عــــشق ممنـــوعه؛
#فصل_دوم_ارام_من #پارت220 همونجور که دکمه های پیراهنم رو می بستم با آرامش گفتم کاری به کار ه
#فصل_دوم_ارام_من
#پارت221
وقتی ازش جدا شدم گفتم باور کنی یا نکنی، این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست
تو برام با همشون فرق داری
ولى ولى من که... دختر نیس...
حرفشو قطع کردم بلند شدم و گفتم صدات میزنم
بدون اینکه منتظر جوابی باشم از اتاق رفتم بیرون...
واسه من که شب خیلی
خوبی بود.
لبخندی مهمون لبم کردم و رفتم پایین
سالن خلوت تر شده بود...
نگاهی به ساعت انداختم
از یک هم گذشته بود
با چشمم دنبال مهران گشتم
کنار یه مرده نشسته بود و داشت باهاش حرف می زد.
رفتم کنارش
وقتی
منو دید رو به اون مرده گفت ؛
شما از خودتون پذیرایی کنین تا من برگردم
جلوتر از اون راه افتادم و رفتم روی یه صندلی خالی نشستم
مهران هم جلوم نشست و با اخم گفت؛
معلوم هست کجایی
از اول مهمونی دنبالتم
❌آیا عوارض چای اسانس دار رو میدونی؟
☕️#چای_ارگانیک اردیبهشت ۱۴۰۳
.
🔴رنگ ،عطر و بو طبیعی و دلنشین
🔴طعم و مزه گس و مطبوع
🔴ضمانت مرجوعی
اگه میخوای #تخفیف ویژه بگیری ، چای خوبم گیرت بیاد بزن رو لینک👇
https://eitaa.com/joinchat/1466171639Cf9e1bc8acb
عــــشق ممنـــوعه؛
#فصل_دوم_ارام_من #پارت221 وقتی ازش جدا شدم گفتم باور کنی یا نکنی، این تو بمیری از اون تو بمیر
#فصل_دوم_ارام_من
#پارت222
مهران من میخوام از این به بعد با حلما زندگی کنم.
یه ابروش رو بالا انداخت.
بعد از یه سکوت طولانی گفت؛
با حلما؟
آره
پوزخند زد.
گفت این چند وقتس؟
نمی دونم چرا
اما عصبی
قراره همیشگی باشه
از تو بعیده
دستی لای موهام کشیدم و گفتم؛
این بـار فرق داره
من خیلی وقته در گیرشم.
من که باور نمی کنم.
واسم مهم نیس کسی باور کنه یا نه.
خب پس چرا داری با من مشورت میکنی؟
هر غلطی دلت میخواد بکن
تا خواستم بلند شم مچ دستم رو گرفت
📛سلامتی حق مسلم شماست😊
طب سنتی اسلامی در دنیای امروز سلامتی را به شما هدیه میده✅
❌اگر دارای مشکلات زناشویی
اعتیاد
یا دیابت هستید
این پیام را کلیک کنید
این کانال شفا را به خیلی از هموطنان هدیه داده از دستش ندید👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2064253292C9280d1568b
✅️معتبر ترین کانال ایتا در زمینه طب سنتی✅️
🧾برای اقدام و تشکیل پرونده ، فرم ویزیت رو پر کن📋
https://formafzar.com/form/yv9a1
https://formafzar.com/form/yv9a1
#فصل_دوم_ارام_من
#پارت223
جوری که فقط خودم و خودش بشنویم گفت:
کابوس زنم و دنیا هر شب مهمون خوابمه
فکر نکن کارایی که کردی رو فراموش میکنم
عامل بدبختی من تویی
چند لحظه تو چشاش زل زدم و بدون کلمه ای ،حرف، پاشدم و رفتم طبقه ی
بالا..........
از زبان حلما
لباسام رو پوشیدم و آماده رو تخت نشستم
کاش حداقل اون اشکای لعنتی ولم
میکردن
هر کار می کردم بند نمیومدن
در باز شد و وحید اومد تو
نگاهی به سر تا پام انداخت.
وقتی دید حاضرم
گفت:
پاشو بریم.
دو دل بودم
می ترسیدم باهاش برم
وقتی متوجه تردیدم شد با لبخند اومد جلوم زانو زد
موهام رو از صورتم کنار زد و گفت از هیچی نترس
اسمم لیلاست نافمو با بدبختی بریده اند
نه از خانواده شانس آوردم نه از شوهر
بعد سه ماه زندگی مشترک طلاق گرفتم و برگشتم خونه پدریم.🥺☹️
چقدر سرکوفت شنیدمو دم نزدم!
تا اینکه مجازی با یه پسر عرب آشنا شدم اوایل رو ابرا بودم خیلی بهم محبت میکرد و کمبود محبتمو جبران میکرد!
تا اینکه یه روز گفت دارم میام شهرتون ببینمت و تو هم باید بیای جایی که آدرس بهت میدم، اولش ترسیدم ولی بعدش گفتم چیزی نمیشه و به اون آدرسی که داد رفتم ولی...😱🔥👇
https://eitaa.com/joinchat/2704671594Cd2278bfa35
باورم نمیشد خام حرفاش شدم😭❤️🔥
.