eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
397 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
بریم سراغ پارت ۵ و ۶ از فصل دوم
پارت ۵ داوود:آخه داداش....آخخخخخ رسول:چیشد😨 داوود:اللهی بمیرم واست صورتت چقدر بد ورم کرده (داوود چونه‌ی رسول رو میگیره و به صورتش نگاه میکنه و رسول هم روش رو برمیگردونه این ور)😢 رسول:ولم کن داوود.....ازت بدجور دلخورم بد..... داوود:رسول.....خبر داری دیروز توی بیمارستان بستری شدم؟!وقتی اونطوری بهم گفتی قلبم درد گرفت رسول:داوود به من دروغ نگو باشه؟!😒 داوود:به خدا اینم نوار قلبم و آزمایشام رسول:ببینم.....یا خدا الان خوبی.... داوود:یه خبرم دارم واست درباره‌‌ی خودم.. رسول:مایل به شنیدنش نیستم😒 داوود:رسول....از کما در اومدن تو قلب منو خوب کرد.... وقتی داوود گفت قلبم خوب شده انگار دنیا رو بهم دادن اما به روی خودم نیاوردم‌.......رفتیم و سوار ماشین شدیم اقا محمد خیلی بهم اصرار کرد برم خونه ولی قبول نکردم آخه دلم واسه بچه های سایت یه ذره شده بود گفتم نه آقا بریم سایت بالاخره بعد از یک ساعت تدافیک خسته کننده‌ی تهران به سایت رسیدیم آخ چقدر دلم واسه میزم تنگ شده بود چون نمیتونستم راه برم و بدنم هنوز بی حس بود با کمک آقا محمد و داوود رفتم پای میز بماند که بچه ها در بدم ورود باهام چه کردن😐 محمد:خب آقا رسول بیا اینم پرونده بعد از اینکه خوندی یه گزارش ازش واسم بنویس رسول:چشم آقا. آخرای پرونده بود یعنی تموم شده بود از اسما شرفی هم بازجویی کردیم و همون چیزهای قبلی رو گفت امروز قرار بود همه‌ی متهم ها برن واسه محکمه قضایی دیگه از دست این پرونده خلاص شده بودیم فقط پرونده رو دادم به رسول که بخونه و بفهمه چی به چیه تقریبا بعد از دو الا سه روز دیگه پرونده جدید به دستمون میرسه آقا محمد پرونده رو بهم داد و رفت همین طور داشتم بررسی میکردم اصلا نفهمیدم زمان کی گذشت نگاهی به ساعتم انداختم ساعت ۵ عصر بود چطوری از ۸ صبح رسیدم به ۵ عصر خدا میدونه ولی هنوز گزارش ننوشته بودم طی این مدت که کار میکردم سنگینی نگاه های داوود روی خودم حس میکردم اللهی بمیرم واسش یاد خودم میافتم وقتی امیر علی باهام قهر میکرد دقیقا حال داوود رو داشتم البته من به امیرعلی هیچ وقت چک نزدم که بخواد باهام قهر کنه یادمه یه بار....... داشتم از سایت برمیگشتم که حواسم نبود و از پله ها افتادم و دست و پام شکست امیرعلی به خاطر اینکه حواسم به خودم نبود و داروهام رو نخوردم و دستم خوب نشد که هیچ عفونتم کرد باهام قهر بود اونم دو ماه دقیقا حال داوود رو داشتم خیلی وقت بود نرفته بودم سر قبرش تا اومدم پاشم پاهام یاری نکرد دکتر گفته بود ممکنه یه چند روزی خوب نتونی راه بری😔تا اومدم پاشم پاهام یاری نکرد و داشتم میافتادم که ....... داوود از پشت گرفتتم از صبح مراقب رسول بودم همش می پاییدمش که دیدم میخواد بلند بشه سریع رفتم گرفتمش. داوود:رسول داداش خوبی؟! رسول:آخ....... آره خوبم ....داوود داوود:جانم؟!! رسول:آشتی؟ داوود:اللهی قربونت برم من.. (داوود میپره و رسول رو بغل میکنه) وقتی رسول گفت آشتی انگار دنیا رو بهم داده بودن که از خوشحالی پریدم و بغلش کردم که یهو..... ___________________________ خواندن رمان بدون عضویت حرام می باشد⭕️⭕️ _______________________________ پ.ن: آشتی کردن😁 پ.ن: یهو چی شد؟!!😱 پ.ن:....
پارت ۶ فصل دوم از پایین میدیم که رسول و داوود توی لغل هم بودن و سعید و فرشید هم داشتن کرم میریختن رفتم پایین داشتم تماشاشون میکردم که سعید بهم اشاره کرد یکم بترسونیمشون و سر به سرشون بذاریم رسول رو توی بغلم فشرده بودم که یهو اقا محمد و فرشید و سعید اومدن جلو محمد:اه اه حالمون بهم خورد🤢 سعید:واه واه خدا شانس بده🤥 فرشید:اینا چقده لوسن آخه... محمد: رسول پای چشمت خوبه😂 سعید:آخ آخ بمیرم واست بد جور کتک خوردیاااا🤣 فرشید:راستی اقا داوود شما انقده زود بلدی دل ببری چرا زن نمیگیری؟😆 محمد:اره اقا داوود خبریه؟!!🤩 داوود:نه به خدا آقا.... فرشید:اقا پس به همین زودیا قراره شیرینی دومادی اقا رسولو بخوریم😋 محمد:نه باباااا🤣پس شما هم بله😃 رسول:ععه پس اینجوریاس راستی آقا محمد خبر دارین به این زودیا قراره حلوای فرشید رو بخوریم؟!😁 فرشید:جان😬😬😬 داوود:بی بلا باشه آقا فرشید فرشید:اوه اوه اوضاع خیطه سعید بدو😬 (سعید و فرشید بدو بدو میرن) محمد:خب دیگه به کاراتون برسین و گرنه توبیخ داوود:اقا الکی گفتین؟!😄 محمد:😑😐 رسول:جدی گفتین😬 محمد:بله که جدی گفتم😒😡 رسول:چشم محمد:راستی رسول گزارش رو نوشتی رسول:ای وای نه اقا یادم رفت محمد:رسولللل😡😐 رسول:شرمنده آقا محمد:آهان راستی به بچها بگو فردا پرونده‌ی جدید میرسه به دستم امشب رو خوب استراحت کنن (محمد اینو میگه و میره) رسول:داوود داداش تو برو بخواب خیلی خسته‌ای من هستم خودمم هر موقع خسته شدم میرم میخوابم داوود:اون وقت تو با این پاها میخوای پرواز کنی؟! رسول:بالاخره که باید باز بشن داوود:نه من هستم. رسول:باشه... _________روز بعد___________ رسول:داوود داوود بیدار شو آخه کی سر میز میخوابه پاشو الان آقا محمد میاد کلمون رو میکنه داوود:ای بابا چرا بیدارم نکردی من چرا اینجا خوابیدم؟! رسول:اولا الانم من بیدارت نکردم خودت بیدار شدی دوما به من چه خودت اینجا خوابیدی داوود:رسوللللل(با داد)🤩 رسول:هیسسس چته چه خبرته ؟! داوود:پاهات...😄 رسول:آره خودمم میدونم تونستم یکم راه برم ولی درد میکنه.. داوود:خوب میشی ایشالله... محمد:به به استاد رسول و دهقان فداکار... رسول:سلام آقا داوود:سلام اقا محمد محمد:میبینم که روی پاهاتیو....😂 رسول:بله اقا😁 محمد:رسول ساعت ۱۰ جلسه داریماااا به بچه ها بگو میخواییم به امید خدا پرونده‌ی جدید رو شروع بکنیم رسول:چشم آقا... (محمد میره) __________________ خواندن رمان بدون عضویت حرام است⭕️ ___________________ پ.ن:بسی کوتاه😁 پ.ن:اغاز پرونده😈
اینم دو پارت از رمان فعلا لینک نظرات رو نمیذارم😉
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
ممنون از صبوری شما عزیزان🙏🏻 در تایم تبادلات نه کانالی تایید میشه نه رد💥 هدف تبادل پیشرفت کانال هاست👊🏻 شرایط تبادلات: 1⃣کانالتون مذهبی باشه👌🏻 2⃣آمارتون +80 باشه🖐🏻 3⃣ در اینفو تب عضوباشید✌️🏻 جذب بستگی به بنر داره💯 +100جذب هم داشتم💣 برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥 https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛ اگر شرایط رو داشتید، پی وی در خدمتتونم✋🏻 💫@Makh8807💫
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
دخترا‌ۍ‌خوش سلیقه‍ توجه‍ 🌦️🌿↑↓ انوا؏سبد‌های‌جینگول‌دخترونہ💜🧚‍♀ با سبدهای‌این‌کانال‌خاص‌ومنظم‌باشید!🔗🍓 https://eitaa.com/joinchat/395182205Ce341e22feb چنل‌خاص‌برای‌شما🌋✨ ۳۲۵______🚴______۴۰۰
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
سلام سلام 😍 کانال داریم چه کانالی😍 تولد مامانته نمیدونی چطور غافلگیرش کنی؟؟؟ 🤓 میخوای یک هدیه به بهترین دوستت بدی؟ 🤔 چقدر دوست داری پیام تبریک هات واسه دوستات وخانواده ات خاص باشه؟ 🤓🤔 خب منتظر چی هستی بجنب دیگه یک کانال داریم پراز نمونه کار برای سفارش 😍😍😍😍😍 با قیمت های باور نکردنی 😍😍 میتونی با ارسال عکس مورد نظرت ویا چیزی که مطابق سلیقه خودت هست سفارش بدی 😍 دیگه چی بهتر از این بجنب دیگه 😍 https://eitaa.com/joinchat/2376663210Ccc0d4b1602
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
اگر‌دنبال‌یه‌کانال‌مہدوی‌می‌گردی‌😔 که‌معرفت‌خودت‌رونسبت‌به‌امام‌زمانت‌ بیشتر‌کنی‌🌸✨ مایه‌کانال‌بهت‌معرفی‌می‌کنیم‌ یه‌سربهش‌بزن‌پشیمون‌نمیشی‌👇 کانالی‌پرازمطالب‌مهدوی‌💌 مهدی‌شناسی‌🔖 ویژگی‌یاران‌امام‌زمان❤️ اخلاق‌مهدوی🔖 تربیت‌مهدوی‌❤️ اگردوست‌داری‌مطالب‌بالارو‌‌بخونی‌🗞 فقط‌کافیه‌عضو‌کانال‌بشوید💚 وهشتگ‌موردنیازت‌رودر جستجو‌سرچ‌کنید👓 به‌همین‌راحتی‌‌به‌مطلب‌مور‌دنیازت‌ میرسی📱 راستی‌هرجمعه‌چالش‌مهدی‌شناسی‌داره باکلی‌جایزه‌・ᴗ・ ولادت‌‌اهل‌بیت‌(ع)هدیه‌داره‌برای‌ اعضای‌کانال‌✨ واینکه‌هرروز‌می‌تونی‌ساعت‌۱۳ظهر منتظریه‌محفل‌‌باشی‌📄 و‌داستان‌های‌واقعی‌وجذاب‌رودنبال‌کنی📖 بالایوهای‌گلزارشهداوجاهای‌مذهبی‌🕌 سه‌شنبه‌های‌زیارتی‌داریم‌که‌از‌طریق‌لینک زیارت‌می‌کنیم‌حرم‌امیرالمؤمنین‌علی(ع) ومسجدجمکران💐 چی‌ازاین‌بهتر💕 اگردنبال‌چنین‌مطالبی‌می‌گردی‌💙🧢 فقط‌کافیه‌‌عضو‌کانال‌بشی‌✨🌼 اینم‌لینک‌کانال‌👇 🌼💛@Mahdi_tanha_313 باعلاف‌بودن‌پای‌گوشی‌‌ سربازامام‌زمان(عج)نمیشی:)
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆