eitaa logo
عاشقانه‌های کلامی_اعتقادی
335 دنبال‌کننده
366 عکس
89 ویدیو
46 فایل
یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.. "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" کانالی برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات کلامی و اعتقادی و صوت های تدریسِ دکتر زهرا دلاوری پاریزی* ارتباط با مدير: @Dr_zdp53
مشاهده در ایتا
دانلود
"غم‌باد" فضای سینه کمی تنگ‌تر شده، ریه‌ها ورم کرده‌اند، غمباد گرفته‌اند. از بس نفس مهموم کشیده‌ام نفسم بالا نمی‌آید. بس که خوانده‌ام "والشمر جالس علی صدره" استخوان‌های سینه‌ام خورد شده است. تعداد تیرها را که می شمارم از دهانم خون بیرون می‌زند، نیزه شکسته‌ها را که کنار می‌زنم، چشمانم سیاهی می‌رود.. رگ‌های بریده را که می‌بینم، از حال می‌روم .. مداح بی‌نوا پوشیده‌تر بخوان! فاش گفتن در این طریقت قتل عمد است.. صدایش را خفه می‌کنم تا خود بخوانم از روی صفحات خون‌بار تاریخ.. باز هم راه نفسم بسته می‌شود.. وقتی نفس المهموم می‌خوانم.. هنوز اول کار است. قرار است اسب‌ها با نعل تازه بیایند.. قرار است خنجر به دست‌ها برای حلال کردن صیدشان، سر بزنند.. سرهای بزرگ و کوچک. برای این خنجرها شش‌ماهه و شصت ساله تفاوتی ندارد. حتی اگر نشود آن را روی نیزه سوار کرد‌. هنوز قرار است خانواده آخرین وداع را با کسان خود داشته‌باشند.. وسط میدان، ته گودال.. سکینه قرار است بابا را بغل کند، رباب قرار است اصغرش را شیر بدهد، و رقیه باید از صورت بابا بوسه برگیرد. کاروان می‌آید، وداع به زیبایی تمام انجام می‌شود، بوسه‌های عجیب.. از رگ‌ها. از انگشتی که نیست، از انگشتری که ربوده شده، از بدن‌های نرم شده زیر آفتاب.. شن و خون به هم آغشته. خاک تفتیده، موهای خاکستری.. ذوالجناحی که دیگر نیست، از خیمه‌های نیم سوخته.. بوی عود و دود و مو و پوست. گوشواره‌های به خاک افتاده، صورت‌های سرخ.. موهای پریشان .. دیدار به پایان می‌رسد، وداع برگزار می‌شود و حکایت آغاز.. سفر درازی در پیش است، کجاوه و محمل‌ها به پا، نگهبانان قوی، چشم‌های تیز و هیز. بساط مستی و مستوری به پا. کاروان‌ سالار کوفی مسلک. ای وای من.. منزل به منزل.. از بیابان‌های داغ. از خارستان‌های مغیلان. با پای برهنه.. پاهای بچه‌ها و مخدرات صورت‌های نازک زنان و کودکان. آفتاب داغ مهربان.. سفر طولانی است. گاهی باید خستگی در کرد.. گاهی پذیرایی.. با هرچه که دم دست بود، تازیانه، سیلی، نگاه.. منزل به منزل . لیلی دنبال نی روان.. نی به تلاوت مشغول، کاروان دامن کشان. ماه و ماهواره همسفر. سوار بر نیزه‌ها.. جلوتر از مسافران. که روشن کنند جاده را. مثل فانوس، مثل ستاره.. هزار سال است این کاروان در راه است. هنوز به مقصد نرسیده، بین راه مسافر می‌زند، غریبه و آشنا.. همراه می‌شوند و همدل، هم‌پیاله می‌شوند و همنوا. به سوی مغرب.. که خورشیدش قرار است طلوع کند. قرار است بتابد و مشرق را شرمنده کند، بتابد و زمین را گرم کند، شب روست این کاروان. در تاریکی می‌رود که نور بدهد. و "اشرقت الارض بنور ربها" ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة زهرا دلاوری پاریزی ۱۴۰۲/۱۰/۹ https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
30.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘☘☘ "هوالله العلی العظیم" ✅انجمن ادیان و مذاهب حوزه با همکاری دانشگاه ادیان و مذاهب آخرین برنامه "شنبه‌های ادیانی" مدرسه پائیزه ادیان به مناسبت میلاد مبارک حضرت عیسی مسیح علی نبینا و آله و علیه السلام و عید کریسمس هموطنان عزیز مسیحی. ◀️نشست علمی تخصصی "فقه و شریعت و جایگاه زنان در آیین مسیحیت" 📌با ارائه‌ی کشیش محترم گریگوریس نرسسیانس، مشاور مذهبی روابط عمومی خلیفه گری ارامنه تهران،کارشناس روان شناسی بالینی،کارشناس ارشد ادبیات ارمنی، مدرسه عالی الهیات بی‌کفایای بیروت. دبیر علمی جلسه: حجت الاسلام جناب آقای دکتر محمد کاشانی مدیر موسسه بین‌المللی گفتگوی اسلام و مسیحیت ⏰زمان: شنبه ۱۴۰۲/۱۰/۹ ساعت ۱۸:۳۰ کانال اطلاع‌رسانی انجمن ادیان و مذاهب حوزه https://eitaa.com/Communityinformationchannel
"آغشتگی" صبح تنفس دوباره زمین و زمان است. زمین یک روز دیگر برای چرخیدن و زمان یک روز فرصت برای طی کردن هستی دارد. "در هر نفسی دو شکر موجود است، چون فرو رود ممد حیات است و چون برآید مفرح ذات، .. و به شکر اندرش مزید نعمت" هر روز، یک بار دیگر مردمک چشمانمان طلوع می‌کند و فرصت دیگری پیدا. فرصتی برای دیدن، شنیدن، چشیدن، لمس کردن و بوییدن، همه مجاری حسی انسان، برای دریافت کردن باز است. سپس به وسیله‌ی عقل، تبدیل شدن این داده‌ها طی عملیاتی به فرضیه و نظریه و اصل و قانون. در این میان روح انسانی است که از دریچه‌ی چشم می‌بیند، از طریق گوش می‌شنود، از طریق دست لمس و از راه بینی استشمام می‌کند و به کمک زبان مزه‌ها را می‌چشد. مزه‌ها خود انواعی دارند، ترش مثل آب‌افتادن دهان وقت بردن نام گوجه سبز، قره قروت، آب زرشک، زغال اخته و آب‌لیمو، تلخ مثل مریم‌گلی ناشتا برای دیابت، ته خیار، ناامیدی، مرگ عزیزان، شکست در امتحان و .. شور مثل تخمه‌های بو داده سوپری سر کوچه، تخم‌مرغی که دوبار رویش نمک پاشیده باشی، زیاده روی در هر کاری که بگویند شورش را درآوردی. اما شیرین مثل یک حبه قند به خصوص کنار چای داغ اول صبحی از سماور مادر، نان خامه‌ای یا همان نارنجک‌های دارای تم تولد و جشن، هندوانه شب یلدا کنار خانواده، فالوده طالبی خنک توی گرمای داغ تابستان. یا بهتر بگویم بردن نام دوست بر زبان، "فما احلی اسمائکم" چقدر ذکر شما شیرین است!! نمی دانم کدامتان این شیرینی را چشیده‌اید، اما این قدر شیرین است که هی تکرار می‌کنید تا تمام وجودتان شیرین شود " حسین حسین حسین حسین... " ۷ بار که بگویی احتمالا از وجودت حسین می‌زند بیرون و روی صورتت می‌چکد. و یا حتی آنجایی که بعضی‌ها بعضی مزه‌های شیرین را طلب می‌کنند. کاری ندارد، دم شیرینی‌فروشی یک نیش ترمز بزن، مسئله حل است. اما نه ظاهرا این‌طور نیست. " اللهم اذقنی حلاوة محبتك، اللهم اذقني حلاوة ذكرك، اللهم اذقني حلاوة عبادتك" خب چند معادله چند مجهولی داریم تا زمانی که حقیقتا این مزه را درک نکنیم. هم‌چنان نمی‌توانیم این شیرینی را حل کنیم اگر واقعا به کاممان شیرین نیاید. اولا آیا عبادت و ذکر و محبت شیرین است؟ آیا شیرینی‌اش مثل خوردن یک برش از کیک تولد مثلا چندسالگی خودت یا دخترت هست؟ ثانیا آیا نمی‌توانیم خودمان آن را تهیه کنیم و باید برایش دعا و ختم برداریم؟ یا در کف میدان به دست می‌آید؟ مثلا یک دل شبی بزنی به جاده جمکران و با خودت هی تکرار کنی: "ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم" یا به عنوان نمونه یک سر شبی زیر آسمان نگاهی به ستاره‌ها بیاندازی و هی زیر زبانت تکرار کنی یا وهاب یا وهاب یا وهاب .. یا نه همین الان تسبیح به دست گرفته و نگرفته شروع کنی به سرودن "لا اله الا الله" یا حتی می‌توانی دوپینگ ذکر کنی و با یک تیر چند محبوب را یاد کنی که اثرش تصاعدی بالا رود: "اللهم صل علی محمد آل محمد و عجل فرجهم" و برای این که این شیرینی برایت شُکرآور باشد، کمی تلخی کنارش مصرف کن تا شیرینی‌اش ماندگار باشد، ادامه بده " والعن اعدائهم اجمعین" القصه سر صبحی بنای فلسفه بافی نداشتم و ندارم، بحث یک روز دیگر و دریافتی دبگر بود از جنس مزه‌های موجود. به قول آن پیر دانا "کدومو بدم" نمی دانم شما با کدام مزه یا طعم بیشتر مانوس هستید، ‌نمی‌دانم درک شما از شیرینی چیست؟ آیا دریافت حسی من و شما یکی است یانه؟ برای این که به سفسطه و شک گرایی نیافتیم امتحانش مجانی است. هر روز و هر لحظه، هر زمانی که احساس کردی قند خونت و زندگی‌ات افتاده و حیات طعم و مزه‌اش را از دست داده، "ذکر دوست بگو تا دهانت شیرین شود" کامت قند و شکر شود و از وجودت بزند بیرون. با این روش زکات شیرینی وجودت را هم داده‌ای، هر کسی که دمی با تو بود، یا با تو هم‌کلام و هم‌صحبت شد، کامش شیرین خواهد گردید. "شیرینی بفرمایید"، "شیرین بمانید" "ما از تو به غیر تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده" زهرا دلاوری پاریزی ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
🌱🌱🌱 بیست و ششمین، پخش زنده خوانش گروهی دعای صحیفه سجادیه ⏰ زمان: سه‌شنبه ساعت 18:18 📱با حضور: سرکار خانم دکتر زهرا دلاوری پاریزی منتظر حضور سبزتون هستیم. ☺️🌹🦋 1402/10/12 گروه سرای راهبردی نورهان https://eitaa.com/joinchat/440270952Cbbebfbe249 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 دعای هجدهم صحیفه سجادیه برای خود و دوستان (ترجمه استاد حسین انصاریان) 🌱B2n.ir/x86213 🌱@noorhan_strategic_house
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://DigiPostal.ir/birth-hazrat-zahra تقدیم به روی ماه شما دوستان عزیز
✅ 📌📌https://www.aparat.com/el_balagh/live 💠📣 هشتمین جلسه از سلسله نشست های "دین و چالش های روز" ویژه برنامه "چهارشنبه های اعتقادی" ↙️"خانواده و چالش های تربیتی در عصر جدید" 🔸ارائه کننده: 🎙 حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمدرضا زیبایی نژاد (رئیس پژوهشکده زن و خانواده 🔹دبیر علمی: 🎙 دکتر زهرا دلاوری پاریزی استاد حوزه و دانشگاه، 🗓 زمان: چهارشنبه ۱۳ دی ماه 1402 🕘 ساعت: ۲۱ تا ۲۲ https://www.aparat.com/el_balagh/live 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 https://eitaa.com/Communityinformationchannel
"ان الله عزیز ذوانتقام" سنت‌های الهی پابرجا و زمان در حال تکرار است. مستکبران و ظالمان قساوت و سنگدلی و مجاهدان و مومنان ایستادگی و صبر پیشه کرده‌اند. در گوشه گوشه‌ی جهان، نور خدا روشن و خفاشان و زالوصفتان در حال ستیز با نور الهی هستند. باز هم در سالروز نورافشانی خون شهدا در اقصانقاط عالم، انفجار دیگری از نور صورت گرفت. گرگ صفتان پنجه به صورت خورشید می‌کشند، غافل از آن‌که خود را رسوا و باطن خود را بر جهانیان آشکار می‌سازند. حاج قاسم سیدالشهدای مقاومت بود و گویا الان ساقی شهادت شده است، که هر سال عده‌ای از مشتاقان بهشت را به سوی خویش می‌خواند تا آن‌ها را از غم و اندوه سخت دنیا رها سازد. دشمنان در فکر مقابله با نور هستند، غافل از آن‌که ""یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ"" (الصف: ۸) و در مکتب آل الله، چراغی را که ایزد برفروزد، هر آن کس پف کند ریشه‌ش بسوزد هنوز در سراسر عالم، پیشوای آزادگان جهان، رهبر مقاومت و ایثار است و رهروان راه آزادگی و انسانیت با اقتدا به سید و سالار شهیدان، با تمام توان در برابر ظلم و تاریکی و ستم ایستادگی و مقابله می‌کنند و منتظر ظهور فرزند خلف حضرت زهرا سلام الله علیها هستند تا جهان را با نور چهره‌ی خویش بیاراید و آذین بندد. هان ای خونخواران و شیطان پرستان عالم، ای شب‌زدگان تیره‌روز که همچون موش کور چشمتان به تاریکی و قتل نور عادت کرده است، بدانید و آگاه باشید که خداوند نورش را در همه‌ی عالم خواهد گسترانید و انتقام سختی از مستکبران عالم خواهد گرفت.. "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون" زهرا دلاوری پاریزی ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
zibaeinejad.mp3
26.85M
💠📣 صوت جلسه هشتم از ویژه برنامه چهارشنبه های اعتقادی 🔸از سلسله نشست های دین و چالش های روز ↙️ موضوع: "خانواده و چالش های تربیتی در عصر جدید" 🔸ارائه کننده: 🎙 حجت الاسلام دکتر حمیدرضا زیبایی نژاد (رئیس پژوهشکده زن و خانواده) دبیر جلسه: سرکار خانم دکتر زهرا دلاوری پاریزی، استاد دانشگاه و جامعه الزهرا سلام الله علیها 🗓 چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🆔@Islamic_theology
"تالار آینه" تالار آینه مکان نیست، بلکه فضایی است که مثل آینه، خود حقیقی شما را منعکس می‌کند. این فضا از روزهای اغتشاشات شکل گرفت، البته به قول دانشجوها "اعتراضات" وقتی که صدای بچه‌هایمان به اعتراض، کف خیابان بلند شد. آدم‌ها به طور معمولی با همدیگر، به صورت معمولی صحبت می‌کنند، وقتی خیلی قدرت درک یکدیگر را دارند این صدا آهسته‌تر می‌شود و ملایم، وقتی عاشق باشند، پچ پچ و نجوای عاشقانه، و حتی بی کلام با هم حرف می‌زنند. اما هرچه احساس فاصله و عدم درک کنند، صدایشان بالاتر می‌رود و تبدیل به فریاد و اعتراض و اغتشاش می‌شود، چون فکر می‌کنند طرف مقابل اصلا نمی‌شنود، نه این که بشنود و نفهمد، لذا بلندتر و بلندتر داد می‌زنند. القصه ما خواستیم صدای بچه‌ها را بشنویم، دانش‌آموز، دانشجو، طلبه، حتی آن‌هایی که هنوز صدایشان در نیامده بود و آتش زیر خاکستر بودند. عصرهای پنج‌شنبه، آواره این مکان و آن، مکان، از ساختمان خاتم گرفته تا مجمع شیعه‌شناسی، تا بوستان نرگس و ... هر جایی که هر یک از بچه‌ها می‌توانست جور کند، خانه‌ها، مدرسه و ... ضرورت کارگاه ارتباط با نوجوان و جوان را قبلا احساس کرده بودم، مطالعاتی داشتم، اما در هسته‌ی هیئت اساتید جهادی سمج شدم که یکی از اساتید آن را برایمان برگزار کند، صبح پنج شنبه کارگاه ارتباط بودیم و عصر پنج شنبه پیش بچه‌ها، هرچه آن‌جا یاد می‌گرفتیم این‌جا پیاده می‌کردیم، و خب شاگرد زرنگی شده بودیم که خوب درس پس می‌دادیم و سریع نتیجه می‌گرفتیم. بعضی بچه‌ها از ابتدا که همراه شدند، تا آخر هم هنوز می‌آیند و الان خودشان برای خودشان یک پاسخگوی متبحر شده‌اند. اشتباه نکنید، این تالار مکان پاسخ به شبهات نیست، بیشتر مکانی بود برای گفت‌وگو، برای همدلی، برای تبادل مهر و عاطفه، برای دیده‌شدن بچه‌ها، مهتا، محبوبه، زهرا، فاطمه و ... تا این‌که به فکر افتتاح یک پاتوق دائمی در خوابگاه جامعه افتادیم، چراکه بچه‌های خوابگاه در خروج از خوابگاه، آزادی محدودی دارند، لذا به خاطر خود خودشان، این پاتوق خداروشکر در سرای حضرت خدیجه سلام الله علیها برای دادن دل و قلوه به بچه‌های دور از پدر و مادر، غریب و دلتنگ شکل گرفت و اولین گعده‌اش به شکل عجیبی انرژی‌زا و تاثیرگذار بود.. الحمدلله رب العالمین. دیروز اما با نوع دیگری از آن مواجه شدم، استاد قنادیان، بچه تهران، که یکی از دوستانی است که تقریبا یک سالی است کشفش کرده‌ام، زودتر رسیده بود و من با سه دقیقه تاخیر، در عرض همین سه دقیقه سه بار زنگ زده بودند چون من معمولا ۵ دقیقه زودتر می‌روم و نگران شده بودند و خب تلفنم اشغال بود .. پردیسان، به خیابان البرز ۷ که رسیدم، با درب منزلی که رویش زده بودند هیئت بنات العقیله مواجه شدم. ماشین را پارک کردم و وارد شدم، تعداد کفش‌های جلوی درب زیر زمین بیش از ۱۵۰ نفر را نشان می‌داد. رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا، جمله‌ای بود که با دیدن آن جمعیت از ذهنم گذشت.. بسم الله و بالله و فی سبیل الله، با سلام و صلوات حضار وارد شدم. استاد قنادیان بسم الله را گفته بودند، روی صندلی بودند، اجازه خواستم به احترام بقیه مثل همه روی زمین بنشینیم و کمی با بچه‌ها خوش و بش و شوخی کردم، زیر ۱۵ سال دست‌ها بالا، بالای ۱۸ سال دست‌ها به طرفین، زیر ۱۰ سال بلند شوند و بین ۱۵ تا ۱۸ صلوات بفرستند، صدای صلوات غالب بود، اکثرا دانش آموزان دبیرستانی دور اول و دوم بودند، از مدارس فرهیختگان، هندویان، نامجو، زیرک، از علت اسم‌گذاری مدرسه‌هایشان سوال کردم، نمی‌دانستند. گفتم سرچ کنید، دو جمله از اسم مدرسه تان بگویید، بساطی که دیدم بساط جشنی بود که قرار بود در آن مولودی و شادی باشد، از تزیین سالن گرفته تا پفیلا و کیک تهیه شده، که داعش یا هر کوردل دیگری آن را به هم زده بود، به احترام مردم کرمان مولودی خوان را حذف و بقیه مطالب کماکان برقرار بود. با مقدمه‌ی کوتاهی درباره حضرت زهرا سلام الله علیها، شروع کردم، و سوال‌ها یکی یکی شروع شد، از سوالات به شدت شگفت‌زده شدم، در تالارهای قبلی معمولا بچه‌ها می پرسیدند چرا باید روسری بپوشیم و آزادی زن و ... اما این‌ها اولین سوالشان این بود که از کجا بدانیم قرآن برحق است و تحریف نشده، سوال بعدی این بود که چطور به یک مسیحی بگوییم دین اسلام بهترین دین است و او از کجا بداند دینش نادرست است و سوال بعدی که من چرا نمی توانم دینم را تغییر دهم. نگاه به آن قیافه و جثه‌ای که سوال از آن بیرون می‌آمد، می‌کردی، با آن جرات و رسایی بیانش، دچار تناقض می‌شدی، نسل متفکر، خلاق، باهوش، منطقی، پراحساس.. قیافه ۱۴ ساله می‌زد، اما سوال، سوال چهل سالگی یک آدم بود..
بعضی سوالات را خانم قنادیان پاسخ می‌دادند، به احترام این که ایشان مبلّغ آن هیئت هستند و احترامشان بر من واجب بود، بعضی سوال‌ها را خودم با مثال و نکات جذابی که توی کلاس‌های دانشگاه کشف کرده‌ام، پاسخ دادم ولی در شروع یا پایان هر سوالی، خوش و بشی با بچه‌ها داشتم که فضا لطیف باقی بماند، کم کم مادرها هم به سوال آمدند و آخرین درخواستشان این بود که لطفا برای ما مادرها هم تالاری بگذارید، مادرهایی که بعضا معلم بودند و از کثرت سوالات بچه‌های مدرسه کلافه و متحیر.. به هر حال بعد از ۲ ساعت کامل، به پایان رسید و آخرسر درخواست عکس یادگاری کردم. برایشان جذاب بود، گفتم عکستان را به دانشجوهای تهران نشان خواهم داد و هوش و استعداد شما دبیرستانی‌ها را به رخشان خواهم کشید.. با کیک و پفیلا و پاکتی که هنوز نمی‌دانم داخلش چه مبلغی است آنجا را ترک کردیم، با این تاکید که اگر بار دیگر پاکتی در کار باشد نخواهم آمد و با خاطره‌ی ماندگاری از یک جلسه باشکوه و مفید. القصه حرفم در آخر جلسه این بود که بچه‌ها هر کدام از شماها مثل فرداهایی باید حداقل ۱۰۰، ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفر از همکلا‌سی‌ها و دوستانتان را زیر پر و بالتان بگیرید، قوی شوید و همدل، که همدلی و مهربانی و محبت کار خودش را خواهد کرد و راه نفوذش در قلب‌ها را پیدا می‌کند. محبت همان اکسیری که هنوز کسی نتوانسته اثرش را خنثی کند و مانندش را بسازد، اما لازمه‌اش داشتن یک دل دریایی است که بتواند همه کس را در خودش جای دهد، این دل ظرفیت عجیبی دارد، هر چه درونش بریزی باز هم تنگ نمی‌شود، ظرفیتی به اندازه تعداد موجودات عالم، از انسان و گیاه و حیوانات گرفته تا کوه و ابر و باد و باران. زهرا دلاوری پاریزی ۱۴۰۲/۱۰/۱۴ الحمدلله رب العالمین
🖤 🖤 سال‌ها می‌گفتند "یک دست صدا نـدارد" تا دست‌ها یکی یکی بر زمین افتادند.. یکی علقمه.. یکی بغداد.. 🖤 🖤 ۱۴۰۲/۱۰/۱۳ دلاوری پاریزی