eitaa logo
درونِ ماه
316 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
365 ویدیو
26 فایل
بسم‌‌‌ او..! ماجرای ماهِ آواره‌ی آسمان . 🌙 شروط:: @Sharayet99 ناشناس‌جانا:: @ZEHNIJAT
مشاهده در ایتا
دانلود
📚: 🖤 ✍ به راهم ادامه دادم و با سرعت وارد اتاق شدم،درو پشت سرم قفل کردم و پشت در نشستم... ‌ سرمو روی زانوهام گذاشتم و زدم زیر گریه پارسا تو کجایی؟چرا نمیایی منو از این کابوس وحشتناک نجات بدی؟ با صدای کسی که به در میکوبید چشمامو باز کردم و اشکامو که روی گونه‌هام جاری بودن پاک کردم... از روی زمین بلند شدم و آروم گفتم:بله؟ صدای مهشید اومد که گفت:سارا درو باز کن میخوام باهات صحبت کنم +من خستم،دیشب اصلا نتونستم بخوابم...بذارین استراحت کنم مهشید:سارا باهات کار دارم دختر!درو باز کن +بعدا حرف میزنیم با کمی مکث گفتم:از دستتون ناراحت نیستم،برین خوش باشین و به سمت میز تحریر پارسا قدم برداشتم و بی‌توجه به مهشید که به در میزد دفترچه‌ خاطرات پارسا رو باز کردم... بعد از چند دقیقه مهشید بی‌خیال شد و رفت برای بار هزارم شروع کردم به خوندن خاطراتی که پارسا در گذشته اونارو نوشته بود،از اون روزهایی که پنهانی دوستم داشته و من نمیدونستم،از اون روزهایی که هوامو خیلی داشته و من نمیدونستم! همشو داخل این دفترچه نوشته بود و توی آخرین برگه‌ی دفترش جمله‌ای رو نوشته بود: عشق برای مردها، همچون یک زخم عمیق می‌ماند ؛ به همین دلیل ، بی‌آنکه چرابیش را بدانند ، از کسی که بیشتر از همه دوست دارند ، می‌میگریزند ! آنها از این زخم می‌هراسند ؛ این دست خودشان نیست که بی‌دلیل ، همه‌ چیز را ول میکنند میروند...! گل چو خندید محال است دگر غنچه شود سر چو آشفته شد از عشق ، به سامان نشود! .... ➣@CHERA_CHADOR