انتساب کتاب الضعفاء به ابن غضائری؛ آسیبشناسی تحلیلها - اکبری.pdf
898.8K
انتساب کتاب الضعفاء به ابن غضائری- آسیبشناسی تحلیلها،
عمیدرضا اکبری
(نسخه مؤلف)
در این مقاله تلاش شده برای اعتبار سنجی اثر:
- همه گزارشهای کتاب الضعفاء به صورت تطبیقی با رجال نجاشی و دو اثر شیخ وطوسی بررسی شود که نتیجه آن همخوانی بالای این اثر با آنها و نیز استفاده فراوان نجاشی از آثار ابنغضائری بوده است.
- موافقان و مخالفان تضعیفات ابن غضائری با توجه به آثار رجالی، تراجمی، فقهی و اصولی معرفی شوند، که نتیجه آن اثبات توجه بالای عالمان امامی متقدم تر به اثر است. که شواهدش از ابن ادریس و احمد بن طاووس تا جمعی از بزرگان معاصر هستند.
- عموم آثار و مقالات مرتبط با ابنغضائری بررسی، و ابهامات مرتبط در حد امکان پاسخ داده شود.
- هم چنین نسبت جعلی دانستن کتاب الضعفاء به الذریعه شیخ آقا بزرگ نقد شده، و به نحوی نقطه شروع این دیدگاه معاصر نیز به ابهام رفته است.
- نکاتی در زمینه روش روایت آثار، اجازات و کاستی و زیادههای تراث ذکر شده است.
و...
@gholow
تحلیلی از گزارشهای تازه یاب شامی در مورد کاتب نعمانی، اکبری، مطالعات قرآن و حدیث 25، د13، ش1، پاییز و زمستان 1398، ص109-127.pdf
461.8K
تحلیلی از گزارشهای تازهیاب شامی در مورد کاتب نعمانی،
عمیدرضا اکبری
مطالعات قرآن و حدیث 25، د13، ش1، پاییز و زمستان 1398
روایات محمدبنابراهیم نعمانی صاحب کتاب الغیبة در منابع امامیه، عموماً ارتباط روشنی با عقاید رسمی جریان غلو ندارد. اما بر اساس منابع تازهیاب فرقه غالی نصیریه، نعمانی در میان آنان شخصیت مشهوری بوده، که علاوه بر گزارشهای ارتباط او با بزرگان نصیری مانند خصیبی، جلی، ابنشعبه، قطیعی بغدادی، غسانی و... تألیف چند کتاب (الإخلاص، المقنع، التسلی و التقوی و...) را به او نسبت دادهاند. در میان اخبار و اقوال مروی از او در این منابع، علاوه بر مطالب صحیح، موارد زیادی از عقاید شدیداً غالیانه و حتی روایت کتاب غالیانه و تناسخی «السبعین» نیز وجود دارد. نشانههای منصب حکومتی او در شام نیز در آثار نصیری آشکارتر است.
ارتباط نعمانی با نصیریه ابهاماتی دارد. اما گزارشهای نصیری، علی رغم ضعف گاه مؤیدهایی در منابع امامیه دارند؛ که مهمترینش این است که درمقاله برای نخستین بار تنها راوی کتاب الغیبة شناسایی شده. او بنا بر ده قرینه جلی قطب شهیر نصیریه و جانشین خصیبی است، و ظاهراً امامیه اورا نمی شناختهاند.
@gholow
🔺دسترسی ناقص ما به معارف دین
✍️ عمیدرضا اکبری
هستند کسانیکه همواره برداشتهای خود از نصوص دینی را قطعی شمرده و اصالت هر روایت مورد استنادشان را نیز حتمی میانگارند. و از این رو تفاوت دیدگاههای دیگران را برنمیتابند، و گویی تنها خود را بر حق میدانند. از اموری که به مطلقنگری در مسائل دینی دامن میزند، این پندار است که همواره باید دسترسی کاملی به دین داشته باشیم، و باز کردن پای اجتهاد (حال از هر نوعی) در فهم و اعتبارسنجی آیات و اخبار کلیت دین را مظنون میسازد.
در برابر میگوییم درست است که دین کامل است؛ و خطابش هم بلیغ. اما در برابر باید در نظر داشت:
1- روایات خیلی اوقات نقل به مضمون شده، و یا تقطیعها فضای صدورشان را مبهم کرده، (در معانی الأخبار نمونههای بسیاری از این دست آمده، و نیز نک: پاکتچی، کتاب نقل به معنا) با تطبیق اخبار و نسخهها صدها و هزاران نمونه را مییابیم که نقل به مضمون خللهایی را در معنا ایجاد میکند. هرچند با امکانات اندک ضبط اخبار، در سدههای نخستین، چارهای از نقل به معنا هم نبودهاست، و البته ضمن توصیه نقل دقیق روایات، نقل به مضمون هم در شرایطی جایز شمرده شده است. (نمونه نک: الكافي، ج1، ص51)
2- بنا بر روایات ائمه علیهم السلام برای ابلاغ برخی از معارف موانعی داشتهاند،
در مورد علت کمرغبتی امامان به نشر همه احکام و یا کتبی از خود در برخی از اخبار مطالبی ذکر شده است. (نک: بحار الأنوار، ط - بيروت، ج2، ص: 212 باب 27 العلة التي من أجلها كتم الأئمة عليهم السلام بعض العلوم و الأحكام)
3- اخبار گسترده غیبت و حیرت و موانع فهم دین آن دوره، یا اخبار ظهور قائم عج با کتاب جدید. (نمونه: الأصول الستة عشر، دار الحديث، ص138؛ و نک: نصیری، کتاب عصر حیرت، فصل2-5)
بلکه حتی در دوره ظهور ائمه ع هم، در روایاتی به صراحت گفته شده که شیعه قبل از امام باقر ع حلال و حرام خود را از عامه می گرفتند. (ثُمَّ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَهُ لَا يَعْرِفُونَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ مِنْ حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ إِلَّا مَا تَعَلَّمُوا مِنَ النَّاس... رجال الكشي، ص: 425، و ر.ک تفسير العياشي، ج1، ص252، الكافي، ج2، ص20)
4- تعلیل بعضی از اخبار نهی از قیام که قیامکنندگاه همه احکام اسلام را نمیداننید. (نمونه: الكافي، ج5، ص24 /ح1)
و البته بالوجدان میدانیم که علم هه چیز نزد ما نیست. (ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ هِشَامٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ مَنْ أَجَابَ فِي كُلِّ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ لَمَجْنُونٌ. معاني الأخبار، ص238)
5- از بین رفتن بسیاری از اخبار در طول تاریخ که حاوی قیود، مخصصات و یا مبینهایی مانند قضیه خارجه بودن است.
6- برخی از اخبار نهی از قیاس و تحیر در نبودن نص در حکم مسأله که در آنها به نحوی به از توقف بدون تعیین حکم دستور می دهد. (الكافي، ج1، ص56/ ح9، 10، 11، 13)
7- تفاوت ها در فهم که انسان را لزوماً به واقع نمیرساند؛ هر چند که حجت باشد. اما لزوماً نظامی کامل را نمیسازد. و از آن زعامت و ولایت در همه شئون انسانها را نمی توان استنباط نمود.
8- وقوع جعل تحریف در اخبار و اختلاف نظر گسترده در زمینههای اعتبار سنجی اخبار (نمونه شواهد روایی: t.me/gholow2/957)
👈خلاصه اینکه ائمه ع همه جزئیات را نرسانده اند. و هم همان قدر را که رسانده اند، به ضرورت تاریخ کامل باقی نمانده، و در آخر آن باقی مانده هم در کنار مطالب نامعتبر قرار گرفته و تشخیص حدودش باز درگیر اجتهاد است، چنانکه اطلاع از آن هم با میزان فحص تغییر می کند. از سوی دیگر حتی بر فرض نادرست که همواره به صورت قطعی مطلق و مقید کلام امام را می شناختیم، علاوه بر تطور بستر تاریخی، درگیر تطور خود زبان هم هستیم. و بسیاری از واژگان استعمالات متفاوتی یافتهاند.
بر این اساس بالوجدان در می یابیم، ما قطعاً با حدودی از انسداد در دستیابی به معارف دین مواجهیم. چنانکه روایات بسیاری نیز در بحث غیبت مشعر به آن است، و تصریح بسیاری از بزرگان فقه شیعه، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی بر حیرت در مورد برخی از احکام نیز شاهد مطلب است.
مطالعه این مطالب نیز بیمناسبت نیست:
انسداد از دیدگاه آیةالله العظمی شبیری زنجانی
و دو مقاله فصلنامۀ تا اجتهاد، س3، ش11، مرکز فقهی امام باقر ع، انصراف از دیدگاه آیةالله شبیری زنجانی؛ علیرضا اعلایی، تمسک به عمومات و اطلاقات در مسائل مستحدثه.
@Al_Rijal
🌱 داروی منسوب به امام کاظم ع
✍️عمیدرضا اکبری، علی عادلزاده
این روزها و البته پیشتر هم فراوان از سوی جریان موسوم به طب اسلامی، داروی امام کاظم ع، به عنوان دوای امراض و دردهای جهانگیر معرفی میشود. بازخوانی تنها مستند این نسخه خالی از لطف نیست:
«قَالَ السَّرِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ السَّرِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْأَرْمَنِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع وَ قَدِ اشْتَكَى فَجَاءَهُ الْمُتَرَفِّعُونَ بِالْأَدْوِيَةِ يَعْنِي الْأَطِبَّاءَ فَجَعَلُوا يَصِفُونَ لَهُ الْعَجَائِبَ فَقَالَ أَيْنَ يَذْهَبُ بِكُمْ اقْتَصِرُوا عَلَى سَيِّدِ هَذِهِ الْأَدْوِيَةِ الْإِهْلِيلَجِ وَ الرَّازِيَانَجِ وَ السُّكَّرِ فِي اسْتِقْبَالِ الصَّيْفِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ فِي كُلِّ شَهْرِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ فِي اسْتِقْبَالِ الشِّتَاءِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ كُلَّ شَهْرٍ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ يُجْعَلُ مَوْضِعَ الرَّازِيَانَجِ مَصْطَكَى فَلَا يَمْرَضُ إِلَّا مَرَضَ الْمَوْتِ.» (طب الأئمة عليهم السلام، ص50)
🔸بررسی اعتبارسنجی
منبع این روایت تنها کتاب منسوب به فرزندان بسطام است. در پژوهشی نشان دادهایم نسبت این کتاب به فرزندان بسطام نادرست است؛ بلکه بنا بر نسخه فرزندان بسطام در طبقه مشایخ مؤلف و صرفاً واسطه روایت از محمد بن خلف از وشاء فرض شدهاند، و جایگاه دیگری ندارند. بر این اساس مؤلف کتاب شناخته شده نیست. هرچه هست شواهد علاقه مؤلف به راویان غالیان خطابیه و از آن جمله خود ابو الخطاب، سردمدار این فرقه در نسخه بسیار است. (نک: مقالات اکبری و انصاری در مورد کتاب)
با این حال اگر بر فرض هم نسخه موجود اثر فرزندان بسطام میبود، باز درگیر این مشکل بود، که از خود آن دو، و نیز و واسطه روایت کتابشان جرح و تعدیل و شرح حالی دردست نیست. تنها در گزارش نجاشی آمده که راوی متسامح و پرتخلیطی چون ابن عیاش (نک: نجاشی، ص85) از این اثر گزارش داده است. (نجاشی، ص39) به کلی معلوم نیست طب الأئمه موجود از طریق کدام جریان های روایی به دست ما رسیده. اما از اسناد آن برمیآید خود مؤلف با راویانی از جبال و مناطق میان عراق و شام ارتباط داشته است. مناطقی که امامیه از راویان این محافل کمتر روایت کردهاند. واسطه ابن عیاش و فرزندان بسطام نیز صالح بن الحسين النوفلي است که در هیچ سند دیگری جز دو سندی از خود ابن عیاش دیده نمیشود، و البته در سند دیگر غیر از طب الأئمه نیز از سران صوفیه و با مصطلحات غلات روایت میکند. (مقتضب الأثر، ص53)
اما از نظر سند داخل کتاب نیز، روایت داروی امام کاظم ع از دو واسطه ناشناس روایت شده، و البته نسبت یکی از آن دو یعنی ارمنی در اسناد غلات رایج است. او از محمد بن سنان روایت میکند که سخن در مورد اتهام او مفصل است (نمونه نک: حسینینژاد، وثاقت محمدبنسنان در ترازوی نقد و بررسی)
🔸بررسی متنی:
گذشته از بحث سندی و منبعی، در متن خبر نیز اضطرابی وجود دارد.
اولا در این روایت سخن از بیمار شدن خود امام کاظم است و اطباء به عنوان معالجه دارو معرفی می کردند در حالی که امام از یک برنامه دارویی سه ماهه برای پیشگیری سخن میگوید.
ثانیا به فرض که این اضطراب با توجیهاتی حل شود اگر امام کاظم خودشان به این عمل نکردهاند چرا آن را با این لحن توصیه میکنند؟ و اگر استفاده کرده اند چرا بیمار شده اند؟ با این که در انتها به صورت مطلق گفته اند : فلا یمرض الا مرض الموت؟! که این هم اضطراب دیگر است.
البته اگر کسی هم بگوید که این مرض، مرض موت امام کاظم ع بوده است درست نیست امام کاظم در زندان و دور از امام رضا با سم شهید شدند.
ثالثا بر فرض چشمپوشی از این اضطرابها؛ این روایت برنامهای سه ماهه برای پیشگیری توصیه میکند. پس در شرایط واگیر بیماری این روزها، که مثلاً کرونا چند روزه ممکن است فرد را بیمار کرده، و یا حتی بکشد، چرا مدعیان طب اسلامی در پی تبلیغات گسترده برای فروش این دارو برآمده اند؟! و از طرفی نیز نسخه روایت نیز در «استقبال تابستان و زمستان» آمده، اما ایشان در همه ایام سال آن را تبلیغ میکنند.
البته منکر آن نیستیم که شاید -چنانکه از مقدمه روایت نیز بر میآید- این نسخه بنا بر تجربه بشری، گاه اثر مفیدی نیز داشته باشد. با این همه نسبت آن به امامان معصوم ع، ناروا و به دور از روش علمی است؛ به ویژه که گاه افراد بسیاری را هم که از این نسخه نتیجه نگرفتهاند، متهم به ضعف عقیدتی میکنند.
به هر رو تجویز عمومی آن بر اساس تجربه نیز نیازمند مطالعات بالینی پزشکی دقیق، و با ارائه دادههای آماری در مقیاس گسترده از نظر مزایا و مضرات است، و طبعاً این از عزیزان دوستدار طب اسلامی که با روش علمی نه در پزشکی و نه در علوم حدیث آشنا نیستند، بر نمیآید.
@gholow
⚠️زیادهروی در مورد شهدا
در ادبیات دینی ما جایگاه اخروی بسیار والایی برای شهیدان در راه خدا ترسیم شده است. اما آیا به راستی این بدین معنا است که زندگی ایشان نیز باید به عنوان الگو به همگان معرفی شود؟ در روایات شیعه کسانی چون حر و زهیر از شهدای کربلا، زید بن علی و... مورد ستایش هستند. در عین حال همین انسانها که به خاطر فداکاری بزرگ در لحظات واپسین عمرشان، به درجات بالایی رسیدند، در طول عمرشان خطاهایی مهم نیز داشتهاند. یکی عثمانی بوده، (نمونه: تاريخ الطبري، ج5، ص396؛ أنساب الأشراف، چاپ زكار، ج3،ص378) و دیگری عامل امویان و ظلمهایی را به اهل بیت ع روا داشته، (همان، ج3، ص384) دیگری با امامان معصوم جدال میکرده است. (نمونه: الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص356) بله لابد ویژگیها و کارهای خوبی نیز داشتهاند که به خاطر آن خداوند بر ایشان عنایت فرموده، و شهادت را نصیبشان کرده است. اما با این همه، ما در شناخت خوبی و بدی رفتارهای گوناگون این بزرگان و دیگران، ناگزیر از محک کتاب و سنت هستیم.
در دوره ما هزاران کتاب در زمینه زندگانی شهدا نوشته میشود. شوربختانه هستند افراد تأثیرگذار بسیاری که به صورت مطلق و بدون هیچ قیدی جوانان را به الگوگیری از زندگانی و عمل به نظرات شهدا سوق میدهند. الگوسازی از شهدای انقلاب، خسارت جبرانناپذیری برای جامعه شیعه به بار آورده است. این خطّ مشی حتّی ممکن است به انحراف عقیدتی منجر شود؛ چه امروزه در کلمات منقول از برخی از شهیدان از وحدت وجود ابن عربی تا امامت غیر امامان هم به چشم میخورد.
برخی فراتر از ارجاع کلی رفته و قواعدی را در این زمینه میسازند، که به عمق فاجعه دامن میزنند. گویی مهمترین رسالت برخی که خود را "خادمان شهیدان" میخوانند این است که جوانان این سرزمین را در توهّمات و تخیّلات فرو برده و از تعالیم اصیل مذهب دور کنند! تنها یکی از هزاران دستور العمل ارتباط با شهدا را در پیوند زیر بخوانید:
«خیلی مهمه فقط یک شهید انتخاب کنید. نگید من به یه گُردان شهید رو میزنم بلکه یکیشون جوابمو بده! ... اولین ملاک انتخاب شهید قیافه و صورت شهیده. ببینید با لبخند کدوم شهید ته دلتون خالی میشه، ذوق میکنید، به وجد میایید ... سریعا همین الان عکس بک گراند گوشی موبایلتونو عوض کنین و عکس شهید رو بذارید.
از امروز همه پیامک ها و تماس هاتون توسط دوست شما بررسی میشه! ... صبح اولین نفر به دوست شهیدتون صبح بخیر بگید و شب هم آخرین شب بخیر ... در طول روز تا میتونید با روح شهید حرف بزنید. مدام به او فکر کنید. ... روح شهید تا این گام 5 بسیار بسیار از شما راضیه و تمایل شدیدی به شروع رابطه داره... با افتخار منتظر برخی نشانه ها باشید: خواب دوست شهیدتونو میبینید. مکاشفه ای در روز. دعوت به قبور شهدا و راهیان نور جنوب و غرب. پیامی، نشانه ای، گفتگویی و...» (منبع)
تبلیغات این گروهها به خصوص برای دختران جوان خطرناک است. (نمونه تک: تبلیغات برای یافتن دوست شهید اختصاصی، نامزدی با شهدا، و طرحهای دیگر). سزاوار است دغدغه مندان جامعه شیعه در مقابل این توهّمسازی که سلامت دین و روان جوانان را نشانه گرفته، فکری کنند.
همچنین فارغ از نکات پیشگفته، در خور توجه است که احترام و اکرام ما نسبت به شهدا بر اساس ظاهر و البته قواعدی است که در شناخت اهل حق میشناسیم. گذشته از اینکه بسیاری از جوانان از اساس این قواعد را کتاب و سنت نیاموختهاند، حتی بر فرض اطلاع از آن، باز تطبیقات کلی در تعیین شهدا، بیشتر برای احکام ظاهری مفید است. و گرنه جایگاهی واقعی افراد، و نيات ايشان را خدا ميداند. آن حد كم در شناخت اين امور هم که با تحقیق میسر میشود، چیزی است که معمولاً عوام بدان اعتنایی ندارند. بلکه برخی مسئولان چندان دست خود را باز گرفته اند که هر کشتهای که شهید شمردنش همسو با اهدافشان باشد، شهید میخوانند، گرچه بینماز و حتی بی دین باشد.
در این زمینه چند روایت نیز در خور توجه است. مانند اخباری که در آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حتی نسبت به شهدای صدر اسلام تأکید کردند که عاقبت و وضعشان را نزد خدا مسلم ندانید. (الكافي، ط - الإسلامية، ج3، ص236؛ الأمالي للصدوق، ص384) و یا روایایی که به مناسبت بحث از برخی مجاهدان میگوید برخی عمل اهل بهشت را انجام میدهند، ولی در آخر جهنمی میشوند؛ حتی در همان میدان جهاد. (صحيح البخاري، ج5، ص93؛ ج10، ص160؛ ج11، ص161)
#غلو_سیاسی
@gholow
آقای تبریزیان: «فقط خانمها از ماسک استفاده کنند، در جلوگیری از پیشرفت کرونا کافی است و آقایان نیازی به استفاده از ماسک ندارند»!
مستند ایشان در این زمینه ادله مربوط به حجاب است! و «حکمت خفیّ» حجاب را جلوگیری از بیماریها دانستهاند.
به نظر آقای تبریزیان دلیل تفاوت احکام اسلام در «پوشاندن صورت بین زن و مرد» این است که به خاطر فعالیت جسمی بیشتر مردان «در صورت پوشاندن صورت و الزام به آن، گاز co2 تجمع یافته در پشت نقاب یا ماسک زیاد» میشد!
چنین حکمتهایی ابداً در دین نیامده، و وجه حجاب بانوان چیز دیگری است. اینها در حالی است که ایشان پیشتر کرونا و از اساس مسری بودن بعضی بیماریها را انکار میکرد (به اتکای روایت سنی لا عدوی و برخی از احادیث غیر مرتبط). و امروز ترجیح میدهد که بانوان را عامل سرایت بشمارد! معلوم نیست ضرر داشتن co2 برای مردان -به خیال ایشان- یا واجب نبودن حجاب بر ایشان، چه ربطی به مسری نبودن امراض از سوی مردان دارد؟
این حدسها و قیاسها به روشنی نشان میدهد که ادعای خلوص و اسلامی بودن روش ایشان در طب تا چه حد نااستوار است.
@gholow
🎁مجموعه پستهای کانال غلوپژوهی در رابطه با آقای تبریزیان وجریان موسوم به طب اسلامی
🔸بررسی های سندی و علوم اسلامی
t.me/gholow2/395
منبع شناسی روایات طبی:
t.me/gholow2/386
توجیهات کلامی نارسا بر عقیده سرآمدی علوم تجربی اسلامی:
t.me/gholow2/940
نقد وجه استناد تبریزیان به اخبار ضعیف
t.me/gholow2/398
نقل های علوم طبیعی و لزوم اعتبار سنجی
t.me/gholow2/945
طب اسلامی و توجیهات کلامی نارسا!
t.me/gholow2/940
🔸تأملی در جایگاه رجالی آقای عباس تبریزیان
t.me/gholow2/1775
و نیز:
t.me/gholow2/401 - t.me/gholow2/406 و t.me/gholow2/1095 و t.me/gholow2/1432
بی اطلاعی از علوم حدیث:
t.me/gholow2/1264
t.me/gholow2/1267
ادعاهای غلوآمیز در مورد خود:
t.me/gholow2/403
فقاهت دوساله
t.me/gholow2/877
نمونه ادبیات تکفیری جریان تبریزیان
t.me/gholow2/874
t.me/gholow2/1269
t.me/gholow2/1230
نقد تبریزیان چرا؟
t.me/gholow2/1096
گزیدهای از همین مطالب در سایت مؤسسه طبنا
🔸نقد انگاره بینیازی روایات طبی از اعتبارسنجی
پیشتر نمونه کلمات مدافعان طب اسلامی در کفایت تجربه از اعتبارسنجی اخبار طبی گذشت، اما اخیراً نیز عزیزی با عنوان «رهگذر» یادداشتی در این زمینه نوشته، و بر «نتایج شگفت انگیز طب اسلامی» استناد کرده است. تأملاتی را در مورد متن ایشان و برخی دیگر از مدافعان طب اسلامی تقدیم میکنم:
1- امروزه عزیزان طب اسلامی به امکانات بسیاری زیادی دست یافتهاند. صدها هزار و شاید چند میلیون مدافع دارند. بنا بر این اگر دعوی کارآمدی یک دارو را بر اساس روش تجربی دارند، توقع بیجایی نیست که یک مقاله علمی بنویسند، و دقیقاً بگویند چه جامعه آماری را بررسی کردهاند، اطلاعات نمونههای موفق و نا موفق را چگونه ضبط کرده اند؟ شرایط بیماران گوناگون از نظر سن، بیماریهای زمینهای، استفاده از داروهای دیگر چگونه دسته بندی کردهاند؟ نسبت تاثیر گذاری داروی خود با دیگر داروها چگونه سنجیده شده است؟
و الا اگر به صرف ادعاهای شفاهی غیر منضبط باشد، البته بسیار هم شنیدهایم که کسانی داروی امام کاظم را مصرف کردهاند، و باز در همان فصل بیمار شدهاند. و از طرفی ادعای مبهم جوابدهی دارو، بدون تعیین معیار، چگونه از ادعای تأثیر گذاری برخی از روشهای خرافی ملل دیگر متمایز خواهد شد؟
پس ناگزیر از اعمال روش علمی هستیم.
2- نویسنده در متن در حالی از طب اسلامی دفاع میکند، که جایگاه انتساب و عدم انتساب نسخه به دین را نادیده گرفته و تنها به تجربه اتکا کرده است. ایشان معتقد است که اگر «روایتی مربوط به علوم پزشکی و... صحیح السند هم باشد ولی نتیجه ندهد و یا نتیجه عکس دهد، آن را کنار» میگذارد. خود ایشان در ادامه مثال زده است که «خداوند متعال میفرماید ادعونی استجب لکم؛ در حالیکه میبینیم در موارد بسیاری دعا میکنیم ولی اجابت نمیشود»
روشن است که نویسنده قائل به کنار نهادن آیه «ادعونی استجب لکم» قائل نیست، و آن را به جهتی دیگر آورده است. اما همین نقضی بر روش عملگرایانه نویسنده است.
از طرفی ایشان معتقد است با «دیدن نتایج شگفت انگیز طب اسلامی» «نقد سندی اساسا قابل اعتنا نخواهند بود». باید گفت اگر ایشان ادعای اعجاز طب اسلامی را دارند، پس ضروری است، برهان خود را بیاورند؛ که البته بعد از درخواستهای پیشین هرگز نیاوردهاند. اما اگر ادعا در حد اعجاز نیست، و از بشر هم بر میآید، بر این اساس شفا بخشی یک نسخه چه ربطی به صدور آن از معصوم و انتساب آن به اسلام دارد؟ و از کجا که نسخههای مفید برخی طبیبان گاه به ناحق به ائمه ع منسوب نشده باشد؟
اینها همه در حالی است که اصل ادعای شفا بخشی شگفتانگیز داروهای طب اسلامی هنوز در حد ادعاهایی شفاهی و مستند نشده باقی مانده است. میلیونها انسان هرروزه با طب مدرن درمان شده، و میشوند و نتایج پیشرفتهای پزشکی مانند عملهای جراحی خارق العاده را هر روز مردم با چشم میبینند. با این حال جریان آقای تبریزیان منکر این طب است، و در برابر به سادگی نتایج واقعی/اتفاقی/تلقینی/عادی/ادعایی تجویزات خود را بدون مستندسازی برهان اعجاز روش خود میگیرند.
3- گاهی نیز بعضی از عزیزان طب اسلامی راه تفوق بر طب جدید را در استناد به کاستیهای این طب بر اساس آمارهای خودشان جستهاند. ایشان چنین طب جدید را تخطئه میکنند که طب جدید خودش معترف به کاستیهایش و مضرات برخی از داروهایش است.
در برابر باید گفت اتفاقاً از مزایای طب جدید این است که به طور معمول کاستیهای خود و داروهایش را سانسور نمیکند. بلکه آمار تفصیلی و علمی ارائه میدهد. و اگر آسیبها و مفاسدی هم دارد، از سنخ آسیبهای رایج در همه مشاغل است.
ولی افسوس برخی از سران طب موسوم به اسلامی به خاطر نگاه ایدئولوژیک، نمونههای فراوان ناموفق را کتمان میکنند. و متأسفانه علاوه بر تخصص، در ناحیه تعهد هم کاستی جدی دارند. ایشان بررسیهای اعتبار سنجی و متن شناسی ندارند، و تلقیشان این است که این روایات حتماً از ائمه ع است، و به خاطر نگاه مطلق نگرانهشان، در صورت اعلام کاستیهای دارو مخاطبانشان دچار چالش اعتقادی/ یا بدبینی به روش این عزیزان می شوند. در حالی که همان کلمات شیخ صدوق در مورد اخبار طبی (إعتقادات الإمامية، ص115) برای برون رفت از این چالش کافی است. و مشکل از القائات مطلق نگرانه خود این بزرگواران است.
طب اسلامی -دست کم از نوع طب آقای تبریزیان- درمان خود را قطعی فرض میکند و اگر هم جواب نداد، مشکل را از بیمار و ضعف اعتقاد او میشمارد! (کذّب بطن اخیک) با این تلقی جایی برای بررسی علت عدم موفقیت باقی نمیماند. و در نتیجه این مطلقنگری، به جای رشد و ارتقای کیفیت طب ایشان، هر روز گرایش تکفیری و خصمانه ایشان شدت میگیرد.
همین مشکل را ما در عرصههای دیگری نیز داریم.
@gholow2
4- بر هیچ حدیثپژوه و فقیهی مخفی نیست، که وضعیت اعتباری روایات فقهی به مراتب از روایات طبی بالاتر است. قرنها فقیهان در مورد دلالات این روایات بحث کردهاند، و اعتبار برخی از اخبارش را نقد کردهاند. از عمل و شهرت و اجماع اصحاب گفتهاند، و بررسی انتقادات پرداختهاند. در حالی که روایات غربال نشده طبی قرنها و غالباً در کنج نسخهای کم شهرت و متروک و با اسناد ضعیف و مغشوش خاک میخوردهاند. (نک: یادداشت استاد ملکیان)
با این همه امروزه باز هر فقیه و حدیثپژوهی باز به راحتی و بیدغدغه میتواند به نقد سندی و دلالی بیشتر روایات فقه (و البته غیر از روایات شعائری) بپردازد؛ اما وای به حال همین متخصصان اگر گوشه چشمی به سند مجهول کتابی ناشناس بیندازند، و از غرابت متن روایتش بگویند.
در این صورت فریاد وا اسلامای عزیزان ناآشنا با علوم حدیث بر میآید که این «نصرانی»ها «حقیرانه و ذلیلانه» در پی «دشمنی با معارف اهل بیت ع» و «شبههافکنی» هستند و «بیشرمانهی به ساحت مقدس آقا امام موسی بن جعفر ع توهین» کردهاند. و لذا بر خود واجب میدانند «جهل و بیسوادی و نصب و عداوت [این ناقدان را] با اهل بیت ع» آشکار ساخته، و پیش از «عذاب دوزخ» در همین دنیا «رسوا»یشان سازند.
بعضي از همين تعابير در پي اينكه تأملاتی ساده در مورد داروی منسوب به امام کاظم علیه السلام مطرح کردیم، در مورد ما به کار رفت.
@gholow2
⚠️ نقدی بر افسانه مشهور فتوای شیخ مفید درباره جنین زنده در شکم مادر مرده
امروزه داستانی مشهور شده که به اختصار چنین است: شخصی از روستا آمده و از شیخ مفید سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یه همین صورت او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!
آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر میتازد و میآید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.
اما در واقع شیخ مفید کسی را نفرستاده بود، و بعد فهمید که آن سوار امام زمان عج بوده. سپس توقیعی برای شیخ آمده: «وظیفهی شماست که فتوا بدهید و وظیفهی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید».
🔻این داستان به دلائل متعدّدی نادست و ساختگی است:
1. هیچ سندی ندارد و تنها در کتابی ضعیف از متأخران یعنی قصص العلماء نقل شده، و توسط دیگر متسامحان رواج یافته است.
2. آیا ممکن است جنین در شکم مادر در مدت طولانی زنده بماند؟ و آیا در چنین شرایط بحرانی شخص از دهات نزد شیخ مفید در بغداد میآید و از او استفتاء می کند و بر میگردد؟!
3. اجماع شیعه امامیه بر این است که در چنین شرایطی می توان شکم مادر را باز کرد و جنین را نجات داد. (الخلاف، طوسی، جامعه مدرسین، ج1، ص729، 730) و چند روایت صریح در این باره وارد شده است. (وسائل الشيعة، ج2، ص469-471؛ مستدرك الوسائل ج2، ص140) و اين روايات در کتب متداول و در دسترس شیخ مفید مانند کافی و رجال کشی، قرب الاسناد ،نیز بوده است. ضمن این که راوی برخی از این روایات خود او است. (تهذيب الأحكام، ج1، ص343، 344)
علاوه بر این، قاعده عقلی و شرعی این است که جان یک انسان مسلمان از حرمت جسد مسلمان دیگر اولی است. احتیاط نیز اقتضا دارد که جان کودک را حفظ کنند. چنان که خود شیخ مفید نیز در کتاب فقهی خود همین فتوا را داده است. (المقنعة، ص87 و تهذيب الأحكام، ج1، ص343) با این وجود چگونه ممکن است یک فقیه عالی رتبه شیعه بر خلاف همه اصول و قواعد، نصوص و اجماع، بدون هیچ دلیل عقلی و شرعی دستور دهد انسانی را زنده به گور کنند؟!
4. چگونه ممکن است امام زمان به دروغ در مورد چیزی که کلام شیخ مفید نبوده، گفته است: شیخ فرمود!
5. چرا امام زمان از کسی که بدون علم و بر اساس رأی باطل و بر خلاف عقل و نقل فتوا می دهد؛ بخواهند هم چنان بر مسند فتوا بنشیند؟!
6. چنین مکاتباتی از امام عصر علیه السلام در عصر غیبت کبری قابل پذیرش نیست. (نک: دوزدوزانی، تحقیق لطیف حول التوقیع الشریف)
(از آن جمله اصل توقیع منسوب به شیخ مفید (الإحتجاج، طبرسي، ج2، ص495) با چالشهایی مواجه است؛ مانند آنکه نامهرسان مجهولش صرفاً گفته آن را از ناحیهای متصل به حجاز آورده است. حال حتی اگر برفرض اصالت این توقیع تا دوره شیخ مفید (م413ق) قابل اثبات میبود، باز چه حجتی بر انتساب این متن ناشناس غریب به امام وجود میداشت؟)
به هر حال با نشر این مجعولات به ویژه در میان اهل عرفان، زمینه ادّعای ارتباط برخی با امام عصر عج فراهم میآید؛ هرچند چنین نظرات و فتاوای مبتذل خردستیزانهای داشته باشند؛ و هم اشتباهات و خطاهای فاحش ایشان با این گونه قصههای دروغ توجیه میشود.
(برگرفته از مطالب وبلاگ آثار، با زیادات)
تفصیل بیشتر برخی از همین مطالب: در نوشتار آقای کریمیان.
#داستانهای_جعلی
@gholow2
🚫افسانه ای مشهور درباره تقوای «میرداماد»
یکی از قصه های دروغی که فراوان شنیده می شود؛ داستان انگشت سوزی میرداماد است:
«شبی از شبهای سرد و برفی زمستان که میرداماد در حجره خود مشغول درس خواندن بوده است دختر شاه عباس صفوی- که راه بازگشت به خانه را گم کرده برای اینکه از گزند راهزنان در امان باشد به حجره میرداماد پناه می آورد. میرداماد چاره ای نمی بیند جز پناه دادن به این دخترک جوان و اما از آنجا که می ترسیده به گناه افتد به هنگام حضور دختر در حجره اش، انگشتانش را می سوزاند مبادا نفسانیات بر او غلبه کند. بعدتر وقتی پدر دختر-شاه عباس- ماجرا را می فهمد شرایط ازدواج دخترش با وی را فراهم کرده و به او لقب “میرداماد” می دهد!»
این افسانه ی مشهور گذشته از این که سندی ندارد؛ نقلهایش متفاوت است و آثار جعل و داستان سرایی از متن آن پیدا است؛ با تاریخ هم سازگار نیست:
1. با در نظر گرفتن سنّ میرداماد وقوع چنین داستانی ردّ می شود. میرداماد متوفای 1041 هجری قمری (رياض العلماء، ج5، ص40 و أعيان الشيعة، ج9، ص189) و متولد نیمه دوم قرن دهم هجری است. از نخبة المقال نقل است که میلاد او در 969 هجری بوده است. سید مهدی رجائی، محقق تعلیقات میرداماد بر رجال کشی می نویسد: «لم يذكر في التراجم تاريخ ولادته، و الذي يستبين لي من التتبع في تاريخ اجازاته أن ولادته كان حوالي سنة 960» (اختيار معرفة الرجال، مؤسسة آل البیت، ص32) از آن جا که میرداماد هنگام وفات حدود هشتاد سال داشته است؛ ولادت او در دهه ی 60 از قرن دهم تأیید می شود. در حالی که شاه عباس در سال 978 به دنیا آمد و در سال 1038 از دنیا رفت. (لغت نامه دهخدا، ذیل عباس اول)
2. علّت شهرت میرداماد به این نام این است که پدرش داماد شیخ علی کرکی بوده است و از این رو به «داماد» مشهور شده و این نام بر فرزندش نیز مانده است. (رياض العلماء، ج5، ص42 و 43، تعليقة أمل الآمل، ص250)
3. هیچ قرینه تاریخی بر این که میرداماد، داماد شاه عباس بوده است؛ یافت نشد و بدیهی است؛ اگر چنین رابطه مهمّی وجود داشت در کتب تاریخ و تراجم ذکر می شد. میرزا عبدالله افندی به صراحت این گمان را ردّ می کند:
«... فان احدى بنتي الشيخ علي الكركي كانت تحت الاميرزا السيد حسن والد الامير السيد حسين المجتهد و الاخرى تحت والد السيد الداماد هذا، و قد حصل منها السيد الداماد، و لذلك يعرف الامير باقر المذكور بالداماد، لا بمعنى أنه صهر و لا بمعنى أنه هو بنفسه داماد الشيخ علي أعنى صهره كما قد يظن، بل والده. فالسيد الامير محمد باقر الداماد من باب الاضافة لا التوصيف، و لذلك ترى السيد الداماد حين يحكي عن الشيخ علي الكركي المذكور يعبر عنه بالجد القمقام، يعني جده الامي. و بما أوضحنا ظهر بطلان حسبان كون المراد بالداماد هو صهر السلطان، و كذا ظن كون نفسه صهرا.» (رياض العلماء، ج3، ص132)
بنابراین آن چه در اعیان الشیعة (ج6، ص365) آمده که : «... و الداماد الصهر بلغة الفرس لأنه كان صهر الشاه.» خالی از تحقیق است و برای همین سید محسن امین خود پس از تحقیق در جلد نهم علّت صحیح را ذکر کرده است: « ... الداماد بالفارسية الصهر و لقب بذلك لأن أباه كان صهر الشيخ علي بن عبد العال الكركي و لقب هو بذلك بعد أبيه.» (أعيان الشيعة، ج9، ص189)
جاعلان انگیزه های مختلفی در جعل این گونه قصّه ها دارند از جمله: جعل فضیلت برای فلاسفه و عرفا و جذابیت بخشیدن به منبر خود.
🔻نکته مهمّ آن است که سالها پیش از به دنیا آمدن میرداماد، دیگرانی مانند محمّد بن القاسم الرصّاع این داستان را -با اندکی اختلاف- به افراد مختلفی نسبت داده اند.
تفصیل بحث را در وبلاگ آثار بخوانید:
http://alasar.blog.ir/1398/12/11/mirdamad
#داستانهای_جعلی
@gholow2