eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
ما انسان ها مثل مدادرنگی هستیم... شاید رنگ موردعلاقه یکدیگر نباشیم! اماروزی... برای کامل کردن نقاشیمان بدنبال هم خواهیم گشت.! به شرطی که انقدر همدیگر را‌ تا حد نابودی نتراشیم 🌺🍃 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔰روایت آخرین دیدار؛ حاج قاسم خطاب به همراهان جهاد مغنيه: ✍مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد... آخرين باری كه حاج قاسم جهاد را ديد دو روز قبل از شهادتش بود؛ با لبی خندان و پُرانرژی مثل هميشه آمد ديدن ِحاج قاسم، با همه برادران حاضر در جمع سلام واحوال پرسي كرد، به حاج قاسم اطلاع دادن جهاد به ديدن شما آمده.حاج قاسم هم با اشتياق فراوان برای ديدن او به برادران گفت بگوييد سريع بيايد داخل پيش من. تا جهاد داخل اتاق شد حاج قاسم از جايش بلند شد او را محكم بغل كرد، جهاد هم با لحن شيرين و هميشگی‌اش كه حاج قاسم را عمو خطاب ميكرد و لبخندی كه هميشه زمان ديدن حاج قاسم بر لب داشت با صدای بلند گفت: خسته نباشيد عمو! و شانه‌ی حاج قاسم را بوسيد، خم شد تا دست حاج قاسم را ببوسد اما حاج آقا ممانعت كرد. جهاد هم با صدای آرام رو به سمت او گفت: آخر من آرزو به دل می‌مانم. باهم نشستند و چای خوردن. برادری كه مسئول جهاد بود آمد داخل اتاق، حاج قاسم تا او را ديد گفت: برادر، جهاد را اول به خدا دوم به شما ميسپارم؛ جان شما و جان او! ايشان اجازه‌ی اينكه به خط مقدم برود را از طرف من ندارد! جهاد لبخندی زد و باز شانه‌ی حاج قاسم را بوسيد و دستش را بر روی شانه ايشان گذاشت و گفت عمو جان من به فدای شما؛حاج قاسم هم نگاهی پراز عشق و محبت به جهاد كرد و همينطور كه به جهاد نگاه ميكرد رو به سمت آن برادر مسئول گفتن: مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد...! آن لحظه همه حاضران در آن جمع عمق عشق و محبت پدر و پسری را بين جهاد و حاج قاسم فهميدن...انتشار به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت شهيد جهاد عماد مغنيه 📚بخشی از خاطرات جمع آوری شده درباره شهيد جهاد ♥️ 📚 @Dastan 📚❤️
﷽ 🌸 داستان تشرف جناب شیخ علی حلاوی در شهر حله 🌸 💠 حکایت 💠 شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظر بوده است. آن جناب در مناجات هایش به مولایمان می گفت: «مولا جان، دیگر دوران غیبت تو به سر آمده و هنگامه ظهور فرار رسیده است. یاوران مخلص تو به تعداد برگ درختان و قطره های باران در گوشه و کنار جهان پراکنده اند. اینک بیا و بنگر که در همین شهر کوچک حله یاوران پا به رکاب تو بیش از هزار نفرند. آقا جان، پس چرا ظهور نمی کنی تا دنیا را لبریز از عدل و داد نمایی؟» شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟» در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟» او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند.» مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عج)! با من این همه عتاب مکن! حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست. اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی!» شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان، بلافاصله به حله باز می گردد و یک راست به خانه مرد قصاب می رود و ماجرای تشرفش را می گوید. این دو نفر، پس از بحث و بررسی فراوان، از میان بیش از هزار نفر که همه از عاشقان و منتظران حقیقی مهدی موعود (عج) بودند، چهل نفر را انتخاب و برای شب جمعه به منزل شیخ دعوت می کنند تا به فیض دیدار مولایشان نایل شوند. شب موعود فرا رسید و چهل مرد برگزیده پس از وضو و غسل زیارت، در صحن خانه شیخ جمع شدند و ذکر و صلوات فرستادند و دعا برای تعجیل فرج خواندند، چون شب از نیمه گذشت، به یک باره تمام حاضران نوری درخشان دیدند که بر پشت بام خانه شیخ فرود آمد. قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد. حضرت مرد قصاب را به بالا بام فرا خواند. مرد قصاب بلافاصله به پشت بام رفت و به دیدار مولای خویش نایل گشت. پس از دقایقی امام زمان(عج) به مرد قصاب دستور داد که یکی از آن دو بزغاله روی بام را در نزدیکی ناودان سر ببرد، به گونه ای که خون آن در میان صحن جاری شود. وقتی آن چهل نفر خون جاری شده از ناودان را دیدند، گمان کردند حضرت سر قصاب را از بدن جدا کرده است. در همان هنگام، حضرت جناب شیخ را فرا خواند. جناب شیخ بلافاصله به سوی بام شتافت و ضمن دیدار مولایش، دریافت خونی که از ناودان سرازیر شده، خون بزغاله بوده است، نه خون قصاب. امام زمان (عج) بار دیگر به مرد قصاب امر فرمود تا بزغاله دوم را در حضور شیخ ذبح کند. قصاب نیز طبق دستور بزغاله دوم را نزدیک ناودان ذبح کرد. هنگامی که خون بزغاله دوم از ناودان به داخل حیاط خانه سرازیر شد، چهل نفری که در صحن حیاط حاضر بودند، دریافتند که حضرت گردن جناب شیخ علی را زده و قرار است گردن تک تک آن ها را بزند. با این پندار، همه از خانه شیخ بیرون آمدند و به سوی خانه هایشان شتافتند. در آن حال، امام زمان (عج) به شیخ علی حلاوی گفت: «اینک به صحن خانه برو و به این جماعت بگو تا بالا بیایند و امام زمانشان را زیارت کنند!» جناب شیخ، غرق شادی و سرور، برای دعوت حاضران پایان آمد، ولی اثری از آن چهل نفر نبود. پس با ناامیدی و شرمندگی نزد امام بازگشت و فرار آن جماعت را به عرض آن حضرت رساند. امام زمان(عج) فرمود: «جناب شیخ، این شهر حله بود که می پنداشتی بیش از هزار نفر از یاوران مخلص ما در آن هستند. چه شد که تنها تو و این مرد قصاب ماندند؟ پس شهرها و سرزمین های دیگر را نیز به همین سان قیاس کن.» حضرت این جمله را فرمود و ناپدید شد. اینک در خانه جناب شیخ علی حلاوی، بقعه ای موسوم به مقام صاحب الزمان (عج) ساخته شده که روی سر در ورودی آن، زیارت مختصری از امام زمان(عج) نگاشته شده است. مردمان آن سامان، از دور و نزدیک برای دعا و تضرع به بارگاه الهی به سوی این مکان می شتابند. 📚منابع: ➖نهاوندی، شیخ علی اکبر، العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان علیه السلام،  ج 2، ص 77-78. ➖تاریخ مقام الامام المهدی فی الحله، ص ۶۲ ➖کتاب پیام امام زمان، سید جمال الدین حجازی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
خاصیت فتنه 🌹امام علی(علیه السّلام) هنگامى كه فتنه ها روى در آمدن دارند، حق و باطل به هم شود و چون بازگردند، آشكار شود. به هنگام روى آوردن، ناشناخته اند و چون بازگردند، شناخته آيند. فتنه ها چون بادها در گردش اند. به مى رسند و از شهرى مى گذرند.  هنگامى که روى آورند خود را به حق در مى آورند و هنگامى که پشت مى کنند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازند». (إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ). 📚نهج البلاغه خطبه ۹۳ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹عنایت حضرت زینب (سلام الله علیها )🌹 یكى از شیعیان ، به قصد زیارت قبر بى بى حضرت زینب (سلام الله علیها ) از ایران حركت كرد تا به گمرك ، در مرز بازرگان ، رسید. شخصى كه مسئول گمرك بود، پیر زن را خیلى اذیت كرد و به شدت او را آزار روحى داد. مرتب سؤ ال مى كرد: براى چه به شام مى روى ؟ پولهایت را جاى دیگر خرج كن . زن گفت : اگر به شام بروم ، شكایت تو را به آن حضرت مى كنم . گمركچى گفت : برو و هر چه مى خواهى بگو، من از كسى ترسى ندارم . زن پس از اینكه خودش را به حرم و به قبر مطهر رساند، پس از زیارت با دلى شكسته و گریه كنان عرض كرد: اى بى بى ! تو را به جان حسین ات انتقام مرا از این مرد گمركچى بگیر. زن هر بار به حرم مشرف مى شد، خواسته اش را تكرار مى كرد. آن شب در عالم خواب بى بى زینب (سلام الله علیها ) را دید كه آن را صدا زد. زن متوجه شد و پرسید: شما كیستید؟ حضرت زینب (سلام الله علیها ) فرمود: دختر على بن ابى طالب (علیه السّلام) هستم ، آیا از این مرد شكایت كردى ؟ زن عرض كرد: بله ، بى بى جان ! او به واسطه دوستى ما به شما مرا به سختى آزار داد من از شما مى خواهم انتقام مرا از او بگیرید. بى بى فرمود: به خاطر من از گناه او بگذر. زن گفت : از خطاى او نمى گذرم . بى بى سه بار فرمایش خود را تكرار كرد و از زن خواست كه گمركچى را عفو كند و در هر بار زن با سماجت بسیار بر خواسته اش اصرار ورزید. روز بعد زن خواسته اش را دوباره تكرار كرد. شب بعد هم بى بى را در خواب و به زن فرمود: از خطاى گمركچى بگذر. باز هم زن حرف بى بى را قبول نكرد و بار سوم بى بى به او فرمود: او را به من ببخش ، او كار خیر كرده و من مى خواهم تلافى كنم . زن پرسید: اى بانوى دو جهان ! اى دختر مولاى من ، این مرد گمركچى كه شیعه نبود، این قدر مرا اذیت كرد، چه كارى انجام داده كه نزد شما محبوب شده است ؟ حضرت فرمود: او اهل تسنن است ، چند ماه پیش از این مكان رد مى شد و به سمت بغداد مى رفت . در بین راه چشمش به گنبد من افتاد، از همان راه دور براى من تواضع و احترام كرد. از این جهت او بر ما حقى دارد و تو باید او را عفو كنى و من ضامن مى شوم كه این كار تو را در قیامت تلافى كنم . زن از خواب بیدار شد و سجده شكر را به جاى آورد و بعد به شهر خود مراجعت كرد. در بین راه گمركچى زن را دید و از او پرسید: آیا شكایت مرا به بى بى كردى ؟ زن گفت : آرى اما بى بى به خاطر تواضع و احترامى كه به ایشان كردى ، تو را عفو كرد. سپس ماجرا را دقیق بازگو كرد. مرد گفت : من از قوم قبیله عثمانى هستم و اكنون شیعه شدم . سپس ‍ ذكر شهادتین را به زبان جاى كرد 📚📚 ۲۰۰ داستان از فضایل مصایب و کرامات حضرت زینب ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
⭕️از دورانی که سگ آمریکایی بالاتر از شاه ایران بود ، رسیدیم به دورانی که کفش یک سردار ایرانی ، قیمتی تر از سر رئیس جمهور آمریکا شد. 🔹 روح امام خمینی(ره) و شهدای انقلاب اسلامی، خصوصا حاج قاسم سلیمانی شاد. 👈 ان‌شاءالله خداوند به رهبر عزیزمان سلامتی عطا کند که همچین اقتداری را مدیون تدابیر ایشان هستیم! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 💎 قانون جاذبه: عن أبی عبدالله علیه السلام قال إنما قدر الله عون العباد علی قدر نیاتهم فمن صحت نیته تم عون الله له و من قصرت نیته قصر عنه العون بقدر الذی قصر. ✅ امام صادق علیه السلام فرمودند: کمک ها و امدادهای الهی به قدر نیت بندگان است، کسی که نیتش صحیح باشد کمک ها و امداد های الهی نسبت به او تامّ و تمام است و کسی که در نیتش تقصیر و کوتاهی داشته باشد امدادهای الهی نیز به همان اندازه کم می شود. 📗 بحارالانوار،ج۷۰،ص ۲۱۱ 🌱 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
☘آثار دائم الوضو بودن دائم الوضو بودن توفیقی است كه اگر به لطف خدا شامل حال انسان شود؛ دارای آثار و بركاتی فراوان می باشد. وضو بر وضو توجه انسان را نسبت به خداوند بیشتر می نماید و راه ذكر قلب را بر انسان می گشاید.به همین دلیل است که از رسول خدا صلی الله و علیه و آله روایت شده: لَا یُحَافِظُ عَلَى الْوُضُوءِ إِلَّا كُلُّ مُۆْمِنٍ(1): بر وضو مواظبت نمی كند مگر مومن. در روایات به چند اثر از دائم الوضو بودن اشاره شده است که به قرار زیر است:   1. تمام بدنت پاک می شود پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: هرکس به هنگام وضو ساختن ذکر خدا را بگوید، تمام بدنش پاک گردیده است.(2) زیرا وقتی در جریان وضو داخل دهان، صورت، ساعدها، کف دست ها و جلوی سر و روی پاهای انسان تحریک شود قسمت اعظم قشر حسی تحریک می شود ،یعنی در حالی فقط چیزی که حدود 20 درصد سطح بدن در وضو مرطوب شده است بیش از 80 درصد آدمک حسی تحریک می شود؛ به عبارت دیگر اگر انسان به جای وضو کل بدن خود را می شست (غسل می کرد) چیز زیادی بر تحریک ناشی از وضو افزوده نمی شد.(3) چنانچه امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هر کس ذکر خدا را به هنگام وضو بگوید، مانند این است که غسل کرده باشد.(4)   2. گناهانت بخشیده می شود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هنگامی که نمازگزار وضو می گیرد آثار و برکاتی به دنبال دارد از جمله وقتی که صورتش را می شوید آثار گناهان از چهره اش زدوده می شود، و زمانی که دو دستش را تا آرنج (مرفق) می شوید گناهانی که بوسیله دست هایش انجام داده از بین می رود، و آن وقت که سرش را مسح می کشد معصیّت هایی که به وسیله سرش انجام داده زدوده می شود، و آن وقت که پاهایش را مسح می کشد گناهانی که به کمک پاهایش انجام داده است از بین خواهد رفت، اگر کسی در اوّل وضو گرفتن«بسم الله الرّحمن الرّحیم» را (با دقّت و فهمیدن معنایش) بگوید تمام اعضایش از گناهان پاک می شود.(5)   3. دعاهایت مستجاب می گردد امام صادق علیه السلام فرمود: من تعجب می کنم از کسی که دنبال حاجت و کاری است در حالی که با وضو است، حاجتش برآورده نشود!(6)   4. رزق و روزی ات فراوان می گردد از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیافزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد. (7) و همچنین آن حضرت فرمود: وضو و (شستن دست و صورت) پیش از غذا و بعد از آن باعث زیادی روزی می گردد.(8)   5. تمرکزت زیاد می شود وضو گرفتن قبل از مطالعه باعث افزایش توجّه و تمرکز و افزایش هوشیاری در انسان می شود؛ زیرا نواحی مرتبط با وضو، بیشترین وسعت را در قشر حرکتی مغز دارند و هر چه تحریک این قشر هم بیشتر باشد، خواب آلودگی و کسالت از انسان دور می شود.(9) امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود.(10) زیرا اگر وضو با آب سرد صورت پذیرد و پس از آن از خشک کردن آن اجتناب شود؛ تحریک حسی بیشتری صورت می گیرد؛ زیرا آب سرد نسبت به آب گرم قدرت تحریک حسی بیشتری دارد و خشک نکردن اعضاء بعد از وضو، به علت تماس طولانی آب با سطح بدن، باعث طولانی تر شدن مدت تحریک حسی می شود.(11) بدن در برابر سرمائی که در اثر خشک نکردن آب وضو حس می کند، خود به خود درجه حرارتش بالا می رود تا آب وضو را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیرپوست می شود و اکسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عضلات زیر پوست می رسد و باعث نیرو و نشاط می گردد.(12) 1. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج1 ص356 2. بحارالأنوار: ج80، ص314، روایت2، باب5 3. پزشکی های قرآن، برگرفته از سایت استوا 4. بحارالأنوار: ج80، ص314، روایت3، باب5 5. وسایل الشیعه: ج1، ص 297 6. همان، ص 262 7. فروع کافی، ج 6، ص 290 8. همان 9. اصول فیزیولوژی، دکتر رابرت برن و متیو لوی،ص 124 10. ثواب الاعمال، شیخ صدوق 11. مقاله اسرار علمی وضو، نویسندگان:دکتر حسن کریمی یزدی، دکتر علیرضا کوهپایی، سیده منصوره ذکری، برگرفته از پایگاه صلوه 12. نکات علمی شگفت انگیز درباره نماز و وضو، برگرفته از سایت نماز کلید بهشت ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ویدیویی منتشر نشده از شهید ابومهدی المهندس: 🔹فرقی نمی‌کند به دست آمریکا شهید شوم یا اسراییل و داعش؛ هر سه یکی‌اند. 🔹وقتی کنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به «آقا» وصل است. *این ویدیو بخشی از مستندی به کارگردانی وحید فراهانی است. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ ✅داستان واقعی نامه نگاری مرد دهاتی با امام زمان عج ✍اسمش علی بود و از سادات، صدایش می کردند آ سید علی، دهاتی بود و کم سواد، اما عجيب صفای باطنی داشت، همشهری و هم دهاتی همین شیخ حسنعلی نخودکی خودمان خودش تعریف می کند جمعه صبحی اول طلوع خورشید به بالای تپه ای رفتم کنار چشمه ای و عریضه ای، نامه ای،نوشتم برای امام زمانم که آی آقا جان! سنم دارد بالا می رود و هنوز صاحب فرزندی نشدم... کاغذ را که نوشتم پرت کردم سمت چشمه، باد گرفت و نامه را چسباند به عبایم، دو سه باری آمدم کاغذ را به داخل چشمه بیاندازم اما هر بار نمی شد، به دلم افتاد کاغذ را بردارم و بخوانم، برداشتم، نگاه كردم ديدم كه جواب من همان وقت آمده است؛ قبل از اينكه به آب برسد؛ داخل کاغذ نوشته است: خداوند دو فرزند نصيب شما مي‏كند كه يكي‏ از آن ها منشأ خدمات خواهد بود. 💥قربانشان رَوَم برایشان فرقی نمی کند مدیر باشی، تاجر باشی یا یک روستایی بی سواد، دلت که پاک باشد تحویلت می گیرند و آبرومندت می کنند،در این قحطیِ محبت یک رفيقِ بی غلُّ غش می خواهند امام زمان تا رفاقت را در حقش تمام کنند. چقدر نگاه زهرایی تان را می خواهم آقا جان دلم برایِ کسی می تپد بیا ای دوست بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم 📚برداشتی آزاد از سخنان استاد اخلاق شیخ جعفر ناصری ‌ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام باقر عليه ‏السلام: خداوند، شخص لعنت كننده دشنام دهنده، طعنه زنِ به مؤمنان، بدزبانِ ناسزاگوى و گداىِ سمج را دشمن مى‏دارد تحف العقول صفحه 300 👇👇👇 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔰مسافر تاکسی!🔰 🔷سردار سلیمانی میگفت: یک بار از ماموریت برمیگشتم منتظرنماندم که ماشین بیاد دنبالم از فرودگاه مستقیم سوار تاکسی شدم، راننده تاکسی جوانی بود. یه نگاه معنا داری به من کرد بهش گفتم: چیه ؟آشنا بنظر میرسم؟ بازم نگاهم کرد، گفت: شما با سردار سلیمانی نسبتی دارین؟ برادر یا پسر خاله ی ایشان هستید؟ گفتم: من خود سردار هستم. جوان خندید و گفت: ما خودمون اینکاره ایم شما میخواهید منو رنگ کنی؟ خندیدم و گفتم: من سردار سلیمانی هستم. باور نکرد. گفت: بگو بخدا که سردار هستی! گفتم: بخدا من سردار سلیمانی هستم. سکوت کرد، دیگه چیزی نگفت. گفتم:چرا سکوت کردی؟ حرفی نزد. گفتم: چطوره زندگیت با گرونی چه میکنی؟ چه مشکلی داری؟ جوان نگاه معنا داری بهم کردو گفت: اگه تو سردار سلیمانی هستی من هیچ مشکلی ندارم. 📚 @Dastan 📚
ﺭﻭﺯﻯ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ (ﻉ ) ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﻮﻓﻪ ﺟﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺩﻳﺪ. ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﺗﺎﻡ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﺩﺍﺏ ﻧﻤﺎﺯ، ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻯ ﺟﻮﺍﻥ، تأﻭﻳﻞ ﻧﻤﺎﺯ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺟﻮﺍﻥ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﺁﻳﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺟﺰ ﻋﺒﻮﺩﻳﺖ، تأﻭﻳﻠﻰ ﺍﺳﺖ؟! ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ، ﻧﺎﻗﺺ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﺍﺳﺖ. تأﻭﻳﻞ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻧﻤﺎﺯ، ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ:‌‌‌ ﻗﺮﺑﺖ، ﺧﻠﻮﺹ، ﺣﻀﻮﺭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺗﻮﺟّﻪ، ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﺤﺒّﺖ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﻫﻴﭻ ﻋﻤﻠﻰ ﺻﺤﻴﺢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺩﻫﺮ ﺻﺎﺋﻢ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺻﻔﺎ ﻭ ﻣﺮﻭﻩ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻨﺪ. ﺁﺭﻯ، ﺭﻭﺡ ﻧﻤﺎﺯ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﺮﺑﺖ ﻭ ﺧﻠﻮﺹ، ﺗﻮﺟّﻪ ﻭ ﺣﻀﻮﺭ ﻗﻠﺐ، ﻭ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺤﺒّﺖ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺻﻠﻮﺓ ﺍﻟﻤﺼﻠّﻴﻦ ﺍﺳﺖ. •✾📚 @Dastan 📚✾•
#خاطرات_شهدا ✅شهدا زنده اند ونزد خداوند روزی می خورند وبر احوال ما واقفند 👇 خاطره ای از زبان همسر شهید 🔹 اولین سال بعد از #شهادت شوهرم زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست. یک شب پدر شوهرم آمد، خیلی نا آرام گفت: عروس گلم، ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده؟ گفتم: نه، هیچی 🔸خیلی اصرار کرد. آخرش دید که من کوتاه نمی‌آیم، گفت: بهت قول داده زمستون که میاد اولین برف که رو زمین می‌شینه چی برات بخره؟چشمهایم پر از اشک شد، گریه‌ام گرفت، گفت: دیدی یک چیزی هست، بگو ببینم چی بهت قول داده؟ 🔹گفتم: شوخی می‌کرد و می‌گفت بذار زمستون بشه برات یک پالتو و یک نیم چکمه می‌خرم. این دفعه آقا جون گریه‌اش گرفت، نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه می‌کرد؛ گفت: دیشب ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت: به خانومم قول دادم زمستون که بشه براش یک چکمه و یک پالتو بخرم. حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
1_4981103946627023018.mp3
8.26M
🔸سرود بسیار زیبا برای #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی به سبک مختارنامه #ملت_مقاومت_علیه_آمریکا #انتقام_سخت #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم  شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،  یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان ! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است. روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا کنا در ؟ :) ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅ تسبیح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🔹عنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ التَّحْمِيدِ أَفْضَلَ مِنْ تَسْبِيحِ فَاطِمَةَ علیهاالسلام وَ لَوْ كَانَ شَيْ‏ءٌ أَفْضَلَ مِنْهُ لَنَحَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ ع. 🔸 از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: در میان ستایش ها، خداوند به عملی بالاتر از تسبیح حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عبادت نشده است. که اگر چیزی بالاتر از آن وجود می داشت، رسول خدا (ص) حتما آن را [به جای تسبیح] به فاطمه (سلام الله علیها) عطا می کرد. 🔹عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: يَا أَبَا هَارُونَ إِنَّا نَأْمُرُ صِبْيَانَنَا بِتَسْبِيحِ فَاطِمَةَ ع كَمَا نَأْمُرُهُمْ بِالصَّلَاةِ فَالْزَمْهُ فَإِنَّهُ لَمْ يَلْزَمْهُ عَبْدٌ فَشَقِيَ. 🔸 از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: ای اباهارون! همانا ما کودکان مان را به تسبیح فاطمه زهرا (سلام الله علیها) امر می کنیم، هم چنانکه آنان را به نماز امر می کنیم. پس بر آن مداومت داشته باش که هرگز بنده ای که بر آن مداومت داشته باشد تیره بخت و شقی نمی گردد. 🔹عنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ كَانَ يُسَبِّحُ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ ص فَيَصِلُهُ وَ لَا يَقْطَعُهُ. 🔸 روایت شده که امام صادق علیه السلام تسبیح حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به هم پیوسته انجام می داد و آن را قطع نمی کرد. [یعنی در حین تسبیح صحبت نمی کرد.] 🔹قالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:‏ إِذَا شَكَكْتَ فِي تَسْبِيحِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ع فَأَعِدْ. 🔸 امام صادق علیه السلام: هر گاه در تسبیح فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شک کردی، آن را از سر بگیر. [یعنی قسمتی را که در آن شک داری را از نو شروع کن. مثلا اگر نمی دانستی که چند بار "الله اکبر" گفته ای، از ابتدا "الله اکبر" را شروع کن. اما اگر از سی و چهار مرتبه بیشتر گفتی، بنا را بر سی و چهار بگذار و ادامه تسبیح را انجام بده]. 📚الكافي ، ج‏3، ص: 342 مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏15، ص: 175 وسائل الشيعة،ج 6ص463 •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان استغاثه بسیار جالب از امام زمان(عج) چرا حاجات را آقا دیر برآورده میکنند؟ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷سه شنبه و اولین روز ❄️بهمن ماهتون عالی 🌸ان شاءالله که 🌷ماه جدید براتون ❄️خوش یمن باشه 🌸پراز خبرهای خوب 🌷پراز اتفاقات شیرین ❄️پراز خیر و برکت و 🌸پراز نگاه خدا باشه 🌷و به تمام آرزوهاتون برسید ❄️روزتون زیبا و در پناه خدا💐 📚 @Dastan 📚 مردی تاجر در حیاط  قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت . اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد... تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟ درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم... مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...! علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم. از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم. مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود. علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم...     نتیجه :  دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم ‏(چارلی چاپلین) ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
dcc_840357b1173124e98ac33304f97a8848.mp3
2.39M
📲 فایل صوتے 🎙واعظ: حاج آقا #شیخ_محسن_کافی ○ تلف کردن عمر ○ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ ❤️عاقبت شوخی با نامحرم 👈یکی از علمای مشهد می فرمود : ♦️روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم، جوانی آمد و مسئله ای پرسید. گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم؟ و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت. ❇️بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد. 🔶بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت: وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم. ☀️از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد؟ 🔷گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد. با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود. . ◼️حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: یکی از گروه هایی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و فریب مردان خود را آرایش و زینت می کنند. 📚( کنزالعمال ، ج 16 ، ص 383 ) ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
افتاده درختی که به خود می بالید از داغ تبر به خاک غم می نالید گفتم چه کسی به ریشه ات زد گفتا آن کس که به زیر سایه ام می خوابید ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✿ از عارفی پرسيدند : ✍ چرا اينقدر ذکر "صلوات" در منابع دينی ما تاکيد شده؟! و برای آمرزش گناهان ، وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند؟! سر و راز اين ذکر چيست؟؟؟! فرمود: اگر به قرآن نگاه کنيد، فقط و فقط يکجا در قرآن هست که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند . يعنی از انسان مي خواهد که بياید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن اين آيه ست: "انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما" خدا و ملائکه اش دارند براي پيامبر صلوات ميفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید... علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات اين است که انسان را تا کنار خدا بالا مي برد. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ ماجرای سپاهی شدن محافظ حاج قاسم از زبان پدر ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده، جمله زیر از امیرالمومنین علی علیه السلام در یکی از دعاهاي نهج البلاغه است. " اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی" "خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری" یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانيتم، عدالتم، و.... گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری. و این همان جمله معروف است که می گوید: ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. #نهج_البلاغه_خطبه٢١٥ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•