شب یلدا(1).mp3
32.43M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 شب یلدا
این قصه به مناسبت شب یلدا ضبطشده
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یه روز به یاد ماندنی.mp3
20.94M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸یه روز به یاد ماندنی
🌜این قصه به مناسبت شب یلدا ضبطشده
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃🐺 نمکی و گرگی 🐺🍃
مادر نمکی، میخواست برود خانهی خالهی مریض. به بچه ها گفت: «در را برای هیچکس باز نکنید. مواظب گرگ بد گنده باشید. گولش را نخورید!»
مادر رفت و خواهرها نشستند به دوختن لحاف چهل تیکه.
ناگهان صدای در آمد. تق تق تق
خواهرها: «کیه کیه در میزنه؟»
گرگ: «منم منم مادرتون!»
نمکی رفت در را باز کند، اما خواهرها نگذاشتند.
خواهرها: «صدای مادر ما نازکه»
گرگ سرفه کرد. صدایش را نازک کرد.
گرگ: «گرد و خاک پریده بود تو گلوم.»
خواهر بزرگتر: «باید از زیر در، دست و پاهاتو نشون بدی»
گرگ: «وا خب مگه باید چه جوری باشن دست و پاهام؟»
نمکی از دهانش در رفت و گفت: «باید سفید و نرم باشه.»
گرگ توی کولهی حیله گری، آرد داشت. دست و پایش را آردی کرد و از زیر در نشان داد.
بچه ها گول خوردند و در را باز کردند.
گرگ هم پرید تو همه را خورد؛ اما نمکی کوچولو، توی خمره قایم شد.
مادر نمکی که آمد، نمکی همه چیز را برایش تعریف کرد.
مادر و نمکی، دنبال رد پای گرگ رفتند تا رسیدند به خانه اش. گرگ با شکم گنده خوابید بود.
مادر یواش قیچی را از زیر چارقدش در آورد. به نمکی گفت: «چند تا سنگ جمع کن!»
مادر، شکم گرگ را پاره کرد و خواهرها را نجات داد. به جای خواهرها، سنگها را گذاشت.
همگی فرار کردند. گرگ از خواب پرید، خواست دنبالشان بدود، ولی سنگین بود و افتاد توی برکه.
نمکی و خانواده برگشتند به خانه. آنها چه کار کردند؟ یک رمز عبور برای آمدن توی خانه، گذاشتند.
#قصه
🐺
🍃🐺
🐺🍃🐺
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ریگ به كفش داشتن.mp3
14.21M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🍂یک قصه یک مثل
🌸 ریگ به کفش داشتن
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
▪️💭دیگ به دیگ می گه روت سیاه💭▪️
بعضی از آدم ها خودشان عیبی دارند، اما به خاطر همان عیب، دیگران را سرزنش می کنند.
مثلا، خودشان خیلی پر حرف هستند، اما به بقیه هم ایراد می گیرد که چرا آن ها پر حرفی می کنند. یا مثلا خودشان خیلی تنبل هستند. اما همیشه به دوست یا همکارشان می گویند که فلانی تو چرا این قدر تنبل هستنی.
هر کسی خوب است اول به فکر عیب های خودش باشد. اگر خودش پرحرف و پرخور است خوب است اول عیب های خودش را کنار بگذارد.
یا اگر خودش مسواک نمی زند و دهانش بو می دهد بهتر است اول خودش مسواک بزند و بعد دیگران را نصیحت کند که مسواک بزنند.
کار این جور آدم ها مثل آن است که یک دیگ سیاه به دیگ سیاه دیگر می گوید که تو چرا آن قدر سیاه و کثیف هستی؟
در قدیم که برای پختن غذا زیر دیگ ها هیزم می گذاشتند دود و آتش، دیگ ها را خیلی سیاه می کرد. آیا خنده دار نیست که یک دیگ سیاه و دودی، دیگ دیگر را مسخره کندکه تو چرا این قدر کثیفی؟
آن چه گفته شد توضیح این ضرب المثل است که می گوید: دیگ به دیگ می گوید رویت سیاه. یعنی کسی عیبی دارد ولی به خاطر همان عیب دیگران را مسخره می کند.
#ضرب_المثل
💭
▪️💭
💭▪️💭
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فیلیِ خجالتی .mp3
33.76M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸فیلی خجالتی 🐘
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
كتاب قصه ی كوچولو.mp3
22.81M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 کتاب قصه کوچولو
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌛🦎مارمولکه و ماه پر نور🦎🌛
یکی بود یکی نبود. در روزی از روزهای گرم مارمولکی کوچولو در بیابان زندگی می کرد که خیلی گرمش شده بود
مارمولکه رفته بود زیر ماسه ها تا گرمش نشود. بعد همان جا خوابش برد.
مارمولکه از خواب بیدار شد و خوش حال شد، چون شب شده بود و دیگر هوا گرم نبود.
اما این نور از کجا می آمد؟
مارمولکه این ور را نگاه کرد، اون ور را نگاه کرد؛ یک مرتبه چشمش افتاد به بالا.
ماه را دید و گفت: وای.... چه ماه پر نوری.
ماه، صدای او را شنید پایین را نگاه کرد و گفت: چه مارمولک با مزه ای...
مارمولکه گفت: چه نور قشنگی داری ماه!
ماه گفت: نورم را دوست داری؟
مارمولکه گفت: آره نور تو هم سفیده هم قشنگه و هم خیلی خنکه.
تازه اصلا هم مثل نور خورشید نیست، نور خورشید هم زرده و هم خیلی گرمه.
ماه با نورش مارمولکه را ناز کرد، مارمولکه خیلی خوشش اومد و کلی خندید.
ماه از مارمولکه پرسید: خونه تو توی همین بیابونه؟
مارمولک هم گفت: آره من تو همین بیابون زندگی می کنم.
ماه گفت: پس چرا من اولش که من اومدم تو را ندیدم؟
مارمولکه به ماه گفت: آخه من ادم شده بودم.
ماه پرسید: یعنی داشتی قایم موشک بازی می کردی؟
مارمولکه هم یه کم فکر کرد و گفت: شاید.
ماه دوباره از مارمولکه پرسید: با کی قایم موشک بازی می کردی؟
مارمولکه گفت: با هوای بسیار گرم.رفته بودم زیر ماسه ها، که هوای گرم من و پیدا نکنه.
ماه پرسید: پیدات نکرد؟
مارمولکه گفت: نه که پیدام نکرد، عوض من هوای خنک را پیدا کردم.
ماه گفت: پس تو برنده شدی؟
مارمولکه گفت: فکر کنم.
ماه گفت: آفرین. و باز با نورش مارمولکه را ناز کرد.
#قصه
🦎
🌛🦎
🦎🌜🦎
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
چوب جادویی.mp3
34.36M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 چوب جادویی
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شتر گاو پلنگ
یک روزِ صبحِ بهاری، خانم معلم سر کلاس نقاشی به بچهها گفت:.«دفتر نقاشیهایتان را روی میز بگذارید، امروز میخواهیم یک نقاشی بکشیم؛ نقاشی از یک حیوان خیلی خیلی قشنگ! بچهها حیوان قشنگِ ما شتر، گاو، پلنگ است، من میخواهم ببینم کدام یک از شما میدانید اسم واقعی این حیوان چیست؟»
بچهها شروع کردند به پچ پچ کردن آنها نمیدانستند این حیوان چه حیوانی است و اسم واقعیاش چیست! اصلا تا حالا چنین اسمی نشنیده بودند و چنین حیوانی را ندیده بودند .
مائده مداد را به گوشهی پیشانیاش میزد و فکر میکرد یکدفعه گفت:«خانوم دارید شوخی میکنید؟»
بهاره خندید و گفت:«خانوم میشه هم شتر وهم گاو و هم پلنگ بکشیم؟»
هلیا که مدادش را در هوا تکان میداد گفت:« نه به نظرم یک حیوان بکشیم که هم شبیه شتر، هم شبیه گاو و هم شبیه پلنگ باشد»
خانم معلم خوشحال شد و رو به هلیا گفت:« آفرین دخترم دقیقا همینطور است. به نظر شما کدام حیوان هم شبیه گاو هم شبیه پلنگ و هم شبیه شتر است؟»
کلاس ساکت شد همه داشتند فکر میکردند که چنین حیوانی وجود دارد یا نه؟ شاید قرار بود آنها کشفش کنند! یا خودشان با خلاقیت چنین حیوانی را تصور کنند و بکشند.
فاطمه که تا این لحظه به حرفهای دوستانش گوش میکرد بلند شد و گفت:«خانوم اجازه ! میشود بگویید این حیوان چرا شبیه خودش نیست؟ چرا شبیه گاو و شتر و پلنگ است؟!»
خانم معلم لبخندی زد. به بچه ها نگاه کرد. همه با دهان باز و چشمان گرد به او نگاه میکردند و منتظر جواب بودند ایستاد و روی تخته یک سر کشید! سری شبیه شتر! با دو تا شاخک عجیب بعد گردن درازی مثل گردن شتر اما کمی بلندتر به آن وصل کرد بچهها هنوز منتظر بودند، بهاره گفت:«شتر که شاخ ندارد!»
خانم معلم یک بدن بامزه هم گوشهی دیگر تخته کشید و روی آن خالهایی مثل خال پلنگ گذاشت! گوشهی دیگر تخته چهار تا پا کشید با سمهایی شبیه سم گاو! ماژیک را کنار گذاشت و گفت:«خب بچهها بگویید ببینم اگر اینها را به هم وصل کنیم چه حیوانی داریم؟» بچه ها یک صدا فریاد زدند:«شتر، گاو ، پلنگ»
خانم معلم خندید و گفت :«اسم اصلیاش چیست؟» همه یک صدا گفتند:«زرافه»
خانم معلم برای بچهها دست زد و گفت:« آفرین! برای خودتان دست بزنید» بچهها هیجانزده دست زدند و هورا کشیدند. خانم معلم رو به بچهها کرد و گفت:«دخترهای گلم خدای مهربان این حیوان را آفرید تا به ما بگوید آفریدن و ساختن هر چیزی برای او ممکن است حتی حیوانی که مثل سه حیوان باشد، حالا همگی یک زرافه زیبا در یک جنگل سرسبزبکشید که از شاخه های یک درخت بلند غذا و میوه میخورد.»
اقتباس از توحید مفضل
#باران
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اهمیت نظافت و پاکیزگی.mp3
23.08M
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
🌸عنوان قصه
🍂 اهمیت نظافت و پاکیزگی
🍂اشاره به آیه۱۰۸ سوره مبارکه توبه
وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (۱۰۸) ۞
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4