eitaa logo
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
144 ویدیو
1 فایل
اولین و تخصصی ترین مجموعه شخصیت شناسی در ایتا🤩 اینجاییم تامسیرخودشناسی رو براتون هموارتر کنیم✌🏻 @EnneaTest :کانال راهنما @Eema_tab :تبلیغ‌وتبادل @Chatrooom :ارتباط باما صفرتاصد تولیدمحتوای‌ ایما؛ کپی بهرشکلی🚫 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ برامون بگید تاحالا یه INTJ تیپ پنج دیدین یا نه🥲👇 https://daigo.ir/pm/VS6aXB
این قسمت: های این intjها چشم انداز دقیق و گسترده ای درمورد آینده و تمام بلایا و مشکلات احتمالی دارن. اونا همیشه خطرو تو هوا بو میکشن و به اصطلاح دائما در حال جنگ برای بقا هستن😬 @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
‌ این قسمت: #INTJ های #type6 این intjها چشم انداز دقیق و گسترده ای درمورد آینده و تمام بلایا و مشکل
ادامه‌ی: های البته همه این intjها فوبیا ندارن و مدام درحالت ایجاد امنیت نیستن، بعضی هاشون با وجود اضطراب نهفته با ترس هاشون رو به رو میشن و با چالش ها مبارزه میکنن (به زبون ساده همیشه اینجوری نیست که سد دفاعی بچینن و از همه فاصله بگیرن گاهی با وجود نگرانی، ترجیح میدن در برابر مشکلات قدم علم کنن👊🏻.) البته این مدل intjها صریح و پرخاشگرترن☺️🤝 @Eema_Ennea |
‌ برامون بگید تاحالا یه INTJ تیپ شش دیدین یا نه🥲👇 https://daigo.ir/pm/VS6aXB
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• عاقبت 🔹آقای آیسمن: #type6 (ناسالم) پارت نهم: شارلوت گوشه میز مدیسون نشست. پاهایش را روی هم گردان
عاقبت پارت دهم: شارلوت سرش را از روی برگه‌های استئفا نامه بلند کرد. کمی نوک بینی‌اش را خاراند و بلافاصله گفت:«بله. بفرمائید بشینید.» و حین گفتن این جمله، درست به نزدیک‌ترین صندلی به میزش اشاره کرد. آقای آیسمن نفش عمیقی کشید و سمت صندلی رفت. وقتی نشست زمزمه کرد:«در خدمتم.» شارلوت سه استئفا نامه را بالا آورد و به او نشان داد. سرش را به نشانه تاسف تکان داد و گفت:«با اومدن اولین استئفا نامه که دلیلش نارضایتی از شما بود، شما رو دعوت و باهاتون گفت و گو کردم. یک‌سری مسائل مطرح شد و به نتایج خوبی هم رسیدیم. وقتی دو تای بعدی اومدن هم با خودم گفتم شاید هنوز فرصت نکردید، یا با خودتون کنار نیومدید که تک تک نکاتی که گفتم تو رفتار و افکارتون لحاظ کنید؛ هنوز جای اصلاح و پیشرفت هست و بر این قول بودم تا امروز که سه استئفا نامه جدید دیگه هم به دستم رسید!» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• #داستان عاقبت پارت دهم: شارلوت سرش را از روی برگه‌های استئفا نامه بلند کرد. کمی نوک بینی‌اش را خا
• داستان عاقبت پارت یازدهم: سه استئفا نامه جدید را پایین آورد. یک تای ابرویش را بالا و ادامه داد:«و به نظرم این میزان صبر من بر شرایط ناگواری که شما اخیرا بوجود آوردید، برای نشون دادن اطمینانم نسبت به شما بخاطر دغدغه‌مندی‌ها و تلاش‌های بی‌دریغتون در گذشته؛ دیگه کافی باشه.» از آن سوی میزش پرونده استخدام آقای آیسمن، به همراه برگه‌ی پایان همکاری که روی آن قرار داشت را سمت خود کشید. برگه را برداشت و رو به آقای آیسمن گرفت. مستقیم نگاهش کرد و گفت:«باز هم فقط و فقط بخاطر خدمات دلسوزانه گذشته‌تون، و این‌که اطلاع دارم در شرایط سختی قرار دارید، چشم از گندهایی که اخیرا به همه چیز خورده می‌پوشونم، و اجازه میدم پایان کار ما با این برگه و بصورت تواقفی باشه. به‌جای اخراج!» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت یازدهم: سه استئفا نامه جدید را پایین آورد. یک تای ابرویش را بالا و ادامه داد:«و
• داستان عاقبت پارت دوازدهم: صورت آیسمن هر لحظه برافروخته‌تر، و قطرات عرق از کنار شقیقه‌ به لابلای ته‌ریش‌‌های اصلاح نشده‌اش سر می‌خورد. با شنیدن جمله آخر، ناگهان از جا کنده شد و فریاد زد:«دختر احمق. تو حق نداری همچین کاری بکنی! من بهترین سالای عمرمو تو شرکت زپرتی تو سوزوندم. حالا که به این‌جا رسیدم اخراج؟ حالا که یه پیرمرد چهل ساله‌ام و دیگه معلومم نیست کدوم گوری باید دنبال کار بگردم؟» شارلوت با چشم‌غره وحشتناکی او را نگاه کرد. برگه پایان همکاری را مقابل او روی میز کوبید و با صدایی که از لای دندان‌هایش بیرون می‌آمد گفت:«حواست به حرف دهنت باشه!» آیسمن برای بار چندم، از آغاز جلسه کوتاهشون دستی زیر بینی‌‌اش کشید. تازه توجه شارلوت به نوک سرخ بینی‌اش جمع شد و چشمانش را با انزجار بست. ناگهان آیسمن با قهقه جنون واری برگه را برداشت و پاره پاره کرد. صدایش را جوری بالا برد که احتمالا تا آخر شرکت شنیدند:«تو حق نداری. حق نداری!» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت دوازدهم: صورت آیسمن هر لحظه برافروخته‌تر، و قطرات عرق از کنار شقیقه‌ به لابلای
• داستان عاقبت پارت سیزدهم: شارلوت به ضرب از جا کنده شد. رو به مدیسون فریاد زد:«برگه اخراج آقای آیسمن رو بیار این‌جا.» چشمان آیسمن ناگهان گرد شد. چند قدم عقب رفت تا از پشت به دیوار خورد. تمام تنش لرزش مشهودی داشت. شارلوت نامرتب‌ترین امضای عمرش را پای آن برگه زد؛ سپس آن را همراه پرونده برداشت. در اتاق را باز و به بیرون پرت کرد. روی به آقای آیسمن کرد و با همان صورت برافروخته فریاد زد:‌«برو بیرون.» مدیسون همان‌‌جا که برگه اخراج را به شارلوت سپرد، خشکش زده بود. آقای آیسمن هم با فریاد او به خودش آمد و با همان حالتی که داشت، سلانه سلانه از اتاق خارج شد. همه کارمندان پشت در تجمع کرده بودند. شارلوت پوزخندی زد و گفت:«تموم شد. برگردید سر کاراتون.» خودش نفهمید، اما دوباره هم فریاد زده بود... @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت سیزدهم: شارلوت به ضرب از جا کنده شد. رو به مدیسون فریاد زد:«برگه اخراج آقای آیس
• داستان عاقبت پارت چهاردهم: آن روز جکسون آیسمن با حال نامساعدی پشت فرمان ماشین نشست. تا رسیدن به خانه، کلی بوق اعتراضی نثارش شد و او هم با کلی فحش آبدار پاسخ داد. به محض رسیدن به خانه، همان‌طور که مشغول تعویض لباس بود، پیغامگیر تلفنش را روشن کرد. ابتدا صدای دخترش که برای تحصیل در دانشگاه به شهر دیگری رفته بود، در گوشش پیچید:«سلام آقای آیسمن. خواستم بگم از امروز کار پیدا کردم و دیگه لازم نیست شهریه و خرجی برام واریز کنی. پس لطفا دیگه هم به این بهانه باهام تماس نگیر. خدانگهدار!» پوزخندی زد. "آقای آیسمن!" این را با خودش تکرار کرد و یاد آن روزها افتاد... روزهایی که دخترش با شنیدن این خبر که مادر خانه را ترک کرده، از دانشگاه مرخصی گرفت و به خانه برگشت. هوای پدرش را داشت و مدام با او صحبت می‌کرد. التماس می‌کرد برگردد و بگزارد زندگیشان مثل سابق باشد. می‌گفت خودش مامان را راضی می‌کند و... ولی آقای آیسمن هیچ وقت دقیقا به حرف‌هایش گوش نکرد! @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت چهاردهم: آن روز جکسون آیسمن با حال نامساعدی پشت فرمان ماشین نشست. تا رسیدن به خ
• داستان عاقبت پارت پانزدهم: نهایتا شبی که در خماری قصد آسیب زدن به او را داشت، دخترش با گریه خانه را ترک کرد و قسم خورد دیگر هرگز دختر او نیست. بعد از آن هرچه جکسون خواست با او ارتباط بگیرد موفق نشد. دیگر هم واژه "پدر" را از زبان او نشنید... با یادآوری این خاطرات، دوباره تمام تنش رعشه بدی گرفت. پیغام بعدی هم پخش شد:«ســــلــــام جکسون! چطوری پیرمرد؟ عصر با بچه‌ها میایم دنبالت. می‌دونم که پایه‌ای! پس فعلا...» خوب بود، عالی! حالا باید فکری برای گذراندن صبح تا عصرش می‌کرد. دو تا قرص را بدون آب بالا انداخت و خودش را روی تخت پرت کرد. @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت پانزدهم: نهایتا شبی که در خماری قصد آسیب زدن به او را داشت، دخترش با گریه خانه
• داستان عاقبت 🔹نیکولاس: 🔹مایکل: پارت شانزدهم: ساعت نه و نیم شب بود. همگی دور آتش نشسته بودند که صدای صحبت و خنده‌های بلندشان با پخش شدن صدای ترمز وحشتناک ماشینی روی سنگ‌ریزه‌ها قطع شد! همه فورا سرشان را سمت صدا برگرداندند. ماشین آشنا نبود، اما از مدل لوکسش معلوم بود برای کیست! نیکولاس! بلافاصله بعد از ترمز از ماشین بیرون پرید. دستش را بالا برد و سلامی پرانرژی کرد. مایکل ساعت مچی‌اش را نشان داد و شاکی گفت:«هیچ ساعتو دیدی نیک؟ ما حداقل دو ساعته این‌جاییم!» نیکولاس دست‌هایش را توی جیب‌های شلوارش کرد و سرش را با تاسف تکان داد. همان‌طور که سمت آن‌ها قدم برمی‌داشت گفت:«فکر می‌کنی کجا بودم؟ ها؟» تام قهقهه‌ای زد و این را با لحنی کاملا کشیده گفت:«پــیــــشِ نــــامزدت! آره؟» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت 🔹نیکولاس: #type7 #7w6 🔹مایکل: #type3 پارت شانزدهم: ساعت نه و نیم شب بود. همگی دور آ
• داستان عاقبت پارت هفدهم: نیکولاس بله‌ای محکم گفت و سرش را با تاسف تکان داد. کنار آتش نشست و با حرکاتی اغراق‌آمیز و تئاتروار، شروع به در آوردن ادای نامزدش کرد! - هی نیک.. میخوای قطعه کلاسیک "نهنگ‌های صورتی توی حوض نقره‌ای" رو برات بزنم یا قطعه جدید "روزی که با تو بودم"؟ انتخاب خاصی نداری؟ پس بشین این‌جا! سپس آستین‌های خیالی‌اش را تا نزدیک آرنج بالا داد. کمی با انگشتانش بازی کرد. چشمانش را بست و با حالت چهره‌ای خاص، دستش را روی گلاویه‌های خیالی پیانویی تکان داد. - هی نیکولاس.. خوب بود؟ چیزی درباره لباس جدیدم نگفتی؟ فردا باهام میای به آموزشگاه موسیقیم؟ راستی قراره یه سمفونی محشر برگزار بشه! برای تو هم بلیط بگیرم؟ نیک با اتمام تئاتر این دیالوگ‌ها، از پیشانی تا کنار چشمانش را دستی کشید و سرش را تکان داد. دستانش را در دو طرف بدنش کاملا باز کرد و گفت:«اون‌جا بودم. جایی دقیقا همین‌قدر تهوع‌آور! اما پیچوندمش!» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت هفدهم: نیکولاس بله‌ای محکم گفت و سرش را با تاسف تکان داد. کنار آتش نشست و با حر
• داستان عاقبت 🔹اولیور: پارت هجدهم: اولیور شانه‌اش را گرفت و محکم فشرد:«بیش‌تر هوای نامزدتو داشته باش پسر! شاید الان رو مخت باشه ولی اگر روزی از دستش بدی جای خالیش رو با تک تک سلول‌هات حس می‌کنی!» نیکولاس سری تکان داد و بلافاصله گفت:«نه اولیور! داستان من با تو فرق داره. شاید منم بعدا کسی رو پیدا کنم که از بودن باهاش لذت ببرم یا جای خالیش برام فاجعه باشه ولی... اون شخص قطعا سارا نیست!» اولیور جوان سیاه‌پوست خوش استایلی بود. چند سالی می‌شد کارمند شرکت بیمه بود و شمع چهل سالگی را همین هفته گذشته در تنهایی فوت کرد! پنج سال پیش که همسر محبوبش، اولویا را از دست داد دچار غم و خلأ شدیدی شد اما به لطف همین جمع رفقایش بود که هنوز، گهگاه می‌خندید... @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
افراد تیپ پنج در حالت های روانی مختلف به چه شکلی دیده میشن؟ • حالت سالم #type5🔍 بخش اول: (در بهتری
افراد تیپ پنج در حالت های روانی مختلف به چه شکلی دیده میشن؟ • حالت سالم 🔍 بخش دوم: همه چیز رو با درک و فهم فوق العاده ای زیرنظر میگیرن. هوشیار، کنجکاو و جستجوگر هستن و هیچ چیز از توجه اونها دور نمیمونه. اهل پیش بینی و دور اندیشی هستن. قدرت تمرکز بالایی دارن و اگه چیزی نظر اون‌ها رو جلب کنه مصمم دنبالش میکنن.🦋✨ @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• گناه مرگبار #type6 ☠ بخش سوم: حتی وقتی زندگی به آرومی پیش میره، تیپ شش ها باز هم اضطراب زیادی رو
• نقاط ضعف ☠ بخش چهارم: در دوران کودکیم با تیپ شش های مضطرب زیادی مواجه میشدم. معلم کلاس اول من خانم مری الیزابت (که خدا رحمتش کنه) قطعا یه تیپ شش بود. حداقل یه بار در روز اون در کلاس تنفس اعلام میکرد و به طور اتفاقی یه پرسش مبهم مثل این پرسش رو مطرح میکرد:«بچه ها، اگه کسی سلاح بالای سر شما بگیره و شما رو مجبور کنه که بین ایمانتون و مرگ یکی رو انتخاب کنید، چیکار میکنید؟» اگه شما امروز این سوال رو از یه گروه بچه ی هفت ساله بپرسید، قطعا کسی برای اعتراض با خدمات مراقبت از کودکان تماس میگیره. @Eema_Ennea |
• یه ای وقتی حس ناامنی بهش دست می‌ده چطور میشه؟😰 @Eema_Ennea |
• افکار غیر منطقی 🌾 پارت اول: حتی زمانی که تیپ شش‌ها اعتماد به رابطه‌شون با شما رو آغاز می‌کنن هنوز مابقی اون دنیای خطرناک و متغیری که باید با اون دست و پنجه نرم کنن در جای خودش باقیه، باید گفت معاشرت با انسان‌هایی که مدام فجایع رو تصور می‌کنن و خودشون رو برای فجایع آماده می‌کنن دشواره.🚶‍♀ @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• توصیه‌هایی برای رشد #type7 📈 ⚡️این قسمت: کامل به صحبت‌های دیگران گوش کنین! پارت دوم: هفت‌ها، بیشت
• توصیه‌هایی برای رشد 📈 ⚡️این قسمت: کامل به صحبت‌های دیگران گوش کنین! پارت سوم: به عنوان راهکار برای گوش کردن کامل‌تر، حداقل ۳ ثانیه و یا بیشتر، بین زمانی که شخص مقابلتون صحبتش رو تموم می‌کنه و زمانی که شما صحبتتون رو شروع می‌کنین، فاصله بندازین. همچنین، مقدار زمانی که در اون آگاهانه، روی فعالیتی که انجام می‌دین تمرکز می‌کنین رو بیشتر کنین.🔔 @Eema_Ennea |
• تایپ پنج به‌ عنوان‌ حیوان 😂🦦 @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• نقاط ضعف #type7 ❤️‍🩹 بخش پنجم: تیپ هفت ها مثل «ارواح گرسنه» سعی میکنن خودشون رو از طریق اشتهای فر
• نقاط ضعف ❤️‍🩹 بخش ششم: طبق انیاگرام، اعتدال نقطه مقابل شکم‌بارگی هست. از نظر تیپ هفت ها، اعتدال به معنای کنار گذاشتن پرخوری نیست بلکه کاهش اون، زندگی کردن در لحظه، تمرین خویشتن‌داری، کنترل کردن «ذهن های بی‌قرار» و پرداهتن به زندگی معمولیشون هست. کار هایی شبیه به اون چیزی که همه ما انجام میدیم. @Eema_Ennea |
مشاغل مناسب برای :💻 بخش اول: شرلوک هلمز و نانسی درو تیپ پنج هستن. اونا هوشیار،بصیر و کنجکاو هستن. از پذیرش چالش و حل سؤالات پیچیده نمیترسن. این تیپ در نوآوری و حل مسئله پیشرفت میکنه. بزرگترین ترسش اینه که ناتوان دیده بشه... @Eema_Ennea |
افراد تیپ هشت در حالت های روانی مختلف به چه شکلی دیده میشن؟ • حد وسط سلامتی 🔍 بخش اول: خود کفا و مستقل هستن. دغدغه های واقعا مهمی دارن، سرمایه گذاران خیلی خوبی میشن، عملگرا و به شدت فردگرا هستن. ریسک پذیرن، سخت کوشی بالایی دارن و نیازهای عاطفی خودشون رو انکار میکنن. 🌚✨ @Eema_Ennea |
• اگه بخوایم رو توصیف کنیم: 🛤 پارت اول: نمای درونی فرد تیپ نه، مثل کسیه که در یه روز زیبا درحال دوچرخه سواریه و از هر لحظه گذر زمان لذت می‌بره. برای افراد این تیپ شخصیتی، مجموعه و کل تجربه‌شون شیرین و لذت بخشه؛ نه فقط لحظات خاصی از اون.✨ @Eema_Ennea |
نمیخوای این بازی کثیف و تمومش کنی منتقد درونی عزیز!😑 @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• نقاط ضعف #type9 💞 بخش ششم: این سوالات مدام تو ذهن اونا میچرخه که : اگه اولویت ها خواسته هام با بر
• نقاط ضعف 💞 بخش هفتم: تیپ نه ها اون قدر برای احساس آرامش و آسودگی، حفظ وضعیت و حفظ روابطشون با دیگران ارزش قائلن که ترجیح میدن از عقاید و انگیزه هاشون صرف نظر کنن و با عقاید اون ها همراه بشن. این وضعیت برای افراد صلح طلبی که اغلب با این اندیشه رشد میکنن که نه حضورشون و نه اولویت‌هاشون برای دیگران هیچ ارزشی نداره، کار عجیبی به نظر نمیرسه. @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• افراد #type1 از خودشون و دیگران انتظارات بالایی دارن🖇 بخش اول: برای تایپ یک‌های معمولی، کنترل رف
• افراد از خودشون و دیگران انتظارات بالایی دارن🖇 بخش دوم: مثلا زمانی که تایپ یک‌ها وقتی که صدای آواز رو می‌شنون، به‌طور ناخودآگاه اجازه نمیدن حسادت‌شون مشخص بشه و باید گفت که لبخند زیرکانه تیپ یک‌ها این موقع‌ها مصنوعی به‌نظر میرسه.😂😔 @Eema_Ennea |
• تایپ هشت به‌ عنوان‌ حیوان 😂🦦 @Eema_Ennea |