eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاثیرگذاری معنوی بر سیاستمداران ✅ خانم بی‌نظیر بوتو که خدمت مقام عظیم الشان ولایت آمده‌بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم و حتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادربه‌سر خدمت آقا رسید . آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی . همین‌طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی‌نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می کرد، می‌گفت: یک خواهش دارم و آن اینکه روز قیامت مرا شفاعت کنید . آقا بلافاصله فرمودند: «شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است . بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم السلام هماهنگ کنید . از زی خودتان که مسلمانید، دست برندارید و از لباس دین خارج نشوید . حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت - تهران) 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه سیاستمدار پاکستانی بود.[۱] وی طی دو دوره از سال‌های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۰ و همچنین ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶ نخست وزیر پاکستان از حزب مردم بود. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
تاثیر شخصیت مادر در فرزند مادر مقام معظم رهبری که بانوی خوش اخلاق، مهربان و در عین حال شجاعی بودند، در زمان ریاست جمهوری فرزندشان گاهی با بعضی از مقامات استانی و کشوری تماس می‌گرفتند و از وضعیت موجود ابراز نگرانی و به نحوه عملکرد بعضی از مسئولین اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: چرا به گرفتاری‌های مردم رسیدگی نم‌ کنید؟ این بانوی بزرگوار بعد از رحلت پدر مقام معظم رهبری تنها بودند، و حتی مستخدم هم نداشتند . در اواخر عمرشان با اینکه مریض بودند، هیچ‌گونه امتیازی بر دیگران نداشتند . حاج سید حسین میردامادی (دایی مقام معظم رهبری - مشهد) 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
هدایت شده از نو+جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | مبارزه دائمی خستگی‌ناپذیر 🌻 ویژگی مهم زندگی امام رضا علیه‌السلام 😎 برای کسانی که می‌خواهند پیرو واقعی ایشان باشند 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
19.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥زیارت عاشورا ▪️طلب شفاعت از امام حسین علیه السلام 👤تجربه‌گر: آقای ایمان عبدالمالکی ✅کانال زندگی پس از زندگی👇 https://eitaa.com/joinchat/4293722289C3b6f88bb26
هدایت شده از طاها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگ و چوب و گیاه چه ذکری میگن؟! #️⃣ #▪︎تمام عالم هستی مشغول گفتن ذکر «سُبُّوحٌ قُدُّوس» هستند و عبادت میکنند پردوگار عالم رو «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوح» ‌ 🎙 ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
خانواده مناسب ازدواج امام محمدباقر علیه ‏السلام پنجمین اختر ولایت حکایت فرماید: ✅ در یکی از مسافرت‏هائی که پدرش، حضرت سجاد امام زین‏العابدین علیه ‏السلام به مکه معظمه داشت، زنی را از خانواده‏ای که سر و صدا و بضاعتی نداشت خواستگاری کرد، و بعد از آن او را برای خود تزویج نمود. یکی از همراهان حضرت به محض اطلاع از این امر، بسیار ناراحت شد که چرا حضرت چنین زن بی‌ بضاعتی را انتخاب نموده‌است، و شروع به تفحص و تحقیق کرد تا بداند که این زن کیست و از چه خانواده‏ای بوده‌‏است. و چون به این نتیجه رسید که زن از خانواده‏ای گمنام و بی‌‌بضاعت است، فورا به محضر مبارک امام سجاد علیه ‏السلام آمد و پس از اظهار ارادت، عرضه داشت: یابن رسول الله! من فدای شما گردم، این چه‌کاری بود که کردی؟ و چرا با چنین زن بی‌ بضاعتی، از چنین خانواده‏ای ازدواج نموده‏ای که هیچ شهرتی و ثروتی ندارد و حتی برای مردم نیز این امر بسیار مسأله انگیز [1] شده‌است. امام سجاد علیه‏السلام فرمود: من گمان می‏کردم که تو شخصی خوش‌فکر و نیک‌سیرت هستی، خداوند متعال به وسیله‏ی دین مبین اسلام تمام این افکار - خرافی و بی‏محتوا - را محکوم و باطل گردانده، و این نوع سرزنش‏ها و خیالات را ناپسند و زشت شمرده‌است. آنچه در انتخاب همسر برای ازدواج و زندگی مهم است، ایمان و تقوا - و پاکدامنی و قناعت می‏باشد و آنچه که امروز مردم به آن می‏اندیشند، افکار جاهلیت است و ارزشی نخواهد داشت. [2] . بنابراین ملاک در شخصیت زن، ثروت، شهرت، مقام، تشکیلات، زندگی، زیبایی و... نیست، بلکه آنچه که به انسان ارزش می‏بخشد و او را قابل شراکت و هم‏زیستی می‏گرداند، ایمان به خدا و شعور انسانی و معنویش می‏باشد. [3] . [1] چون جو عمومی آن زمان بر این بود که همسر باید از خانواده‏ای انتخاب می‏شد که اهل ثروت و مقام و شهرت باشد و خانواده بی‏بضاعت و آرام را کسی به سراغشان نمی‏رفت و احتمالا حضرت سجاد علیه‏السلام با این حرکت، نوعی مبارزه‏ی فرهنگی و اجتماعی انجام داده است. [2] کتاب زهد حسین بن سعید کوفی اهوازی ص 59 ح 158. [3] چهل داستان و چهل حدیث از امام زین‏العابدین علیه‏السلام، 98. [4] شعله‏های سوزان 106. منبع: داستان‏هایی از اخلاق و رفتار امام سجاد زین‏العابدین؛ علی میرخلف‏زاده؛ محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383. http://sahifa-sajjadia.blogfa.com/post/1040 داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
مسافرت بی‏ بازگشت زهری گوید: ✅ در شبی سرد و زمستانی امام زین‏ العابدین علیه ‏السلام را دیدم که کیسه‌‌ای از آرد و دسته‏ای هیزم بر دوش گرفته بود و حرکت می‏کرد. نزدیک رفتم و پرسیدم: «ای فرزند رسول خدا این بار چیست؟» فرمود: «قصد سفر دارم؛ و این بار، توشه سفر من است.» گفتم: اگر اجازه فرمایید غلام من حمل بار را به عهده می‏‌گیرد.» فرمود: «هرگز.» گفتم: «اجازه فرمایید تا خودم بار را به دوش بگیرم. شما خسته و ناتوان شده‏اید.» فرمود: «زهری! من هرگز زحمتی را که موجب نجات من در سفر است از خود دور نخواهم کرد. به دنبال کار خود برو و مرا واگذار.» زهری گوید: «امر امام علیه ‏السلام را اطاعت کردم و از حضرت جدا شدم.» 🔺 چند روزی نگذشته بود که امام علیه‏السلام را در مدینه دیدم. متعجبانه به حضورش رفتم و پرسیدم: «ای پسر رسول خدا! شما فرمودید به سفر می‏روم ولی نرفته‏اید!»حضرت فرمود: «آری، قصد سفر بود اما نه سفری دنیایی که تو گمان کردی، بلکه مقصودم سفر بی‏بازگش آخرت بود و من خود را برای آن سفر آماده می‏کردم. آمادگی برای سفر آخرت به این است که از گناه پرهیز کنی و به نیازمندان کمک نمایی». [1] . پی نوشت ها: [1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‏طالب (ع)، ج 4، ص 158. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام سجاد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ دوم 1381. http://sahifa-sajjadia.blogfa.com/post/1052 داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
مرد دلقک ✅ در شهر مدینه مردی دلقک بود که با حرکات خنده‌آورش مردم را می‌خندانید. یک‌بار در جمعی گفت: «این مرد (زین‏ العابدین) حوصله مرا سربرده‌است و من تا کنون نتوانسته‏ام او را بخندانم، اما بالاخره او را مضحکه مردم خواهم کرد.» مدتی گذشت. یک روز مرد دلقک در حضور مردم امام سجاد علیه‏السلام را دید که در حال عبور است. فورا به دنبال حضرت علیه‏السلام دوید و برای اینکه مردم را بخنداند عبا را از دوش مبارک امام علیه ‏السلام برگرفت و به طرفی دوید. امام علیه‏ السلام بدون ذره‏ای توجه راه خود را ادامه داد و به واکنش و خنده‌ های مردم ابدا توجهی نفرمود. همراهان امام علیه ‏السلام مرد دلقک را تنبیه کردند و عبا را از او پس گرفتند و به دوش آن حضرت انداختند. امام علیه ‏السلام فرمود: «این شخص که بود؟» گفتند: «مردی دلقک است که اهل شهر را می‏خنداند.» فرمودند: «از قول من به او بگویید.» «ان لله یوما یخسر فیه المبطلون.» «همانا خداوند را روزی است به نام قیامت. چون آن روز فرارسد بیهوده‌کاران زیان می‏کنند.» [1] . پی نوشت ها: [1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‏طالب (ع)، ج 4، ص 158. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام سجاد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ دوم 1381. http://sahifa-sajjadia.blogfa.com/post/1051 داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/NQvCf شدت برخورد امام علی علیه السلام با عثمان بن حنیف داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm کانال نهج‌البلاغه در ایتا👇 https://eitaa.com/nahgolbalagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/vWT6w عثمان بن حنیف و ناکثین امیرالمومنین , عثمان بن حنیف را والی بصره قرار داد. | عثمان از صحابه رسول الله بود. | در زمان برپایی نبرد جمل ؛ برادر وی جانشین امیرالمومنین در مدینه بود. | این دو برادر جزو اولین یاوران امیرالمونین بعد از رسول الله بودند. | عثمان در بصره بود که ناکثین به آنجا یورش بردند و او را ... |-| safdari.org داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm کانال نهج‌البلاغه در ایتا👇 https://eitaa.com/nahgolbalagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/j8Ylz توسل عثمان بن حنیف و مرد نابینا به قبر پیامبر (ص) شخص نابینایی به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)آمد و از پیامبر خواست تا دعایی به او یاد دهد تا شفاء یابد و پیامبر به ایشان دعای توسل را یاد دادند........ داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
🔰 روایت ممانعت رهبر انقلاب از قطع یک درخت 🔸تولیت آستان قدس رضوی در دیدار رئیس، معاونان و خانواده شهدای سازمان حفاظت محیط‌زیست با اشاره به تأکیدات و توجهات رهبر معظم انقلاب درباره محیط زیست، اظهار کرد: 🔻 «برای احداث بنایی در جوار حسینیه امام خمینی(ره) قرار بود درختی قطع شود و از آن محل دیوار عبور کند، هنگامی که مقام معظم رهبری مطلع شدند، به طور جدی با قطع آن درخت مخالفت کردند.» 💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم ششم امام سجاد علیه السلام استقبال مردم مدین از امام باقر (ع) هنگامی که امام باقر (ع) از شام به سوی مدینه (طبق جریان داستان قبل) باز می گشت، هشام فرمان داد، مردم در بین راه، بازارها را به روی امام باقر (ع) و اصحابش ببندند و از رساندن غذا و آب به آنها جلوگیری نمایند و هدف هشام از این فرمان، توهین و سرزنش امام باقر (ع) بود. آن حضرت و همراهان، سه روز راه رفتند، ولی هیچگونه غذا و آشامیدنی به آنها نرسید، تا آنکه سر راه خود به شهر (مدین) (همانجا که حضرت شعیب پیغمبر، در زمان حضرت موسی (ع) در آنجا پیامبر مردم بود) رسیدند، دیدند مردم (به فرمان هشام) دروازه شهر مدین را بسته اند. اصحاب حضرت باقر (ع)، از شدت تشنگی و گرسنگی به امام باقر (ع) شکایت کردند، امام باقر (ع) در آنجا بالای کوهی که شهر مدین و مردمش از بالای آن دیده می شدند رفت و فریاد زد: (آهای اهل شهری که مردمش ستمکارند، من باقیمانده عنایات خدا هستم و خداوند (در سوره هود آیه 86) می فرماید: بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین وما انا علیکم بحفیظ : (ثوابهای معنوی باقی ماندنی از جانب خدا، برای شما بهتر است، اگر ایمان داشته باشید و من از عذاب روز قیامت بر شما بیمناکم) (این گفتار در قرآن، بیانگر سخن حضرت شعیب (ع) به قوم خود در شهر مدین می باشد) در میان آن مردم، پیر مردی باوقار، نزد مردم رفت و گفت: (ای قوم! سوگند به خدا، این ندائی که می شنوید مانند ندای شعیب پیغمبر است، اگر بازارها را بروی صاحب ندا و اصحابش باز نکنید، از بالا و پائین، به بلای عظیم گرفتار خواهید شد، خواهش می کنم، این بار مرا تصدیق کنید و در آینده مرا تکذیب نمائید، من خواهان خیر و سعادت شما هستم.) مردم شتاب کردند و بازارها را به روی امام باقر (ع) و اصحابش گشودند و با استقبال گرم از ان حضرت پذیرائی نمودند. جاسوسان جریان پیام آن پیرمرد را به هشام گزارش دادند، هشام دستور دستگیری او را داد، او گرفتند و بردند و معلوم نشد که کار او به کجا رسید (ظاهرا او را شهید کردند). (244) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم ششم امام سجاد علیه السلام تاکتیک امام باقر (ع) برای حفظ شاگرد ممتازش (جابر یزید جعفی از شاگردان بسیار ممتاز امام باقر (ع) بود که روایت شده 90 هزار حدیث از آن حضرت آموخت و هیجده سال در مدینه در حوزه درس امام باقر (ع) شرکت نمود و بعد با آن حضرت خداحافظی کرد و به سوی کوفه روانه شد (245) طاغوت وقت که در صدد آزار به امام باقر (ع) و شاگردانش بود، در کمین جابر قرار داشت تا او را به قتل برساند، اینک به داستان زیر توجه کنید: ) نعمان بن بشیر می گوید: با جابر جعفی همسفر بودیم، او در مدینه با امام باقر (ع) خداحافظی کرد و شادمان از نزدش بیرون آمد (به سوی عراق حرکت کردیم) تا روز جمعه به چاه (اخیرجه) رسیدیم … هنگامی که نماز ظهر را در آنجا خواندیم، سوار بر شتر حرکت نمودیم، در این هنگام ناگاه مرد بلند قامت گندمگونی نزد جابر آمد و نامه ای به جابر داد، جابر آن را گرفت و بر دیده اش گذارد، در آن نامه نوشته بود: (از جانب محمد بن علی به سوی جابر بن یزید) و در آن نامه جای مهر سیاه و تر وتازه بود، جابر به آن مرد بلند قامت گفت: (چه وقت در نزد امام باقر (ع) بودی؟). او پاسخ داد: همین لحظه! جابر: قبل از نماز یا بعد از نماز؟ مرد بلند قامت: بعد از نماز. (246) جابر به خواندن آن نامه مشغول شد، هر لحظه چهره اش دگرگون می گردید، تا به آخر نامه رسید و نامه را با خود نگهداشت به کوفه رسیدیم، نعمان می گوید: از آن وقتی که جابر نامه را خواند، دیگر او را شادمان ندیدم تا شب به کوفه رسیدیم (معلوم شد که امام باقر (ع) در آن نامه به جابر فرموده: خود را به دیوانگی بزن تا از چنگال طاغوت وقت در امان بمانی). من رفتم و آن شب را خوابیدم و صبح به خاطر احترام جابر، نزد او رفتم، دیدم از جایگاه خود بیرون آمده و به سوی من می آید، اما چند عدد بجول (قاپ) بر گردن خود آویزان نموده و بر یک چوب نی سوار شده و می گوید: (منصور بن جمهور را فرماندهی دیدم که فرمانبر نیست) و اشعار و جمله هایی از این قبیل می خواند، او به من نگاه کرد، من نیز به او نگاه کردم، چیزی به من نگفت، من نیز چیزی به او نگفتم، من وقتی که آن وضع را از او دیدم (دلم به حالش سوخت) و گریه کردم، کودکان و مردم نزد ما آمدند و جابر همراه کودکان حرکت کرد تا به رحبه (میدان کوفه) رفت و همراه کودکان جست و خیز می کرد، مردم می گفتند: (جابر دیوانه شد، جابر دیوانه شد). سوگند به خدا چند روز از این ماجرا نگذشت،که از طرف هشام بن عبدالملک (دهمین خلفه اموی) نامه ای به حاکم کوفه رسید، در آن آمده بود: (وقتی که نامه ام به تو رسید، مردی را که نامش جابر بن یزید است، پیدا کن و گردنش را بزن!). حاکم کوفه نزد جمعی (از کسانی که با جابر رابطه داشتند) آمد و گفت: (در میان شما (جابر بن یزید) کیست؟). حاضران گفتند: خدا کارت را اصلاح کند، جابر مردی دانشمند و محدث بود که پس از انجام حج، دیوانه شد و اکنون در میدان کوفه بر نی سوار می شود و با کودکان بازی می کند. حاکم به میدان رفت از جای بلند به آنجا نگریست، جابر را دید که بر نی سوار شده و با بچه ها بازی می کند، گفت: (خدا را شکر که مرا از کشتن او منصرف نمود). از این جریان چندان نگذشت که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و آنچه جابر در مورد او گفته بود تحقق یافت (واو حاکم گردید). (247) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم ششم امام سجاد علیه السلام نصیحتی از امام باقر (ع) ✅ گروهی از شیعیان، می‌خواستند از حجار به عراق بروند، در مدینه به حضور امام باقر (ع) رسیدند و تقاضا کردند تا آن حضرت، آنها را نصیحت کند، امام باقر (ع) آنها را چنین نصیحت کرد: 1️⃣ باید توانمندان شما به ناتوانان کمک کنند. 2️⃣ باید ثروتمندانتان به مستمندان کمک نمایند. 3️⃣ راز و امر (امامت) ما را آشکار نسازید (چرا که عصر تقیه بود و تشیع در خطر شدید طاغوتهای زمان قرار داشت). 4️⃣ وقتی که حدیثی از ما به شما رسید، توجه و دقت کنید که اگر یک یا دو دلیل از قرآن، برایش جستید، آن را بپذیرید و گرنه نسبت به آن توقف کنید، سپس در فرصت مناسب، از ما بپرسید تا صحت آن بر شما روشن گردد. 5️⃣ بدانید که پاداش روزه‌دار شب‌زنده دار است و کسی که به قائم ما برسد و در رکاب او با دشمن بجنگد و دشمن ما را بکشد، پاداش بیست شهید را دارد و کسی‌که در این مسیر کشته شود، پاداش بیست و پنج، شهید را دارد. (248) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم هشتم امام صادق علیه السلام پیام مهرانگیز امام صادق (ع) برای بخشیدن غلام ✅ رفید فرزند یزید بن عمروبن هبیره (معروف به ابن هبیره) بود، ابن هبیره به خاطر موضوعی، سوگند خورد که غلامش را بکشد. رفید برای حفظ جان خود فرار کرد و به امام صادق (ع) پناهنده شد و جریان را به عرض حضرت رسانید. امام صادق (ع) به رفید فرمود: (نزد ابن هبیره برو و سلام مرا به او برسان و از قول من به او بگو: غلامت رفید را پناه دادم با خشمت به او آسیب نرسان). رفید به امام عرض کرد: (ارباب من از مردم شام است و عقیده باطل دارد) (معتقد به امامت شما نیست تا پیام شما را گوش کند.) امام صادق فرمود: (همانگونه که به تو گفتم، همان را انجام بده). رفید نزد ارباب خود بازگشت و در مسیر راه با مرد عربی ملاقات کرد، مرد عرب گفت: کجا می روی؟ من چهره مردی را که کشته می شود می بینم، آنگاه گفت: دستت را بیرون کن دستم را نشان دادم. مرد عرب گفت: (این دست مردی است که کشته می شود)، سپس گفت پایت را نشان بده. پایم را نشان دادم. مرد عرب گفت: (پای مردی را که کشته میشود می بینم)، سپس گفت: تنت را ببینم، تنم را نشان دادم، وقتی که تنم را دید. گفت: (مردی است که کشته شود)، سپس گفت: زبانت را به من نشان بده. زبانم را نشان دادم، گفت: (برو که هیچ صدمه ای به تو نمی رسد زیرا در زبان تو پیغامی است، اگر آن را به کوههای سخت و زمخت، ابلاغ کنی، آنها پیرو تو گردند). (251) من همچنان به راه ادامه دادم تا نزد اربابم (ابن هبیره)رسیدم، اجازه ورود طلبیدم، وقتی که وارد خانه اش شدم، همین که چشمش به من افتاد گفت: (خیانتکار با پای خود نزدت آمد)، آنگاه فریاد زد: (ای غلام (جلاد) هم اکنون سفره چرمی و شمشیر را بیاور). به فرمان او، شانه و سرم را بستند، جلاد بالای سرم ایستاد، تا گردنم را بزند، به ارباب گفتم: (تو که با زور مرا به اینجا نیاوردی، من با پای خود به اینجا آمدم، من پیغامی دارم، اجازه بده آن را بگویم، سپس هر چه خواستی انجام بده). ارباب گفت: آن پیغام چیست؟ گفتم: (مجلس را خلوت کن تا بگویم)، او حاضران را از آنجا بیرون کرد، گفتم: (جعفر بن محمد (ع) (امام صادق) سلام رسانید و فرمود: (من به غلامت رفیده پناه دادم، با خشم خود به او آسیب نزن). ارباب گفت: تو را به خدا راست می گوئی؟ آیا جعفر بن محمد (ع) به من سلام رسانید؟ من سوگند یاد کردم که راست می گویم. اربابم سه بار گفت: راست می گوئی؟، گفتم: آری. هماندم شانه هایم را گشود و گفت: من به این مقدار کفایت نمی کنم، باید همان رفتاری که من با تو کردم، با من انجام دهی. گفتم، من چنین کاری نمی کنم. اصرار کرد، سرانجام دست و شانه هایش را به سرش بستم و قصاص کردم، سپس دست و شانه اش را باز کردم، به من گفت: (اختیار من با تو است، هر کار می کنی انجام بده) (252) (به این ترتیب پیام امام صادق (ع) اثر گذاشت، نه تنها از مرگ حتمی نجات یافتم، بلکه صاحب‌اختیار اربابم شدم) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/PsveB زندگی‌نامه شهید مصطفی چمران کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا