32.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | گفتگو با رزمنده جانباز، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس ، #حمید_داود_آبادی
▫️برنامه: #بدون_تعارف - اخبار 30-20 - شبکه دو (در شب یلدا)
🔹او در این مصاحبه کوتاه اعلام کرد که #حاج_احمد_متوسلیان در همان درگیری اول توسط #روبرت_مارون_حاتم معروف به «کبری» به شهادت رسیده است
🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
🌗 شب #عملیات_مسلم_ابن_عقیل در #سومار 🌼🌿 سخنرانی آیت الله #حائری_شیرازی در جمع رزمندگان اسلام : 🌸🍀
آیتالله #حائری_شیرازی : عاشورای حسینی الگوی جنگ8ساله مابود. امام اینجنگ را نعمت خدا عنوان فرمود.
جنگ معرّف ما درعالم شد. همان غبارزدایی که عاشورا از درخشش نور اهل بیت کرد، جنگ ما هم با انقلابکرد
💠خاطره حاج #قاسم_سلیمانی، از شهید #احمد_کاظمی
🌸 هیچ جلسهای، هیچ خلوتی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت كه او یاد باكری و خرازی و همت و این شهدا را نكند.
☘ هیچ نمازی ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند و پیوسته این ذكر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی» وِرد زبان احمد بود و بعد گریه میكرد.
🌼 از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد، اما آن چیزی كه بچههای جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود.
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 ماجرای اسیر ایرانی که برای صدام دعا کرد !!
➖ قبل از ظهر وقتی از آسایشگاه خارج شدم که وضو بگیرم، علی اصغر صدایم زد و گفت:
– سید! وایسا.
برگشتم ببینم چه کارم دارد که گفت:
– تورو خدا رفتی تو حال… بعد مکث کوتاهی کرد و ادامه داد: درو ببند!
خیال کردم میخواهد بگوید: تورو خدا رفتی تو حال، ما رو هم از دعای خیرت فراموش نکن. روز قبل به من گفت: الهی دستت بشکنه. گفتم: چرا دست من بشکنه؟ گفت: بگو چی رو بشکنه؟ گفتم: خوب چی رو بشکنه؟ جواب داد:
– گردن صدام رو!
بعد از ظهر قرار بود علی اصغر را به اردوگاه ببرند. دلم برای شوخیهایش تنگ میشد. در بیمارستان به خاطر وضعت خاص جسمی و روحی بچهها بیشتر از همیشه شوخی میکرد. توی کمپ ندیده بودم این طوری شوخی کند و بچهها را بخنداند. شوخیهای علی اصغر خنده را بر لبان اسرای مریضی که در بدترین وضعیت ممکن بودند، مینشاند.
وقتی از آسایشگاه خارج شد، مقداری باند و کپسول آنتیبیوتیک همراهش به اردوگاه برد. وقتی میخواست برود، به دکتر قادر گفت: دکتر! میخوام برای سلامتی صدام دعا کنم. وقتی حسین مروانی مترجم عربزبان ایرانی این جمله را برای دکتر ترجمه کرد، دکتر قادر باورش شد و لبخند رضایت بخشی زد.
میدانستم علی اصغر طبق معمول قصد دارد حرف قشنگی بزند.
دکتر قادر به علی گفت: تو حالا آدم شدی!
علی اصغر حالِ دعا به خود گرفت و گفت:
– خداوندا صدام و دوستان صدام را با یزید و معاویه، ما رو هم با حسین بن علی(ع) محشور کن!
بچهها همه آمین گفتند! دکتر قادر به محض شنیدن نام یزید و امام حسین(ع) فهمید علی اصغر به جای دعا، نفرین کرده. جلو آمد و با لگد به کمر علی اصغر کوبید. علی اصغر به دکتر قادر گفت:
– اگر یزید و معاویه خوبن چرا از محشور شدن با اونا ناراحت میشید، اگه امام حسین (ع) خوبه، چرا بهش متوسل نمیشید ، شما هم خدا رو میخوایید هم خرما رو. با امام حسین (ع) دشمنی میکنید، اما دلتون میخواد فردای قیامت با او محشور بشید، از یزید و معاویه خوشتون میآد، دلتون نمیخواد باهاشون محشور بشید؛ شما دیگه چه مردم عجیبی هستید!
حال و احوال و نگاه دکتر قادر دیدنی بود!
┄──┄──┄──ا
برگرفته از کتاب: «پایی که جا ماند»، مجموعه یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی پور که در زمان اسارت، بر روی زرورق سیگار نوشته و درعصای خود مخفی کرده است.
نوجوان واحد تخریب تيپ ٤٨ فتح که درنبردبا ارتشصدام، درجزیره مجنون مجروح شدوبه اسارت آنان درآمد.
🆔 @Defa_Moqaddas
┄──┄──┄──ا
📽 این فیلم، نوحهخوانی زیبای ناصر حسینی پور را نشان میدهد که به سبک #صادق_آهنگران در بین رزمندههای جبهه خوانده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | مدیحهسرایی رزمندۀ نوجوان ،سیدناصر حسینی - در جبهه
🌴 #عملیات_کربلای_5 - #سال_65
⏳ دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدار جانباز و آزاده سرفراز سیدناصر حسینیپور با رهبر انقلاب
او خاطرات روزانه خودرا در دوران اسارت مخفیانه ثبت مینمودو حالا به صورت کتاب درآمده است:"پایی که جا ماند"
که موردتقدیر وستایشرهبرقرارگرفت
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم دیده نشده از مصاحبه #حاج_احمد_متوسلیان و صحبت های او درباره جریانات سیاسی در کردستان (قبل و بعد از انقلاب اسلامی)
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی زیبا و دیدنی از شهید حسین #خرازی
🌸🌼☘ فرمانده دلاور لشگر مقدس امام حسین(ع)
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
خاطرات شهید خرازی - 1.mp3
219.1K
📢صوت| #خاطرهای از شهید حسین #خرازی
🌸🌼🍀 فرمانده دلاور لشگر مقدس امام حسین(ع)
➖ بخش اول
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 #تمام_دارايى_فرمانده!
🔹روزهای آخر، رفتارش خیلی فرق کرده بود. کارهای عجیب و غریبی می کرد. غمگین و بیقرار بود. زمین با همه وسعتش برای حاجی تنگ می نمود. یک روز بی مقدمه وارد آسایشگاه شد و رفت سراغ کمد شخصی اش.
🔸....به آرامی در کمد را باز کرد. تمام وسایلش را چید روی زمین و گفت: بچه ها ! هر کس هر چه می خواهد بردارد برای یادگاری! گرمکن ورزشی، ساعت مچی، تقویم ، انگشتر عقیق ، مهر و سجاده کوچک، تمام دارائی حاجی بود. بچه ها با دیدن این صحنه بغض کردند و....
▪️او كه چمدانی پر از شکوفه های یاس تقوا همراه داشت و برای ملاقات و ضیافت با شکوه عشق لحظه شماری می کرد، عاقبت در شلمچه کارت سبز دعوت در میهمانی کروبیان را دریافت کرد. و در اول دی ماه ١٣٦٥ در عملیات کربلای ٥ در منطقه شلمچه در حالی که برای شرکت در جلسه عازم پشت جبهه بود، تذکره عبور و معراج به عالم ملکوت را گرفت و از شرکت در جلسه زمینیان باز ماند و بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.
🌹خاطره اى از فرمانده شهيد يدالله كلهر
🆔 @Defa_Moqaddas
عمليات شده بود و در حين عمليات "سيد مير رضي " شهيد شده بودو
یدالله كلهر كه با او بسيار صميمي بود، از شدت ناراحتي و غم از دست دادن نزديكترين يارش ، در خط مقدم ، داخل نفربر نشسته بود و گريه مي كرد . يكي از دوستان مي گفت: هر چه تلاش كرديم او را آرام كنيم ، نتوانستيم .
تصميم گرفتيم تنهايش بگذاريم . بلكه آرام شود . ولي هر چه سعي كرديم آرام نمي گرفت .
حاج آقا ميثمي آمد و احوال او را ديد . داخل نفربر شد و در گوش كلهر چيزي گفت .
شهيد كلهر كه تا آن لحظه با شدت گريه مي كرد ، ناگهان آرام شد .
سر بلند كرد و لبخند زد . شهید ميثمي رفت.
از كلهر پرسيديم چه شد كه اين طور آرام شدي ؟
گفت : حاج آقا ميثمي همان حرفي را به من زد كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به حضرت زهرا سلام الله عليها گفته بود .
گفت : " تو اولين كسي هستي كه به مير رضي ملحق مي شوي "
باورمان نمي شد اما زمان طولاني لازم نبود تا ببينيم كه اين حرف تا چه حد حقيقت داشته است . حاج يدالله كلهر در ادامه عمليات ، اولين نفر از مسئولين بود كه به شهادت رسيد .
🆔 @Defa_Moqaddas
📝 بخشی وصیت نامه شهید کلهر:
خدایا! شاهد باش که از تمام مظاهر مادی دنیا برهیم تا بیشتر به تو نزدیک شویم و به تو بپیوندیم .
خدایا! شاهد باش به عشق تو به مسیر تو حرکت کردیم و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار داریم.
خدایا! من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شدهام و خواسته باشم خود را از دست این سختیها و ناملایمات دنیوی خلاص کنم، بلکه میخواهم شهید شوم تا اگر زندهام موجودی نباشم که سبب جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران کند و نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند.
می خواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان حسین (ع) گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بوده ام. خدایا شاهد باش که از تمام مظاهر مادی دنیا برهیم تا بیشتر به تو نزدیک شویم و به تو بپیوندیم...
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 موتورسیکلتی میان انبوه دشمن
🔹 #عملیات_والفجر_مقدماتی در زمستان سال ۱۳۶۱ در منطقه جنوب انجام گرفت. شهید #شاهمرادی تا آخرین لحظه عبور سفارش بسیجیها را به فرماندهان کرد .
از آن پس نیز با بیسیم سفارش میکرد . صبح ساعت ۶ گروهی از نیروها به محاصره دشمن افتادند و هدایت با بیسیم و پیک کارگر نیفتاد.
🔸 همه قطع امید کرده روحیهها تنزل کرده بود، ناگهان نیروهای محاصرهشده دیدند یک موتورسیکلتسوار از میان انبوه نیروهای دشمن به سرعت به سمت آنان میآید. وقتی موتور رسید دیدند شاهمرادی است.
▪️ بسیجیها با دیدن این فرمانده شجاع و دلسوز که شخصاً به یاری آنان آمده بود ناگهان به وجد آمدند و روحیهشان چند برابر شد. با کمک او با یک یورش، حلقه محاصره شکسته شد و رزمندگان نجات یافتند. وقتی به عقب میآمدند خود شاهمرادی یکی یکی نیروها را از مَعبر میدان مین رد میکرد تا خدای نکرده آسیبی نبینند.
🆔 @Defa_Moqaddas
😊 #شوخ_طبعی | #زمان_جنگ
😂 خر روشن شد😂
🌸 سال ۱۳۵۹ دستهای از سپاه زرین شهر اصفهان به فرماندهی شهید محمدعلی #شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت میکردیم.
🍀 روزی برای انجام مأموریت با یک ماشین سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم، حین عبور از رودخانه، آب به سر شمعهای ماشین نفوذ کرد و موجب خاموش شدن ماشین شد.
🌼 شاهمرادی به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواشتر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!
🌿 بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمرادی بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر...😐 کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده!
🌾 بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو..... خر روشن شد...... 😂😂😂
🆔 @Defa_Moqaddas
🎼 #آواز_قورباغه_ها !!😊
🔹شهید حمزه بابایی همراه عده ای از رزمنده ها به منطقه عملیاتی بدر رفته بودند، نمی دانستند منطقه خودی است یا تحت تصرف دشمن. پس از مدتی جست و جو به نتیجه ای نرسیدند. کم کم بچه ها روحیه شان را نیز از دست داده بودند.
🔸"بابایی" که استاد تقویت روحیه بود به شوخی رو به بچه ها کرد و گفت: برای این کار یک راه خیلی خوب پیدا کردم! همه خوشحال گرد او جمع شدند و سئوال کردند: هان بگو از کجا می شود فهمید وضعیت منطقه را؟ زود بگو!
▫️او در حالی که می خندید گفت: از قورباغه ها!
🎼 اگر آواز آنها در دستگاه، شور باشد یعنی «قور قور» بکنند منطقه خودی است!
🎶 ...و اگر در دستگاه ابوعطا بخوانند و «القور القور» بکنند، منطقه در تصرف عراقی هاست!!
😊....پس از شنیدن این شوخی، خنده روی لب های بچه ها نشست و روحیه مضاعف پیدا کرده و شروع کردند به جست و جو برای یافتن نیرو های خودی
🆔 @Defa_Moqaddas