✅ دیباج سیام
«پدر»؛ پایداری، درایت و رأفت
تمام این سه ویژگی در وجود پدر امت فراهم آمده است.
-«پایداری» بر اصول و باورهای بنیادی
-«درایت» و آیندهنگری در تربیت نسلی سالم و پویا
-«رأفت» و رحمت که همچون شیرازهای، صلابتِ پایداری و بردباری و زمانشناسی نهفته در درایت را به هم پیوند میزند.
امروز که توئیت این خانم دکتر عراقی در مقایسه فرهنگ منحط موجود در برخی جوامع اهل سنت با فرهنگ توحیدی حاکم بر فضای «ایران جان» را دیدم، دلم لرزید. لرزید از آن جهت که بسیاری از ما نمیدانیم کجای جهان ایستادهایم. ایستادن که نه، بلکه پویایی و حرکت به سمت قلهها. و همه اینها را به برکت قرآن کریم و آموزههای مشعشع اهل بیت علیهم اسلام داریم. تربیت نسلی اینچنین، بزرگترین نیرو برای تحقق «تمدن نوین اسلامی» است.
عربستان، امارات و برخی دیگر از کشورهای با حاکمیت سنی، گوی سبقت را حتی از خود طرفداران «تمدن غربی» رو به انحطاط ربودهاند و با قطار از همگسسته آن تمدن کذایی، به قعر دره نابودی رهسپارند، اما شیعه و بهویژه شیعهای که باورهای اعتقادیاش با فرهنگ آریاییاش آمیخته است، بیدارتر و هوشیارتر و امیدوارتر از همیشه، کاروان این تمدن نوین را به سرمنزل مقصود خواهد رساند.
#پدر
#تمدن_نوین_اسلامی
@Deebaj
33.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅از سخن دیگران
🔶پدرم را خدا بیامرزد ....
پدرم را خدا بیامرزد
مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را
کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغالها در کوه
عصرها رو سفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره
او که خود قلهای فروتن بود
پا به پای زغالها میسوخت
سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود
کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد
از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش یکی دو تا که نبود
دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوههای پابرجا
از درون مخوف تونلها
هفتخوان را گذشت و نان آورد
پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته
از سرازیر ریل خارج شد
بیخبر رفت او که چندی بود
در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران
مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد
کارگر بود، اهل معدن بود
✍🏻 موسی عصمتی
#معدن
#طبس
#شعر
#پدر
#کارگر
@Deebaj
3.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅دیباج ۲۴۲
🔶تلخیِ شیرینِ بازگشت!
📌گاهی دل، بیهوا به گذشته پر میکشد؛ نه از سر عادت، بلکه چون زخمی که هنوز میتپد. کاواباتا مینویسد: «یادآوری چیزی که دیگر وجود ندارد، دردیست همراه با آرامش.» و چه شیرینتلخ است این درد...
در لحظهای، با دیدن چهرهای، شنیدن آوایی، بویی آشنا، چیزی از درونمان بیرون کشیده میشود؛ چیزی که فکر میکردیم سالها پیش مرده است. آناتای بودایی، یوگانِ ژاپنی یا اشتیاقِ سعدی، فرقی ندارد چه نامش بگذاریم. همهشان حکایت از پرواز جان ما دارند میان دو جهان: جهانی بیرون از ما که ناپایدار است و جهانی درون ما که پابرجا مانده.
انگار گذشته، هرگز نمیگذرد؛ در ما میماند، آرام و بیصدا، تا روزی در آینه نگاهی یا نغمهای، دوباره زنده شود. در آن لحظه، زمان از خط بیرون میجهد، دایره میشود، و ما به جای آغاز، به حس بازمیگردیم.
و در آن اشتیاقِ زندهشده، درد هست، آرامش هست، و زیباییای که فقط از دل ناپایداری برمیخیزد.
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم…گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
#گذشته
#خاطره
#سعدی
#پدر
@Deebaj