eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
365 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
پارت ۴ محمد: آقایون رعایت مریض رو بکنید ؛خب آقا رسول ما ایشاالله تا شما مرخص بشی منم علی رو بذاریم جات دیگه آره؟؟ رسول: ریحانه ریحانه بیا محمد: با ریحانه خانم چیکار داری ؟؟چیزی میخوای بگو واست بیارم رسول: نه میخوام بگم بره برگه‌ی ترخیصمو بگیره محمد: عهعهههه آقا رسول شما فعلا اینجایی تا اطلاع ثانوی رسول: نه آقا من باید مرخص بشم داوود: ای بابا رسول تو هم داری شورشو در میاریاا بمون دیگه رسول: اما آخهههه محمد: آخه بی آخه آقا رسول فردا میبینمت🙃 بچه ها: خداحافظ رسول رسول: به سلامت😏 . . . . چند دقیقه بعد❤️ ریحانه: به به آقا رسول رسول: ریحانه دکتر گفته کی مرخص میشم؟ ریحانه: فردا .... البته اگه تا فردا بلایی سر خودت نیاوردی😁 رسول: بابا نمکدوننننن😂 ریحانه: رسول درد که نداری؟ رسول: یه ذره چرا😢 ریحانه: اللهی بمیرم واست داداشی😢 رسول: اَه اَه 😒 ریحانه: چته تو؟ خوبی بهت نیومده نه؟ الان میرم به دکتر میگم درد داری یه چند روز دیگه هم باید بمونی😁 رسول: نه نه وایسا غلط کردم 😉 ریحانه: نشنیدمممم رسول: هوفففف گفتم غلط کردم ریحانه: آهان حالا شد😂 ‌ . . . . . . چند ساعت بعد ❤️ سایت سوت و کور بود یه زنگی زدم به رسول حالشو بپرسم اما جواب نمیداد نگرانش شدم زنگ زدم به ریحانه خانم بعد ۳ تا بوق جواب داد محمد: سلام ریحانه خانم خوبید؟ ریحانه: سلام ممنون شما؟ محمد: محمدم همکار رسول ریحانه: عهه آقا محمد شمایین خوب هستین عطیه جون خوبن؟؟ محمد: واااا ریحانه خانم من ۳ ساعتم نیست از اونجا اومدم بیرون هنوزم که وقت اداری تموم نشده پس از حال عطیه چه خبری میتونم داشته باشم؟😂😐 ریحانه: بله ببخشید 😅 محمد: رسول چطوره؟ ریحانه: راستش... محمد: اتفاقی افتاده؟ ریحانه: نه آقا محمد نگران نباشید محمد: چیشدهههه ریحانه خانمممم ریحانه: رسول یه ذره درد داشت دکتر بهش مسکن تزریق کرد الانم خوابه محمد: آهان انشاالله هر چه زود تر خوب میشه ریحانه:انشاالله ساعت حدود ۶ صبح بودم رسیدم سایت یه کم کار اضافه داشتم زود رفتم وقتی رسیدم سایت دیدم رسول نشسته سرمیزش و سخت داره کار میکنه رفتم پیش داوود که امشب شیفت بود از پرسیدم... محمد: سلام داوود جان خوبی؟ داوود: عهه سلام اقا صبحتون بخیر ممنون خوبم شما چطورید؟ محمد: ممنون منم خوبم،رسول کی اومده داوود: رسول مگه حرف گوش میده ساعت ۴ صبح برگه‌ی ترخیصشو گرفته ساعت ۵ هم اومده اینجا هر چقدر بهش میگم لااقل میذاشتی دکتر معاینه ات میکرد میومدی میگه نه شیفت دکتر ساعت ۸ بود منم گفتم خب میرفتی خونه استراحت میکردی شیفتت مگه ساعت ۸ نیست ؟ میگه کار داشتم اصلا دیگه مغزم داره از دستش درد میگیره این بشر یه ذره هم به فکر خودش نیست😕 محمد: داوووودد جان نفسی بکش بعد دوباره شروع کن به غر زدن،😅 خودمم امروز حال این آقا رسول رو با یه توبیخ حسابی جا میارم شما نگران نباش 😉😅 داوود: لایک داری آقا محمد😆 محمد: جانممم؟🤨 داوود: یعنی.. دمت گرم 😨 محمد: باشه برو به بچه ها بگو ساعت ۹ بیان واسه جلسه شروع پرونده داوود: چشم آقا انجام وظیفه میشه🙃 محمد: در ضمن اقا داوود از مرخصی خبری نیستاااا داوود: ای باباممم😫 محمد: غر نزن داوود😂 پایان پارت ۴ پ‌.ن: بسی کم😱😂 پ.ن: آنچه خواهید خواندم نداریم😏😌😃😞🙂🤫 پ.ن:این پارت طنز بود😉 پ.ن: چقدر پ.ن های نگفته هست؟😄 پ.ن:داوود کی غرغرو شد😂؟