eitaa logo
داستان راستان
11.4هزار دنبال‌کننده
399 عکس
102 ویدیو
3 فایل
مدیریت کانال: @salmanzadeh57 لینک کانال تبلیغات ارزان: https://eitaa.com/joinchat/3347906861C14c82f0d0b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 مامور سرشماری: سلام . مادر جان ميشه لطفا بیای دم در ؟ سلام پسرم .. بفرما ؟ از سر شماری مزاحمت میشم . مادر تو این خونه چند نفرید ؟ اگه ميشه برو شناسنامه هاتونو بیار بنویسمشون .. مادر لای در رو بیشتر باز کرد و با سر گردنش سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت ... چشماش پر شد ازاشک و گفت : پسرم قربونت برم ميشه ما رو فردا بنویسی ؟ مادر چرا ؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید ؟!! برو لطفا شناسنامتو بیار وقت ندارم . - آخه پسرم 31 سال پیش رفته جبهه هنوز برنگشته شاید فردا برگرده بشیم دو نفر . سر شمار سری انداخت پایین و رفت . مغازه دار ميگفت : الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون کلید خونش رو میده به من و میگه : آقا مرتضی اگه پسرم اومد کلیدرو بده بهش بره تو چایی هم رو سماور حاضره ... آخه خسته س باید استراحت کنه ! شادی روح همه اونایی که از جان خودشون گذشتند و رفتند تا ما باشیم شادی روح غيور مردانی كه ايستادند و تسليم نشدن . @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 زغال هاي خاموش را کنار زغال هاي روشن ميگذارند تا روشن شود ، چون همنشيني اثر دارد ما هم مثل همان زغال هاي خاموشيم ، اگر کنار افرادي بنشينيم که روشنندکه گرما و حرارتي دارند... ما هم به طبع آن ها نور و حرارت و گرما پيدا ميکنيم. پس همنشینی انتخاب کنید ، که به شما انرژی ببخشد @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 روزی فردی آمد خدمت امام صادق (ع) و به ایشان عرض کرد: اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند، عاقبتش چگونه خواهد بود؟ امام در پاسخ به وی فرمودند: خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره گناهانش شود. آن مرد دو مرتبه پرسید: اگه مریض نشد چه؟ امام مجدد فرمودند: خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا او را اذیت نماید واین اذیت وآزار همسایه کفاره گناهانش شود. آن مردگفت: اگه همسایه بد نصیبش نشد چه؟ امام فرمودند:خداوند به او دوست بدی می دهد تا وی را اذیت نماید وآزار آن دوست کفاره گناهان دوست ما باشد. آن مرد گفت: اگه دوست بد هم نصیبش نشد چه؟ امام فرمودند: خداوند همسر بدی به او می دهدتا آزارهای آن همسر بد کفاره گناهانش شود. آن مرد گفت اگرهمسر بد نصیبش نشد چه؟ امام فرمودند: خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید. باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه؟ امام فرمودند: به کوری چشم تو ما اورا شفاعت خواهیم کرد! @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید... تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!! قضاوت کار ما نیست... @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 بایزيد بسطامي را پرسيدند : اگر در روز رستاخيز خداوند بگويد چه آورده اي؛ چه خواهي گفت؟ بايزيد فرمود : وقتي فقيري بر کريمي وارد ميشود، به او نميگويند چه آورده اي، بلکه ميگويند چه ميخواهي. زندگى يک پاداش است، نه يک مکافات. فرصتى است کوتاه تا ببالى، بيابى، بدانى، بينديشى، بفهمى، و زيبا بنگرى، ودر نهايت در خاطره ها بمانی... @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 انسان با سه چیز مغرور میشود 1- نام بزرگ 2- خانه مقبول 3- لباس مقبول اما افسوس که بعد از مرگ 1- نامش مرحوم 2- خانه اش قبر 3- لباس اش کفن بر چرخ فلک مناز که کمر شکن است بررنگ لباس مناز که آخر کفن است مغرور مشو که زندگی چند روز است در زیر زمین شاه و گدا یک رقم است. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 نانوایی شلوغ بود و چوپان، مدام این ‌پا و آن ‌پا می‌کرد.... نانوا به او گفت: چرا اینقدر نگرانی؟ گفت: گوسفندانم را رها کرده‌ام و آمده‌ام نان بخرم، می‌ترسم گرگ‌ها شکمشان را پاره کنند! نانوا گفت: چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده‌ای؟ چوپان گفت: سپرده‌ام...، اما او خدای«گرگها»هم هست @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله "چیزی برای خدا بدهید" از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو که تا این اندازه بخیلی چگونه میخواهی جان به عزرائیل بدهی؟ عطار گفت: همانگونه که تو جان به عزرائیل میدهی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند: تنها راه ورود آفت به علم و دانش؛ بدفهمی شنونده است. غررالحکم، حدیث۷۲۵۵ @DastaneRastan
نکات مهم اخلاقی و تربیتی برگرفته از قرآن و احادیث https://eitaa.com/joinchat/3979084078Cb031642268
🌸🍃🌸🍃 روزی شخصی بسیار خسیس در رودخانه ای افتاده بود و عده ای جمع شده بودند تا او را نجات دهند. یکی از دوستانش دوید تا به او کمک کند روی زمین کنار رودخانه نشست و به مرد خسیس گفت: دستت را بده به من تا تو را از آب بالا بکشم. مرد درحالی که دست و پا می زد دستش را نداد! شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت. ملانصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، خود را به لب رودخانه رساند و به مرد گفت: دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم... مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد!! مردم در شگفت شدند و گفتند: ملا معجزه کردی این مرد دستش را به هیچ کس نمی داد... ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید! او دست بده ندارد، دست بگیر دارد..! اگر بگویی دستم را بگیر می گیرد؛ اما اگر بگویی دستت را بده نمی دهد! تهیدست از برخی نعمت های دنیا و خسیس از همه نعمات دنیا بی بهره می ماند... @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 حضرت موسىٰ يک روز در تور سينا مشغول مناجات بود. ندا از طرف خدا آمد: 'يا موسي! با برادرت هارون، به جنگ فرعون برويد.'موسى گفت: 'خداوندا، تو روز به روز قدرت فرعون را زيادتر مى‌کني. آن‌وقت مرا به جنگ او مى‌فرستي؟ خودت مى‌دانى که قدرت من به فرعون نمى‌رسد.'ندا رسيد: 'يا موسي! من از سه خصلت فرعون، بى‌اندازه خوشم مى‌آيد. اين است که هر روز قدرتش را زيادتر مى‌کنم.'ـ 'خداوندا! اين سه خصلت فرعون کدام است؟''يا موسيٰ! يکى اينکه فرعون مادر پيرى دارد که از او مواظبت مى‌کند و جانش به جان مادرش وابسته است. من از اين‌کار فرعون خيلى خوشم مى‌آيد. دوم آنکه فرعون مهمانخانه‌اى باز کرده که هر کس گرسنه باشد، مى‌آيد آنجا و خودش را سير مى‌کند. ديگرى هم آنکه به ريش و محاسنش خيلى مى‌رسد.'شيطان اين حرف‌ها را شنيد و آمد سراغ فرعون. در زد. پيشخدمت فرعون آمد پشت در و پرسيد: 'چه‌کسى در مى‌زند؟'شيطان گفت: 'برو و به فرعون بگو خودش بيايد.'پيشخدمت پرسيد: 'تو کى هستى که فرعون بيايد؟'شيطان گفت: 'من هر که باشم، فرعون با پاى خودش مى‌آيد و در را باز مى‌کند و جانش هم درمى‌آيد.'پيشخدمت رفت و خبر را رساند. خلاصه، فرعون آمد پشت در و پرسيد: 'تو کى هستى و با من چه‌کار داري؟'شيطان گفت: 'تو چه‌طور خدائى هستى که نمى‌دانى اين طرف در کيست؟ در را باز کن. آمده‌ام راه و چاه را نشانت بدهم.'فرعون در را باز کرد و ديد پيرمردى پشت در ايستاده. شيطان آمد و به دربار فرعون وارد شد. کمى گذشت و ديد فرعون دم به دم مى‌رود و به اتاق پهلوئى سر مى‌زند.شيطان پرسيد: 'اى فرعون. چه مى‌کني؟'فرعون گفت: 'به مادرم سر مى‌زنم.'شيطان گفت: 'خاک بر سرت. مردم اگر بفهمند تو مادرى هم داري، همه از دور و برت پراکنده مى‌شوند. خدا که پدر و مادر ندارد.'فرعون پرسيد: 'پس چه‌کار کنم؟' شيطان گفت: 'بهش سر نزن تا خودش بميرد.'فرعون هم گوش به حرف شيطان داد و به مادرش سر نزد. مدتى گذشت و شيطان ديد از زيرزمين سر و صدا مى‌آيد.شيطان پرسيد: 'اين سر و صدا که از زيرزمين مى‌آيد چيست؟'فرعون گفت: 'زير اينجا، آشپزخانه من است. هر کس گرسنه باشد، مى‌آيد و سير مى‌شود و مى‌رود.'شيطان گفت: 'خانه‌ات خراب شود. مگر خدا هم آشپزخانه دارد؟ خدا از غيب به بنده‌هايش روزى مى‌رساند. زود اين بساط را جمع کن، وگرنه همه از دورت پراکنده مى‌شوند.'فرعون دستور داد آشپزخانه را جمع کردند. اين گذشت تا روز بعد.شيطان پرسيد: 'اى فرعون. اين چه چيزى است که به ريشت آويزان کرده‌اى و خودت را به شکل حاجى‌فيروز درآورده‌اي؟'فرعون گفت: 'اينها مرواريد هستند و ريشم را با آنها زينت داده‌ام.'شيطان گفت: 'اين چه‌‌کارى است؟ مگر خدا ريش مى‌گذارد که تو هم ريش گذاشته‌اى و حالا هم زينتش داده‌اي.'فرعون پيش خودش فکر کرد و حرف شيطان را قبول کرد.خلاصه، اين شد که خدا هم قدرت فرعون را گرفت و حضرت موسىٰ را به جنگ فرعون فرستاد @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 خدایا.... اگر برای ما فراغتی مقدر کرده ای، آن را بسلامتی [از آفات] قرار ده که در آن حال، گناهی ما را در نیابد و خستگی و ملالی به ما نرسد تا این که نویسندگان اعمال بد یا نامه سفید، از یاد بدی های ما برگردند و کاتبان کردارهای نیک، به آنچه از حسنات ما نوشته اند، شادمان گردند. هرگز از تو ناامید نمی شوم، در حالی که در توبه و بازگشت به سویت را به رویم گشوده ای @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 هر چقدر هم که گذشته‌تان آلوده بوده باشد، آینده‌تان هنوز حتی یک لکه ندارد. زندگی هر روزتان را با تکه شکسته های دیروزتان شروع نکنید. به عقب نگاه نکنید مگر اینکه چشم‌اندازی زیبا باشد. هر روز یک شروع تازه است. هر صبح که از خواب بیدار می‌شویم، اولین روز از باقی عمرمان است. یکی از بهترین راه‌ها برای گذشتن از مشکلات گذشته این است که همه توجه و تمرکزتان را روی کاری جمع کنید که از خودتان در آینده برایش متشکر خواهید بود. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 روزی از روزها، حضرت سلیمان نبی در سرای خویش نشسته بود که مردی سراسیمه از در درآمد. سلام کرد و بر دامن حضرت سلیمان چنگ انداخت که به دادم برس. حضرت سلیمان با تعجب به چهره آن مرد نگریست و دید که روی آن مرد از پریشان حالی زرد شده و از شدت ترس می لرزد. حضرت سلیمان از او پرسید تو کیستی؟ چه بر سر تو آمده است که چنین ترسان و لرزانی؟ مرد به گریه در آمد و گفت که در راه بودم، عزرائیل را دیدم و او نگاهی از غضب به من انداخت و من از ترس چون باد گریختم و به نزد تو آمدم تا از تو یاری بطلبم. از تو خواهشی دارم که به باد فرمان دهی تا مرا به هندوستان ببرد! حضرت سلیمان لحظه ای به فکر فرو رفت و فرمود: می پذیرم، به باد می گویم که تو را در چشم به هم زدنی به هندوستان برساند. آن روز گذشت و دیگر روز سلیمان نبی حضرت عزرائیل را دید و به او گفت: این چه کاری است که با بندگان خدا می کنی، چرا به آنها با خشم و غضب می نگری؟ دیروز مرد بیچاره ای را ترسانده ای و رویش زرد شده بود و می لرزید. به نزد من آمده و کمک می طلبید. عزرائیل گفت: دانستم که کدام مرد را می گویی. آری من دیروز او را در راه دیدم ولی از روی خشم و غضب به او نگاه نکردم، بلکه از روی تعجب او را نگریستم. عزرائیل ادامه داد: تعجب من در این بود که از خداوند برای من فرمان رسیده بود تا که جان آن مرد را در هندوستان بگیرم. در حالی که او را اینجا می دیدم... @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 روزی پیامبر اکرم(ص) یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید. روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله‌های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.» سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت. پیامبر فرمود: « از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می‌انجامد، ‌ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ‌تر است». ١ص١٩٠ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 مفضل مي گويد: محضر امام صادق عليه السلام رسيدم و از مشكلات زندگي شكايت كردم. امام عليه السلام به كنيز دستور داد كيسه اي كه چهارصد درهم در آن بود، به من داد و فرمود: با اين پول زندگيت را سامان بده. عرض كردم: فدايت شوم! منظورم از شرح حال اين بود كه در حق من دعا كني! امام صادق عليه السلام فرمود: بسيار خوب دعا هم مي كنم. و در آخر فرمود: مفضل! از بازگو كردن شرح حال خود براي مردم پرهيز كن! اگر چنين نكني نزد مردم(کم کم) ذليل و خوار مي شوي... بنابراين براي دوري از ذلت و(خواری)، درد دلت را هرگز به كسي نگو... ٤٧ص٣٤ @DastaneRastan
شرح امین الله ج71.mp3
13.34M
شرح زیارت امین الله جلسه ۷۱ 💠موضوع: 🔹درنگی در معنای حجج الله علی خلقه 🔸مقام و متزلت صدیقه کبری سلام الله ➖➖➖➖➖ 🔹در دنیا و آخرت الْمَجْهُولَةِ قَدْراً وَ الْمَخْفِيَّةِ قَبْراً الْمَدْفُونَةِ سِرّاً ➖➖➖➖➖➖ مناجاتی با امام زمان عجل الله شعر : عشق تا نلم مرا در اول دفتر گذاشت ➖➖➖➖➖ به ضمیمه توسل و قرائت زیارت امین الله ➖➖➖➖ حرم مطهر ، چهارشنبه ۷ _ ۹ _ ۱۴۰۳ ، حجت‌الاسلام ظهیری @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 برای رسیدن به آرامش سه چیز را ترک کن : اینکه دائم دیگران را کنترل کنی. اینکه بخواهی دائم مورد تأیید دیگران قرار بگیری. اینکه بخواهی دائم در مورد دیگران پیش‌داوری کنی یا خود مورد پیش‌داوری قرار بگیری. در عوض همیشه بگو خدایا کمک کن که : دیرتر برنجم زودتر ببخشم کمتر پیش داوری کنم و بیشتر فرصت بدهم ... @DastaneRastan
ارسالی از طرف یکی از اعضای کانال👇
هدایت شده از یاوهاب یارزّاق
سلام علیکم بزرگواران وقت بخیرعرض ادب واحترام بنده فردی مستضعف ازقشرضعیف جامعه می باشم ودرمنطقه محرومی ساکن هستم متاهل، مستاجر وسرپرست خانواده می باشم دارای یک خواهرویک برادریتیم می باشم مادرم مریض احوال وخانه نشین هست وکفالتش رابعهده گرفته ام، وخانم بنده بشدت مریض احوال می باشدیکسال ونیم رفت وآمدمیکنم دکترولی بدلیل مشکلات مالی ومعیشتی فراوان توانایی هزینه های درمان روندارم خداگواهه ازمردم پول قرض گرفته ام ولی بدلیل هزینه های درمان بالاوسنگین به هیچجانرسیده والان هم نمی توانم بدهکاری های مردم راپرداخت کنم خانم بنده ازناحیه زانو ولگن مشکل داره واستخوان پاهاش سیاه شده اگه سریعاً درمان نشه این سیاهی روبه پوسیدگی میره ومشکل حادترمیشه متاسفانه هنوزدرمان نشده دکتراهم گفتن بایددوباره بیایدبرادرمان ولی بخداهزینه درمان روندارم یک فرزندشیرخوار هفت ماهه هم دارم توانایی خرید مای بی بی وشیرخشک برایش روندارم اقساط عقب مونده دارم یک ماه اجاره خونه ام عقب افتاده صاحبخانه قراره بیرونم کنه قبض آب وبرق فیش میلیونی برام اومده ولی باوربفرمایید توانایی پرداختشون رو ندارم اکنون سخت درمضیقه ام لذاخواهشمندم استدعادارم کمک رسانی لازم را انجام فرمایید خداخیرتان دهد اجرکم عندالله.. شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۶۴۵۹۵۸۵۲۵علی بامری شماره تماس۰۹۹۱۴۹۲۷۴۲۰ آیدی ایتا:@MollaAli77
🌸🍃🌸🍃 خانمي تعريف ميكرد .... ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﻃﻔﻠﻢ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺗﺐ ﻣﺮﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ..ﻭ ﻣﻦ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ .. ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﺯﺷﺘﻪ .. ﺻﺤﺒﺖ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﮑﻨﯽ .. ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﻻﻥ ﺑﺎ خدا ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ !.. ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻧﻢ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ،ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﻭ ﺿﻌﻒ ﮐﺮﺩﻡ .. ﻭ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺗﮑﺒﯿﺮ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻮﺩﮐﻢ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻭ ﮔﻮﺷﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﺸﺪ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 در روايتي هست كه يک وقتی حضرت مسیح (علی نبینا و آله و علیه السلام) رفتند در يك خرابه‏ اي استراحت كنند، همین که خواستند بخوابند يك نيم خشتي را ديدند آنجا افتاده؛ آن را جلو كشاندند و سرشان را روي اين نيم ‏خشت گذاشتند. بلافاصله ، بعد از كشيدن اين نيم ‏خشت زير سر ديدند شيطان حاضر شد. فرمودند: «معلون! من چه كردم كه تو آمدي؟» آخر حضور شيطان هم حساب و كتاب‏ دارد؛ حضور شيطان همين جوري نيست دليل دارد. شیطان گفت كه: يا نبي اللّه! اين نيم خشت را كه زير سرت كشيدي طبعًا ّمي ‏خواستي زير سرت يك خرده بلندتر باشد. گفتم بروم ببينم مي ‏توانم به ايشان بگويم آقا اين خشت ها را دوتایش كن. بعد كه ‏دو تایش كردي بگويم خوب است يك خرده برگ بگذاري رويش نرم هم بشود. بعد مرتب بكشانمت به آن سمت. حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) فرمودند: نيم خشتي هم به ما نمي ‏تواني ببيني؟ و انداختند آن طرف و خوابيدند . این تشویق به اضافه کردن و بیشتر و بهتر خواستن یکی از کارهای شیطان است. ‌ ‌ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند: بنده خدا باید از پروردگار خود بپرهیزد، خود را پند دهد و توبه را پیش فرستد، و بر شهوات غلبه کند، زیرا مرگ او پنهان و پوشیده است، و آرزوها فریبنده‌اند، و شیطان همواره با اوست، و گناهان را زینت می‌دهد تا بر او تسلط یابد. انسان را در انتظار توبه نگه‌ می‌دارد که آن را تاخیر اندازد و تا زمان فراسیدن مرگ از آن غفلت نماید. وای بر غفلت زده‌ای که عمرش بر ضد او گواهی دهد، و روزگار او را به شقاوت و پستی کشاند. نهج البلاغه بخشی از خطبه ۶۴ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 از امام کاظم علیه السلام نقل شده است که: در زمانهای خیلی گذشته مردم اصلا خواب نمى ديدند. تا اینکه خداوند پيامبرى مبعوث كرد او مردم را به اطاعت از خدا دعوت فرمود. مردم گفتند: اگر از خدا اطاعت كنيم چه چيز براى ما خواهد بود؟ فرمود: شما را داخل بهشت مى كند و اگر با او مخالفت كنيد شما را داخل آتش مى نمايد. عرض كردند: بهشت و جهنم را براى ما توصيف كن وقتى توصيف نمود، گفتند: كى داخل آن ها مى شويم؟ فرمود: وقتى از دنيا رفتيم . گفتند: بعد از مردن خبرى نيست؛ زيرا ما مرده ها را مى بينيم كه پوسيده مى شوند و از بين مى روند. بهمین خاطر خداوند خواب ديدن را بصورت معجزه براى آن ها به وجود آورد و آنان چيزهاى خوب و بد را در خواب ديدند. آمدند خدمت پيامبر و قضيه را براى او عرض کردند. فرمود: خدا بر شما احتجاج كرد و مى خواست بدانيد كه روح شما بعد از مردن به ثواب و عقاب مى رسد در حالى كه بدن هاى شما پوسيده شده است ... نويسنده نعمتاله صالحي حاجي آبادي @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 خداوند متعال در قرآن عذاب های جهنم را به چهار دسته تقسیم میکند : 1⃣غل و زنجیرها (انكال ) 2⃣آتش سوزان جهنم (جحیم ) 3⃣غذاهاى خشن و گلوگیر و مرگبار 4⃣و انواع مجازات هاى دردناك دیگر كه به فكر انسان نمى گنجد (و عذابا الیما) کسانی که در این دنیا بسیار به خود آزادی میدهند و حد و مرزی برای خود قائل نیستند و در شهواتشان می تازند و به پیش میروند در جهنم با حقارت به غل و زنجیر کشیده میشوند و به جای آن همه رفاه که ناسپاسی کردند یک سره در رنج و سختی بسر میبرند. غذای جهنمیان قرآن میگوید : همانا درخت زقوم غذای گناهکاران است "زقوم " نام گیاهى تلخ و بد بو و بد طعم است که داراى برگ هاى کوچکى است شیره تلخى دارد که وقتى به بدن اصابت کند متورم مى شود. هنگامى که گیاه زقوم وارد شکم آنها مى شود، حالت حرارت فوق العاده اى ایجاد کرده ، و همچون آبى جوشان غلیان پیدا مى کند، و بجاى اینکه این غذا مایه قوت و قدرت گردد بدبختى و عذاب و درد و رنج مى آفریند. قرآن مى افزاید: همانند مس گداخته در شکم گنه کاران مى جوشد ؛ «كَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ» جوششى همچون آب سوزان ؛ «كَغَلْیِ الْحَمِیمِ» به مأموران دوزخ خطاب مى شود: این کافر پر گناه را بگیرید، و به میان دوزخ پرتابش کنید؛ اینها همانهایی هستند که در مقابل هیچ یک از فرامین خدا سر تعظیم فرو نیاوردند. اینها باید با حقارت و پستی به وسط جهنم انداخته شوند چرا که میانه آتش پرحرارت ترین قسمت آن است. واز هر سو شعله ای به سمت آنها زبانه میکشد. یکى دیگر از مجازات هاى دردناک آنها این است که : به مأموران دوزخ دستور داده مى شود، که بر سر آنها از عذاب سوزان بریزید.به این ترتیب هم از درون مى سوزند و هم از بیرون تمام وجودشان را آتش فرا مى گیرد، و در وسط آتش نیز آب سوزان مثل باران بر آن ها مى ریزند. عذاب های روانی بعد از این همه عذاب هاى دردناک جسمانى مجازات جانکاه روانى آنها شروع مى شود: به این مجرم گناهکار سرکش و بى ایمان گفته مى شود: بچش ، تو همان کسى هستى که به گمان خود از همه قدرتمندتر و محترمتر بودى ؛ تو بودى که بینوایان را در بند و زنجیر کشیده بودى ، و بر آنها ظلم و ستم روا میداشتى و... اکنون بچش نتیجه اعمالت را که در برابر چشمان تو مجسم شده است ، و همانگونه که جسم و جان مردم را سوزاندى اکنون درون و برونت در آتش قهر الهى و با آب سوزان مى سوزد. ناگفته پیداست که عذابهای معنوى آن هم در آن عالم وسیع و گسترده غالبا قابل توصیف نیست ، و لذا در آیات قرآن معمولا به صورت سربسته به آنها اشاره شده است . اما کیفرهاى روحى در شکل تحقیرها، سرزنش ها، تاسف و اندوه ها منعکس است که نمونه اى از آن را در آیات فوق دیدیم.... ٢١ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 -بارالها! در پیشگاه تو ایستاده ام،و دستهایم را بسوى تو بلند كرده ام،آگاهم كه دربندگى ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى كرده ام، اگر راه حیا را مى پیمودم از خواستن و دعا كردن مى ترسیدم. ولى … پروردگارم! آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى خوانى ، و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى دهى ، ... براى پیروى ندایت آمدم، و به مهربانى هاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم. و مرا از دلهره ملاقاتت درامان دار، و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده، @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 «آرام زندگى كن!» هيچ چيز در اين جهان چون آب، نرم و انعطاف‌پذير نيست؛ با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است، چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد! نرمى بر سختى غلبه مى‌كند و لطافت بر خشونت. همه اين را مى‌دانند، ولى كمتر كسى به آن عمل مى‌كند! انسان، نرم و لطيف زاده مى‌شود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مى‌شود. گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مى‌آورند، نرم و انعطاف‌پذيرند و به هنگام مرگ، خشك و شكننده؛ پس هر كه سخت و خشك است، مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف‌پذير، سرشار از زندگى است. آرام زندگى كن! هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه مكن و گزند را با مهربانى تلافى كن. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 روزگاري حاکمي اعلام کرد به هنرمندي که بتواند آرامش را در يک تابلو نقاشي بياورد، جايزه اي نفيس خواهد داد. بسياري از هنرمندان سعي کردند وحاکم همه تابلو هاي نقاشي را نگاه کرد و از ميان آنهادو تابلو پسنديد و تصميم گرفت يکي از آنها را انتخاب کند. اولي نقاشي يک دريا چه آرام بود؛ درياچه مانند آينه اي تصوير کوههاي اطرافش را نمايان ميساخت، بالاي درياچه آسماني آبي با ابرهاي زيبا و سفيدبود, هر کس اين نقاشي را ميديد حتما آرامش را در آن مي يافت. در دومي کوههايي بودناهموار و پر صخره؛ آسمان پر از ابر هاي تيره، باران ميباريد و رعد و برق ميزد، از کنار کوه آبشاري به پايين ميريخت،در اين نقاشي اصلا آرامش ديده نميشد. اما حاکم با دقت نگاه کرد وپشت آبشار بوته اي کوچک ديد که در شکاف سنگي روييده بود. در آن بوته پرنده اي لانه کرده بود ودر کنار آن آبشار خروشان وعصباني، پرنده اي در لانه اي با آرامش نشسته بود. حاکم نقاشي دوم را انتخاب کرد وگفت:"آرامش به معناي آن نيست که صدايي نباشد، مشکلي وجود نداشته باشد, يا کار سختي پيش رونباشد،آرامش يعني درميان صدا، مشکل و کار سخت,دلي آرام وجود داشته باشد... @DastaneRastan