هدایت شده از گسترده "شما'
#شهیدی که بخاطر ناراحتی
#همسرش پیکر #مفقودشده اش😳😳
را نشان میدهد😭😭
مدتها بعد از #شهادتش در رویایی
#شیرین او را دیدم که در قطار با #دخترم نشسته بودم.
بیرون پنجره، #سیدی_سبزپوش
بود که #نور بر صورتش #احاطه داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در #کنارش ایستاده بود. #نگاهم به او افتاد. خدا می داند
چقدر از دیدنش #خوشحال شدم.
#احمد بود. به من اشاره کرد وگفت:
#ناراحت نباش، من دارم #می_آیم.
فردای آن روز بی #صبرانه منتظر #تعبیر خوابم بودم. ساعت نه صبح از #تهران تماس گرفتند و گفتند....⁉️👇👇
http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b
خاطراتی از شهید حججی😍💖
🌹#حجت_خدا🌹
#قسمت_هفتم
خانه اش #طبقه ی_چهارم بود توی یک مجتمع مسکونی. آسانسور هم نداشت. باید چهل پنجاه تا پله را بالا میرفتی.😖
یک بار که رفتم ببینمش، دیدم همه پله ها را از اول تا آخر رنگ کرده.خیلی هم قشنگ و تمیز.
گفتم: "ای والله آقا #محسن. عجب کار توپی کرده ای."😜
لبخندی زد و گفت: "پله های اینجا خیلی زیاده.این ها رو رنگ کردم که وقتی خانمم میخواد بره بالا، کمتر خسته بشه. کمتر اذیت بشه."😍😇👌🏻
☜✧✧✧✧✧✧
خیلی زهرایم را #دوست ❤️ داشت. همیشه زهرا جان و خانمم صدایش میکرد.😌
اگر هم احیانا باهم بگو مگویی میکردند، زود #کوتاه_می_آمد.😇
بعضی موقع ها که خانه مان بودند، میدیدم سرد و سور و بیحال است. می فهمیدم با زهرا حرفش شده. 😞
از خانه که بیرون میرفت زهرا موبایلش را می گرفت توی دستش و با خنده 😃 بهم میگفت: "مامان نیگا کن.الانه که محسن منت کشی کنه و بهم پیامک بده."😍
هنوز نیم ساعت نگذشته بود که پیام میداد به زهرا: "بیام ببرمت بیرون؟"😇
دلش کوچک بود. اندازه یک گنجشک. طاقت دوری و ناراحتی زهرا را نداشت.😔👌🏻
~
حساس بود روی #نماز صبح هایش.
اگر احیانا قضا میشد یا میرفت برای آخر وقت، تمام آن روز #ناراحت و پکر بود.😞
بعد از نماز صبح هایش هم هر روز، #حدیث_کسا و #دعای_عهد و #زیارت_عاشورا میخواند.😔
هر سه اش را.
برای دعا هم میرفت می نشست جایی که سرد باشد.
میخواست چشمانش #گرم نشود و خوابش نبرد.
میخواست بتواند دعاهایش را #باحال و با #توجه بخواند..😌👌🏻
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#شغل دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد.
بهم میگفت: "زهرا، اونجور حس میکنم برا کارهای #فرهنگی، دست و بالم بسته میشه. "😉
با این وجود، یکبار پیشنهاد #سپاه رو بهش دادم. گفتم: "محسن من دلم نمیخواد برا یه لحظه هم ازم دور باشی. اما اگه به دنبال #شهادت میگردی، من مطمئنم شهادت تو توی سپاه رقم میخوره."😌
این را که شنید خیلی رفت توی فکر. قبول کرد.
افتاد دنبال کارهای پذیرش سپاه. 😍
در به در دنبال #شهادت بود.😇💚
.
°°°°°°°°°
سپاه قبولش نمی کرد.😢
بهانه می آورد که: "رشته ات برق است و به کار ما نمی آید و برو به سلامت."😐
برای حل این مساله خیلی دوندگی کرد.😮
خیلی این طرف و آن طرف رفت.
آخرش هر جور بود درستش کرد.😍💪🏻
این بار آمدند و گفتند: "دندون هات هم مشکل دارن. باید عصب کشی بشن"😩
آهی در بساط نداشت. رفت و با بدبختی پولی را قرض کرد و دندان هایش را درست کرد.🤗
آخر سر قبولش کردند.😇🤗
خودش میگفت :"اگه قبولم کردن، اگه من رو پذیرفتن،دلیل داشت.😇 رفته بودم #گلزارشهدا سر قبر حاج احمد. رو انداخته بودم به حاجی."😍😎
.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
برای گذراندن دوره ای از طرف سپاه رفته بودیم #مشهد. تا دم ظهر کلاس بودیم.
بعد از ظهر که میشد، دیگر محسن رو نمی دیدم. بر میداشت و میرفت حرم تا فرداش.😳😮
یکبار بهش گفتم: "محسن. اینهمه ساعت توی حرم چیکار میکنی؟ شامت چی؟ استراحتت چی؟"🤨
#بغض راه گلویش را گرفت. گفت: "وقتی برگشتیم حسرت این روزها رو میخوریم. روزهایی که پیش علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم و خوب #گدایی نکردیم. "😢
فرداش قبل نماز صبح رفتم حرم. توی یکی از رواق ها یکدفعه چشمم بهش افتاد.🤔
گوشه ای برای خودش نشسته بود و با گردنی کج داشت زیارت میخواند. 😇
ایستادم و نگاهش کردم. چند دقیقه بعد بلند شد و مشغول شد به #نمازشب. مثل باران توی قنوت نماز شبش #اشک می ریخت.😭😢
آنروز وقتی برگشتم محل اسکان، رفتم پیشش نشستم. سر صحبت زیارت و امام رضا علیه السلام را باهاش باز کردم.🙄
#حال_معنوی عجیبی داشت. بهم گفت: "از امام رضا فقط یه چیزی رو خواستم. اونهم اینکه تو راه امام حسین علیه السلام و مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم."😌
بهش گفتم: "محسن خیلی سخته آدم مثل امام حسین علیه السلام شهید بشه. خیلی زجر آوره!"
گفت: " به خود امام رضا علیه السلام قسم که من حاضرم. خیلی لذت آوره!"😍👌🏻🤗
#ادامه_دارد… ♥️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#شهید دفاع مقدس، رضا حداد
🍃🌷🍃
در تاریخ 9#دى ماه سال 1341# در محمودآباد در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
🍃🌷🍃
ایشان از سال 1360# به بعد عمرش را وقف #جبهه كرده بود، متاهل بود، 18#روز پس از #ازدواج راهى #جبهه شد و بيش از #دو سال تمام در #جبهه
#مى جنگيد.
🍃🌷🍃
#سخت كوش و #شجاع بود، و #عشق به #خدا🤍 در #وجودش نهفته بود و به اين جهت در #جبهه بسيار #فعال بود و #مبارزى خشمگين براى #اسلام بود.
🍃🌷🍃
ایشان #عباداتش در كنار #مبارزاتش پيوسته روح ایشان را #شفاف تر می کرد،در #دو #جبهه به #نبرد پرداخته بود #جبهه در #درون و ديگرى در #سر #جهاد ايران، هر وقت كه به #جبهه ميرفت #سه الى #پنج ماه مى ماند و #كمتر براى #مرخصى مى آمد.
🍃🌷🍃
ميلي به #دنيا نداشت و #جبهه را بهترين جاى #عبادت مى دانست، #هشت بار به #جبهه رفته بود و هر گاه رفتن به #جبهه را کمی به #تاخير مى انداخت #ناراحت می شد.
🍃🌷🍃
با اينكه بيش از #چهار ماه در #منطقه بود و به ایشان #پايان #ماموريت ميدادند ولى به خانه نمى آمد و مجدداً #بخط مقدم مى رفت و ميگفت ميخواهم ببينم صدام چگونه ميخواهد #فاو را #پس بگيرد.
🍃🌷🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔻 #تــلــنــگــر 🔻
💟 شهید چمران در کتاب بینش و نیایش درباره صبر امام عصر(علیه السلام) میگوید:
💧او به هيچ وجه از غيبت خود #لذت_نميبرد.
💧او #آســــوده نخوابيده است.
💧او #نــگــران است.
💧او #نــاراحــت است.
💧او خونريزيها و جنايتها و خيانتها و ظلم و ستمها و ناراحتيهايي كه بر مردم و محرومين ومستضعفين عالم ميگذرد، او همه را مشاهده ميكند و #رنج ميبرد و #شكنجه ميبيند.
✔️او ميخواهد كه #هر_چه_زودتر_ظهور_كند و ريشه ظلم و فساد را از اين عالم براندازد و عدل و داد را به جاي آن برقرار كند.»1
☑️ پروردگارا به همه ما #بــیــنــش_مــهــدوی ده تا رنج های بیشمار امام مان را درک کنیم.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔻 #تــلــنــگــر 🔻
💟 شهید چمران در کتاب بینش و نیایش درباره صبر امام عصر(علیه السلام) میگوید:
💧او به هيچ وجه از غيبت خود #لذت_نميبرد.
💧او #آســــوده نخوابيده است.
💧او #نــگــران است.
💧او #نــاراحــت است.
💧او خونريزيها و جنايتها و خيانتها و ظلم و ستمها و ناراحتيهايي كه بر مردم و محرومين ومستضعفين عالم ميگذرد، او همه را مشاهده ميكند و #رنج ميبرد و #شكنجه ميبيند.
✔️او ميخواهد كه #هر_چه_زودتر_ظهور_كند و ريشه ظلم و فساد را از اين عالم براندازد و عدل و داد را به جاي آن برقرار كند.»1
☑️ پروردگارا به همه ما #بــیــنــش_مــهــدوی ده تا رنج های بیشمار امام مان را درک کنیم.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•