🤓☕️🤓☕️🤓☕️🤓
#تمثیلات
مثل لکه روی عینک
🍃بعضی می گویند مگر کافران گناه نمی کنند
پس چرا فقط مومنین به خاطر گناهانشان باید دچار سختی و بلا شوند ؟🤔
☕️فرض کنید دارید چای می خورید و استکان از دستتان می افتد و عینک و لباس 👚و فرش و زیر فرش شما کثیف می شود
شما کدام را از همه زودتر پاك می کنید ؟
🔸مطمئناً خواهید گفت سریعا عینک بعد از چند مدتی لباس و بعد از چند روزی فرش و بعد از چند ماهی زیر فرش را تمیز می کنم
🖋چون اهمیت عینک و لباس از فرش و زیر فرش برای شما بیشتر بود !
💎بَلا کفاره گناهان مومنین است یعنی با این بلا انسان مومن از گناه پاك می شود و پر واضح است که برای خداوند مومنین بیش از بقیه بندگان اهمیت دارند
🌸 پس خداوند آنها را در همین دنیا پاك می کند تا در قیامت آسوده باشند😇
اما کافران را خداوند در این دنیا🌍اجازه می دهد و به حساب آنها در قیامت می رسد⚡️
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#سلام_امام_زمانم 💞
هر روز، روز ِتوست
هر ثانیه وُ دقیقه، بهِ بهانهی نام وُ یادت
نان بر سفرهمان است و
دلِمان، قُرصِ قرص است
از اینکه امام زمان داریم!
از پدر مهربانتَر... از مادر دلسوزتَر... و رفیقی شَفیق ؛
خوش بحال ما که | تو | را داریم.
#اللهم_عجللولیکالفرج
✍شخصی به علامه طباطبایی گفت:
یه ریاضتی برای پیشرفت معنوی به من بفرمایید. علامه فرمود: بهترین ریاضت، خوش اخلاقی در خانواده است.
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#حدیث_مهدوی
⭕️چرا آرزوی ظهور حضرت قائم(عج) را داشته باشیم؟!
🔷شخصی از امام صادق(ع) پرسید: چرا آرزوی ظهور حضرت قائم(عج) را داشته باشیم؟
🔶 حضرت(ع) فرمودند: «سبحان الله! آیا دوست نداری که امام(عج)، عدالت را در جهان بگستراند و امنیت را در راه ها برقرار کند و با حکم منصفانه با ستمدیده رفتار نماید و به او یاری رساند؟»
📚منبع:
الغیبه نعمانی، ص ۱۴۹
بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۴
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#حفظ_قرآن
#توکل
💠 مسیر پر خطری بود. هر آن ممکن بود اشرار بریزند جلوی ماشین شان یا حتی گروگانشان بگیرند.
🔻 هربار که حاجی از کرمان بلند می شد می رفت زاهدان برای سرکشی، همین کار را میکرد. نه محافظ با خودش می برد، نه از ماشین های گشتی استفاده میکرد.
🔷 راه طوری بود که حتی رده های پایین فرماندهی هم باید محافظ می بردند با خودشان، حاجی اما با راننده اش میرفت، دوتایی می زدند به جاده.
🔶 بالای پانصد کیلومتر را با هم میرفتند.
🔷 راننده دست به فرمان بود و مسؤل امنیت جنوب شرق کشور هم می نشست صندلی عقب، چراغ بالای سرش را روشن میکرد و آیه های قرآن را می خواند. داشت سوره ها را حفظ میکرد.
🔶 شب بود، روز بود، خیلی وقت ها گرم بود، خیلی وقت ها هم سرد و بارانی، همه اش هم ناامن.
🔷 حاجی آب توی دلش تکان نمیخورد. دل و جانش با قرآن توی دستش بود و آیه حاجی که زمزمه شان میکرد.
🖌 راوی: ابراهیم شهریاری
📚 سلیمانی عزیز، ص ۳۲
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
📖 رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله:
🔻 مَن سَرَّهُ أن يَكونَ أقوَى النّاسِ فلْيَتَوكَّلْ علَى اللّه ِ؛
🍃 هر كه خوش دارد قويترين مردم باشد، بايد به خدا توكّل كند.(كنزالعمّال،ح۵۶۸۶)
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#یک_داستان_یک_پند
✍مردی نزد عارفی آمد و از او سؤال کرد که چرا من نمیتوانم مثل تو همیشه کارهای خوب انجام بدهم؟! عارف گفت: آیا تاکنون سرما خورده و زکام گرفتهای؟! مرد گفت: آری! عارف گفت: آیا دیدهای وقتی زکام هستی، طعم و حلاوت و مزۀ غذاها بر کام تو یکسان است و خوشایند نیست؟! آب و اشکنۀ گوسفند هر دو برای تو یک طعم را دارد؟ مرد گفت: دقیقا همینطور است که گفتید.
عارف گفت: وقتی عمل انسان هم برای خدا خالص نباشد، مانند کسی است که سرما خورده و طعم و لذت آن عبادت و عمل صالح بر او چشانده نمیشود، و چون از لذت عبادت محروم میشود لذا ادامۀ عبادت برای او سخت میشود.
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴کم کردن وحشت قبر
🌹ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ع)
ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺷﻴﺦ ﻣﺮﺗﻀﺎﻱ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻳﺰﺩﻱ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺑﻮﺩ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺧﻠﺎﺻﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﻲﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺭ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺫﺧﻴﺮﻩ ﺍﻱ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺫﺧﻴﺮﺓ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺍﺳﺖ. ﺣﺪﻭﺩ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﻋﺸﻲ ﻧﺠﻔﻲ ﻗﺮﺍﺭﻱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ، ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﻛﻨﺪ.
ﺁﻗﺎﻱ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﻋﺸﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻲﺑﻴﻨﺪ ﻭ ﻣﻲﭘﺮﺳﺪ: ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟ ﺁﻗﺎﻱ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﻭﻗﺘﻲ ﻣُﺮﺩﻡ، ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﺆﺍﻝ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﺧﻴﻠﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﻧﺘﺮﺱ ﻧﺘﺮﺱ. ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺻﺪﺍ ﺧﻮﻑ ﻣﻦ ﻛﻢ ﺷﺪ. ﺑﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺻﺪﺍ، ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﺮﺱ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻛﻠﻲ ﺯﺍﺋﻞ ﺷﺪ.
ﺻﺎﺣﺐ ﺻﺪﺍ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﻧﻮﺭﺍﻧﻲ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﺮﺳﻴﺪﻱ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﻧﺘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺘﻴﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﺯﺩﻳﺪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ، ﺷﺼﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﻣﻲﺁﻳﻢ. ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺮﺯﺥ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻟﻢ ﺷﺪ.
📚منبع:از احتضار تا عالم قبر ، حجت الاسلام عالی
→
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✂️🌀✂️🌀✂️🌀✂️
#تمثیلات
کاردستی !
🔰شخصی با کاغذ ، کاردستیِ بسیار زیبایی درست می کند که تشویق تمام تماشاگران را در پی دارد🥇
💠سازنده برای اینکه هنر خود را بیشتر به رخ تماشاگران بکشد ، چند تیکه کاغذ ساده می آورد و به مردم نشان می دهد ، یعنی به مردم می فهماند که این کاردستی زیبا از همین کاغذهایی است که همه جا وجود دارد درست شده ،حال اگر شما می توانید این کار را بکنید !📄
🌱قرآن کریم نیز می فرماید : الف لام میم و ...
یعنی به بشر می گوید این قرآن بزرگ را خداوند به وسیله ی همین حروفی که در دست شما نیز هست ، خلق کرده است ، حال اگر شما می توانید نیز مثل قرآن بیاورید !📕
✨أَمْ يَقُولُونَ اِفْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ / آنها میگویند : او به دروغ این(قرآن) را به خدا (نسبت ) داده و ساختگی است !
👈بگو: اگر راست میگویید ، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید؛ / هود آیه 13✔️
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
#اگه_کاری_رابرای_خدا_انجام_ندادی
#بدان_که_هیچ_کاری_انجام_نداده_ای
#چراکه_خدا_همه_چیز_است.
حضرت #آیت_الله_مجتهدی
✍ زاهد نمایی مهمان پادشاه شد، وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد ، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکی شاه به او بیفزاید.
💭 هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیز هوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت: مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟ زاهدنما پاسخ داد
در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید.)) یعنی همین کم خوری من موجب موقعیت من نزد شاه گردد، و روزی از همین موقعیت بهره گیرم.
💭 پسر هوشمند به او گفت
بنابراین نمازت را نیز قضا کن که نمازی نخواندی تا به کار آید!
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🟣حتما بخونید و به عشق مولا علی علیه السلام نشر دهید.
✨بندهی خدا غلام علی✨
روزي حجاج بن يوسف ثقفي ، به اطرافيانش گفت :
امروز دوست دارم ، يكي از دوستان علي را بكشم و با ريختن خون او، بخدا تقرب جويم .
گفتند:
امير! كسي بيشتر از قنبر علي را خدمت نكرده است .
فوراً دستور داد قنبر را دستگير كرده و بحضور آوردند.
حجاج به او گفت :
تو براي علي چه خدمتي مي كردي ؟ فرمود:
من آب وضو، براي آن بزرگوار مي آوردم .
گفت :
علي بعداز وضو چه مي خواند؟
قنبر جواب داد:
اين آيه شريفه را قرائت مي فرمود: (فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِرُّوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شَي، حَتي اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ.) :(هنگامي كه آنچه را به آنها يادآوري شده بود، فراموش كردند؛ ما هم درهاي تمام نعمتها را به روي آنها گشوديم ، تا كاملاً خوشحال شده و به آن دل بستند. ناگهان آنها را گرفتيم ، در اين هنگام همگي ماءيوس شدند.)
حجاج گفت :
حتماً اين آيات را بر ما تاويل مي كرده است ؟
قنبر جواب داد:
آري !
حجاج گفت :
تو بنده علي مي باشي ؟
فرمود:
نه ! من بنده خدا هستم و غلام علي، آن آقائي كه با دو شمشير با دشمن مي جنگيد، و با دو نيزه مبارزه مي كرد و به دو قبله نماز خواند، و دوبار هجرت كرد، و يك لحظه به خداوند كافر نشد.
من بنده آن آقائي هستم ، كه بهترين اهل ايمان ، و چشم و چراغ رزمندگان ، و يادگار پيامبران ، و پيشواي مسلمانان و زبان گوياي رسول رب العالمين بود.
حجاج گفت :
از طريقه و روش علي دست بردار.
قنبر گفت :
تو طريقه اي بهتر از آن نشانم بده ، تا من پيروي كنم .
حجاج گفت :
چگونه ترا بكشم ؟
قنبر:
هر طور كه دوست داري ؟ امّا آقاي من ، به من خبر داده كه تو مرا، مثل گوسفندان ذبح خواهي كرد!
حجاج گفت :
روش خوبي است .
بعد دستور داد، سر از بدن او جدا كرده و آن خدمتگزار آستان مقدس علوي را بشهادت برسانند.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📝داستان واقعی نامه نگاری مرد دهاتی با امام زمان عج:
اسمش علی بود و از سادات، صدایش می کردند آ سید علی، دهاتی بود و کم سواد، اما عجيب صفای باطنی داشت، همشهری و هم دهاتی همین شیخ حسنعلی نخودکی خودمان خودش تعریف می کند جمعه صبحی اول طلوع خورشید به بالای تپه ای رفتم کنار چشمه ای و عریضه ای، نامه ای،نوشتم برای امام زمانم که آی آقا جان! سنم دارد بالا می رود و هنوز صاحب فرزندی نشدم...
کاغذ را که نوشتم پرت کردم سمت چشمه، باد گرفت و نامه را چسباند به عبایم، دو سه باری آمدم کاغذ را به داخل چشمه بیاندازم اما هر بار نمی شد، به دلم افتاد کاغذ را بردارم و بخوانم، برداشتم، نگاه كردم ديدم كه جواب من همان وقت آمده است؛ قبل از اينكه به آب برسد؛ داخل کاغذ نوشته است: خداوند دو فرزند نصيب شما ميكند كه يكي از آن ها منشأ خدمات خواهد بود.
قربانشان رَوَم برایشان فرقی نمی کند مدیر باشی، تاجر باشی یا یک روستایی بی سواد، دلت که پاک باشد تحویلت می گیرند و آبرومندت می کنند،در این قحطیِ محبت یک رفيقِ بی غلُّ غش می خواهند امام زمان تا رفاقت را در حقش تمام کنند. چقدر نگاه زهرایی تان را می خواهم آقا جان
دلم برایِ کسی می تپد بیا ای دوست
بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم
📚برداشتی آزاد از سخنان استاد اخلاق شیخ جعفر ناصری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•