده و منتظر باز شدن حرم مى شود مى بيند اين آقا فقيرى است و مردم به او كمك مى كنند، پيش اورفته و خواسته خود را بيان مى كند و اوّل انكار، بعد از ماءيوس شدن از او به توسل خود ادامه مى دهد، در مرتبه دوّم حضرت در خواب مى فرمايند: خواسته تو پيش همان شخص است ... بالاخره در مرتبه سوّم حضرت همان شخص را معرّفى مى نمايد و مى فرمايند ديگر مرا در خواب نخواهى ديد.
بعد از بيدار شدن و اصرار و پافشارى به آن شخص او را همراه خود مى برد به مقبره ابن ابى فهد حلّى و چند نوع دارو به او مى دهد و دستورات لازم را داده و مى گويد من طالب علم كيمياى ولايت اهل بيت عليهم السلام هستم و احتياجى به اين داروها ندارم ، آن شخص مى گويد براى مطلب بيشتر سه روزديگر مراجعه كن ، روز سوم كه مراجعت مى كند متوجه مى شود آن شخص فوت نموده و تمام اثاث ولوازمش را از اطاق خارج كردند و دور ريخته اند.
📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️سخن گفتن سر مبارك امام حسين علیه السلام با راهب مسيحى
💠حرکت پُررنج خانواده امام (ع) و همراهان، که از مدینه آغاز شد و به مدینه نیز ختم گردید، حدّاقل مسیری حدود ۴۱۰۰ کیلومتر است. در باب مسیری که کاروان اسرا را از کوفه به شام بردند درکتب تاریخی گزارشات ناقصی رسیده، اما دلایلی وجود دارد که مشخص می شود این کاروان را از مسیر بادیه بردهاند که طی کردن آن حدود یک هفته به طول می انجامیده.
♦️در مسیر کوفه به شام ، در یکی از محل های استراحت (منزل) کاروان اسرا، راهبی مسيحی زندگی مي كرد. چون كاروان از دور نمايان شد او مشاهده كرد كه از سر مقدس امام (ع) نوري به سوي آسمان ساطع است. وي با پرداخت ده هزار درهم به کارگزاران ابن زیاد، براي مدت کوتاهی سر امام را با خود به داخل صومعه برد.
🔻پس سر امام فرمود: «انا بن محمد المصطفی ، انا ابن علي المرتضی ، انا ابن فاطمه الزهرا، انا قَتيلُ كَرْبَلا ، انا مظلوم كَرْبلا ، انا عَطْشانُ كَرْبلا، انا وَحيدُ كَربَلا ....» «منم فرزند محمّد مصطفى ص ، منم فرزند علىمرتضى ع، منم فرزند فاطمۀ زهرا س، منم شهيد كربلا، منم تشنۀ كربلا، منم تنهاى كربلا »
🔺راهب صورت خود را بر چهره مبارك امام گذارد و با ناله و گریه شروع به صحبت کردن با سر بریده کرد. سپس سر امام حسین(ع) را با مشک و گلاب شستشو داد و شهادتین بر زبان جاری نمود و مسلمان شد. چون كاروان حركت كرد ديدند كه آن ده هزار درهم به سنگ تبديل شده است.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#شانزدهم_محرم
#خواص_عاشورایی
✾📚 @Dastan 📚✾
? #هر_روز_با_شهدا
#رمز_شكستن_قفل_و_پيدا_كردن_شهيد ....
🌷يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد:
دست و من عنايت و لطف و عطاى فاطمه (سلام الله علیها)
منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) »
🌷تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (علیه السلام) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم.
🌷كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج الله تعالی فرجه) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود.
🌷بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد.
🌷حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن.
🌷ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد.
🌷در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: «حسين سعيدى از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم.
راوی: حاج حسین کاجی
📚 کتاب کرامات شهدا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸خواص عاشورایی:
حَجّاج بن مَسروق جُعْفى
💠حجّاج بن مسروق از شیعیان مشهور امیرمومنان ع است. او يكى از ياران باوفاى سيّد الشهدا ع است كه در عاشورا ، به شرف شهادت ، نائل آمد. وی مردی کثیرالصلوة و کثیرالصوم، قاری و حافظ قرآن بود. وى ، همان كسى است كه امام حسين عليه السلام ، او را نزد عبيد اللّه بن حُرّ جُعْفى فرستاد تا از او بخواهد كه به يارى امام بيايد ،اما اوامتناع کرد.
🔹در جريان برخورد سپاه حُرّ بن يزيد با امام ع ، به دستور امام عليه السلام ، اذان ظهر را گفت و منابع ، او را به عنوان مؤذّن حسين عليه السلام معرّفى كرده اند.
♦️حجاج در روز عاشورا وارد میدان شد و دلاورانه جنگید و به قولی بیست و پنج تن را به هلاکت رساند. سرانجام خودش نیز به افتخار شهادت نایل شد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨(رویای صادقه )عنایت امام حسین (علیه السلام) به کفشدار روضه که مرحوم شده بود
✾📚 @Dastan 📚✾
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:من میگویم،شمابگریید🌟
✍به قلم:علیرضاقزوه
🖨ناشر:انتشارات سوره مهر
📜📓📜📓📜📓📜📓📜📓
کتاب من میگویم، شما بگریید: مراثی عاشورایی مجموعه نوحههایی زیبا از شاعران مختلف است که به وسیلهی علیرضا قزوه گردآوری شدهاند.
امروزه شعرهای برخی از مداحان بیش از آنکه دل را بارانی کند، جنبهی خودنمایی دارد. به همین خاطر علیرضا قزوه تصمیم بر این داشته تا اشعاری از شاعران بزرگ ایران زمین که در رابطه با امام حسین (ع) و واقعه کربلا سروده شدهاند را در قالب کتابی پربار منتشر نماید.
اشعار کتاب من میگویم، شما بگریید را میتوان بر منابر خواند و با آنها گریست. شما اگر چه بعضی از شعرهای این کتاب را به کرات شنیدهاید، اما باید بدانید که شعر خوب و با اصالت همیشه تازگی خود را حفظ میکند. علیرضا قزوه سعی بر این دارد تا در اشعار این کتاب ایرادات دستوری و به ویژه محتوایی کمتری دیده شود.
📜📓📜📓📜📓📜📓📜📓
#کتاب_عاشورایی
✾📚 @Dastan 📚✾
استان_آموزنده
🔆روضه ابوالفضل علیه السلام
بدون ترديد حضرت بقية اللّه روحى فدا در مجالس عزادارى حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام حاضر مى شوند زيرا آن حضرت خود را صاحب عزاء مى دانند به خصوص اگر مجلس را افراد متّقى و با اخلاص ترتيب داده باشند و باز بالاخص اگر در اَمكنه متبرّكه تشكيل شود و يا روضه اى خوانده شود كه مورد علاقه آن حضرت باشد. مثَلا غالبا در مجالسى كه روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام خوانده مى شود آن حضرت نظر لطفى به آن مجلس دارند.
حضرت آية اللّه سيد حسن ابطحى حفظه اللّه مى فرمايد يكى از دوستان كه راضى نيست اسمش را بگويم . در سال هزار و سيصد و شصت و سه به مكّه معظمه مشرف مى شود روحانى كاروان كه مرد خوبى بود سه شب قبل از آنكه به عرفات برويم در عالم رؤ يا حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه را زيارت مى كند آن حضرت به او مى فرمايد كه در روز عرفه روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام را بخوان كه من هم مى آيم ضمنا مخدره اى كه فلج بود در كاروان بوده كه بايد زير بغلهايش را بگيرند تا او اعمالش را انجام دهد. در ضمن زن دائى ايشان هم در آن كاروان بوده كه فرزندش در جبهه شهيد شده بود شب عرفه در خواب مى بيند كه پسرش آمده مى گويد حالم خوب است و من كشته نشده ام اين مادر از خواب بيدار مى شود عكس فرزندش را مى بوسد وگريه زيادى مى كند، آن زن افليج مى گويد جريان چيست ؟ اين عكس كيست ؟
او جريان شهادتش را براى زن افليج نقل مى كندو عكس پسرش را به او نشان مى دهد زن افليج عكس پسر زن دائى را مى گيرد و مثل كسى كه با شخصى زنده حرف مى زند به او خطاب مى كند و اشك مى ريزد و مى گويد تو امروز كه روز عرفه است بايد از خدا بخواهى كه امام زمان علیه السلام را به كاروان ما بفرستد و مرا شفا دهند.
بعد از ظهر عرفه در بين دعاء عرفه روحانى كاروان مشغول روضه حضرت ابوالفضل العباس ع شد. همه اهل كاروان مى ديدند كه ناگهان مردى بسيار نورانى با لباس احرام در وسط جمعيّت نشسته و براى مصائب حضرت ابوالفضل علیه السلام زياد گريه مى كند افراد كاروان كم كم مى خواستند متوجّه او شوند به خصوص بعد از آنكه روحانى كاروان گفت كه من چند شب قبل خواب ديدم كه حضرت بقيّة اللّه روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا به من فرمودند كه روز عرفه روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام را بخوان من هم مى آيم آن مرد ناشناس متوجّه شد كه بعضى به او نگاه مى كنند همه منجمله زن افليج معتقد شده بودند كه او خود حضرت است لذا از ميان جمعيّت حركت كرد مى خواستند از در خيمه بيرون بروند كه آن زن افليج صدا زد آقا و اشاره به پايش كرد يعنى پاهاى من فلج است حضرت برگشتند و به او نگاه كردند و با اشاره به او فهماندند خوب مى شوى و از در خيمه بيرون رفتند.
دوست ما مى گفت كه اين زن همان ساعت كسالتش برطرف شد و توانست تمام اعمال حجّش را انجام دهد.
📚ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه ، ج 2، ص 312.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ | فرصت جمعیت جوان کشور
◽️کلیپ ساخته شده توسط طلبه جوان مدرسه علمیه الزهرا سلام الله عسلویه با موضوع فرزندآوری و جوانی جمعیت در کلام رهبر معظم انقلاب
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ثروتمندتر از ثروتمندانِ تاریخ کیست؟*
وقتی پاسخ این سوال را یافتم ناگهان بار سنگینی را روی دوشم احساس کردم. ثروتمندتر از ثروتمندان تاریخ، *خودِ من* بودم. همانی که هر صبح در آینه نگاهش میکنم. همانی که شاید در دلش دردها و رنجهای فراوانی دارد. که با خود میگوید: «کاش فلان چیز را داشتم و بهمان مشکل را نداشتم»
چرا من از ثروتمندانِ تاریخ ثروتمندترم؟
ثروتمندان تاریخ تا همین دویستسال پیش، آبخنک نداشتند بخورند، بستنی هم! در تابستان از گرما به سختی میافتادند و در زمستان از سرما. برای یافتن اطلاعات به کتابهایی نیاز داشتند که در دسترس نداشتند و برای طی یک مسیر چند صد کیلومتری باید روزها و ماهها در راه میبودند، با سختیها و دشواریهایش. دسترسی به بهداشت، پزشک و سرگرمی و... هم به همین منوال.
من اما در زمستان در خانهای با گرمایش از کف زندگی و در تابستان چیلرهای محل کار را روشن میکنم. من نیازی برای تلاش و صرف وقت برای گرمایش و سرمایش و آب خنک و بستنی ندارم! من با اتصال به اینترنت به دنیایی از اطلاعات دسترسی دارم و با یک بلیط، مسافت ششصد کیلومتری بین یزد و تهران را یک یا نهایتا چند ساعته طی میکنم.
*من وقت بیشتری از آنها دارم. وقت،* این ارزشمندترین سرمایه انسان، برای من بیشتر و در دسترستر از آنهاست و *امکانات زندگیام هم خیلی خیلی بیشتر از آنهاست.* من از آنها خیلی ثروتمندترم. مساله این است که این ثروتمندی را درک کنم و برای خلق ارزش و چیزی که از من در این جهان به یادگار بماند آن را به درستی به کار بیاندازم.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔘 حضرت آیتالله بهجت قدسسره اصرار میکرد که:
▪️ وقتی مجلس برگزار میکنید، برتریها و امتیازهای اهلبیت علیهمالسلام و فضایل و مناقب این حضرات را بگویید و در برابر این قضیه ابراز احساسات کنید.
🕯 حتی اگر اشک شما جاری نمیشود، حالت گریه به خود بگیرید و در حال حزن باشید و تباکی کنید (حالت گریه بگیرید).
⬅️ رحمت واسعه، صفحه ٢۴ (مجموعه فرمایشات حضرت آیتاللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و اصحاب و یاران آن حضرت)
🏷 #امام_حسین علیه السلام
#آیت_الله_بهجت (ره) #محرم
✾📚 @Dastan 📚✾
.
💠 روضه سيّدالشهداء علیه السلام
🔹 حجت الاسلام حاج سید جواد گلپایگانی نقل کردند که مرحوم آقای خوئی فرمودند:
ما در نجف اشرف در خانه بسیار کوچکی زندگی میکردیم. خانمم روضه میگرفت و مزاحم مطالعه من بود.
من به ایشان گفتم: روضهخوانی در منزل مزاحم مطالعه من است، روضه ترک شد، ولی مبتلا به چشمدردی شدم که هر چه به دکتر مراجعه کردم، خوب نشد و دکترها از معالجه آن مأیوس شدند.
🔸 متوسّل شدیم، در عالم خواب به من گفتند: بنا بود شما کور شوید، ولی حالا که متوسّل شدید، با تربت استشفا کنید. با تربت استشفا کردم، چشمم خوب شد.
.
📚 جرعهای از دریا ؛ جزء ۲ ؛ صفحه ۶۸۱ .
✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨
وقتی تحصیل کرده هستید که بتوانید تقریبا هر حرفی را بشنوید بدون آنکه عصبانی شوید یا اعتماد به نفستان را از دست بدهید!
✍ #رابرت_فراست
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️💫"الهی آفتاب زندگی تون پرنور باشه
🤍💫الهی روزی تون پربرکت باشه
❤️💫الهی همیشه شادی تولحظه هاتون
🤍💫و خوشبختی مهمان خونه هاتون باشه
❤️💫و الهی امروز پنجره ی آرزوهایتان
🤍💫باز بشه به سمت باغ اجابت
❤️💫روزتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆يادى از شهيد ابن الحسين
يكى از علماى برجسته قرن چهارم ، فيلسوف و شاعر سترگ ابوالحسن ، ابن الحسين بلخى است كه بسال 325 هجرى قمرى از دنيا رفت .
كه شاعر معروف رودكى در سوگ او گفت :
از شمار دو چشم يك تن كم * و از شمار خرد، هزاران بيش
نقل مى كنند: روزى وى تنها نشسته بود و به مطالعه كتاب ، اشتغال داشت ، شخص بى سوادى نزد او رفت و گفت : ديدم تو تنها هستى آمدم تا همدم داشته باشى .
او در پاسخ گفت الان صرت وحيدا اكنون تنها شدم (يعنى آنگاه كه مشغول مطالعه بودم ، در فكرم ، افكار گوناگون علماء در جولان بود، و با جمعيتى سروكار داشتم ، ولى اينك كه تو از علم بهره اى ندارى و اينجا آمده اى ، من تنها هستم ).
و از اشعار ابن الحسين است :
اگر غم را چو آتش دود بودى* جهان تاريك بودى جاودانه
در اين گيتى سراسر گربگردى *** خردمندى نيابى شادمانه
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دعا در تحت قبه حسين عشفاى زن فرانسوى
در كتاب معجزات و كرامات نقل شده كه عالم جليل و زاهدى بى بديل جناب آقاى حاج سيّد عزيزاللّه فرمودند: من در زمانى كه در نجف اشرف مشرف بودم براى زيارت حضرت سيّد الشهداء علیه السلام در عيد فطر به كربلا رفتم و در مدرسه صدر ميهمان يكى از دوستان بودم و بيشتر اوقاتم را در حرم مطهر امام حسين علیه السلام ميگذرانيدم ، يك روز كه به مدرسه وارد شدم ديدم جمعى از رفقا دورهم جمعند و ميخواهند به نجف اشرف برگردند ضمنا از من سؤال كردند كه شما چه وقت به نجف برميگردى ؟
گفتم شما برويد من ميخواهم از همين جا به زيارت خانه خدا بروم گفتند چطور؟ گفتم زير قبه حضرت سيد الشهداء علیه السلام دعا كردم كه پياده رو به محبوب بروم و ايام حج را در حرم خدا باشم .
همراهان و دوستان بالاتفاق مرا سرزنش كردند و گفتند مثل اينكه در اثر كثرت عبادت و رياضت دماغت خشك شده و ديوانه شده اى توچگونه ميخواهى با اين ضعف مزاج و كسالت پياده در بيابانها سفر كنى و تو در همان منزل اول به دست عربهاى باديه نشين ميافتى و تو را از بين مى برند. من از سرزنش و گفتار آنها فوق العاده متاءثر شدم و قلبم شكست با اشك ريزان از اطاق بيرون آمدم و يكسره به حرم مطهّر حضرت سيد الشهداء علیه السلام رفتم و زيارت مختصرى كردم و به طرف بالاى سر مبارك رفتم و گوشه اى نشستم و به دعا و توسل و گريه وناله مشغول شدم ناگهان ديدم دست يداللّهى حضرت بقية اللّه روحى فداه بر شانه من خورد و فرمود آيا ميل دارى بامن پياده به خانه خدا مشرف شوى عرض كردم : بله آقا، فرمود پس قدرى نان خشك كه براى يك هفته تو كافى باشد و احرام خود را بردار و در روز و ساعت فلان همين جا حاضر باش و زيارت وداع را بخوان تا با يكديگر از همين مكان مقدس به طرف مقصود حركت كنيم عرض كردم چشم اطاعت ميكنم . آن حضرت از من جدا شد و من از حرم بيرون آمدم ومقدارى به همان اندازه اى كه مولا فرموده بودند نان خشك تهيّه كردم ولباس احرامم را برداشتم و به حرم مطهر مشرف شدم و در همان مكان معيّن مشغول زيارت وداع بودم كه آن حضرت را ملاقات كردم و در خدمتش از حرم بيرون آمديم و از صحن و شهر خارج شديم ساعتى راه پيموديم نه آنحضرت بامن صحبت ميكرد و نه من ميتوانستم با او حرف بزنم و مصّدع اوقات او بشوم و خيلى باهم عادى بوديم تا در همان بيابان به محلّى كه مقدارى آب بود رسيديم آن حضرت خطّى به طرف قبله كشيدند و فرمودند اين قبله است تو اينجا بمان نمازت را بخوان و استراحت كن من عصرى ميآيم تا باهم به طرف مكه برويم من قبول كردم آن حضرت تشريف بردند حدود عصر بود كه تشريف آوردند و فرمودند برخيز تا برويم ، من حركت كردم و خورجين نان را برداشتم و مقدارى راه رفتيم غروب آفتاب به جائى رسيديم كه قدرى آب در محلّى جمع شده بود آن حضرت به من فرمودند: شب را در اينجا باش و خطّى به طرف قبله كشيدند و فرمودند اين قبله و من فردا صبح مى آيم تا باز هم بطرف مكّه برويم .
بالاخره ، تا يك هفته به همين نحو گذشت صبح روز هفتم آبى در بيابان پيداشد به من فرمودند در اين آب غسل كن و لباس احرام بپوش و هر كارى كه من ميكنم توهم انجام بده و بامن لبيك ها را بگو كه اينجا ميقات است من آنچه حضرت فرمودند و عمل كردند انجام دادم و بعد مختصرى راه رفتيم به نزديك كوهى رسيديم صداهائى بگوشم رسيد عرض كردم : اين صداها چيست ؟
فرمودند: از كوه بالا برو در آنجا شهرى مى بينى داخل آن شهر شو آن حضرت اين را فرمودند و از من جدا شدند من از كوه بالا رفتم و به طرف آن شهر سرازير شدم از كسى پرسيدم اينجا كجاست ؟
گفت اين شهر مكّه است و آن هم خانه خداست يك مرتبه به خود آمدم و خود را ملامت ميكردم كه چراهفت روز خدمت آن حضرت بودم ولى استفاده اى نكردم و با اين موضوع به اين پراهميتى خيلى عادى برخورد نمودم به هرحال ماه شوال و ذيقعده و چند روز از ماه ذيحجّه را در مكّه بودم بعد از آن رفقائى كه باوسيله حركت كرده بودند پيدا شدند من در اين مدت مشغول عبادت و زيارت و طواف بودم و باجمعى آشنا شده بودم وقتى آشنايان و دوستان مرا ديدند تعجب كردند و قضيه من در بين آنهايى كه مرا مى شناختند معروف شد و اين از همان دعايى بود كه تحت قبه حرم سيد الشهداء اباعبداللّه الحسين علیه السلام كردم و دعايم را بتوسط حضرت سيد الشهداء علیه السلام مستجاب كردند.
📚ملاقات با امام زمان عج ، جلد 2، ص 229.
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸کلی بار از ترکیه و امارات برامون رسیده😍
#انواع لباس مجلسی
#انواع شومیزهای ترک
#انواع لباسهای عربی
#تضمین کیفیت داریم 💯
✅ارسال رایگان
✅ضمانت مرجوع
✅پرداخت درب منزل
https://eitaa.com/joinchat/1787822842C29b5a06d7c
https://eitaa.com/joinchat/1787822842C29b5a06d7c
🔵🟣🔵🟣🔵🟣🔵🟣🔵