eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
838 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 تبادل👇👇👇
هدایت شده از یاد ایام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور رئیسی در بین زاغه نشینان منطقه مرادآباد چابهار ( سیستان و بلوچستان) ♦️خب الحمدلله‌ از رئیس‌جمهور ی که در معرض زخم بستر گرفتن بود، به رئیس جمهوری رسیدیم که سندروم پای بیقرار داره👏 💠 حاجی لااقل یه کم صبر می‌کردی اون بنده خدا کمتر خجالت بکشه! @yade_ayyam ✅ کانال:
از باده سرخ عاشقی سرمستیم از روز ازل به یار پیمان بستیم در راه خدا به خاک و خون می غلتیم زیرا همه انصار حسینی هستیم نشسته از راست : 1-🌷شهید محمود خاکسار (فتح المبین) 2-آقای اکبر خاکزاد 3-🌷شهید سعید مکانیکی (مطلع الفجر) 4-🌷شهید محمد محسن پور ( ترور شهری، ) ردیف بالا از راست : 5-آقای اسماعیل صادقی 6-🌷زنده یاد جانباز عزیزالله زارع 7-🌷شهید سید حسن سیدعشقیان (فتح المبین) 8-آقای مهدی یزدانفر این عکس در سال1359در محوطه سابق سپاه محله بیژن حاجی شهرستان بابل گرفته شده است.
نپندار ... که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده‌اند و لاغیر ؛ صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است البیضا عراق سال ۱۹۸۵-۱۳٦٤ عکاس : ژان پاولوفسکی
سردار حاج عباس سرخیلی فرمانده پرافتخار دوران دفاع مقدس از بنیانگذاران و فرماندهان تیپ‌زرهی۷۲محرم آبادان
📊 🗓 ۱۱ شهریور ۱۳۶۰ عملیات شهیدان رجایی و باهنر
سردار شهید کمیل ایمانی فرمانده گردان تخریب لشکر 25 کربلا تولد : 1345/6/10 شهادت : 1367/4/19 ▫️▪️▫️▪️▫️▪️ امت بزرگوار نکند با مصائب و مشلاتی که در اینده برای دین خدا پیش می آید از انقلاب و رهبری آن کناره جوئید. حق رهبری این حرکت عظیم آنست که خودمان را عاقبت فدای خط ولایت که یقیناً الهام گرفته از ولایت و امامت و نبوّت است کنیم. آنانکه ما را از مصیبتها و معصیتها بسوی سعادتها رهنمون کردند رهبری خردمندانه مردی بزرگ بوده و حال آن که باید در اهداف طرح ریزی شده در راستای پیشبرد انقلاب حامی و حافظ و یاور و رهبر باشد، امّت است. 🌷شهید کمیل ایمانی🌷
دفاع مقدس
سردار شهید کمیل ایمانی فرمانده گردان تخریب لشکر 25 کربلا تولد : 1345/6/10 شهادت : 1367/4/19 ▫️▪
📜فرازی از وصیتنامه *مناجات نامه* شهید کمیل ایمانی🍀🌷 🌹خداوندا! بنده ضعیف تو کمیل (و کان النسان ضعیفاً)وصیت خویش را که ره آورد حیاتش می باشد با نظارت رب الارباب عرضه می دارد باشد که قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوبا! آنچه که سبب پیوندم با آئین عزت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگی دانستم رفتار و کردار ائمه در قالب نوری بود که بر قلبم تابیده و آنچه که سبب انتخاب مرگ خونینم شد. اثرات حذف سید جهاد و شهادت اباعبدالله الحسین است. وصیتم، وصیت مظلوم تاریخ، دلسوز محرومان، عارف بالله، امیرالمؤمنین علی(ع) هست که در لحظات آخر عمر شریفشان به امت اسلام ارزانی داشتند. اَلا ای مردم! در این دنیا پر پیچ وخم آنچه که باعث نجات من و شماست و آنچه که ما را از سقوط از خوی حیوانیت رهائی می بخشد، تقوای الهیست. 🌷و چه خوب است که همه به تکالیفمان عمل کنیم، تکالیفمان عبودیت حق تعالی که غایت آفرینش انسان هست می باشد نه اینکه به تجملات زندگی، کسب مقام و منصب، طرح نیست مشغول باشیم و از نصرت و رهبری مولا بی بهره بشویم. و چه خوب است که حق خالقمان را ادا کنیم که جهد به گفته قرآن یکی از آنهاست (وَ جاهِدُوا فِی اللهِ حَقَّ جِهادِه) ((حج آیه 78)). سعی کنید کارهایتان در جهت کسب رضایت حق تعالی باشد و تلاش ما بر این اساس پایه ریز شود که حراست از حریم دین خدا را بر حریم زندگی مقدم بدانیم و بدانید که با حفظ و مصون بودن اسلام حیات در سایه آن آسایش می یابد و چه خوب است که حرکت ما در راستای به کمال رسیدنمان باشد و این زهد و پارسائی است که لباس عزت بر قامت رعنای انسان می پوشاند پس خودمان را به رودخانه معنویت که از قلل انسانیت و عروج انسانهای عارف سرچشمه می گیرد پیوند دهیم تا به دریای عظیم و مواج اسلام برسیم و بهترین بندگان خدا شویم ((ان اکرمکم عندالله اتقبکم)). 🌹امت بزرگوار و مقاوم! نکند با مصائب و مشکلاتی که در اینده برای دین خدا پیش می آید (رویاروئی مستقیم با صف متمرکز –شهادتها و کمبود امکانات، هجرت از موطن) از انقلاب و رهبری آن کناره جوید حق رهبری این حرکت عظیم آنستکه خودمان را عاقبتاً فدای خط ولایت که یقیناً الهام گرفته از ولایت و امامت و نبوت است کنیم. آنکه ما را از مصیبتها و معصیتها بسوی سعادتها رهنمون کرد رهبری خردمندانه مردی بزرگ بوده و حال آنکه باید در مصائب و اهداف طرح ریزی شده در راستای پیشبرد انقلاب حامی و حافظ و یاور رهبر باشد امت است. مردم دلسوخته و دلسوز! تلاش اجتماعی و فردی شما چنگ زدن به حبل الله و وفاداری ماندن به خدمتگزاران صدیق و محبت بین خودتان باشد که وحدت کلمه را تشکیل می دهد و باعث تشکیل صف آهنین در برابر کنار می شود و در این صورت محبوب حق تعالی می شوید (ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیاناً مرصوص) 🌷و لازمه این حرکتها این است که قناعت و چشم پوشی از مادیات توکل به خدا و ترد کفار از جامعه رعایت شود. خداوندا! به امت ما قوت عنایت فرما تا با عمل به مسائل گفته شده و سحه صدر حکومت نو پای اسلامی را در همه ابعاد به کمال برسانید.خداوندا! شیعیان ائمه ما را از شرک کافر و ابلیس که دنیا یکی از وسیله شیطانی در جهت فریب آنهاست در امان بدار. خداوندا به همه ملت ما صبر در برابر مشکلات عنایت فرما و همه ما را قرین و مجری احکام الهی در جهت پیشرفت جامعه گردان. 🕌🌹خداوندا! امام ما را در جهت رهبری این انقلاب عظیم حافظ باش. خداوندا! به ستارگان مظلوم جبهه های ایران پیروزی عنایت فرما. خداوندا! آتش را در برابر ابراهیم گلستان کردی گلستان این آتش برافروخته از طرف دشمن را به عاشقانت کرامت کن. به امید زیارت کربلای امام حسین(ع) به امید پیروزی نهائی اسلام بر صف متمرکز 1366/12/7والسلام
📸 تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی در زمان دفاع مقدس
دوران جنگ کردستان نشسته ازچپ شهید حسین اصفهانی (ازشهدای ترور)و ایستاده ازچپ مرحوم رضا صدیقی ،مریوان سال 1358 به همراه مبارزین کرد
📊 🗓 ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ شهید محمود کاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چند روز مانده به عملیات ۲ و شهادت آقا که سند آورده اند تا فرمانده افسانه ایی سپاه اسلام با امضا خود متبرک کند و جواز احداث آشپزخانه را فرموده و کلنگ احداثش را بر زمین بزند. فیلم را از گرفتند در حالیکه او حتی نیم نگاهی هم به دوربین نمیکند عملیات در ابتدای کار و با شهادت شهیدکاوه به پایان رسید و خبر شهادت او کافی بود تا تمام یگان های سپاه در همه محورها عقب نشینی کنند تا معلوم شود نام محمودکاوه یعنی ارتش تکنفره و حتی پیکر پاکش هم روی قله رها ماند تا یک روز بعد سردارصلاحی که خود در همان زمان شهادت محمود کاوه تیر خورده بود و بیهوش میشود و در پی پیکر فرمانده خود به تکاپو افتاده و دوستان رفقا در عملیاتی شهادت طلبانه پیکر پاک سردار رشید اسلام را از بلندای قله ۲۵۱۹ پایین میآورند
دفترچه گناهان یک شهید 16 ساله !!! در تفحص شهدا ، دفترچه یک شه ید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد. گناهان یک هفته او اینها بود : شنبه : بدون وضو خوابیدم . یکشنبه : خنده بلند در جمع . دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم . سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم . چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت . پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم . جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات . راوی که یکی از بچه های تفحص شه دا بوده می نویسد : دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... ما چی؟؟؟؟؟؟ کجای کاریم؟؟؟!!!!حرفامون شده رساله توجیه المسائل!! ۱_غیبت...تو روشم میگم ۲_تهمت...همه میگن ۳_دروغ...مصلحتی ۴_رشوه...شیرینی ۵_ماهواره...شبکه های علمی ۶_مال حرام ...پیش سه هزار میلیارد هیچه! ۷_ربا...همه میخورن دیگه ۸_نگاه به نامحرم...یه نظر حلاله ۹_موسیقی حرام....ارامش بخش ۱۰_مجلس حرام... یه شب که هزار شب نمیشه ۱۱_بخل...اگه خدا میخواست بهش میداد
11 شهریور 1360
💠برادرا نماز، نماز! ✍️ستون گردان حبیب، لحظه به لحظه به ارتفاعات علی گره زد نزدیک و نزدیک تر می شد. برادر محسن هم چنان که پیشاپیش ستون حرکت می کرد، با رسیدن نیروها به بالای تپه ای کوچک، ناگهان متوقف شد. نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد:”نماز، نماز! برادرها، نماز را فراموش نکنید.” با این نهیب ، ستون حبیب می رفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد :”نایستید، بدوید! نماز را بدورو می خوانیم. هرکس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند، نماز را بدورو بخوانید.” یک لحظه خم شدم، دست بر خاک زدم و تیمم کردم. همان طور که داشتم جلو می رفتم ، مشغول به نماز شدم: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین ... عجب نمازی بود! به راستی نجوای عشق بود. زبان ها ذکر می گفتند و بدن ها هر یک به گونه ای در جنبش و جوشش بودند. لحظه ای بی اختیار از صدای صفیر گلوله ی خمپاره بر زمین می افتادیم. لحظه ای دیگر باز بی اختیار، با شنیدن صدای موشک های زمانی آر.پی.جی دشمن که بالای سرمان منفجر می شد، می نشستیم؛ ولی هم نماز می خواندیم و هم حرکت ستون کماکان به سوی موضع توپخانه ادامه داشت. تمام بچه ها در همان حالت پیشروی، نماز صبح شان را خواندند و در نمازشان خدارا به یاری طلبیدند.
🇮🇷 به یادِ "شهید ناصر اربابیان" جانشین گردان تخریب لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا علیه السلام از شاگردان حاج عبدالله نوریان عارف بزرگ گردان تخریب لشگر ده 🔹جمله عرفانی شهید اربابیان که بر روی سنگ مزارش نوشته اند: « هیچ بدنی در مقابل آنچه روح، اراده آن را می کند، ناتوان نیست به امید اینکه در تمام احوال مراقبت از نماز خود بکنیم الحقیر ناصر اربابیان » مزار باصفای شهید ناصر اربابیان در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۲۹، ردیف ۱۸، شماره ۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد فرماندهان و سرداران شهید لشکر ده سیدالشهداء علیه السلام
❣️ دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود. اگر امروز به‌ انقلاب‌ ما خدشه‌ وارد شود بدانید که‌ به‌ مسلمانهای‌ جهان‌خدشه‌ وارد شده‌ است‌ و اگر به‌ انقلاب‌ ما رونق‌ داده‌ شود آنها پیروز شده‌اند. ولادت : ۱۳۴۰ شهادت: شهریور ۱۳۶۵ عملیات : والفجر ۲
دفاع مقدس
#وصیت_شهید❣️ دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی
دستی که طعم سینه زدن را چشیده است بر دوشِ صاحبش ، پَر پرواز می‌شود ... ۱۱ شهریور سالروز شهادت فرمانده‌ای که توسل را فراموش نمی‌کرد! می‌گفت : اگه توسل نکنیم ؛ به هیچ‌ جا نمی‌رسیم ...
یادگار دوست! من دوستی داشتم،درچشمانش ذکرخدا میگفتم. من دوستی داشتم،بالبخندش خدارا نشانم میداد. من دوستی داشتم،مرا بیشتر ازخودم دوست داشت. من دوستی داشتم،خدارا بیشتر ازمن دوست داشت. من دوستی داشتم،من را فقط برای خدا دوست داشت. من دوستی داشتم،اشک زلال چشمانش را میچشیدم. من دوستی داشتم،رفت برای من نان بیاورد،شهیدشد. من دوستی داشتم،جلوی چشمانم سوخت تا ذوب شد. من دوستی داشتم،در سه راه مرگ،زیرلبان من جان داد. من دوستی داشتم،"الم یعلم بان الله یری"را به من آموخت. من دوستی داشتم،معصومانه درچشمان من خیره شد و جان داد. من دوستی داشتم،باصدای اذان،اشک ازدیدگانش جاری میشد. من دوستی داشتم،گناه هم میکرد،به دست منافقین،بیگناه شهید شد. من دوستی داشتم،خیلی گناه میکرد،جبهه آمد خوب شد ودیگر برنگشت. من دوستی داشتم،نمازشب رایادش دادم،امروز پشت سر خود خدا سجده میکند. من دوستی داشتم،قرآن خواندن رایادش دادم،به آن عمل کرد ورفت پیش صاحب قرآن. من دوستی دارم،بی حجابی زن را ازبی غیرتی شوهرش میدانست، امروز خیلی بی غیرت است! من دوستی دارم،میگفت:"اگر روزی،به هردلیلی،نظام جمهوری اسلامی مرا شلاق بزند،بر آن شلاق بوسه خواهم زد".به جرم جاسوسی دستگیر شد. من دوستی دارم،به بهای عربده کشی و قمه کشی درجمع دانشجویان،ماشین شاسی بلند زیرپایش است. من دوستی دارم،به همه گیر میداد وهمه را بد میدانست، امروز به دامن غرب گریخت. من دوستی دارم،نماینده مجلس بود،هرچه گفتمش نپذیرفت،به آمریکا پناهنده شد. من دوستی دارم،باهم جبهه بودیم،ملبس که شد فاسدشد. من دوستی دارم،باهم در سه راه مرگ شلمچه بودیم،کارگردان شد،میلیاردر شد. من دوستی دارم،درجبهه لحظه ای بدون او برایم معنا نداشت،در جهاداکبر بازنده شد.حالم ازدیدنش به هم میخورد. من دوستی دارم،زیرآتش جنگ باهم عقد اخوت بستیم،امروز از دوستی اش بیزارم. من دوستی دارم،خیلی گدا بود،میلیاردر شد،ز خدا بی خبر شد. من دوستی دارم،نماز اول وقتش ترک نمیشد،هزاران میلیارد تومان اختلاس کرد،به آمریکا پناهنده شد. من دوستی دارم،خیلی دوستش داشتم،امروز بزرگترین قاچاقچی است و حکم غیابی اعدام دارد. من دوستی دارم،بالای منبر،خوش سخن میگوید، درجمع خودمانی راحت غیبت میکند. من دوستی دارم،ازبس جبهه بود،درس خواند و دکتر شد. من دوستی دارم،درجنگ تخریبچی بود،امروز رئیس بیمارستان است. من دوستی دارم،ازگردن قطع نخاع است،ازمن شاکرتر است. من دوستی دارم،درنوجوانی گناه را یادمن داد، امروز خیلی خوب است. من دوستی دارم،فقط خدا میداند چقدرعاشقش هستم و چه لذتی از داشتنش دارم! من دوستی دارم،استادم است،ازخدا خواستم ازعمر من بکاهد و بر عمر او بیفزاید. من دوستی دارم،کلی جبهه بود وجانباز شد،امروز صدها میلیاردتومان حلال دارد. (ان شاالله) من دوستی دارم،خیلی ازمن برتر و بالاتر است،خاک پایش هستم ومحتاج نگاه خندانش. حمید داودآبادی
📸 تصویر کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی در زمان دفاع مقدس
کارهایی که باعث شد شهید یوسف اللهی(شهیدی که سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید به خاک سپرده شود) در سن کم به درجه عرفانی والا برسد از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا می گفت قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود 💥 ۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی 🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود. 1️⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمی‌شوی". با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟ 2️⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! 3️⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت! 4️⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم. محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم. پرسیدم: چه طور؟! گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! 5️⃣همرزم شهید: زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من! چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!