eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.2هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی پدرت حضرت خورشید و خودت ماه تمامی غنچه‌ای نیست که عطر نفست را نشناسد تو که ذکر صلواتی و درودی و سلامی (ع)✨🌺 (ع)🌺 ✨🌺 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚یک داستان یک پند دوستی نقل می‌کرد، پدر بسیار بهانه‌گیر و بدخلق و بددهن و بداخلاقی داشتم. روزی در خانۀ من میهمان بود که خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چایی کم رنگی آورده است؟ ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم. پدر زنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهن چگونه می‌سازی؟! اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد. گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش می‌کند، هرگز چشم را نمی‌سوزاند! فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!!! شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. آری، ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادران‌مان رخنه و شکاف ایجاد کنند؛ و باید هوشیار باشیم هرگز در بین دو سنگ آسیاب که روی هم می‌چرخند، انگشت فرو نکنیم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴خراش‌های لذت بخش چند سال پیش در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباس‌هایش را درآورد و خنده‌کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش می‌کرد و از شادی کودکش لذت می‌برد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به‌سوی پسرش شنا می‌کرد. وحشت‌زده به‌سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود، تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می‌کشید ولی عشق مادر آن‌قدر زیاد بود که نمی‌گذاشت پسر در کام تمساح رها شود. کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید. به طرف آن‌ها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.پاهایش با آرواره‌های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن‌های مادرش مانده بود.خبرنگاری که با کودک مصاحبه می‌کرد از او خواست تا جای زخم‌هایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم‌ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت:این زخم‌ها را دوست دارم، این‌ها خراش‌های عشق مادرم هستند.گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراش‌های عشق خداوند را به خودت نشان بده، خواهی دید چقدر دوست‌داشتنی هستند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿• ❥↬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ماجرای سوسمار و ایمان آوردن قبیله بنی‌سلیم او به پیامبر گفت: «سوگند به دو بُت لات و عُزّی، هیچکس در نزد من، مبغوضتر از تو نیست، اگر قبیله‌ی من، مرا آدم عجول نمی‌خواندند، هم اکنون شتاب کرده و تو را می‌کشتم». پیامبر(ص) همراه یارانش بود، ناگهان یک نفر عرب بادیه نشین نزد آن حضرت آمد، او سوسماری را صید کرده و در آستین خود پنهان کرده بود، با کمال گستاخی، با صدای بلند اشاره به پیامبر(ص) کرد و گفت: «این کیست؟». حاضران گفتند: «این پیامبر(ص) است». او به پیامبر گفت: «سوگند به دو بُت لات و عُزّی، هیچکس در نزد من، مبغوضتر از تو نیست، اگر قبیله‌ی من، مرا آدم عجول نمی‌خواندند، هم اکنون شتاب کرده و تو را می‌کشتم». پیامبر(ص) فرمود: «چرا این گفتار خشن را می‌گویی؟ به خدای بزرگ، ایمان بیاور». بادیه نشین گفت: «ایمان نمی‌آورم، مگر اینکه این سوسمار به تو ایمان بیاورد،» و هماندم سوسمار را به زمین انداخت. پیامبر(ص) صدا زد: یا ضَبّ: «ای سوسمار!». سوسمار با زبان رسا، که همه حاضران شنیدند، گفت: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ: بلی قربان! امر بفرما». پیامبر(ص) فرمود: چه کسی را می‌پرستی؟ سوسمار گفت: «آن کس را که عرش او در آسمان، و شکوه او در زمین، و راه او در دریا، و رحمت او در بهشت و عذاب او در دوزخ است». حضرت فرمود: من کیستم؟ سوسمار گفت: تو رسول پروردگار جهانیان و خاتم پیامبران هستی، آن کس که تو را تصدیق کرد، رستگار شد و آن کس که تو را تکذیب کرد، زیانکار گردید. بادیه نشین آن چنان تحت تأثیر قرار گرفت، که به پیامبر(ص) رو کرد و گفت: «من هنگامی که نزد تو آمدم، تو مبغوضترین فرد نزد من بودی، اکنون در سراسر زمین، تو از همه‌ی انسانها، نزد من محبوبتر، و از خودم و پدر و مادرم عزیزتر می‌باشی، گواهی می‌دهم که خدا یکتا و بی همتا است، و تو رسول خدا هستی.» و با ایمان کامل به سوی قبیله خود رفت، و ماجرا را برای افراد خاندان خود تعریف کرد، و آنها را به ایمان و اعتقاد به اسلام دعوت نمود، هزار نفر از قبیله‌ی او مسلمان شدند[١]. ❌ پی‌نوشت : [١]. خرائج راوندي(ره) ص ١٨٤ ـ بحار، ج ١٧، ص ٤٠٧.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ ⁩ 💗 ای جهان ریزه خور خوان عطای تو جواد ای ز جود تو کرم گشته گدای تو جواد🌸 💓 من چه گویم به مدیحت که به قرآن کریم گفته در آیه ی تطهیر خدای تو جواد 🌸 💗عاشر ماه رجب داد خدایت به رضا که تو راضی به حقی حق به رضای تو جواد🌸 💗گل لبخند به لبهای پیمبر روئید تا شنیدی خبر نشو و نمای تو جواد🌸 💗گشت از یمن قدوم تو دل فاطمه شاد که علی گفته جهانی به فدای تو جواد🌸 📌 ولادت با سرسعادت امام جوادالائمه محمد‌تقی علیه‌السلام را به محضر آقا صاحب‌الزمان مهدی موعود عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و همچنین تمام شیعیان عالم تبریک و تهنیت عرض می‌کند.