🕋🕋🕋ولایت انوارخدا
محمّد بن مسلم گويد:
به امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام عرض كردم: ما پاره اى از مخالفين شما را مى بينيم كه در عبادت كوشا و داراى خشوع فراوانى هستند، آيا اينها براى ايشان سودى دارد؟
〽️فرمودند: اى محمّد همانا مثل ما اهل بيت با شما مردم مثل آن خاندان در بنى اسرائيل است كه كسى از آنها نبود كه چهل شب در عبادت بكوشد جز اينكه وقتى دعا مى كرد مستجاب مى شد.
يك بار مردى از آنان مدّت چهل شب به عبادت پرداخت و بعد دعا كرد امّا مستجاب نشد،
نزد عيسى بن مريم عليه السّلام رفته و از آنچه بر او گذشته بود گلايه كرد و از آن حضرت التماس دعا نمود.
عيسى (علیهالسلام) وضو ساخت و نماز گزارد و دعا كرد. خداوند به او وحى فرستاد كه:
اى عيسى اين بندهام از غير آن بابى كه بايد نزد من آيند نزد من آمده، او مرا خوانده در حالى كه در نبوّت و پيغمبر بودن تو در شكّ است بنا بر اين اگر به اندازه اى مرا بخواند كه گردنش قطع و بندهايش از هم بگسلد من دعايش را مستجاب نخواهم كرد.
〽️عيسى (علیهالسلام) به وى رو كرده فرمود: پروردگارت را مى خوانى و در دل خود به پيامبرش شك دارى؟ گفت: اى روح و كلمه خدا، به خدا سوگند همين طور است كه مى فرمائى، از خداوند بخواه كه اين شك را از دل من بزدايد.
عيسى (علیهالسلام) براى وى دعا كرد و خداوند از وى پذيرفت، و او در حدّ ساير افراد خاندان خويش قرار گرفت.
ما خاندان نيز اين چنين هستيم، خداوند عمل بنده اى را كه در باره ما شك دارد قبول نمى فرمايد.
📙امالی شیخ مفید(ترجمه) /مجلس اول /شماره ۲صفحه ۱۴
⚘الهم عجل لولیک الفرج ⚘
@DinAssLamm
🕋🕋🕋ولایت انوارخدا
شیخ کلینی از سدیر صیرفی روایت کرده که: من روزی از مسجد بیرون می آمدم و امام باقر علیه السلام داخل مسجد میشدند، دست مرا گرفتند رو به کعبه کردند و فرمودند : «ای سدیر! مردم مامور شدند از جانب خداوند که بیایند و این خانه را طواف کنند و به نزد ما آیند و ولایت خود را بر ما عرضه نمایند.
سپس فرمودند:
قَالَ : « يَا سَدِيرُ ، أفَأُرِيكَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللهِ؟ ». ثُمَّ نَظَرَ إِلى أَبِي حَنِيفَةَ وَسُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ فِي ذلِكَ الزَّمَانِ وهُمْ حَلَقٌ فِي الْمَسْجِدِ ، فَقَالَ : « هؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللهِ بِلَا هُدًى مِنَ اللهِ ولَاكِتَابٍ مُبِينٍ ، إِنَّ هؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ لَوْ جَلَسُوا فِي بُيُوتِهِمْ ، فَجَالَ النَّاسُ ، فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً يُخْبِرُهُمْ عَنِ اللهِ ـ تَبَارَكَ وتَعَالى ـ وعَنْ رَسُولِهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم
〽️〽️گفت: ای سدیر! می خواهی کسانی را که مردم را از دین خدا جلوگیری می کنند به تو نشان دهم ؟ آنگاه به ابوحنیفه و سفیان ثوری که در مسجد حلقه زده بودند ، نگریستند و فرمودند: اینها هستند که بدون هدایت از جانب خدا و سندی آشکار ، از دین خدا جلوگیری می کنند اگر این پلیدان در خانه های خود بنشینند و مردم را گمراه نکنند ، مردم به سوی ما می آیند و ما ایشان را از جانب خدا و رسول خبر می دهیم»
〽️ اصول الکافی شیخ كليني جلد ۱صفحه ۲۹۶
〽️اللهم عجل لولیک الفرج 〽️
@DinAssLamm
┅═••••••¤🌹¤••••••═┅
⚘🌾🌻🌿🌹🌷🍀مشخصات ظاهری حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🟣🌱زیباروی نورانی
مهدی صاحب الزمان (عج) از معدود انسان هایی است که از نهایت زیبایی صورت و اندام برخوردار است، تا آنجا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره او فرمود:
مهدی (علیه السلام) طاووس اهل بهشت است که جامه هایی از نور او را در برگرفته است.
💚🌱خال زیبای صورت
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
دیدگان مبارکش سرمه کشیده، محاسن مبارکش پرمو و بر گونه راست او یک خال است.
💟🌱قامت موزون
علامت دیگری برای زیبایی یک فرد، اندام موزون و قد و قامت متناسب اوست که حضرت مهدی (عج) از این نعمت نیز برخوردار است.
امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود:
دراز قامت و کوتاه قامت نیست، بلکه میان قامت است، سیمایی گرد، سینه ای فراخ، پیشانی ای باز و ابروانی به هم رسیده دارد و خالی بر گونه راست اوست چون دانه مشک که قطعه عنبر ساییده شده است.
⭕🌱چهره جوان و تغییر ناپذیر
از نشانه های دیگری که باعث زیبایی چهره آن حضرت شده است، این است که بعد از قرن ها به سر بردن در غیبت کبری، هنگامی که ظهور می کند، به صورت جوانی است که سیمای جوانی از آن نمایان است و گذشت زمان آن اندام زیبا را پیر و فرسوده نکرده است.
💜🌱امام صادق(علیه السلام):
از امتحانات بزرگ خداوندی است که صاحبشان به صورت جوانی ظاهر می شود، درحالی که آنها او را پیری کهنسال تصور می کنند.
✍️منابع:
📚کتاب مکیال المکارم، کشف الغمة، بحارالانوار، منتخب الاثر
🕋الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج
💫♥️کانال شیعه اهل بیت
@DinAssLamm
⚘🌾🌻🌿🌹🌷🍀روزی علمای اهل سنت مرحوم علامه امینی(ره) صاحب کتاب الغدیر را برای صرف شام دعوت می کنند.
⭕🌱اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند.
آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد و هیچ گونه بحثی صورت نگیرد، آنها نیز می پذیرند.
پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود، می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت :
💟🌱 قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد!
اما باز آنها گفتند :
پس قرار بر این شد که از آن جایی که تمام حضّار در جلسه، حافظ حدیث بودند برای متبرک شدن جلسه، هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد.
آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید.
علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید.
همه قبول کردند.
سپس علامه امینی فرمود :
📋🌱قال رسول الله(ص) : مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة》
💜🌱حضرت رسول اکرم(ص) فرموه است : هر کس بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است.(۱)
سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند.
سپس گفت :
حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم!
بعد از کل جمع پرسید :
آیا فاطمه الزهراء(س) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت؟!!
🌱💕اگر می شناخت، امام زمان فاطمه(س) چه کسی بود؟
تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند :
اگر بگوییم نمی شناخت، پس باید بگوییم که فاطمه(س) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد؟!!
و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده؟
در حالی که بخاری (از سرشناس ترین علمای اهل سنت) گفته :
📋🌱《فَاطِمَةُ(س) مَاتَت وَ هِیَ سَاخِطَةٌ عَلَیهِمَا》
♥️🌱فاطمه(س) در حالی از دنیا رفت که از ابوبکر و عمر غضبناک بود.(۲)
و چون حضار مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (ع) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.
منابع :
📕۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۴۶
📒۲)صحیح بخاری، ج۶، ص۱۴۵
🕋اللهم عجل لولیک الفرج
💫♥️کانال شیعه اهل بیت
@DinAssLamm
🕋🕋🕋امامت رابشناس《۱》
〽️〽️مؤلف علامه باقر مجلسی رحمه الله تعالی گوید : پدرم رحمه الله تعالی از همان کتاب نقل کرد که جابر بن یزید جعفی گفت: چون خلافت به بنی امیه رسید، خونهای محترمی را ریختند و هزار ماه، امیرالمؤمنین علیه السّلام را روی منبر لعنت کردند و از او بیزاری جستند. و شروع به پنهانی کشتن شیعیان در هر شهر کردند و بنیاد زندگی آنها را بر باد دادند و برای رسیدن به پشیز بی ارزش دنیا، مردم را در هر دیاری وحشت زده کردند. هر کس که امیرالمؤمنین را لعنت نمی کرد و از او بیزاری نمی جست، او را میکشتند؛ هر کسی که بود. جابر بن یزید جعفی گفت: از بنی امیه و پیروان آنها به امام مبین زین العابدین سید ساجدین و خلیفه الله علی العباد علی بن الحسین صلوات الله علیه شکایت کردم و گفتم: یا ابن رسول الله! ما را در هر گوشه و کنار میکشند و از بیخ و بن برمی کنند و آشکارا مولای ما امیرالمؤمنین افضل لکم من کتاب الله را بر روی منبرها و منارهها و بازار و کوچهها لعنت میکنند و از او بیزاری میجویند، تا آنجا که در مسجد پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جمع میشوند و آشکارا علی صلوات الله علیه را لعنت میکنند. یک نفر این کار را منع نمی کند و اظهار ناراحتی نمی نماید. اگر یکی از ما انکار کند، همه بر او حمله میکنند و میگویند این رافضی و ابو ترابی است و او را پیش فرمانروای خود میبرند و مدعی میشوند که این شخص ابو تراب را به نیکی یاد کرده، او را میزنند و زندانی میکنند و بعد او را میکشند. امام صلوات الله علیه که این سخنان را از من شنید، نگاهش را به آسمان دوخت و گفت: خدایا منزهی! مولای ما چقدر حلم تو زیاد است و بلند مرتبه ای در شکیبایی و برتر است قدرت تو.
🍁اللهم عجل لولیک الفرج 🍁
@DinAssLamm
🕋🕋🕋امامت رابشناس《۲》
خدایا! آنچنان بندگان خود را مهلت داده که آنها گمان میکنند همیشه مهلت دارند، تمام این جریانها در دیدگاه تو است، قضای تو مغلوب نمی شود و تدبیر حتمی تو قابل جلوگیری نیست، هر جور و هر وقت بخواهی. تو داناتر از ما به آنهایی.سپس فرزند خود محمّد صلوات الله علیه را خواست به او فرمود: پسرم! او فرمود: لبیک یا سیدی! فرمود: فردا صبح برو به مسجد پیامبر صلی الله علیه واله، نخی را که جبرئیل برای جد ما آورده بگیر و آرام تکان بده[دعا کن]. مبادا آن را محکم حرکت دهی! مبادا چنین کاری را بکنی که مردم همه نابود میشوند.
جابر گفت: با تعجب از این فرمایش امام در فکر بودم و نمی دانستم به مولایم چه بگویم. فردا صبح زود خدمت حضرت باقر صلوات الله علیه رفتم، شبی را با تمام شوق به سر برده بودم تا شاهد حرکت دادن آن نخ باشم. در همان بین که من سوار مرکب خود بودم، امام صلوات الله علیه خارج شد. از جای جستم و سلام کردم. جواب داد و فرمود: چه شده؟ صبح به این زودی پیش ما نمی آمدی! گفتم: یا ابن رسول اللَّه! دیروز از پدر بزرگوارت شنیدم که فرمود: این نخ را بگیر و به مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه واله برو و آن را آرام تکان بده، مبادا محکم حرکت بدهی که همه مردم میمیرند. فرمود: جابر! اگر نه این است که وقتی معین قرار داده شده و هنگام مشخصی تعیین شده وتقدیری مقدر شده است، هر آینه این مردم بد سیرت را در یک چشم به هم زدن زیر و رو میکردم، نه بلکه در یک لمحه و لحظه، ولی ما بندگان گرامی خدا هستیم که پیش او اظهار نظر نمی کنیم و به دستورش عمل میکنیم. عرض کردم: مولای من! چنین کاری نسبت به آنها انجام نمی دهی؟ فرمود: تو مگر دیروز نزد پدرم نبودی که شیعیان پیش پدرم، از ناصبیان ملعون و قدریهای مقصر شکایت میکردند؟ عرض کردم: بلی مولای من. فرمود: میخواهم آنها را بترسانم. عده ای از آنها هلاک شوند، خداوند زمین را از وجودشان پاک کند و مردم راحت شوند. گفتم: مولای من! چگونه آنها را میترسانی؟ آنها تعدادشان بیشتر از حد شماره است. فرمود: برویم مسجد تا قدرت خدا را به تو نشان دهم.
جابر گفت: در خدمت آن جناب به مسجد رفتیم. ایشان دو رکعت نماز خواند، آنگاه صورت بر خاک نهاد و کلماتی بر زبان راند. سپس سر بلند کرد، عرض کردم: چه کردید یا ابن رسول الله؟ فرمود: وای بر تو! برو بیرون ببین مردم در چه حالی هستند! من از مسجد خارج شدم. ناگهان صدای همهمه و ولوله زیادی شنیدم که از هر طرف بلند بود. زمین لرزه و تکانهایی که باعث ریختن و خراب شدن تمام خانههای مدینه شده و بیشتر از سی هزار زن و مرد کشته بود. دیدم مردم با گریه و ناله و فریاد شدید از کوچه و بازارها خارج میشوند و میگویند: [إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون ]
قیامت بر پا شده و واقعه اتفاق افتاده و مردم مردند! گروهی دیگر میگفتند: زلزله و خرابی و دسته دیگر میگفتند: ویرانی و قیامت، مردم همه مردند! گروهی را دیدم که گریه کنان میآیند و به جانب مسجد میروند و به یکدیگر میگویند: چگونه زمین ما را فرو نبرد، با اینکه امر به معروف و نهی از منکر را واگذاشتیم و فسق و فجور آشکار شده و زنا و ربا و شرابخواری و جمع شدن با همجنس زیاد گردیده! به خدا قسم بالاتر از این بر سر ما فرود میآید، اگر خود را اصلاح نکنیم!جابر گفت: من متحیر و سرگردان به مردمی نگاه میکردم که با ناله و شیون ولوله کنان و دسته جمعی به طرف مسجد میروند. دلم به حالشان سوخت، به طوری که از گریه آنها گریهام گرفت. آنها نمی دانستند علّت واقعه چه بوده و از کدام ناحیه به آن دچار شده اند. به جانب امام باقر علیه السّلام رفتم. دیدم مردم اطرافش را گرفته اند و میگویند: یا ابن رسول اللَّه! نمی بینی چه به روزگار ما آمده در کنار حرم رسول خدا؟ صلی الله علیه واله مردم مردند و از بین رفتند. برای ما دعا کن! فرمود: به نماز پناه ببرید، صدقه بدهید و دعا کنید. حضرت باقر صلوات الله علیه رو به من کرد و فرمود: جابر! مردم در چه حالند؟ عرض کردم: نپرس یا ابن رسول الله! خانهها خراب شده، قصرها ویران گردیده و مردم هلاک شده اند. من از دیدن آنها دلم سوخت.فرمود: خدا هرگز به آنها رحم نکند، حتما در دل تو هنوز اثری باقی مانده، وگرنه دلت به حال دشمنان ما و دشمنان دوستان ما نمی سوخت. سپس فرمود: مرگ باد مرگ بر قوم ستمکار! به خدا اگر نخ را مختصر حرکتی داده بودم، ستمگران همه میمردند و زیر رو میشدند و یک خانه و قصر باقی نمی ماند. ولی سید و مولایم به من دستور داد آن را حرکت شدید ندهم.
⚘اللهم عجل لولیک الفرج ⚘
@DinAssLamm
🕋🕋🕋امامت رابشناس 《۳》
آنگاه از مناره بالا رفت. مردم او را نمی دیدند. ایشان با صدای بلند فریاد زد: ای مردم گمراه و تکذیب گر! مردم خیال کردند صدای آسمانی است. پس خود را به خاک انداختند و دل هایشان به تپش افتاد و در سجده میگفتند: الأمان الأمان! آنها صدا را میشنیدند و صاحب صدا را نمی دیدند. سپس با دست اشاره کرد. من ایشان را میدیدم، ولی مردم نمی دیدند. [دوباره] در مدینه زلزله سبکی شد که مانند اول نبود و خانههای زیادی خراب شد. بعد این آیه را تلاوت نمود: «ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ. » [۱] {این [تحریم] را به سزای ستم کردنشان به آنان کیفر دادیم. }
سپس وقتی فرود آمد، این آیه را تلاوت نمود: «فَلَمَّا
جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا. »
پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زیر و زبر کردیم و سنگ پاره هایی... بر آن فرو ریختیم. } «عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ* مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ. » [۴]
{تا سنگهایی از گِل رُس بر [سر] آنان فرو فرستیم. [که] نزد پروردگارت برای مُسرفان نشان گذاری شده است. } و این آیه را قرائت کرد: «فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ. » [۵] {درنتیجه از بالای سرشان سقف بر آنان فرو ریخت و از آنجا که حدس نمی زدند عذاب به سراغشان آمد. }
جابر گفت: در زلزله دوم، دختران با سر برهنه از خانهها بیرون دویدند و اطفال شروع به گریه و فریاد کردند. هیچ کس به آنها توجهی نداشت. امام باقر صلوات الله علیه وقتی این جریان را دید، نخ را میان دست خود جمع کرد و زلزله آرام شد. سپس دست مرا گرفت و در حالی که مردم ایشان را نمی دیدند، از مسجد خارج شدیم. در این موقع دیدیم گروهی از مردم درب دکان آهنگری جمع شده اند. تعداد آنها زیاد بود و به یکدیگر میگفتند: در این زلزله چه میشنیدید؟ بعضی میگفتند: همهمه و صدای زیادی بود. گروه دیگری میگفتند: لکن به خدا قسم صدا بود و سخن و فریادی بود، ولی ما سخنان را تشخیص ندادیم.
[۱]: . انعام / 146
[۲]: . این آیات در کتاب همین گونه ذکر شده است، در حالی که در قرآن شریف در سوره هود این چنین است: وأمطرنا علیها حجارة من سجیل منضود مسومة عند ربک وما هی من الظالمین ببعید و این مغایرت ممکن است به دلیل تصحیف روات بوده باشد یا این که امام صلوات الله علیه قصد جمع بین دو آیه را داشته اند، قسمتی از آیه سوره هود و قسمتی نیز از آیه سوره الذاریات.
[۳]: . هود / 82
[۴]: . الذاریات / 33 - 34
[۵]: . نحل / 26
جابر گفت: حضرت باقر صلوات الله علیه متوجه گفتگوی آنها شد و به من فرمود: جابر! کار ما و کار آنها این چنین است؛ وقتی که فساد کنند و شرارت نمایند و متمرّد گردند و ستم روا دارند، ما آنها را میترسانیم و به وحشت میاندازیم. اگر بر گردند که هیچ، وگرنه خدا اجازه خسف و فرو بردن آنها به زمین را خواهد داد.
جابر گفت: یا ابن رسول اللَّه! این نخ چیست که چنین شگفت انگیز است؟ فرمود: این یادگاری است از آنچه آل موسی و هارون گذارده اند و ملائکه برای ما آورده اند. جابر! ما را در نزد خداوند مقام و منزلی عالی است. اگر ما نبودیم، خداوند زمین و آسمان، بهشت و جهنم، خورشید و ماه، بیابان و دریا، همواریها و کوه ها، تر و خشک، شیرین و تلخ و آب و گیاه و درختی را نمی آفرید. خداوند ما را از نور ذات خود پدید آورد و با هیچ یک از انسانها مقایسه نمی شویم. خداوند به واسطه ما شما را نجات بخشید و هدایت کرد. به خدا قسم ما شما را به خداوند راهنمایی کردیم. در مقابل فرمان ما از امر و نهی پایدار باشید. مبادا هیچ یک از آنچه را که از ما به شما می رسد رد کنید. ما بزرگ تر و برتر و عظیم تر و بالاتر از تمام آن فضایلی هستیم که از ما برای شما نقل میکنند. هر چه را که میفهمید، خدا را سپاسگزار باشید و آنچه را که نمی فهمید، به خودمان واگذارید و بگویید پیشوایان ما بهتر میدانند که چه میگویند. در این موقع امیر مدینه سوار بر مرکب آمد. نگهبانان اطرافش را گرفته بودند و فریاد میزدند: مردم! بیایید پیش پسر پیامبر علی بن الحسین صلوات الله علیه و به واسطه او به خداوند تقرب بجویید، شاید خداوند عذاب را از شما برطرف فرماید! چشم آنها که به حضرت باقر صلوات الله علیه افتاد، با عجله به طرف آن جناب آمدند و گفتند: یا ابن رسول اللَّه! نمی بینی چه بر سر امّت جدّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آمده؟ هلاک شدند و تمامشان از بین رفتند! پدرتان کجا است تا از او خواهش کنیم به مسجد بیاید و با شفاعت او به خدا تقرب جوییم، شاید این بلا را از امّت جدّت برطرف کند. امام باقر صلوات الله علیه فرمود: انشاء اللَّه خداوند برطرف خواهد کرد. خود را اصلاح کنید، تضرع و توبه کنید، پرهیزکار باشید و خودداری کنید از این کار که میکنید. از کیفر خدا خود را خلاص نمی بینند،مگر زیان کاران
@dinasslamm