🔷 گونهشناسی مردم کوفه در زمان امام حسن(ع) و تطبیق آنها بر جامعه ما
✍️امیرحمزه مهرابی
🔺 مردم کوفه در زمان امام حسن مجتبی (ع) را می توان به چند دسته تقسیم کرد :
1️⃣ #امویان:
که بهعنوان ستون پنجم و نفوذی دستگاه معاویه در کوفه عمل میکردند و از سران اینها میتوان عمربنسعد و عَمروبنحُریث را نام برد.
2️⃣ #خوارج:
کسانی که فقط به درگیری با سپاه شام میاندیشیدند؛ البته نه از نگاه و رویکرد امام حسن(ع)؛ بلکه براساس مبانی خود در تکفیر اهل شام. اینها خود را از امام حسن(ع) هم اتقلابیتر میدانستند و شمربنذیالجوشن و شَبَثبنرِبعی از سران این گروه بودند. اینها برای حضرت هزینه درست میکردند و شاید بتوان گفت که نقش این گروه در تحمیل صلح بر امام حسن(ع) زیاد بود. عجب اینکه آنها در ادامه کار بهسمت معاویه چرخیدند!
3️⃣ #شکاکها:
کسانی که فریب خوارج را خورده بودند؛ اما هنوز در سلک آنها درنیامده بودند. اگرچه که مخالفتی از اینها سرنمیزد، اما قابل اعتماد نیز نبودند.
4️⃣ #الحمراء:
که حدود بیستهزار جنگجوی تازه همسلمان و غیرعرب بودند و بهدلیل ناآشنایی با معارف حقیقی اسلام، بهراحتی گول می خوردند. همین ها بودند که در ماجرای همراهی امام حسن(ع) و قضیه عاشورا، بهنفع امویان حرکت کردند واز روی نا آگاهی به دشمنان ائمه(ع) پیوستند .
5️⃣ #شیعیان:
مردمانی بابصیرت که پابهرکاب حضرت، آماده جنگ و مبارزه بودند ولی تعدادشان اندک بود .
🔺 حال نوبت آن است که از تاریخ درس بگیریم:
اگر معاویه را نماد «دشمن خارجی» بگیریم، شاید بتوان راهبردها و راهکارهای او را بر حرکات دشمنان مختلف نظام اسلامی تطبیق کرد. برخی را از عاقبت تقابل با خود میترسانند و برخی دیگر را با تطمیع و تهدید از میدان بهدر میکنند.
♦️نیروهای داخل جامعه هم شامل همان تقسیمبندی بالا هستند:
🔸«نفوذیها» که دل در گرو دشمن دارند و پازل دشمن در داخل کشور را تکمیل میکنند.
🔹خوارج که همان انقلابینماها هستند که همیشه دچار افراط و تفریط می شوند و با تند روی ها ی خود برای انقلاب هزینهسازی میکنند.
🔸شکاکها که تحت تاثیر شایعات فضای مجازی و کمکاری نیروهای انقلاب و احیاناً خلاف کاری های انقلابینماها یا نفوذیها قرار می گیرند و نسبت به اصل نظام و کارآمدی آن تردید می کنند .
🔹الحمراء را شاید بتوان بر افرادی تطبیق کرد که هم شور و هیجان و قدرتعمل دارند ولی مطالعه کافی ندارند لذا فهمشان از مبانی انقلاب و اسلام، بهاندازه کافی نیست. به همین دلیل باید به آنان آگاهی و بصیرت لازم را داد؛ وگرنه خدایناکرده ممکن است فریب بخورند و جزء ریزش های انقلاب شوند .
🔸و نهایتا انقلابیون مؤمن و با بصیرت ، که به آرمان های انقلاب وفادارند و با فهم درست از تحولات داخلی و بینالمللی، همواره پای کار انقلاب مانده و با همه سختیها و مشقتها، کار انقلاب را پیش بردهاند.
🔺 #نتیجه : تاریخ چیزی جز برآیند این نیروها بر هم نیست. پس هرگاه مؤمنان انقلابی که متناظر بر شیعیان مخلص دوران امام مجتبی(ع) هستند، به وظایف خود عمل کنند و با شکست توطئه نفوذیهای دشمن و انقلابینماها، سایر طیفهای جامعه را به خود جذب کنند و آنها را هدایت کنند، قاعدتا میتوان آینده جامعه را آیندهای مطلوب و تضمینشده دانست؛ آنچنانکه در دوران انقلاب اسلامی، این اتفاق رخ داده است.
@Emam_kh
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻اطاعت و مراعات🔻
✍ امام_زمان (علیه السلام) در نامهای به شیخ مفید نوشتند:
⚡️ إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ، وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْلَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ، فَاتَّقُوا اللهَ جَلَّ جَلَالُهُ، وَ ظَاهِرُونَا عَلَی انْتِیَاشِکُمْ مِنْ فِتْنَةٍ قَدْ أَنَافَتْ عَلَیْکُمْ...
💢 ما در رعایتِ حالِ شما کوتاهی نمیکنیم، و شما را از یاد نبردهایم...
💢 اگر جز این بود، گرفتاریها از همه طرف به شما رو میآورند، و دشمنان شما را از بین میبردند.
💢 پس #تقوا پیشه کنید، و به ما اعتماد کنید، و چاره این #فتنه و #امتحان را که به شما رو آورده است از ما بخواهید...
📚 بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۶. به نقل از احتجاج طبرسی.
➖➖🚥🚥➖➖
#شرح_حدیث
دقّت کنیم❗️
داستان دو طرفه است.🔁 یعنی یه کاری ما #شیعیان باید انجام بدیم، و یه کاری هم #امام_زمان (ع) انجام میده.😐
👈 از طرفِ ما باید #تقوا رعایت بشه..
ما که ادّعای #شیعه و محبّ اهلبیت بودن داریم، و خودمون رو به #اهلبیت میچسبونیم،🙂 باید از این بزرگواران #اطاعت و پیروی داشته باشیم.
👈 از اون طرف هم، #امام_زمان مراعاتِ حالِ ما رو انجام میده، و ما رو یاد میکنه..😊 و در گرفتاریها از ما دستگیری میکنه..❤️
✔ امّا توجّه داشته باشیم که:
این دو تا با هم نسبتِ مستقیم دارند..🤔
یعنی هرچقدر که #تقوا و #اطاعتِ ما بیشتر باشه، عنایتِ حضرت هم بیشتر میشه.. و #امام_زمان بیشتر هوامون رو داره..👌
📣 هرچقدر که ما از #اهلبیت اطاعتِ بیشتری داشته باشیم، #امام_زمان بیشتر مراقبِ ماست.
☝️ این مطلب تا جایی پیش میره که امام، تمامِ انتخابهای مأمومِ خودش رو زیر نظر میگیره.. و اجازه نمیده پای مأموم تو هیچ چالهای بره...🚶♂🕳 و امام در همه حال مواظبِ فرد میشه..❣
❌ پس از طرفِ #امام_زمان هیچ کوتاهی و قصوری نیست..
✅️ هر چی کوتاهی و کمبود هست، از طرفِ خودِ ماست..
اگر انتخاب نادرستی در زندگی داشتیم،😔 اگر جایی پامون لغزید،😢 اگر مشکلی برامون پیش اومد😩 و خلاصه هر مشکلی که بود... مطمئن باشیم که خودمون کوتاهی کردیم.
⛔️ کوتاهیها از ماست، نه #امام_زمان...
آقاجان! #امام_زمان عزیزم
🙏 ما رو بخاطرِ همه کوتاهیها و ضعفهامون ببخش..
برامون دعا کن🤲
و اجازه نده که بیشتر از این، از شما دور بشیم...😔
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
قسمت_هشتم
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
ادامه_دارد...
✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #تنها_میان_داعش
قسمت_دوازدهم
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.» صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
ادامه_دارد.....
✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
🏴امام سجاد(علیه السلام) همواره در طول حیاتشان #مظلوم بوده اند.
بعدازحادثه کربلا، رعب و #وحشت شدیدی بر #مسلمین و خصوصاً #شیعیان حاکم شد!😰
لذا در آن روزگار، امام سجاد(علیه السلام) سخت تنها و بی یار مانده بود...😒
◾لذا ایشان فرمودند :
مَا بِمَکَّةَ وَالْمَدِینَةَ عِشْرُونَ رَجُلَاً یُحِبُّنَا
در تمام مکّه و مدینه بیست نفر نیستند که دوستی ما را اظهار بدارند.
نقل است که در زمان حکومت عبدالملک بن مروان عبدالملک، امام(ع) را به اجبار از مدینه به شام آورد آن هم در هیات یک اسیر!!
#ابن_جوزی می گوید :
👈عبدالملک بن مروان دستور داد که امام سجاد(علیه السلام) را دستگیر کرده و دست و پای او را غُل و زنجیر کنند و به گردنش بیاویزند و از مدینه به سمت شام بیرون ببرند...
آنان چنین کردند و به مدت چهار روز ایشان را به همین وضعیت نگه داشتند❗😱
سپس ایشان را آزاد کرد و اجازه برگشت به مدینه را به ایشان داد...
سفر #امام_سجاد(علیه السلام) به #شام به شکل و هیات یک #اسیر واقعا نشان از #بغض و کینه #دشمن داشت!
اواخر عمر امام سجاد(علیه السلام) که مصادف بود با حکومت ولید بن عبدالملک که از همه کس بیشتر کینه امام سجاد(علیه السلام) را در دل داشت...آن ملعون بارها گفت :
من تا وقتی که علی بن حسین(علیه السلام) در دنیا باشد، راحت نیستم!
🔺️تا اینکه همین #ولیدبن_عبدالملک ملعون، امام سجاد(علیه السلام) را به #شهادت رساند❗
📚منابع :
۱)تذكرة الخواص ابن جوزی، ص۲۹۲
۲)دلائل الإمامة طبری شیعی، ص۱۹۰
❌آیا #شمر جانباز جنگ صفین و از یاران و شیعیان حضرت #امیرالمومنین علیه السلام بود و بعد ها راهش عوض شد و قاتل #سیدالشهدا علیه السلام شد؟🤔
یکی از مطالبی که این روز ها دست به دست می شود این است که شمر از جانبازان #جنگ_صفین و #شیعیان امیرالمومنین بوده و بارها به حج رفته بود و از بس نماز خوانده بود پیشانی و زانوهایش #پینه بسته بود و تمام تلاش نویسنده و گوینده مطلب این است که می خواهد طوری القا کند که آری امام حسین علیه السلام را شیعیان کشتند پس آی شیعیان مواظب باشید شمر نشوید!!!
حال واقعیت چیست؟
مطلب از ۵ جهت مورد بررسی ست
❌تولد شمر
❌قبل از جنگ صفین
❌حضور در جنگ صفین
❌جانبازی در جنگ صفین
❌بعد از جنگ صفین
❌۱)تولد شمر از طریق #زنا
در نحوه زنا زادگى وى نقل شده که روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود ، از چوپانى که از کنار او مىگذشت ، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند . #چوپان تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و مادر شمر نیز پذیرفت و از این طریق ، #نطفه شمر منعقد شد!
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵
و به این دلیل بود که در #کربلا هم امام حسین علیه السلام شمر را پسر زن بز چران خطاب کرد و هم زهیر بن قین علیه السلام خطاب به شمر گفت:ای فرزند زنی که بر پاشنه پایش ادرار می کند(استعاره از زنی که در سن کم زنا کرده)
❌۲)شمر قبل از جنگ صفین
شمر از قبیله ی #هوازن بود که پدرش و قبیله اش مسلمان نمی شدند تا وقتی که از مسلمانان شکست خوردند و بعد اسلام آوردند!
❌۳)حضور شمر در جنگ صفین
حضور شمر در جنگ صفین به همراه قبیله اش هوازن و تیره اش بنی ضباب در جبهه ی امیرالمومنین علیه السلام قطعی ست اما مساله انگیزه ی حضور اوست!
در زمان جنگ صفین،شمر از بزرگان قبیله ی خودش نبوده و به دستور بزرگان قبیله خودش که تصمیم گرفته اند در لشکر امیرالمومنین باشند،بر مبنای سنت قبیله گرایی مانند سایر مردان قبیله اش در جبهه ی امیرالمومنین علیه السلام قرار گرفته و با انگیزه های قومی قبیله ای در جنگ حضور داشته است.
👌شاید برای تان سوال باشد که مگر می شود؟
که باید گفت بله در عرب آن روز ها سنت قبیله گرایی رواج زیادی داشته و نمونه اش شخصی به اسم قزمان بن حارث از افراد حاضر در جبهه رسول خدا در جنگ اُحد بود که وقتی در جنگ جراحت دید و در حال مرگ بود اطرافیانش گفتند:
(ای قزمان تو امروز به امتحان و بلای سختی گرفتار شدی بنابراین بشارت باد تو را شهادت و باغ بهشت بر تو گوارا باد)
قزمان جواب داد:
باغی از بهشت؟ لب فرو بندید، شما گمان کرده اید که من به خاطر اسلام جنگیدم؟
نه.چنین نیست.من تنها برای #قبیله ام و #خویشاوندانم جنگیدم.
قزمان این را گفت و برای رهایی از رنج جراحت با بریدن رگهای پشت آرنج دست خود،خودکشی کرد.و رسول خدا گفت او از اهل جهنم است.
❌۴)جانبازی شمر در جنگ صفین
روایت طبری و نصر بن مزاحم از شمشیر خوردن صورت شمر در جنگ صفین قابل استناد نیست.زیرا روایت طبری مستقل نیست و همان روایت نصر بن مزاحم است پس این روایت خبر واحد است و
راوی خبر واحد جانبازی شمر اشخاصی هستند که یکی در کارنامه اش نوکری یزید را کرده است و دیگری نوکری خاندان عمر را.
و برای شیعیان این روایات قابل پذیرش نیست.
حتی در صورت پذیرش اینکه شمر در جنگ صفین جانباز شده باید بگوییم او جانباز سنت و دستور بزرگان قبیله خودش شده نه جانباز راه امام معصوم علیه السلام.
❌۵)شمر بعد از جنگ صفین
شمر بعد از صفین با معاویه بیعت کرد.در صورتی که بعد از صفین افراد دو دسته شدند یا به امیرالمومنین علیه السلام وفادار ماندند یا به خوارج پیوستند و هم با امیرالمومنین و هم با معاویه دشمنی کردند.اما شمر راه سوم را انتخاب کرد و با معاویه بیعت کرد و مامور شد که شیعیان را بکشد که نمونه بارز آن کشتن حجر بن عدی بود😐تا نشان دهد که از سر محبت به علی علیه السلام در صفین حضور نداشته!و بعدها هم که ماجرای کربلا را به وجود آورد
❌❌❌
از تمام این مطالب اثبات می شود که شمر نه تنها شیعه و از جانبازان صفین نیست بلکه زنازاده ایست که از تولد تا مرگ دشمنی اهل بیت علیهم السلام را داشته است.و #حج رفتن و #نماز خواندن به تنهایی دلیل بر عاقبت به خیری نیست و حرامزاده ترین های تاریخ مانند شمر هم اهل نماز و حج بوده اند و آن چه مهم است #ولایت اهل بیت علیهم السلام است.و هیچ شیعه ای حاضر نیست امام ش را بکشد و تمام دشمنان در کربلا غیر شیعه بودند.
◼️
🌺مناسبت امشب
✨🌟ورود پربرکت خانم حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر قم✨🌟
✨🌟✨🌟 شمه ای از فضائل ، مقامات و زندگینامه حبیبه صاحب الزمان حضرت #معصومه سلام الله علیها ...
✅پدرش به فدايش
يكي از فضايل #حضرت_زهرا (عليها السلام) اين است كه پيامبر(صلّى الله عليه وآله وسلَّم) در موارد متعدد، در شأن او فرمودند:
"فِداها اَبْوها؛ پدرش به #فدايش باد."(195)
اين تعبير بيانگر اوج مقام ارجمند حضرت #زهرا(سلام الله عليها) است كه پيامبر اكرم(صلّى الله عليه وآله وسلَّم) در #شأن ایشان فرموده اند
از آنجایی که معصوم #غلو نمیکند و امام هم برای شخصی و شانی پایین تر از خودش #فدا نمیشود
که این خود 👈معصوم بودن #کریمه اهل بیت علیهم السلام را داراست.👉
در مورد #حضرت_معصومه (سلام الله عليها) نيز نظير اين مطلب از پدرش #امام_كاظم(عليه السلام) روايت شده، در اين راستا به ماجراي جالب زير توجه كنيد:
عصر امام #كاظم(عليه السلام) بود، روزي جمعي از #شيعيان براي دريافت پاسخ از سؤال هاي خود، به مدينه وارد شدند تا به محضر امام كاظم(عليه السلام) برسند،
آن حضرت در مسافرت بودند، نظر به اينكه آنها ناگزير به مراجعت بودند، پرسش هاي خود را نوشتند و به افراد خانواده امام كاظم(عليه السلام) تحويل دادند تا در سفر بعد، به آن نائل شوند،
مدتي بعد هنگام خداحافظي، ديدند #حضرت_معصومه (سلام الله عليها) پاسخ پرسش هاي آنها را نوشته و آماده كرده است، آنها شادمان شدند و آن پاسخ ها را دريافت كردند و به سوي وطن رهسپار شدند،
در مسير راه به امام #كاظم(عليه السلام) برخورد نمودند،
و ماجرا را به عرض آن حضرت رساندند، امام كاظم(عليه السلام) آن نوشته را از آنها طلبيد و #مطالعه كرد، پاسخ هاي حضرت معصومه (سلام الله عليها) را درست يافت، #سه بار فرمودند:
"فِداها اَبْوها؛
پدرش به #فدايش باد."
با اينكه حضرت معصومه (سلام الله عليها) در آن هنگام خردسال بود، اين ماجراي جالب نيز، ما را به عظمت ويژه حضرت معصومه (سلام الله عليها) از نظر علم و معرفت آشنا مي كند، و در جاي خود #بي_نظير و #استثنايي است.(196)
📚(195) ـاين مطلب از جمله در بحار، ج 43،ص 86 و 88 نقل شده است.
(196) ـ اقتباس از كتاب كريمة اهل بيت،تأليف علي اكبر مهدي پور، ص 63 و 64
@Emam_kh