عملیات بدر - شهید خرازی.mp3
583.6K
.
📝 در عملیات بدر، کار بسیار سخت شد و فشار روی رزمندگان افزایش پیدا کرد، حضرت امام خمینی (ره) برای رزمندگان پیامی صادر کردند که با قرائت این پیام برای فرماندهان و رزمندگان، وضعیت کاملا تغییر کرده؛ ناامیدی و افسردگی از چهرهها خارج و امید و نشاط برای ادامه کار بین فرماندهان بیشتر شد.
🎙 صوت فوق؛ قرائت این پیام، پشت بیسیم توسط شهید خرازی میباشد📞
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
#عملیات_بدر #شهید_خرازی #صوت
.
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
۳۱۳.mp3
795.3K
.
🔊 شهید عبدالحسین برونسی از نقش خانواده در همراهی با رزمندگان و شراکت آنها در مبارزه میگوید ...
➖➖➖➖➖
🌸 امام خامنهای مد ظله العالی:
🔹 به نظر من شهید برونسی و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتی به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسانهای بزرگ با معیارهای الهی و اسلامی، نه با معیارهای ظاهری و معمولی. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید زیاد نیست و بجاست. | ۳ اسفند ۸۸.
➖➖➖➖➖
📝 شهید عبدالحسین برونسی که فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه علیهالسلام بود، ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در جریان #عملیات_بدر به شهادت رسید و پس از ۲۷ سال پیکر پاکش به میهن بازگشت.
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
#شهید_برونسی #تیپ_۱۸_جوادالائمه
.
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
23.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
👤 شهید مهدی باکری:
● میخواییم بریم! زنده بودنمون امروز در گرو رفتنمونه ...
🎥 فیلمی کوتاه از آخرین تصویر قامت و چهره شهید مهدی باکری.
🥀 ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ مصادف با سالروز شهادت؛ مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، در عملیات بدر است.
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
#شهید_باکری #عملیات_بدر
.
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
.
👤 شهید ولی الله چراغچی مسجدی
● ولادت: ۱۳۳۷/۰۷/۰۱، مشهد مقدس
● جراحت: ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۳
● شهادت: ۱۸ فروردین ماه ۱۳۶۴
■ مسئولیت: قائم مقام لشکر ۵ نصر
📝 هميشه میگفت: «دوست دارم ترکشی به سرم بخورد و قشنگ به شهادت برسم!»
🥀 سرانجام در یکی از ساعتهای سخت عمليات بدر، ترکشی به سرش اصابت كرد و پس از ۲۲ روز بیهوشی در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۶۳، همانگونه كه آرزو داشت... قشنگ شهيد شد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت رضا علیهالسلام مشهد آرام گرفت.
🔥 مطالب #عملیات_بدر :
https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/287
https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/296
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
#شهید_چراغچی #لشکر_۵نصر
.
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
.
#برشی_از_کتاب [ ۰۲ ]
📌 حضرت زینب سلامالله گفته است، پیروز میشوید؛
🔹 قبل از #عملیات_بدر میخواستیم در منطقه شلمچه در زید، عملیاتی انجام دهیم. خیلی مراقبت میکردیم که عملیات لو نرود. خط شلمچه متروکه بود. فعال نبود. یک طرفِ خاکریزِ دژِ ایران آب بود.
🔹 بچهها با مسئولیت [شهید] محمد حسین یوسف اللهی، مشغول شناسایی بودند. چند شب پشت سرهم میرفتند شناسایی. اولین تیم شناسایی که رفت، اکبر موسایی و حسین صادقی بودند که برنگشتند. نمیدانستیم که اسیر شدهاند یا شهید. من خیلی نگران و ناراحت بودم که آیا دشمن فهمید، عملیات لو رفت.
🔹 روز بعد حسین من را صدا زد گفت: «بچهها فردا بر میگردند.» گفتم: «از کجا این را میگویی؟» گفت: «در عالم خواب، اکبر موسایی به من گفته که ما اسیر نشدیم، شهید شدیم و خواهیم آمد. من فردا میآیم و صادقی روز بعد.» حسین پیش بینی کرد که روز دوازدهم یا سیزدهم این دو شهید باز خواهند گشت. قدری با حسین شوخی کردم و گفتم: «مگر تو علم غیب داری؟» گفت: «حسین، پسرِ غلام حسین این را میگوید.» این تکیه کلامش بود.
🔹 من توی خط #شلمچه بودم. بچهها صدا زدند و گفتند یک سیاهی روی آب است. با اینکه آب کم عمق بود و احتمال این که جنازهها را بیاورد در حقیقت کم بود، ولی همین اتفاق افتاد و روز دوازدهم آب، اکبر موسایی را به لب ساحل جایی که بچهها کنار نهر زیارت عاشورا میخواندند آورد. این اتفاقی نبود که درست جنازهها در همان زمان که حسین گفته بود و همان جایی که بچهها زیارت عاشورا میخواندند، به ساحل بیایند.
🔹 روز سیزدهم هم جنازه حسین صادقی به ساحل رسید. بعد که جنازهها آمد، حسین به من گفت: «میدانی چرا اکبر موساییپور اول آمد و صادقی روز بعد؟» گفتم: «نه!» گفت: «چون نماز شبش در آب هم قطع نشد.»
🔹 حسین به من گفت که #حضرت_زینب (س) گفته است که شما در این عملیات پیروز میشوید. حسین در ظاهر و باطن یک عبد به معنای حقیقی کلمه بود. او بنده حقیقی خدا بود.
🔹 یک روز در حالی که اورکتش روی شانههایش بود و جوراب به پا نداشت آمد پیش من، نگاهی به او انداختم [که مثلا چرا با این وضع آمدی پیش من. از نگاهم خواند که چه میگویم] لبخند زیبایی بر لبانش نشست. حقیقت آن لبخند، عظمت داشت. گفت: «من داشتم نماز میخواندم. با این حال وقتی گفتند شما با من کار دارید، خواستم اورکت و جوراب بپوشم. به خودم گفتم: حسین! پسر غلام حسین! تو پیش خدا این جوری رفتی، پیش فلانی میخواهی اون جوری بری؟!»
📚 کتاب «یاران ناب ۱۷» صفحه ۴۹. | راوی: #حاج_قاسم
📱 طرح استوری:
● https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/1338
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
.
۲۶ دی