eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ 💎📿 ✍ برای لذت بردن از و چه کنیم؟ 🔰برای این کار لازم است از «» خداوند استفاده کرد. 🌸 یعنی وقتی انسان را کند، به او خواهد شد. ♥️ هم از مراتب الله است. ✅پس زیاد شدن ذکر خدا چه از نوع و چه و چه در شریف رسول خدا (ص) و ائمّه اهل بیت (ع) زیاد به و لذت بردن زیاد از آن خواهد شد.  📿🌺 🤲🌸
🎥 در منزل من، همه‌ی افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد! ⭕️ : 💠 من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، ، هرشب در حال خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. من، اين است. 🌐 مصاحبه در پایان بازدید از نمایشگاه کتاب ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ @Emam_kh
🌺مناسبت امشب ✨🌟ورود پربرکت خانم حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر قم✨🌟 ✨🌟✨🌟 شمه ای از فضائل ، مقامات و زندگینامه حبیبه صاحب الزمان حضرت سلام الله علیها ... ✅پدرش به فدايش يكي از فضايل (عليها السلام) اين است كه پيامبر(صلّى الله عليه وآله وسلَّم) در موارد متعدد، در شأن او فرمودند: "فِداها اَبْوها؛ پدرش به باد."(195) اين تعبير بيانگر اوج مقام ارجمند حضرت (سلام الله عليها) است كه پيامبر اكرم(صلّى الله عليه وآله وسلَّم) در ایشان فرموده اند از آنجایی که معصوم نمیکند و امام هم برای شخصی و شانی پایین تر از خودش نمیشود که این خود 👈معصوم بودن اهل بیت علیهم السلام را داراست.👉 در مورد (سلام الله عليها) نيز نظير اين مطلب از پدرش (عليه السلام) روايت شده، در اين راستا به ماجراي جالب زير توجه كنيد: عصر امام (عليه السلام) بود، روزي جمعي از براي دريافت پاسخ از سؤال هاي خود، به مدينه وارد شدند تا به محضر امام كاظم(عليه السلام) برسند، آن حضرت در مسافرت بودند، نظر به اينكه آنها ناگزير به مراجعت بودند، پرسش هاي خود را نوشتند و به افراد خانواده امام كاظم(عليه السلام) تحويل دادند تا در سفر بعد، به آن نائل شوند، مدتي بعد هنگام خداحافظي، ديدند (سلام الله عليها) پاسخ پرسش هاي آنها را نوشته و آماده كرده است، آنها شادمان شدند و آن پاسخ ها را دريافت كردند و به سوي وطن رهسپار شدند، در مسير راه به امام (عليه السلام) برخورد نمودند، و ماجرا را به عرض آن حضرت رساندند، امام كاظم(عليه السلام) آن نوشته را از آنها طلبيد و كرد، پاسخ هاي حضرت معصومه (سلام الله عليها) را درست يافت، بار فرمودند: "فِداها اَبْوها؛ پدرش به باد." با اينكه حضرت معصومه (سلام الله عليها) در آن هنگام خردسال بود، اين ماجراي جالب نيز، ما را به عظمت ويژه حضرت معصومه (سلام الله عليها) از نظر علم و معرفت آشنا مي كند، ‌و در جاي خود و است.(196) 📚(195) ـ‌اين مطلب از جمله در بحار، ج 43،‌ص 86 و 88 نقل شده است. (196) ـ اقتباس از كتاب كريمة اهل بيت،‌تأليف علي اكبر مهدي پور، ص 63 و 64 @Emam_kh
❄️دل نوشته ای با شهدا از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... 🌷شهدا گاهی، نگاهی ... @Emam_kh