eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
401 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
سلام بالاخره بعد کلی گشتن و زیر و رو کردن ایتا یه کانال امام رضایی پیدا کردم تمام این فعالت ها رو هم داخلش پیدا میکنی برو داخلش بهت قول میدم پشیمون نشی☺️ اینم لینکش👇👇 @Oshaghoreza8 اگه امام رضا رو دوست داری بیا داخلش😌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
سلام بالاخره بعد کلی گشتن و زیر و رو کردن ایتا یه کانال امام رضایی پیدا کردم تمام این فعالت ها رو هم داخلش پیدا میکنی برو داخلش بهت قول میدم پشیمون نشی☺️ اینم لینکش👇👇 @Oshaghoreza8 اگه امام رضا رو دوست داری بیا داخلش😌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
سلام بالاخره بعد کلی گشتن و زیر و رو کردن ایتا یه کانال امام رضایی پیدا کردم تمام این فعالت ها رو هم داخلش پیدا میکنی برو داخلش بهت قول میدم پشیمون نشی☺️ اینم لینکش👇👇 @Oshaghoreza8 اگه امام رضا رو دوست داری بیا داخلش😌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
سلام بالاخره بعد کلی گشتن و زیر و رو کردن ایتا یه کانال امام رضایی پیدا کردم تمام این فعالت ها رو هم داخلش پیدا میکنی برو داخلش بهت قول میدم پشیمون نشی☺️ اینم لینکش👇👇 @Oshaghoreza8 اگه امام رضا رو دوست داری بیا داخلش😌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
سلام بالاخره بعد کلی گشتن و زیر و رو کردن ایتا یه کانال امام رضایی پیدا کردم تمام این فعالت ها رو هم داخلش پیدا میکنی برو داخلش بهت قول میدم پشیمون نشی☺️ اینم لینکش👇👇 @Oshaghoreza8 اگه امام رضا رو دوست داری بیا داخلش😌
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
سلام بالاخره بعد کلی گشتن و زیر و رو کردن ایتا یه کانال امام رضایی پیدا کردم تمام این فعالت ها رو هم داخلش پیدا میکنی برو داخلش بهت قول میدم پشیمون نشی☺️ اینم لینکش👇👇 @Oshaghoreza8 اگه امام رضا رو دوست داری بیا داخلش😌
هدایت شده از دوشنبه²
سلام به همه طرفدار های گاندو یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿 این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍 بخشی از رمان امنیت ایران 👇 ایران - 41 ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد محمد: سلام خانم محمودی ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟.. محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ... ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید... محمد: بله حتما( آدرس رو گفت) ریحانه: ممنون با اجازه محمد: خدانگهدار __________________________________________ ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟ پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم ریحانه: ممنون پرستار: خواهش میکنم🙂 ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر دکتر: سلام بفرمایید ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟.. دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟. ریحانه: نامزد بنده هستن... دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن _________________________________________ میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟ @Gondoo1401
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
سلام به همه طرفدار های گاندو یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿 این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍 بخشی از رمان امنیت ایران 👇 ایران - 41 ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد محمد: سلام خانم محمودی ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟.. محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ... ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید... محمد: بله حتما( آدرس رو گفت) ریحانه: ممنون با اجازه محمد: خدانگهدار __________________________________________ ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟ پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم ریحانه: ممنون پرستار: خواهش میکنم🙂 ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر دکتر: سلام بفرمایید ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟.. دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟. ریحانه: نامزد بنده هستن... دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن _________________________________________ میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟ @Gondoo1401
هدایت شده از دوشنبه²
سلام به همه طرفدار های گاندو یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿 این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍 بخشی از رمان امنیت ایران 👇 ایران - 41 ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد محمد: سلام خانم محمودی ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟.. محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ... ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید... محمد: بله حتما( آدرس رو گفت) ریحانه: ممنون با اجازه محمد: خدانگهدار __________________________________________ ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟ پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم ریحانه: ممنون پرستار: خواهش میکنم🙂 ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر دکتر: سلام بفرمایید ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟.. دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟. ریحانه: نامزد بنده هستن... دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن _________________________________________ میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟ @Gondoo1401
هدایت شده از دوشنبه²
سلام به همه طرفدار های گاندو یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿 این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍 بخشی از رمان امنیت ایران 👇 ایران - 41 ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد محمد: سلام خانم محمودی ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟.. محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ... ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید... محمد: بله حتما( آدرس رو گفت) ریحانه: ممنون با اجازه محمد: خدانگهدار __________________________________________ ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟ پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم ریحانه: ممنون پرستار: خواهش میکنم🙂 ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر دکتر: سلام بفرمایید ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟.. دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟. ریحانه: نامزد بنده هستن... دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن _________________________________________ میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟ @Gondoo1401
هدایت شده از دوشنبه²
سلام به همه طرفدار های گاندو یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿 این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍 بخشی از رمان امنیت ایران 👇 ایران - 41 ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد محمد: سلام خانم محمودی ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟.. محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ... ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید... محمد: بله حتما( آدرس رو گفت) ریحانه: ممنون با اجازه محمد: خدانگهدار __________________________________________ ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟ پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم ریحانه: ممنون پرستار: خواهش میکنم🙂 ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر دکتر: سلام بفرمایید ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟.. دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟. ریحانه: نامزد بنده هستن... دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن _________________________________________ میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟ @Gondoo1401
«برای خوندن رمان های چنل ࢪم‍ ‍ان گ‍ ‍ا نـ‍‍𓆌دو، روی هشتگ های زیر بزنین و از پارت اول بخونید» چنل ما دو فعالیت داره رمان های گاندویی و فیلم و سریال های جالب که توی پیام بعدی اومده و آیدی ها هست ! https://rubika.ir/joinc/BBHIAGFA0QPJPEUKFXUSUVWJQVKLJNXJ قسمت رمانها(قسمت فیلم و سریال درپیام بعدی ): •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° (فصل اول تناسخ من)👩🏼🧠 پی دی اف : (فصل دوم تناسخ من) پی دی اف: (فصل سوم تناسخ من) پی دی اف: (فصل چهارم تناسخ من) (فصل پنجم تناسخ من ، فصل آخر ) وضعیت: تناسخ من: پایان یافته همزاد من: پایان یافته دژاوو های من : پایان یافته پورتالهای من :پایان یافته کارما های من: در حال پارت گذاری پارت اول هر ۵ فصل با هشتک زیر قسمت های ویژه و مصاحبه دلی ها: •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° «وضعیت:درحال تایپ» •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🩷🌈 🕊⏳️ •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🍃🌊 #𝑃𝑎𝑟𝑡_𝟏 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🌔✨ «وضعیت: پایان یافته» •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🌸✨ «وضعیت: موقت پایان یافته » •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🕊💜 «وضعیت: موقت پایان یافته» #𝑷𝒂𝒓𝒕_1•° •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 👀🌱 «وضعیت: موقت پایان یافته» •° •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🌙🌻 «وضعیت: پایان یافته» •° •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ♥️🫀 ۰«وضعیت: موقت پایان یافته» • •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 🧕🏻🌼(منبع رمان گوگله) «وضعیت: پایان یافته» •° •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ✨🧡(منبع کانال گاندویی) 💚👣(فایل PDF) 👤🍀(فصل دوم رمان صامدون) •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° :🫴 《وضعیت:درحال پارت گذاری》 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 👨🏼‍💻🏢 《وضعیت: متوقف》 #Pαɾƚ_1 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ❤️🌊 «وضعیت: پایان یافته» •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 《وضعیت:درحال پارت گذاری》 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° رمان های چنل دوم: @Romangando2 رمان قطار انقلاب❤🎢«پارت گذاری تمام» رمان خاموشی🌑🌌«درحال پارت گذاری» رمان سحرگاه ابدی😶‍🌫️🌅«پایان پارت گذاری» رمان ابریشم واهن 🦋🦾«درحال پارت گذاری» ‼️توجه‼️ نویسنده های چنل ࢪم‍ ‍ان گ‍ ‍ا نـ‍‍𓆌دو از نوشتن رمان ها هیچ قصدی ندارن و صرفا برای سرگرمی نوشته شدن؛ تمامی رفتار ها و مکان ها زاده ذهن نویسنده هست ادامه👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://rubika.ir/joinc/BBHIAGFA0QPJPEUKFXUSUVWJQVKLJNXJ چنل دوممون(عمومی و ۴ رمان ): @Romangando2