eitaa logo
دانلود
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم هشتم امام صادق علیه السلام رفتار امام صادق (ع) با زیر دست ✅ روزی امام صادق (ع) یکی از غلامانش را دنبال کاری فرستاد، او دیرکرد، امام (ع) به‌سراغ او رفت، دید در جایی درازکشیده و خوابیده‌است، بالای سرش نشست و بادش می‌زد، تا بیدارشد، آنگاه با کمال ملایمت به غلام فرمود: (فلانی، به خدا تو چنین حقی نداری که هم شب بخوابی و هم روز، بلکه شب از آن خودت است و روزت از برای ما است). (265) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
[In reply to داستان‌های قرآنی و مذهبی] داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع) گفتار پرمحتوای مردی ناشناس کنار خانه علی (ع) ✅ روز شهادت حضرت علی (ع)، سراسر کوفه یک‌پارچه عزا شد، به‌طوری‌که یادآور رحلت رسول اکرم (ص) در مدینه بود، دهشت و اضطراب،مردم را فراگرفت ناگهان دیدند گریان و شتابان درحالی‌که می‌گفت: (انا لله و انا الیه راجعون به پیش آمد، مردم او را نمی‌شناختند (گویا حضرت خضر (ع) بود) و فریاد می‌زد: امروز رشته خلافت نبوت بریده شده، تا به در خانه علی (ع) آمد (با سوز و گداز پر معنی و حماسه‌انگیزی، خطاب به علی (ع) چنین گفت: ) خدایت رحمت کند ای ابوالحسن! تو در گرایش به اسلام، از همه پیش‌روتر و در یقین استوارتر و ترسناک‌تر از همه به خدا، بیش از همه رنج کشیدی و از همه بیشتر از رسول خدا (ص) پاسداری نمودی، امین‌ترین مردم در میان اصحاب و بافضیلت‌تر، از همه بودی، در سابقه از همه سبقت‌گیرنده تر و در درجه از همه بلند مقام تر و نزدیک‌تر از همه به پیامبر (ص) و در خصلت‌های انسانی از همگان به رسول خدا، شبیه‌تر و در پیش‌گاه آن حضرت از همه شریف‌تر و گرامی‌تر بودی. ✳️ خداوند از جانب اسلام و پیامبر (ص) و مسلمین، به تو جزای نیک دهد، آن‌هنگام که اصحاب پیامبر (ص) ناتوان بودند تو توانا بودی، آن هنگام که آنها در جبهه جنگ، خواری و زبونی نشان می‌دادند تو مرد میدان بودی و آن وقت که آنها در جبهه جنگ، خواری و زبونی نشان می‌دادند تو مرد میدان بودی و آن وقت که آنها سستی کردند، تو برپا خاستی، روش رسول خدا (ص) را به طور جدی پی گرفتی، آنگاه که اصحاب پیامبر (ص) به این سو و آن سو رفتند، تو در جاده راست، استوار ماندی و خلیفه راستین بود، هیچ‌گاه ضعف نشان ندادی … 🌺 تو همچون کوه بودی، کوهی ستبر و استوار که در برابر طوفان، نلغزد و چنان بودی که پیامبر (ص) در شأن تو فرمود: (در رفاقت و آنچه دارد، امین‌ترین مردم است) و نیز فرمود: (از لحاظ بدن، ضعیف و در انجام امر خدا نیرومند می‌باشد) … ای کسی که در پرتو وجودت، راه راست روشن شد و مسائل مشکل، آسان گردید و شعله‌های آتش (فتنه‌ها) خاموش شد، اسلام نیرو گرفت و فرمان خدا آشکار گردید، اسلام و مؤمنان از برکت وجود تو، استوار و سربلند و بسیار گسترش یافت. با رفتنت، جانشینانت را در رنج و غمی جانکاه فرو بردی، تو بزرگتر از آن هستی که سوگ فراقت با گریه جبران گردد، مصیبت فراق تو، در آسمان بسیار بزرگ جلوه کرد و در زمین، انسانها را خورد نمود انا لله و انا الیه راجعون، ما تسلیم قضای الهی هستیم، سوگند به خدا، مسلمانان هرگز کسی را از دست ندهند که مانند تو باشد، تو برای مؤمنان، پناه و سنگر و کوهی سربلند و خلل‌ناپذیر و بر کافران شراره خشم بودی، خدا تو را به پیامبرش برساند و ما را در پاداش تو شریک سازد و بعد از تو گمراه نسازد … ). آن مرد ناشناس، همچنان، با سوز دل سخن می‌گفت و در طول گفتار او، همه مردم حاضر، سراپا گوش بودند و سخن او را می‌شنیدند، تا اینکه سخن او تمام شد و سخت گریست، حاضران همه گریستند، سپس او را ندیدید، به جستجویش پرداختند، پیدایش نکردند (210) (شاید خضر بود یا جبرئیل یا فرشته‌ای دیگر، هرکه بود، دردآشنا و رنج‌کشیده بود و خلاء وجود پربار علی (ع) را به‌خوبی احساس کرده‌بود و با تمام وجود دریافته‌بود که دیگر صدای اذان علی (ع) به گوش نمی‌رسد از مناجات او ندائی نمی‌آید و صدای رعدآسای او در میدان جنگ شنیده نمی‌شوند و … ). داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع) اطمینان علی (ع) به امداد غیبی ✅ سعید بن قیس می‌گوید: روزی در میدان جنگ، مردی را دیدم که تنها دو جامه پوشیده‌ببود . بی ‌آنکه زره و لباس جنگ پوشیده باشد) سوار بر اسب به سویش رفتم، دیدم امیرمؤمنان علی (ع) است، پرسیدم: (ای امیرمؤمنان! در چنین منطقه‌ای با این لباس؟!). فرمود: (آری، ای سعید! هیچ بنده‌ای نیست، مگر اینکه از جانب خدا، دو فرشته از او نگهبانی می‌کنند تا از کوهی سقوط نکند و یا به چاهی نیفتد، ولی وقتی که قضای الهی (اجل) فرا رسد، او را نسبت به همه چیز واگذارند). (203) ✅ در روایت دیگر آمده: قنبر غلام علی (ع)، آن حضرت را بسیار دوست داشت، هرگاه علی (ع) بیرون می‌رفت، قنبر نیز با شمشیر، به دنبال علی (ع)، حرکت می‌کرد، شبی علی (ع) بیرون رفت، قنبر را در پشت سرش دید، فرمود: (ای قنبر! تو را چه شده که در این وقت شب به دنبال من می‌آئی؟).‌ قنبر: آمده‌ام تا پشت سرت باشم (و هوای تو را داشته‌باشم). علی: وای بر تو، آیا تو مرا از اهل آسمان، حفظ می‌کنی، یا از اهل زمین؟ قنبر: نه، از اهل زمین، تو را حفظ می‌کنم. علی: اهل زمین جز به اذان خدا از آسمان، نمی‌توانند به من کاری کنند، برگرد، آنگاه قنبر بازگشت. (204) این دو حکایت، بیانگر شجاعت و اطمینان علی (ع) به امداد الهی و مقدرات خداوند است و از قوت قلب و قوت اعتقاد آن حضرت، حکایت می‌کند. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع) معجزه‌ای از حضرت علی (ع) ✅ امیرمؤمنان علی (ع) چند دائی در قبیله بنی مخزوم داشت، جوانی از آن قبیله نزد امام علی (ع) آمد و عرض کرد: (دائی جان برادرم از دنیا رفت و من در مرگ او بسیار ناراحت و غمگینم). امام علی فرمود: آیا می‌خواهی او را ببینی؟ او گفت: آری. امام علی فرمود: (قبرش را به من نشان بده). آنگاه علی (ع) با آن شخص بیرون آمد، درحالی‌که آن حضرت پارچه برد پیامبر (ص) را به کمر بسته بود، وقتی که به کنار قبر رسید، لب‌هایش به‌هم می‌خورد، با پای خود به قبر او زد، او از قبر بیرون آمد درحالی‌که به زبان عجمی، سخن می‌گفت. حضرت علی (ع) به او فرمود: (مگر وقتی که تو ازدنیارفتی، عرب نبودی؟) او عرض کرد: (چرا، ولی ما به روش فلان و فلان مردیم، از این رو زبانمان تغییر کرد!). (202) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع) راست‌گوئی و امانت‌داری علی (ع) ✅ ابوکهمس می‌گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: (عبدالله بن ابی یعفور، به شما سلام رسانید). امام: بر تو و بر او سلام باد، وقتی که نزد عبدالله رفتی، به او سلام برسان و به او بگو: (جعفر بن محمد (ع) می‌گوید؛ درست بیندیش که به‌خاطر چه عاملی، علی (ع) در پیشگاه رسول خدا (ع) به آن مقام عالی رسید، همان عامل را پیشه خود ساز، همانا علی (ع) به خاطر دو خصلت (راست‌گوئی و امانت‌داری)، در پیشگاه رسول خدا (ص) به آن مقام عالی، نائل آمد. (201) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع) امام علی (ع) پدر یتیمان ✅ عصر خلافت امام علی (ع) بود و آن حضرت در کوفه بود، مردی (ایرانی) از همدان و حلوان (شهری نزدیک بغداد) مقداری عسل و انجیر برای حضرت علی (ع) آورد. امام علی (ع) همان‌دم رؤسای اصحابش را طلبید و به آنها فرمود: (کودکان یتیم را حاضر نمایند). آنها کودکان یتیم را حاضر نمودند، آن حضرت سرمشک‌های عسل را در اختیار آنها قرار داد تا از عسل بخورند. سپس آن عسل را در میان ظرف‌ها ریخت و بین مردم تقسیم نمود. شخصی پرسید: (ای امیرمؤمنان! چرا باید یتیمان سرمشک‌ها را بخورند نه دیگران؟). امام علی (ع) در پاسخ فرمود: (ان الامام ابوالیتامی وانما العقتهم برعایه الاباء) : (همانا امام، پدر یتیمان است و من به حساب پدرها (و به‌خاطر آنکه نسبت به آنها پدری کرده‌باشم) خوردن آنها را به آن کودکان یتیم واگذار کردم). (200) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
25.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://www.aparat.com/v/SH0u5 داستانی زیبا از عدالت حضرت علی علیه السلام برگرفته از کتاب داستان راستان داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm کانال کودکان (و نوجوانان) علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم سوم: امیرمؤمنان علی(ع) مسلمان شدن یهودی، به‌دست علی (ع) ✅ عصر خلافت امام علی (ع) بود، آن حضرت در یکی از سفرها، از فاصله دور به طرف کوفه می‌آمد، یکی از یهودیان (یا مسجد) نیز در همان راه حرکت می کرد و به سوی اطراف کوفه می رفت، آن کافر به علی (ع) رسید (ولی علی (ع) را نمی‌شناخت) و باهم به سفر خود ادامه دادند، تا بر سر دوراهی رسیدند که یکی راه کوفه بود و دیگری راه اطراف کوفه بود. ⭕️ یهود دید که علی (ع) به راه کوفه نرفت، بلکه در همان راه که خودش حرکت می‌کرد، حرکت کرد، یهودی از علی (ع) پرسید: مگر نگفتی که من عازم کوفه هستم؟ امام علی: آری گفتم. یهودی: (پس چرا به راه کوفه نرفتی و در این راه با من می‌آئی، با اینکه راه کوفه را می‌دانی؟). 🌹 امام علی: این، برای نیکو پایان دادن به رفاقت است، چرا که هر انسان رفیق راهش را، هنگام جدائی، تا چند قدم، بدرقه می‌کند، که پیامبر ما این گونه به ما دستور داده‌است. یهودی: به‌راستی پیامبر شما، این‌گونه دستور داده‌است؟ امام علی: آری. یهودی: پس مسلما هرکس از پیامبر شما پیروی کرده، به‌خاطر این کارهای بزرگوارانه و این خصلت نیکو بوده که از او دیده‌است. 💗 (در همین هنگام که نور درخشان اسلام بر قلب یهودی تابیده بود، گفت: ) (من تو را گواه می‌گیرم که بر دین تو هستم و دین تو را پذیرفتم)، یهودی همراه امام علی (ع) به سوی کوفه آمد، در کوفه آن حضرت را شناخت که خلیفه مسلمانان و امیرمؤمنان است، اسلام را پذیرفت و رسما مسلمان شد. (193) https://eitaa.com/besharat_ir