.
✨ ثواب نه هزار سال عبادت
میمون بن مهران میگوید:
در محضر امام حسن مجتبی (علیه السلام) نشسته بودم که مردی به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد:
فرزند پیامبر خدا! فلانی، مالی از من طلب دارد و میخواهد به خاطر آن مرا به زندان بیندازد.
حضرت فرمود:
به خدا سوگند! مالی ندارم که قرض تو را ادا نمایم.
مرد عرض کرد:
یابن رسول الله! با او صحبت کنید (تا مرا به زندان نیندازد).
امام (علیه السلام) فرمود:
با اینکه من با او ارتباط ندارم، ولی از امیر مؤمنان شنیدهام که پیامبر خدا میفرمود:
هرکس برای رفع حاجت برادر مسلمانش تلاش نماید همانند کسی است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده، در حالی که روزها را روزه گرفته و شبها را به نماز ایستاده است.
📔 بحار الأنوار: ج٧۴، ص٣١۵
#امام_حسن #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
✨ ثواب نه هزار سال عبادت
میمون بن مهران میگوید:
در محضر امام حسن مجتبی (علیه السلام) نشسته بودم که مردی به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد:
فرزند پیامبر خدا! فلانی، مالی از من طلب دارد و میخواهد به خاطر آن مرا به زندان بیندازد.
حضرت فرمود: به خدا سوگند! مالی ندارم که قرض تو را ادا نمایم.
مرد عرض کرد: یابن رسول الله! با او صحبت کنید (تا مرا به زندان نیندازد).
امام (علیه السلام) فرمود:
با اینکه من با او ارتباط ندارم، ولی از امیر مؤمنان (علیه السلام) شنیدهام که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) میفرمود:
هرکس برای رفع حاجت برادر مسلمانش تلاش نماید همانند کسی است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده، در حالی که روزها را روزه گرفته و شبها را به نماز ایستاده است.
📔 بحار الأنوار: ج٧۴، ص٣١۵
#امام_حسن #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
💧گریه امام حسن (ع)
هنگامی که وفات امام حسن علیهالسلام فرا رسید، دیدند گریه میکند.
گفتند: یابن رسول الله! گریه میکنی؟ با اینکه فرزند پیامبر خدا هستی و آن حضرت در شأن مقام تو سخن بسیار فرموده است، و بیست و پنج بار پیاده از مدینه تا مکه به زیارت خانه خدا رفتهای و سه مرتبه مال خود را در راه خدا بین فقرا تقسیم نمودهای، حتی کفشهای خود را به مستمندان دادهای در عین حال گریه میکنی. (تو باید خوشحال باشی که با آن همه مقام از دنیا میروی. )
فرمود: (إنما أبکی لخصلتین: لهول المطلع و فراق الأحبه)
من برای دو موضوع؛ از ترس مطلع و جدایی از دوستان، گریه میکنم.
علامه مجلسی (رحمة الله علیه) میفرماید:
منظور حضرت از هول مطلع، گرفتاریهای گوناگون پس از مرگ و ایستادن انسان، روز قیامت، در پیشگاه عدل الهی است.
📔 بحار الأنوار: ج۴۴، ص١۶٠
#امام_حسن #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
✨ کودکی در مکتب وحی
امام حسن علیه السلام در هفت سالگی در مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت میکرد، آیات قرآنی را میشنید و حفظ میکرد. وقتی محضر مادرش میآمد آنچه را که حفظ کرده بود بیان مینمود.
امیر المؤمنین علی علیه السلام به منزل که میآمد، فاطمه علیه السلام آیه تازه ای از قرآن را برای علی علیه السلام میخواند.
امیر المؤمنین میفرمود: فاطمه جان! این آیه را از کجا یاد گرفتهای تو که در مجلس پیامبر صلی الله علیه و آله نبودی؟
می فرمود: پسرت حسن در مجلس بابایش یاد میگیرد و برایم میگوید.
روزی علی علیه السلام در گوشه منزل پنهان شد امام حسن علیه السلام مانند روزهای گذشته محضر مادرش فاطمه آمد، تا آنچه را که از آیات قرآنی شنیده بیان کند. زبانش به لکنت افتاد، نتوانست سخن بگوید، فاطمه علیه السلام از این پیشامد تعجب کرد!
امام حسن علیه السلام عرض کرد: مادر جان! تعجب نکن! حتما شخص بزرگواری سخنانم را میشنود، گوش دادن او مرا از سخن گفتن بازداشته است.
ناگاه علی علیه السلام بیرون آمد و فرزند عزیزش حسن علیه السلام را بغل گرفت و بوسید.
📔 بحار الأنوار: ج۴٣، ص٣٣٨
#حضرت_زهرا #امام_علی
#امام_حسن #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
💠 بزرگواری امام حسن (ع)
مردى از اهل شام نقل میکند: وارد مدينه شدم، مردى را ديدم كه زيبايى او مرا خيره كرد.
پرسيدم : اين مرد كيست؟ گفتند: حسن بن على (علیه السلام). من بر على به داشتن چنين فرزندى حسادت كردم.
پس نزد او رفتم و گفتم: تو پسر أبو طالب هستى؟ فرمود: من نوه او هستم. گفتم: نفرين بر تو و پدرت؛ نفرين بر تو و پدرت.
اما او سكوت كرد و چيزى در جوابم نگفت.
سپس فرمود: فكر مىكنم غريب هستى؛
اگر مركبى از ما بخواهى در اختيارت مىگذاريم، اگر عطيهاى بخواهى به تو مىدهيم، و اگر يارى بخواهى يارىات مىكنيم.
من از نزد آن حضرت رفتم در حالى كه محبوبترين فرد روى زمين نزد من بود.
📔 بحار الأنوار: ج۶۶، ص۴٠٣
#امام_حسن #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌱 امام حسن (ع) و نجات قاتل راستگو
در عصر خلافت علی (علیه السلام)، قصابی را در خرابه دیدند که چاقوی خونی در دست داشت و در کنار او شخص سر بریده، در میان خون غوطهور است به گمان اینکه قاتل همین مرد قصاب است، او را گرفتند و به حضور علی (علیه السلام) آوردند.
حضرت به قصاب فرمود: درباره کشته شدن آن مرد چه میگویی؟
قصاب گفت: من او را کشته ام.
امام (علیه السلام) بر اساس اقرار قصاب، دستور داد او را ببرند و به عنوان قصاص اعدام کنند.
در حالی که مأموران او را برای اعدام میبردند، مردی با شتاب آمد و به مأموران گفت: عجله نکنید و این قصاب را به محضر علی (علیه السلام) برگردانید، قاتل کسی دیگر است، او را به حضور علی (علیه السلام) برگرداندند.
قاتل به حضرت عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین! به خدا سوگند! قاتل آن شخص این قصاب نیست، بلکه من هستم.
امام (علیه السلام) به قصاب فرمود: چرا اعتراف کردی من او را کشتهام تا اعدام شوی؟
گفت: یا امیرالمؤمنین! من در شرایطی قرار گرفتم غیر از اقرار کردن چارهای دیگر نداشتم، چون افرادی مانند این مأموران، دیدند که در کنار جنازهای به خون تپیده ایستادهام و چاقوی خون آلود به دست دارم ظاهر قضیه نشان میداد که من او را کشتهام، از کتک خوردن ترسیدم به دروم گفتم که من کشتهام، ولی حقیقت این است که من گوسفندی را نزدیک آن خرابه کشتم، ادرار بر من فشار آورد در آن حال که چاقوی خون آلود در دست داشتم برای ادرار کردن وارد خرابه شدم ناگهان جنازه به خون طپیده آن شخص را در آنجا دیدم، وحشت زده ایستاده بودم، در این وقت مأموران رسیدند و مرا به عنوان قاتل دستگیر کردند.
علی (علیه السلام) فرمود: هر دو (قصاب و قاتل) را به نزد امام حسن (علیه السلام) ببرید او قضاوت کند. مأموران آنها را به حضور امام حسن (علیه السلام) آوردند و ماجرا را به حضرت عرض کردند.
امام حسن (علیه السلام) فرمود:
به پدرم امیرمؤمنان عرض کنید اگر چه این مرد آن شخص را کشته است ولی در عوض جان قصاب را حفظ نموده است و خداوند در قرآن میفرماید:
«مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»: هرکس انسانی را از مرگ نجات بخشد چنان است که گویی همه مردم را نجات داده است. (مائده، ٣٢)
سپس قاتل و قصاب را آزاد کرد و دیه مقتول را از بیت المال به ورثه او عطا نمود.
به این ترتیب راستگویی باعث نجات یک نفر بی گناه شد، خود قاتل نیز نجات یافت.
📔 بحار الأنوار: ج۴٠، ص٣١۵
#امام_حسن #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
✨ سخاوتمندان
در یکی از سالها امام حسن و امام حسین (عليهما السلام) با عبد الله بن جعفر به قصد حج از مدینه بیرون شدند، در بین راه زاد و توشه را گم کردند و گرسنه و تشنه به خیمهٔ پیرزنی رسیدند و از وی آب خواستند.
پیرزن اشاره به گوسفندی که در گوشهٔ خیمه بود کرد و گفت: شیر این گوسفند را به دوشید و بنوشید.
پس از آن غذا خواستند. پیرزن گفت: به غیر از این گوسفند چیزی ندارم، او را سر ببرید و من وسایل را آماده میکنم تا برای شما غذا تهیه نمایم، یکی از آقایان گوسفند را سر برید، پیرزن غذایی برای آنها تهیه نمود.
ایشان پس از صرف غذا و رفع خستگی، هنگامی که خواستند حرکت کنند گفتند: ما چند نفر از طایفهٔ قریش هستیم اکنون به زیارت خانهٔ خدا میرویم وقتی که به مدینه برگشتیم، نزد ما بیا تا در مقابل این پذیرایی که از ما کردی به تو نیکی کنیم.
کمی از چادر فاصله گرفته بودند شوهر پیرزن آمد، بعد از دانستن قضیه به زن پرخاش کرد و گفت: وای بر تو! گوسفند را برای کسانی که نمیشناسی سر میبری و میگویی از قریش بودند.
پس از مدتی کوتاه، زن و شوهر دچار فقر و بینوایی شدند و در پی چاره، راه مدینه را پیش گرفتند.
وارد مدینه که شدند، سرگینهای شتران را جمع کرده و میفروختند و از این راه امرار معاش میکردند.
روزی امام حسن علیه السلام جلوی درب خانه ایستاده بود که ناگهان پیرزن از مقابل آن حضرت عبور کرد. حضرت او را دید و شناخت.
فرمود: ای کنیز خدا، مرا میشناسی؟ پیرزن: نه، نمی شناسم.
امام: من در سال فلان در روز فلان از مهمانان تو بودم.
پیرزن: پدر و مادرم به فدایت نمیشناسم.
امام: من شما را کاملا میشناسم.
آنگاه به غلامش دستور داد هزار گوسفند از زکات برای پیرزن خرید و هزار دینار نیز به او بخشید.
بعد او را نزد برادرش امام حسین علیه السلام فرستاد. آن حضرت نیز به اندازهٔ عطای برادرش به آن زن بخشید.
سپس غلام، او را نزد عبدالله بن جعفر برد، او نیز دو هزار گوسفند و دو هزار دینار به آن زن بخشید.
پیرزن به به محل خود برگشت در حالی از ثروتمندان بود.
📔 بحار الأنوار: ج۴٣، ص٢۴٨
#امام_حسن #امام_حسین #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
✨ علم غیب امام حسن (ع)
پس از آنکه امام حسن عليهالسلام با معاویه صلح کرد، در نخیله نشسته بودند، معاویه به آن حضرت گفت:
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خرمای درخت را به طور تخمینی معلوم میکرد. آیا تو نیز از این علم بهرهای داری؟ شیعیان شما میگویند همهٔ آنچه در زمین و آسمانهاست، میدانی.
امام علیهالسلام فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خرمای درختی را از لحاظ وزن و کیلو تخمین میزد چون وزن و کیل را از پیامبر میخواستند ولی من خرمای درختی را از نظر عدد تخمین میزنم.
معاویه گفت: اینک بگو: تعداد خرمای این درخت چند است؟ امام حسن علیه السلام فرمود: چهار هزار و چهار عدد خرما دارد.
معاویه دستور داد خرمای درخت را چیدند و شمردند، دیدند چهار هزار و سه عدد است. متوجه شدند یک خرما نیز در دست عبدالله بن عامر است. همانطور که امام فرموده بود جمعاً چهار هزار و چهار عدد خرما شد.
سپس امام حسن عليهالسلام به معاویه فرمود: به خدا سوگند اگر کافر نمیشدی از همهٔ کارهایی که انجام میدهی باخبرت میکردم، زیرا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در زمانی بود که تصدیق کردند اما تو مرا تصدیق نمیکنی، بلکه تکذیبم میکنی.
ای معاویه به خدا سوگند! تو ابن زیاد را به ریاست دعوت خواهی کرد، حجر بن عدی آن انسان خدا پرست را خواهی کشت، سرهایی را از شهرها به نزد تو میآورند.
آری، همان طور شد که امام حسن عليهالسلام خبر داده بود! معاویه زیاد را برای ریاست (استانداری کوفه و بصره) دعوت کرد، حجر بن عدی را کشت، سر عمربن حمق را از موصل نزد او آوردند.
📔 بحار الأنوار: ج۴٣، ص٣٢٩
#امام_حسن #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
💫 پیر و کودکان
پیرمردی مشغول وضو بود ، اما طرز صحیح وضو گرفتن را نمیدانست.
امام حسن و امام حسین عليهما السّلام که در آن هنگام طفل بودند ، وضو گرفتن پیرمرد را دیدند .
جای تردید نبود ، تعلیم مسائل و ارشاد جاهل واجب است ، باید وضوی صحیح را به پیرمرد یاد داد ، اما اگر مستقیما به او گفته شود وضوی تو صحیح نیست ، گذشته از اینکه موجب رنجش خاطر او میشود ، برای همیشه خاطره تلخی از وضو خواهد داشت .
بعلاوه از کجا که او این تذکر را برای خود تحقیر تلقی نکند ، و یکباره روی دنده لجبازی نیفتد و هیچ وقت زیر بار نرود .
این دو طفل اندیشیدند تا به طور غیر مستقیم او را متذکر کنند . در ابتدا با یکدیگر به مباحثه پرداختند ، و پیرمرد میشنید .
یکی گفت : وضوی من از وضوی تو کاملتر است. دیگری گفت : وضوی من از وضوی تو کاملتر است.
بعد توافق کردند که در حضور پیرمرد هر دو نفر وضو بگیرند و پیرمرد حکمیت کند .
هر دو طبق قرار عمل کردند و هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی جلو چشم پیرمرد گرفتند .
پیرمرد تازه متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است . و به فراست مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تحت تأثیر محبت بی شائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت .
گفت : وضوی شما صحیح و کامل است . من پیرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمیدانم . به حکم محبتی که بر امت جد خود دارید ، مرا متنبه ساختید. متشکرم.
📔 بحار الأنوار: ج١٠، ص٨٩
#امام_حسن #امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
۱.
🖤 ذکر مصیبت امام حسن (ع)
امام حسن (علیه السلام) پس از شهادت امام علی (علیه السلام) همواره مورد ظلم و آزار دشمنان به خصوص معاویه بود و حتی یاران او نسبت به آن حضرت بی وفائی کردند، آن بزرگوار شش ماه خلافت کرد و پس از جریان صلح به مدینه رفت و تا آخر عمر در مدینه بود.
.
🔘 توطئه تروریستی معاویه
معاویه تصمیم گرفت مخفیانه امام حسن (علیه السلام) را به قتل برساند، برای اجرای این تصمیم، چهار نفر تروریست منافق را جداگانه دید و به هر یک از آنها گفت:
اگر حسن بن علی (علیهما السلام) را بکشی، نزد من دویست هزار درهم و مقام فرماندهی یکی از گردانهای ارتش شام را داری، به علاوه یکی از دخترانم را همسر تو میگردانم.
آنها برای وصول به آن جوائز کلان، پیشنهاد معاویه را پذیرفتند، معاویه بر هر یک از آنها، جاسوسی گماشت تا مخفیانه عملکرد هر یک از آنها را گزارش دهند.
امام حسن (علیه السلام) از این توطئه مطلع شد، از آن پس کاملاً مراقب بود تا از شر تروریستهای منافق در امان بماند، زیر لباسهای خود زره میپوشید و حتی با همان زره نماز میخواند،
سرانجام یکی از آن تروریستها آن حضرت را در نماز هدف تیر قرار داد، ولی همان زره باعث شد که از نفوذ تیر در بدنش جلوگیری گردید.
.
🔸 توطئه خوارج
از سوی دیگر خوارج، یعنی همان مقدس مآبهای جاهل در کمین آن حضرت بودند که آن حضرت را بکشند، بهانه آنها این بود که چرا با معاویه ترک جنگ کرده است، آن حضرت را (اَلْعَیاذُبِاللهِ) مشرک و مُذِلُّ الْمُؤمنِینْ میخواندند.
یکی از آنها در مسیر ساباط (مدائن) سر راه دهنه اسب آن حضرت را گرفت و با شمشیری که در دست داشت چنان به ران آن حضرت زد که گوشت شکافته شد و به استخوان رسید،
امام از شدت آن زخم، دست به گردن آن مرد افکند و با هم به زمین افتادند، یکی از شیعیان امام حسن (علیه السلام) برجهید و شمشیر ضارب را از او گرفت و او را کشت، مرد دیگری را نیز که همراه آن جنایتکار بود گرفتند و کشتند.
امام حسن (علیه السلام) را در مدائن به خانه سعد به مسعود ثقفی والی مدائن بردند و در آنجا به معالجه پرداخت.
.
🥀 مسموم نمودن امام حسن (ع)
جعده دختر اشعث همسر امام حسن (علیه السلام) بود، معاویه صد هزار درهم برای او فرستاد و برای او پیام داد که اگر حسن (علیه السلام) را زهر بدهی تو را به همسری فرزندم یزید در میآورم، جعده قبول کرد و امام حسن (علیه السلام) را مسموم نمود.
معاویه سم آبکی را برای جعده فرستاد، امام حسن (علیه السلام) روزه بود، و هوا گرم بود، هنگام افطار، جعده آن سم را در میان ظرف شیر ریخت و آن ظرف را نزد امام حسن (علیه السلام) گذارد،
امام آن را آشامید و هماندم احساس مسمومیت کرده به جعده فرمود: «مرا کشتی خدا تو را بکشد، سوگند به خدا به آرزویت نمی رسی و خداوند تو را رسوا خواهد کرد»،
دو روز بعد از این مسمومیت، آن حضرت به شهادت رسید، و معاویه در مورد جعده به قول خود وفا نکرد و او را همسر یزید ننمود.
عمر بن اسحاق میگوید: من با حسن و حسین (علیهما السلام) در خانه بودیم، پس امام حسن (علیه السلام) بیرون رفت و هنگام بازگشت فرمود: «بارها مرا زهر دادند ولی هیچگاه مانند این بار نبود همانا پاره ای از جگرم افتاد».
امام حسین (علیه السلام) فرمود: چه کسی تو را زهر داد؟
امام حسن (علیه السلام) فرمود: اگر آن کسی باشد که من میدانم، خشم و عذاب خداوند بر او بیش از تو است، و اگر او نباشد که من دوست ندارم بی گناهی به خاطر من گرفتار گردد».
پس از آنکه امام حسن (علیه السلام) مسموم شد چهل روز بیمار شده و بستری گردید و سرانجام در ماه صفر به شهادت رسید.
در نقل دیگر آمده: امام صادق (علیه السلام) فرمود: وقتی امام حسین (علیه السلام) به بالین برادر آمد و وضع حال برادر را مشاهده کرد، گریست،
امام حسن (علیه السلام) فرمود: برادرم چرا گریه میکنی؟
امام حسین (علیه السلام) فرمود: چگونه گریه نکنم که تو را مسموم میبینم، مرا بی برادر نمودند.
امام حسن (علیه السلام) فرمود: برادرم، گرچه مرا با زهر، مسموم کردند، در عین حال آنچه بخواهم (از آب، شیر، دوا و... ) در اینجا آماده است و برادران و خواهران و بستگانم نزد من جمع هستند ولی: لا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یا اَباعَبْدِاللهِ،
هیچ روزی به سختی روز شهادت تو نیست ای ابا عبدالله، سی هزار نفر که خود را از امت جد ما مینامند و مسلمان میدانند تو را محاصره کرده و به کشتن تو و ریختن خون تو اقدام مینمایند،
آنها حرمت تو را هتک میکنند و بچه تو را اسیر نمایند، و اموال تو را غارت نمایند در این هنگام لعنت خدا بر بنی امیه روا گردد.
برادرم چگونگی شهادت تو بقدری جانسوز است که همه چیز از آسمان و زمین بر تو گریه کنند، حتی حیوانات صحرائی و دریائی برای مصیبت جانسوز تو اشک بریزند».
🔘 ادامه دارد ...
📔 سوگنامهٔ آل محمد (ص)، ص۵۶
#امام_حسن
#شهادت_امام_حسن
🔰 @DastanShia
.
💔 مرثیه امام حسین (ع)
وقتی که امام حسین (علیه السلام) جنازه برادر را در لحد قبر نهاد، این اشعار را در سوگ آن حضرت خواند: «آیا موی سرم را روغن بزنم و یا موی محاسنم را با عطر خوشبو کنم، با اینکه سرت را روی خاک مینگرم و تو را همچون درخت شاخ و برگ ریخته مینگرم.
همواره تا کبوتر آواز میخواند، و باد شمال و جنوب میوزد، برای تو گریه میکنم.
گریهام طولانی است، و اشکهایم روان است، و تو از ما دور شده ای و قبرت نزدیک است.
آن کس که مالش ربوده شده، غارت شده نیست، بلکه غارت شده کسی است که برادرش را در دل خاک بپوشاند».
.
🌹 خون جگر در طشت
جنادة بن امیّه روایت میکند: در آن بیماری که امام حسن (علیه السلام) بر اثر آن به شهادت رسید، به عیادت آن حضرت رفتم، دیدم تشتی در نزد آن حضرت است و خون گلویش در آن میریخت، لختههای جگرش در آن بود، گفتم: ای مولای من چرا معالجه نمی کنی؟
فرمود: ای بنده خدا، مرگ را به چه چیز معالجه کنم... سپس به حضرت عرض کردم مرا موعظه کن، فرمود:
«ای جناده! آماده سفر آخرت باش، و قبل از پایان عمر، توشه سفر آخرت را بدست آور، و بدان که تو در جستجوی دنیا هستی و مرگ در جستجوی تو است، و هیچگاه غم و اندوه فردا را که نیامده امروز مخور».
جناده میگوید: ناگاه دیدم امام حسین (علیه السلام) وارد حجره شد، در حالی که رنگ حسن (علیه السلام) زرد شده بود و نفسش قطع میشد، حسین (علیه السلام) نزد برادر آمد، و سر و چشم او را بوسید و نزد او نشست و ساعتی به یکدیگر راز گفتند.
.
⚫️ خوشحالی معاویه از شهادت امام حسن (ع)
هنگامی که خبر شهادت امام حسن (علیه السلام) به معاویه رسید، بسیار خوشحال شد، و به سجده افتاد و سجده شکر بجا آورد و تکبیر گفت.
در آن هنگام ابن عباس (پسر عموی علی علیه السّلام) در شام بود، معاویه او را به حضور طلبید و در حالی که شادی میکرد به او تسلیت گفت و سپس از ابن عباس پرسید: «حسن بن علی (علیهما السلام) چند سال داشت؟»
ابن عباس: همه قریشین به سن و سال او آگاهی دارند، عجیب است که تو اظهار بی اطلاعی میکنی.
معاویه: شنیدهام حسن (علیه السلام) کودکان خردسال دارد.
ابن عباس: هر کوچکی بزرگ میشود، و این را بدان که کودکان خردسال ما مانند پیران کهنسال هستند، و براستی چرا تو از وفات حسن (علیه السلام) شادمان هستی،
سوگند به خدا مرگ او، اجل تو را تأخیر نمی اندازد، و قبر او، گودال قبر تو را پر نمی کند، و براستی چقدر بقای عمر ما و تو بعد از او، اندک است!
📔 سوگنامهٔ آل محمد (ص)، ص۶۰-۶۶
#امام_حسن
#شهادت_امام_حسن
🔰 @DastanShia
.
♦️ اهوال مرگ
امام رضا علیه السلام روایت فرموده است که امام حسن علیه السلام در وقت وفات گریست.
پس مردی گفت: ای فرزند رسول خدا آیا تو گریه میکنی و حال آن که آن منزلت و قرابت با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داری؛
و جناب رسول در حقّ تو، گفت آن چه گفت؛ بیست حج پیاده انجام دادهای؛
و سه مرتبه تمام مال خود را بر فقرا قسمت نمودهای؛ حتّی یک نعل را خود برداشته و دیگر را به سائل دادهای.
حضرت فرمود: برای دو خصلت گریه میکنم: یکی اهوال [۱] مرگ و احوال آن، و دیگری مفارقت دوستان.
-----------------------------------------
[۱] جمع هول به معنی ترس
📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۳۳۲
#امام_حسن #مرگ
🔰 @DastanShia