🦋🕯🦋🕯🦋🕯
🕯🦋🕯🦋🕯
🦋🕯🦋🕯
🕯🦋🕯
🦋🕯
🕯
#پارت_566
#رمان_حامی
دیگه هم این طرفا پیدات نشه.
این بار ببینمت باربد به همون خدا قسم آروم نمی شینم!
کاری می کنم مث سگ پشیمون بشی.
هری.
به حامی اشاره کردم که بیاید داخل.
وقتی از کنارش رد می شد، نگاهی تاسف بار حواله اش کرد و همراه هم رفتیم داخل.
تا اواسط حیاط که رفتیم، باربد هم سوار ماشینش شد و گورش را گم کرد.
وقتی که رفت، ایستادم و خطاب به حامی که داشت بی توجه به من یه طرف خانه می رفت گفتم :
وایسا
روی پاشنه ی پار چرخید و آمد جلویم ایستاد.
سرم را بلند کردم تا بتوانم ببینمش.
کمی به چشمانش نگاه کردم و گفتم :
یه خواهشی ازت دارم.
لبخند محوی روی لبش نشاند.
سعی داشت وقتی با او حرف می زنم، خونسرد باشد و مهربان.
- بفرمایید.
نمی توانستم همانطور خیره در چشمانش حرف بزنم.
نگاهم را به یکی از دکمه های پیراهنش دوختم.
- ازت می خوام دیگه نه از من دفاع کنی، نه جلوی کسی تظاهر به دوست داشتن.
از تظاهر کردن متنفرم.
از نقش بازی کردن بیزارم.
رک بگم، خسته شدم از این وضعیت.
از بلاتکلیفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با انتخاب شال و روسریهای مد روز، شیک بمانید.
استایل خود را حفظ کنید.
ما شال و روسری های مناسبی برای بهبود تیپ شما داریم.
همین حالا خرید کنید!”
https://eitaa.com/joinchat/2781479737C7c85c69991
✨✨
🦋🕯🦋🕯🦋🕯
🕯🦋🕯🦋🕯
🦋🕯🦋🕯
🕯🦋🕯
🦋🕯
🕯
#پارت_567
#رمان_حامی
~ حامی ~
کمی در چشمانش خیره شدم، و بعد بدون آنکه چیزی بگویم، راهم را کشید که بروم
اما باز هم با حرفی که زد، مانع رفتنم شد. سر جایم ایستادم.
- امروز می خواستم برم دادسرا ولی نرفتم.
بدون آنکه برگردم، منتظر شدم تا خودش ادامه دهد.
- به جاش رفتم دکتر.
گره ابروهایم ناخودآگاه تشدید شد.
کمی سرم را به چپ متمایل کردم.
- دکتر گفت باید آزمایش بدی.
به جای آنکه جواب سوالی که در ذهنم چرخ می زد را بگیرم، بدتر علامت سوال ها در ذهنم ردیف شدند.
کامل به سمتش برگشتم و نگاهش کردم.
از حالاتش فهمیدم با تردید دارد حرف می زند.
انگار دو دل بود که بگوید یا نگوید.
وقتی دیدم حرفی نمی زد، سری تکان دادم و گفتم :
آزمایش بدم؟!
نفس عمیقی کشید و بدون آنکه سرش را تکان دهد، مردمک هایش را بالا برد و به آسمان خیره شد.
کمی بعد باز نگاهم کرد و این بار مطمئن تر گفت :
آره باید آزمایش بدی.
- آزمایش چی؟ نمی فهمم چی میگی.
لب گزید و گفت :
تو گفتی حس می کنی.. حس می کنی یه مشکلی داری...
منم رفتم تا درباره ی چیزایی که گفتی از دکتر بپرسم.
دکتر کلی فرضیه ساخت، اخرم گفت اول باید آزمایش بدی تا بتونه تشخیص قطعی بده...
تازه دو هزاری ام افتاد!
نمی دانم چرا حس کردم عضلاتم کمی سست شدند.
تا آن روز، هرچه حس می کردم و حتی بر زبان می آوردم، طوری بود که آنچنان به انها بها نمی دادم و فکر می کردم چیز مهمی نیست.
اما وقتی آن را از زبان آرامش شنیدم، انگار به یکباره پا به دنیای دیگری گذاشتم.
پا به دنیای تفاوت، دنیای سردرگمی، دنیای پوچی و بی هدفی.
نمی توانستم بیشتر از آن، آنجا بایستم.
نیاز داشتم مدتی با خود خلوت کنم.
برای همین دستی دور لبم کشیدم.
چند باری به علامت تایید سر تکان دادم و گفتم :
باشه. هرچی تو بگی. می ریم آزمایش.
و این بار با اقدامی بلند تر، به سمت عمارت رفتم.....
****
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
16.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆زوار پاکستانی ۴هزار کیلومتر از پاکستان ، ایران و عراق طی میکنند تا به کربلا برسند و در اربعین شرکت کنند.
در این مسیر طولانی خیلی سختی میکشند، اونقدری که وقتی وارد سیستان میشن انگار وارد بهشت شدن😭
🔴اولین جایی که میتونیم بهشون خدمات بدیم #مرز_میرجاوه است که برای پذیرایی از این مهمانان و زائران عزیز خیلی نیاز به کمک تون داریم.🙏
شماره کارت(کلیک کنید کپی میشه):
6063731181316234
6104338800569556شماره شبا:
IR710600460971015932937001به نام هیئت حضرت رقیه(س) 🙏🙏
عــــشق ممنـــوعه؛
👆زوار پاکستانی ۴هزار کیلومتر از پاکستان ، ایران و عراق طی میکنند تا به کربلا برسند و در اربعین شرکت
👆رفقا اگه قصد کمک به جریان اربعین رو دارید چه جایی بهتر از مرز میرجاوه اونم پذیرایی از زوار شیعه و مظلوم پاکستان
🔻این مجموعه مورد تایید و اعتماد کانال ما است و میتونید با خیال راحت به این موکب کمک کنید
آیدی زیر برای ارسال رسید واریزی:
@Mehdi_Sadeghi_ir
اگه میخوای
👈🏻 هر ماه تو ثواب ۱۰۰ #زیارت_عاشورا و #سوره_یاسین شریک باشی 🤲🏻
👈🏻 هر روز برات #صدقه کنار گذاشته بشه 🧿
👈🏻 بعد از فوت هم، نماز و روزه قضا، اونم #رایگان برات خونده بشه📿
✅ 👈🏻 وارد کانال حسنات جاریه شو 👉🏻
❇️ تو طرحشون ثبت نام کن 🌱
┄┅═══••✾❀✾❀✾••═══┅┄
حسنات جاریه حضرت صدیقه شهیده
https://eitaa.com/joinchat/1097269450C80cb77920c