#داستان_آموزنده
🔆دو ادّعا
جناب حاج آقاى ناجى در اصفهان فرمودند:
مرحوم آيه الله ارباب دو سه سال آخرعمرش نابينا شد،ايشان مدارج علميش خيلى بالابود ومتون را از حفظ بود.
يك روز از ايشان پرسيدند كه آقا شما پس ازاين همه عمر آيا ادعايى هم داريد يانه ؟
اين مرد بزرگوار فرموده بودند: من در مسائل علمى ادعايى ندارم ، ولى در مسائل شخصى خودم فقط دو ادعا دارم . يكى اينكه به عمرم غيبت نشنيدم و غيبت هم نگفتم .
دوم : درطول عمرم چشمم به نامحرم نيفتاد و كسى را هم نديدم .
از ايشان گفته بودند كه ايشان فرموده بودند:
برادرم باهمسرش چهل سال منزل ما بودند، در اين چهل سال يك بار همسربرادرم را هم نديدم .
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
📣 کودکانی که میتوانستند از شرکتکنندگان المپیک باشند...
✾📚 @Dastan 📚✾
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:اسوه های بصیرت،سقای حرم🌟
🖋 به قلم:واحد پژوهش انتشارات کتاب جمکران
👨👩👧👦رده سنی:کودک و نوجوان
📜قالب کتاب :داستان
📖تعداد صفحه :24 صفحه
📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹
اسوه های بصیرت مجموعه ای است هشت جلدی از زندگانی: حضرت زینب سلام الله علیه، حضرت معصومه سلام الله علیه، حضرت ابوالفضل علیه السلام، عمار بن یاسر،سلمان فارسی، مقداد، ابوذر غفاری،میثم تمار؛ که به صورت داستانی ویژه کودکان و نوجوانان توسط انتشارات کتاب جمکران به چاپ رسیده است.
📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹
🔹دسترسي مستقیم به کتاب از طریق لینک زیر 👇👇
🌟https://ketabejamkaran.ir/4458🌟
✾📚 @Dastan 📚✾
انقدر قوی باش!
که رها کنی 🚶
و انقدر عاقل باش!
برای آنچه که لایقش هستی؛
صبر کنی 🤜🦋
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#شهيد_كربلايى_بدنش_را_برهنه_كرد ....
🌷پدر شهید غلامرضا زمانیان نقل می کرد که: قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت: نگاه کنید! دیگر این جسم را نخواهید دید. همان طور شد و در عمليات بدر مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد: دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ درب منزل می دویدم تا اگر او برگشته باشد اولین کسی باشم که او را می بینم. تا اينكه یک روز خبر بازگشت او را دادند ....
🌷فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود كه مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است بعد از دفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه او با شكوه شرکت کردند.
🌷شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند.
گفتم: چه کار می کنید؟
گفتند: مأمور هستیم او را به کربلا ببریم.
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم چرا او را آوردید؟
گفتند: مأموريت داریم و يك فرد نورانی را نشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است.
فرمود: باید به کربلا برود. او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم.
🌷پدر شهید از خواب بیدار می شود با هماهنگى و اجازه، نبش قبر صورت می گیرد می بينند، خبری از جمجمه شهید نیست و شهيد به کربلا منتقل شده است!!!
راوی: پدر شهید غلامرضا زمانیان
📚 به نقل از سایت افلاکیان
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸خواص عاشورایی:
جَون بن حَوى بن قتادة
💠جَون غلامى سياه پوست بود. اميرالمؤمنين عليه السلام او را خريدارى نمود، و به ابوذر هديه كرد. وى تا هنگام تبعيد ابوذر و نيز در تبعيدگاه (ربذه) در كنار او بود. پس از وفات ابوذر در سال 32 هجرى جون به مدينه برگشت و در خدمت اميرالمؤمنين و حسنين عليهم السلام و سرانجام در خدمت امام سجاد عليه السلام بود.
🔺او همراه امام حسين عليه السلام از مدينه به كربلا آمد و در زمره ياران آن حضرت قرار گرفت. روز عاشورا خواست تا به ميدان برود؛ ولى امام ع از وى خواست كه از اين كار ، منصرف شود. امّا جَون ، ضمن پافشارى براى رفتن به ميدان ، به امام ع گفت :
🔻بويى بد، تبارى پست و رنگى سياه دارم پس بهشت را از من دريغ مَدار تا بويم خوش و تبارم نيكو و رويم سپيد شود ! نه! به خدا سوگند ، از شما جدا نمى شوم تا اين كه خون سياهم با خون شما ، در آميزد . سپس به ميدان آمد و به صف دشمن حملهور شد.
♦️جون فداکارانه جنگيد تا به خيل شهيدان پيوست. امام عليه السلام ، بر بالین او اين چنين دعا كرد : خداوندا ! صورت او را نورانى و بويش را خوش گردان و او را با نيكان، محشور كن ... از امام سجاد عليه السلام ، روايت شده كه وقتی مردم براى دفن شهدا آمدند ، از جنازه او بوى مُشك، استشمام مى شد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
✾📚 @Dastan 📚✾
همین الان مصرف برق را کم کنیم
مخصوصا وسایل سرمایشی.
درجه ۲۴ دمای مطلوبه.
فشار روی صنعت برق کشور عزیزمون
بسیار زیاد شده.
این روزا بیش از روزهای دیگه
به مصرف برق حساس باشیم
📲 روی لینک زیر کلیک کنید و تعهد خود به صرفهجویی در مصرف برق را ثبت کنید. با هر کلیک، تعداد شرکتکنندگان و لامپهای صرفهجویی شده به نمایش در خواهد آمد.
🔗 https://urls.st/Psjdmb
#برایرضایخدا
#برایایرانعزیزمون🇮🇷
🔗 نشانی ویراست
https://eitaa.com/jaarchi
📣 گسترده ترین شبکه خبری مردمی در ایتا
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃داستان امام حسین علیه السلام و تاجر مسیحی
🎥علامه علم الهدی
✾📚 @Dastan 📚✾
📸 آیتالله میرباقری: مؤمن باید اول صبح که بر میخیزد همّت و فکرش این باشد که کجای اردوگاه ولی خدا خالی است، خودش را در آنجا حاضر کند.
🔹 اگر این آمادگی و حالت انتظار وجود داشت انسان به نصرت ولی خدا موفق میشود، همینکه حضرت پرچم برداشت چنین شخصی آماده است؛ چون همه کارهایش را انجام داده است؛ نه اینکه وقتی جنگ شروع شد تازه به فکر نماز و روزههای قضا و به فکر قرضهایش باشد!
🔹حالا که سیدالشّهدا علیهالسلام به میدان آمده، وقت نماز قضا خواندن نیست؛ اینها را باید قبلاً میخواندی.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴از نداشتن هایت گله نکن...خداوند جبران میکند
مردى از امام صادق علیه السّلام روایت مىکند که فرمود: در زمان پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مردى بود که (ذو النمره) نامیده مىشد. او از زشتترین مردم بود و به سبب همین زشتى او را (ذو النمره) مىنامیدند. یک روز او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد:
اى پیامبر خدا! به من بگو خداى عزّ و جلّ بر من چه واجب کرده است؟ پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر تو واجب کرده است هفده رکعت نماز در شبانه روز، و روزه ماه مبارک را در صورتى که زنده ماندى و آن را درک کردى، و حج را اگر استطاعت یافتى، و زکات را، و آن را براى او شرح داد. آن مرد گفت: سوگند بخدایى که تو را بحق به پیامبرى برانگیخت، براى پروردگار خود افزون بر آنچه براى من واجب گردانیده به جاى نخواهم آورد.
پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: چرا اى ذو النمره؟ عرض کرد: زیرا که مرا چنین زشت آفریده است. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد و عرض کرد: اى پیامبر خدا! پروردگارت به تو دستور مىدهد که از سوى او به ذو النمره سلام برسانى و به او بگویى: پروردگارت مىفرماید: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور کنم.
پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به او فرمود: اى ذو النمره! این جبرئیل است که به من دستور داده به تو سلام رسانم و به تو بگویم که پروردگار متعال فرموده است: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور گردانم. ذو النمره گفت: پروردگارا! من خشنود شدم و بعزّتت سوگند من نیز [به اعمالم آن قدر] بیفزایم تا خشنود گردى.
📚بهشت کافى, ترجمه روضه کافى، ص387
✾📚 @Dastan 📚✾
*
📚همیشه شنیده ایم که دعا برای غیر از خود بهتر مستجاب میشود.
دلیل علمی آن این است که انسان به مسائل خود بیش از اندازه نزدیک میشود و به همین دلیل همواره میترسد و تردید میکند و شک و تردید باعث خدشه دار شدن ایمان میشود و خدشه ایمان ، انسان را از رسیدن به آرزویش دور میکند؛
اما دوست شما که برای شما دعا میکند ، بدون هیچ استرسی موفقیت و سلامت و برکت را از ته دل برای شما میخواهد یا به عبارتی آن را به عینه میبیند و چون خیلی به موضوع چسبیده نیست، شک نمیکند، دعا میکند و موضوع را رها میکند تا هم او که مشکل را به او سپرده است ، برایش حل کند!
.
از طرفی وقتی با حس مثبت و بدون استرس برای دیگران دعا میکنید، فرکانس مثبت شروع به فعاليت میکند و طبق قانون جذب تمام آن خوبی که برای شخص دیگری از ته دل خواسته اید به سمت شما سرازير میشود.
خدایا بابت همه چیز متشکریم
✾📚 @Dastan 📚✾
.
👌 همه جای مجلس امام حسین، تبرّک است!
🔹 یکی از روزهای دهه عاشورا سید شهید- آیت الله سید محمد باقر صدر- به مجلس عزای سیدالشهدا رفتند. اتاقها پر از مستمعین بود، ایشان وارد اتاق نشدند و همان جا در حیاط نشستند.
🔸 صاحبِ خانه هر چه اصرار کرد که بفرمایید داخل اتاق، سید شهید نپذیرفتند و فرمودند:
فرقی نمیکند، همه جایِ مجلسِ امام حسین- علیه السلام- تبرّک است!
📗 مجله نامه جامعه، شماره ۳۲-۳۱، فروردین و اردیبهشت ۸۶، گفتگو با همسر آیت الله شهید سید محمد باقر صدر.
✾📚 @Dastan 📚✾
خوشبختی تصادفی نیست یک هنر است ؛
شما منتظر خوشبختی نمینشینید، بلکه برایش برنامه ریزی میکنید.
خوشبختی را باید مانند طرحی زیبا، بر روی پارچه ای سفید دوخت.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
🔆سه تقاضا
عامر بن عبدالله بن قيس از مسلمانان پارسا و وارسته و قهرمان صدر اسلام است ، در يكى از جنگها هنگام غروب ، تنها وارد نيزارى شد، اسب خود را در آنجا بست و به بالاى تپه اى رفت و به عبادت و مناجات مشغول شد.
يكى از سربازان اسلام مى گويد: او را ديدم ، در كمين او بودم ، شنيدم در دعايش عرض مى كرد: خدايا سه چيز از تو خواستم ، دو چيزش را به من دادى ، سومى آن را نيز به من بده تا آنگونه كه مى خواهم تو را عبادت كنم .
در اين وقت ، متوجه من شد و گفت : مثل اينكه مراقب من بودى ، چرا چنين كردى ؟.
گفتم : از اين سخن بگذر، بگو بدانم آن سه تقاضا چيست كه خداوند دو تقاضايش را داده و يكى از آنها را نداده .
گفت : تا زنده ام به كسى نگو، تقاضاى اولم اين بود حب و علاقه به زنان را از دلم بيرون كند، زيرا از هيچ چيز همچون (طغيان غريزه جنسى ) در مورد زنان در آسيب رسانى به دينم نمى ترسيدم ، كه اين تقاضايم برآورده شده است و اكنون زنان (نامحرم ) و ديوار در نظرم يكسانند.
دومين تقاضايم اين بود، كه از غير خدا نترسم ، اينك خود را چنين مى يابم . سومين تقاضايم اين است كه خداوند خواب را از من بگيرد تا آن گونه كه مى خواهم خدا را پرستش كنم ، ولى به اين خواسته ام نرسيده ام .
عامر هنگام احتضار گريه مى كرد، پرسيدند براى چه گريه مى كنى ؟
گفت : گريه ام از ترس مرگ و علاقه به دنيا نيست . بلكه براى آن است كه از روزه در روزهاى گرم ، و عبادت در شبهاى سرد، محروم مى شوم .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:کشتی نجات🌟
✍به قلم:نرگس هاکانی
🖨ناشر:انتشارات راه یار
🔰📓🔰📓🔰📓🔰📓🔰📓
کتاب کارِ داستانبازیِ کشتی نجات که برای ارائه به مربیان و مادران طراحی شده، بهطور ویژه متناسب با ایام محرم و صفر و البته همراه با قابلیت استفاده در سایر ایام آماده شده است و بازیها و ماجراداستانهایی را به مخاطب خود معرفی میکند تا لحظات حضور مربی یا مادر را در کنار کودکان در مکانهایی مانند هیأتها، مجموعههای فرهنگی ـ تربیتی، کلاسها و... پُربار سازد.
علاوه بر این، کودکان را با برخی از مفاهیم بنیادی مرتبط با هدف قیام اباعبدالله(ع) آشنا میکند و به این منظور، در روندی ماجرایی، وقایعی از دل تاریخ و موقعیتهایی در دوران معاصر گزینش شدهاند که به نحوی با واقعه عاشورا و ایام محرم و صفر پیوند دارند.
🔰📓🔰📓🔰📓🔰📓🔰📓
#کتاب_عاشورایی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆زيارت عاشورا در آفتاب
يكى از فاميلهاى نزديك آقا سيّد زين العابدين ابرقوئى سخت دچار دل درد مى شود تا حدّى كه خون از گلوى او بيرون مى آيد، دكترها ماءيوس شده و دستور حركت به تهران و عمل جراحى را دادند، خبر را به آقا سيّد زين العابدين رساندند و درخواست دعا و توسل نمودند، ايشان به فرزندان خود دستور دادند وضوء بگيرند و در ميان آفتاب مشغول زيارت عاشورا بشوند، و شفاى او را بخواهند و خود ايشان هم مشغول مى شوند، پس از ساعتى ناگهان از اطاق خود بيرون آمده و گفتند شفا حاصل شد، برخيز و مژده دهيد به مادرتان كه خداوند برادرت را شفا داد.(1) يكى از علماء اصفهان كه از ملازمين ايشان بودند گفتند آقاى سيّد زين العابدين ختم زيارت عاشورا برداشته بودند براى كمالات نفسانى و رسيدن به درجه يقين ، بدين جهت آن حالات براى ايشان پيدا شده بود. شرح حال سيد زين العابدين ابر قوئى طباطبائى مؤ لف كتاب ولاية المتقين .(2)
1- آثار، ص 48.
2- آثار، ص 30.
✾📚 @Dastan 📚✾
پادشاهی به طور ناشناس به یکی از شهرهای ساحلی رفت تا کار ماهیگیران
را بررسی کند.
او در مدتی که آنجا بود متوجه ماهیگیری شد که هر چه تور میانداخت بر خلاف دیگران، ماهی بسیار کمی در تورش جمع میشد!
چند روز ماهیگیر را زیر نظر گرفت؛ او که انسان باتقوایی بود تمام قواعد ماهیگیری را رعایت میکرد اما ماهی چندانی نصیبش نمیشد!
پادشاه به خوبی دریافت که رزق ماهیگیر اندک است؛ به همین دلیل جلو رفت، چند دینار به ماهیگیر داد و گفت من را در این تور شریک کن! ماهیگیر گفت ضرر میکنی چون ماهی زیادی در تورهای من نمیآید!
پادشاه گفت اشکالی ندارد، شاید هر دو در اين معامله سود کردیم.
ماهیگیر قبول کرد و تور را به دریا انداخت و اتفاقا ماهیان بسیار زیاد و بزرگی نصیبش شد؛ او خوشحال نیمی از آنان را به پادشاه داد؛ اما پادشاه قبول نکرد و گفت به جای آن همیشه در تور تو شریک باشم؛ ماهیگیر با خوشحالی قبول کرد؛
پادشاه هنگام بازگشت به او گفت که از این به بعد سهمش را به نیازمندان شهر برساند؛
ماهیگیر به پادشاه گفت: رزق اندکی داشتم و به آن راضی بودم و نزد خدا حساب کمتری هم باید پس میدادم اما حالا که شما میخواهید حتما این کار را میکنم جناب پادشاه!
✾📚 @Dastan 📚✾
"قهرمان بودن
یعنی توانایی فراخواندن امید؛
آنهم در جایی که ذرهای امید وجود ندارد."🌱
✾📚 @Dastan 📚✾
Presentation1.ppsx
11.79M
🔸خواص عاشورایی:
موقّع بن ثمامه
🔺«موقّع» فرزند «ثمامه اسدی صيداوی» از قبيله «بني اسد» است. او كه از ياران امام حسين (ع) بود، شبانه خود را به اردوي امام (ع) رسانيد و پس از اينكه حضرت شروط دشمن را رد كرد، در روز عاشورا در راه دفاع از امام آنچنان جنگيد كه تيرهايش تمام شد و مجروح بر روي زمين افتاد.
🔻در آن هنگام قومش او را به كوفه برده و مخفي نمودند. وقتي ابن زياد از حال او مطلع شد دستور قتل وی را صادر كرد، اما جمعي از بني اسد او را شفاعت كردند تا اينكه ابن زياد از كشتن وي منصرف شد و او را به زنجير كشيد و به روستاي زاره تبعيد كرد.
♦️موقع، كه در جنگ كربلا سخت مجروح شده بود، يك سال بعد در تبعيدگاهش شهيد شد. او در مدت تبعیدش به ذکر مشاهدات خود از واقعه کربلا پرداخت که منبعی برای مورخان و نویسندگان و مقتلنگاران عاشورا شد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
📚(مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۳، ص۲۶۰)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#شهیدی_که_از_محل_قبر_خودش_خبر_داد!
🌷 يكى اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟ گفتم: بفرماييد! يه عكسى به من نشون داد، يه پسر مثلاً ١٩، ٢٠ ساله اى بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبرى» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبرى» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هِى با اون زبون كر و لالى خودش، با ما حرف مى زد، ما هم مى گفتيم: چى مى گى بابا؟! محلش نمى ذاشتيم، مى گفت: عبدالمطلب هر چى سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت ...
🌷 گفت: ديد ما نمى فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبرى. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته. مى گفت: ديد همه ما داريم مى خنديم، طفلك هيچى نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهى به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد، فرداش هم رفت جبهه. ١٠ روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايى كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند.
🌷وصيت نامه اش خيلى كوتاه بود،
اين جورى نوشته بود:
«بسم الله الرحمن الرحيم
يك عمر هرچى گفتم به من مى خنديدند. يك عمر هر چى مى خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچى جدى گفتم، شوخى گرفتند. يك عمر كسى رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلى تنها بودم. يك عمر براى خودم مى چرخيدم. يك عمر ...
اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مى زدم و آقا بهم مى گفت: تو شهيد مى شى. جاى قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!»
راوی: حجت الاسلام انجوى نژاد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 #پندانه
✍ در دنیا دنبال چیزی باش که در آخرت بهدردت بخورد
🔸مرد زاهدی کنار چشمهای نشست تا آبی بنوشد وخستگی در کند. درون چشمه سنگ زیبایی دید. آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.
🔹در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود.
🔸کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به او داد.
🔹مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد.
🔸نگاهی به زاهد کرد و گفت:
آیا آن سنگ را به من میدهی؟
🔹زاهد بیدرنگ سنگ را درآورد و به او داد.
🔸مسافر از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید. او میدانست این سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن میتواند تا آخر عمر در رفاه زندگی کند. بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.
🔹چند روز بعد همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت:
من خیلی فکر کردم، تو با اینکه میدانستی این سنگ چقدر ارزش دارد، خیلی راحت آن را به من هدیه کردی.
🔸بعد دست در جیبش برد و سنگ را درآورد و گفت:
من این سنگ را به تو برمیگردانم، در عوض چیز گرانبهاتری از تو میخواهم.
🔹به من یاد بده چگونه میتوانم مثل تو باشم و بهراحتی از دنیا و متعلقاتش بگذرم.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ورود دوازده فرشته به محضر پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم )
سيد بن طاووس گويد: راويان حديث گويند: هنگامى كه يكسال از عمر مبارك امام حسين (علیه السلام ) گذشت ، دوازده فرشته به صورتهاى گوناگون به محضر رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) آمدند، يكى به صورت شير، دومى به صورت گاو، سومى به صورت اژدها و چهارمى به صورت انسان و هشت فرشته ديگر به صورت ديگر كه با چهره هاى برافروخته و چشماى گريان و بالهاى گسترده بودند و عرض كردند: اى محمد (صل الله علیه وآله و سلم ) به فرزندت حسين (ع ) پسر فاطمه آن خواهد آمد كه از ناحيه قابيل (يكى از فرزندان آدم ) به هابيل رسيد، و مانند پاداش هابيل به حسين (علیه السلام ) داده خواهد شد، و برعهده قاتل او همان بار گناهى است كه بر قاتل هابيل هست .
و در همه آسمانها فرشته مقرّبى نبود، مگر اينكه به محضر حسين (علیه السلام ) رسيده و همه پس از عرض سلام ، مراتب تسليت خود را عرض كرده و از پاداش عظيمى كه به آنحضرت داده مى شود، خبر دادند، و خاك قبرش را به رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) نشان مى دادند، و آن بزرگوار عرض مى كرد: خداوندا خوار كن كسى را كه حسين (علیه السلام ) را خوار كند و بكش آن را كه حسين (علیه السلام ) را بكشد و قاتلش را به آرزويش نرسان .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾