eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
787 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت67 یک هفته‌ایی از تعطیلات نوروز گذشته بود که کمیل زنگ
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 دکتر گفت: –دوباره باید عکس بندازید تا بتونم تشخیص بدم.بعدازعکس انداختن، دوباره مطب رفتیم، دکترچشم هایش راکمی جمع کردوهمانطورکه به عکس نگاه می کرد گفت: –خیلی بهتر شده، چون جوون هستید زود جوش خورده، ولی هنوز هم باید مراقبت کنید و به پاتون فشار نیارید تا کاملا خوب بشه. بعد از این که از بیمارستان بیرون امدیم. کمیل در حال جابه جا کردن ریحانه روی صندلی عقب ماشین گفت: –اول بریم یه بستنی بخوریم بعد بریم خونه. با تعجب گفتم:– با این پام که من روم نمیشه. فکری کردو گفت: –خوب پیاده نشید داخل نمیریم، تو ماشین می خوریم. با بی میلی گفتم: – زودتر بریم خونه بهتر نیست؟ آخه من باید زود برگردم. اخم نمایشی کردوگفت: –حرف از رفتن نزنید دیگه، حالا بریم خونه یه ساعتی بشینید بعد بگید باید زود برگردم. حالا که دارم فکر می کنم یادم نمیاد، مادرتون موقعی که داشت سفارشتون رو می کرد گفته باشه زود برگردونش. لبخندی زدم و گفتم: – از بس بهتون اعتماد داره میدونه حواس خودتون هست. سرش را تکان دادو زیر لبی چیزی گفت که من متوجه نشدم.بعد از چند دقیقه سکوت گفت: –باشه، هر چی شما بگید، نمیریم بستنی بخوریم. یه راست می برمتون خونمون. حرفی نزدم، برگشتم نگاهی به ریحانه انداختم اوهم ماتش برده بود به من.دستهایم را دراز کردم و اشاره کردم که بیاید بغلم. اوهم سریع از صندلیش پایین امدو پرید توی بغلم و یهو بی هوا گفت: – مامان. از این کلمه هم خجالت کشیدم، هم خوشم آمد، ریحانه را داشتن، لذت بخش است. با حرف ریحانه، کمیل هم یک لحظه زل زد به من و حیران شد، ولی حرفی نزد و به روبرو خیره شد.سر ریحانه راروی شانه‌ام گذاشتم و شروع کردم به نوازش کردنش، اوهم بی حرکت باگوشه‌ی چشمش نگاهم می کرد. احساس کردم این بچه با تمام سلولهای بدنش طالب این نوازش است. مثل کویری که طالب آب است.کویری که روزی برای خودش گلستانی بودبه لطف مادرش، ما باعث تشنگی بی حدش شدیم، من و سعیده... شاید اگر مواظبت بیشتری می کردیم این اتفاق نمی افتاد. ما با سبک سریمان یک خانواده را از هم پاشیدیم. کاش آن شب سر سعیده فریاد میزدم و اجازه نمیدادم با سرعت رانندگی کند. اصلا کاش آن روزمثل حالا پایم می شکست و نمی توانستم تکان بخورم. با این فکرها دلم گرفت، نمیدانم آقامعلم درچهره ام چه دید که، پرسید: – حالتون خوبه؟ سعی کردم غمم را پشت لبخندم پنهان کنم. سرم را به علامت مثبت تکان دادم. ــ بریم از رستوران غذا بگیریم ببریم خونه بخوریم. ــ نه، رسیدیم خونه، خودم یه چیزی درست می کنم.با چشم های گرد شده گفت: –شما؟ با این پاتون، اونم حالا که بعد از مدتها مهمون ما شدید؟ اصلا حرفشم نزنید. فوری جلو رستوران پیاده شدو بعد از یک ربع، غذا به دست امد.در طرف من را، باز کردو گفت: –خسته شدید. ریحانه رو بدید به من بزارمش عقب. وقتی رسیدیم خانه، ریحانه بالاوپایین می پریدو حرفهایی میزد که من نمی فهمیدم. کمیل با حسرت نگاهش کردو گفت: – ببینید چقدر خوشحالی میکنه، حداقل به خاطر این بچه گاهی بیایید اینجا. چطوری می گفتم که مادر به آمدنم زیاد راضی نیست. با فکر کردن به مادرم یادم افتاد اینجا امدنم رابه او خبر نداده‌ام. گوشی را برداشتم و پیام دادم. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🌹🍃هفده شهریور، از ایام الله است... ♦️یادتان نرود که ما یک ۱۷ شهریور داشتیم. ۱۷شهریور از «ایّام الله
💠 شهدای گیلانی قیام خونین ۱۷شهریور 1357 🌹شهید بهزاد برزو ▫️بیستم آبان ۱۳۲۶، در چشم به جهان گشود وهفدهم شهریور ۱۳۵۷، در تهران بر اثر اصابت گلوله توسط عوامل رژیم شاهنشاهی شهید شد. و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. 🌹شهید محرمعلی مومنی ▫️بیستم آذر ۱۳۳۸ در روستای خرمکوه از توابع عمارلوی شهرستان متولد شد. وی در راهپیمایی عظیم و تاریخی ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در تهران نیز شرکت کرد و در اثر اصابت گلوله های مستقیم نظامیان به شهادت رسید و پیکر مطهرش در قطعه ۱۷ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. 🌹شهید محرمعلی شکرگزار ▫️اهل شهرستان وی زمان شهادت ۲۵ سال داشت که در قیام خونین ۱۷ شهریور در تهران به شهادت رسید و از جنايت مزدوران سفاك رژيم طاغوت همين بس كه پيكر مطهر اين شهيد به هيچ عنوان تحویل خانواده اش نگرديد و براي هميشه جاويد الاثر گشت. ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت شما سرورانم 😊🌺 صبح تون پر از روشنی و مهر و صفا
ziyarat-ashura-011.mp3
12.64M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای حاج میثم مطیعی ، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و یکم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
🌹 دعای هر روز ماه صفر ┅┅──.─────.✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿. 🌸 @Gilan_tanhamasir
📌دوم صفر؛ شهادت زید پسر امام سجاد(ع) که برای انتقام خون امام حسین(ع) قیام کرد. 👈🏻 امام‌زاده عظیم‌الشأنی که بنابه تصریح آیت‌الله بهجت(ره) قدر او نزد شیعیان مشخص نشده! 🔻جناب زید از امام‌زادگان عظیم الشأن است که به نقل تاریخ و روایات، شخصیتی عالم و شجاع بود؛ به‌گونه‌ای‌که امام صادق(ع) به او لقب «عالم آل محمد» داده، فرمود‌ه‌اند: «او از علماى آل محمد(ص) بود، براى خدا غضب كرد و با دشمنان خدا جنگيد تا كشته شد». امام صادق(ع) در مقام زید فرمودند: «إِنَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ كَانَ عَارِفاً وَ كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً» و نیز فرمودند: «وای بر آن کس که فریاد وی را بشنود و اجابتش نکند». علت شهادت زید بن علی این بود که ۱۵هزار نفر از کوفیان برای قیام به او اصرار کرده و بیعت کردند، اما هنگام قیام به جز ۳۰۰ نفر او را تنها گذاشتند. 🔻همچنین بنابه تصریح حضرت آیت‌الله بهجت(ره) قدر او نزد شیعیان مشخص نشده! ایشان می‌فرماید: "منقول است که بعد از شهادت زید رحمه‌الله، خدا به هلاکت بنی‌امیه اذن داد. پس از شهادت زید، امام صادق(ع) درباره او فرمود: «رَحِمَ اللهُ عَمی زَیداً! لَوْ ظَفَرَ، لَوَفی بِنا؛ خدا عمویم زید را رحمت کند! اگر پیروز می‌شد، قطعاً به ما وفا می‌کرد» با این ‌حال، قدر این پدر و پسر (زید و یحیی‌بن‌زید) نزد شیعیان محفوظ و معلوم نیست. آیا شوخی است کسی را چهار سال عریان روی دار بگذارند، بعد هم پایین بیاورند و آتش بزنند؟!" اشارۀ آیت الله بهجت به این روایت از امام صادق(ع) است: «خداوند هفت روز پس از آنكه بنى اميه پيكر زيد را سوزاندند اجازه نابودى بنى اميه را صادر كرد» 🔻آیت الله بهجت(ره) که اهتمام ویژه‌ای به معرفی جناب زید داشته‌اند، دربارۀ معصوم بودن زید می‌فرمایند: «عصمت در نبوت و وصایت شرط است؛ اما اینکه اصلاً تحقق عصمت منحصر است به نبی و وصی، دلیلی نداریم. ما در زیدبن‌علی‌ احتمال عصمت می‌دهیم. همچنین، دربارۀ ابو‌الفضل، علی‌بن‌الحسینِ شهید و اصحاب سیدالشهدا(ع) احتمال عصمت می‌دهیم، بلکه بالاتر از احتمال. صحبت احتمال عصمت نیست، واقعِ عصمت در این‌ها محرز [و مسلّم] است. همچنین مقداد، سلمان و این بزرگوارها که کوه تقوا بودند، آیا می‌شود بگوییم عصمت ندارند؟!» 👈🏻 منابع و سایر وقایع ماه صفر Panahian.ir/post/7011 🔹@Panahian_ir 🔹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 راه اندازی سایت اطلاع رسانی واکسیناسیون در گیلان  ❇️ دانشگاه علوم پزشکی گیلان اعلام کرد: 🔹 شهروندان گیلانی برای اطلاع از اخرین خبر‌ها و جزئیات در خصوص مراکز واکسیناسیون و نوع واکسن تزریقی در این مراکز، به سایت اطلاع رسانی واکسیناسیون به نشانی vac.gums.ac.ir مراجعه کنند. 🔹همچنین اطلاعات مربوط به مراکز واکسیناسیون در استان را می‌توانند از سامانه تلفنی ۴۴۰۱ جویا شوند. 🔹گیلان ۲۰۷ پایگاه واکسیناسیون دارد که ۴۰ مرکز آن به شهرستان رشت اختصاص دارد. 🔶@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
(اگه یادتون باشه😉) سه ماه پیش کاشت محصول برنج شروع شد حالا کشاورزان نتیجه‌ی سه ماه زحمت و تلاششون رو دارن برداشت میکنن 👌✅☺️ 🌹دعا کنید ان‌شاءالله محصول برنجشون مرغوب و پربرکت باشه 🤲 ☔️@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت68 دکتر گفت: –دوباره باید عکس بندازید تا بتونم تشخیص
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 گوشی را که باز کردم چند پیام از آرش داشتم. بعد از این که برای مادر پیام فرستادم. پیام های آرش را باز کردم ...از این که نامه اش را خوانده بودم و هیچ عکس العملی نشان نداده بودم ناراحت شده بودو نوشته بود: –اون حرف هایی که تو نامه نوشته بودم دل سنگ رو آب می کرد، اونوقت تو حتی یه پیامم نفرستادی؟در دلم خدارا شکر کردم که نامه را نخوانده ام. ــ خیلی خوش امدید.صدای کمیل بود. لبخندی زدم و گفتم: – ممنون، انشاالله سال خوبی داشته باشید. – سالی که اولین مهمونمون شما باشید حتما خوبه. با تعجب گفتم:– یعنی خواهرتون نیومدن؟ ــ قرار امشب بیان، ما قبل از مسافرتشون رفتیم خونشون، دیگه وقت نشد اونا بیان. روی مبل نشستم، ریحانه فوری خودش را در آغوشم جاداد.چند دقیقه بیشتر طول نکشید که کمیل میز را چیدو گفت: –تشریف بیارید. همانطور که ریحانه بغلم بود پشت میز نشستم و شروع کردم به ریحانه غذا دادن. کمیل اشاره کرد به چند طعم دلستری که خریده بود وbگفت:– نمی دونستم چه طعمی دوست دارید واسه همین همه ی طعم هارو خریدم. بعد یک لیوان راگذاشت کنار بشقابم و ادامه داد: –کدوم رو براتون بریزم. –راستش هیچ کدوم. باتعجب گفت: –کلا دلستر دوست ندارید. قاشق دیگه‌ایی در دهان ریحانه گذاشتم و گفتم: –نه که دوست نداشته باشم، به خاطر ضررهاش اصلا نمی خوریم. یعنی کلا ما عادت نداریم بین غذا نوشیدنی، حتی آب بخوریم، اصلا مامانم سر سفره آب نمیزاره.بعد لبخندی زدم وگفتم: – اولش برامون سخت بود ولی سخت تر از اون این بود که خودمون از سر سفره بلندشیم بریم آب بیاریم. چون نه من حالش رو داشتم نه خواهرم، دیگه کم‌کم عادت کردیم. بعد تکه‌ایی از جوجه در دهانم گذاشتم و ادامه دادم: –کلا نوشابه خوردن که جرم نابخشودنیه تو خونه‌ی ما.خنده ی بلندی کرداز همان خنده های آقامعلمی‌اش وگفت:– آفرین به مادرتون. چه ترفند خوبی استفاده کردن، وآفرین به شما که اینقدر مقاومت کردید. یعنی اصلا دلتون نمیخواد بخورید؟ ــ گاهی دلم میخواد ولی خب وقتی به ضررهاش فکر می کنم، صرفه نظر می کنم. نچی کردو گفت: –با این حساب، پس من یه دوست نابابم که این چیزا رو بهتون تعارف میزنم. – من همیشه خوبی ازشمایادگرفتم، برام بریزید حالا با یه بار چیزی نمیشه... بلندخندید.–اتفاقا همه چی ازهمون باراول شروع میشه‌ها...زنگ گوشی‌ام نگاه هر دویمان را به طرف میزمبل کشاند. چون ریحانه بغلم بود، کمیل بلند شد و گفت: –من براتون میارم. گوشی را برداشت، با دیدن صفحه‌اش رنگش تغییر کردو اخم هایش درهم شد. از کارش تعجب کردم. گوشی را گذاشت کنار لیوانم و سرجایش نشست، حتی سرش رابالا نیاورد. تشکر کردم و او زیر لبی جواب داد. بادیدن اسم آرش روی گوشی وارفتم. خیره ماندم به صفحه. با خودم گفتم حداقل فامیلی‌اش را ذخیره می کردی دختر... ولی برای این فکرها دیر بود. پاهایم یخ کرده بود. وچقدر یک لحظه این سردی را در تمام بدنم احساس کردم. گوشی را برداشتم که بی صدایش کنم. قبل از این که دکمه کنارش را بزنم خودش قطع شد. ترسیدم دوباره زنگ بزند، گذاشتمش در حالت هواپیما. کمیل با اصرار ریحانه را ازمن گرفت، تا راحت تر غذا بخورم، ولی من دیگر از اشتها افتاده بودم. به این فکر می کردم که نکند کمیل فکر بدی در مورد من بکند. غذا را در سکوت خوردیم. تشکر کردم و بلند شدم تا کمک کنم، میز را جمع کنیم. اجازه نداد. بدون این که نگاهم کند گفت: –شما که چیزی نخوردید. حداقل بشینید با آجیل خودتون رو مشغول کنید. گوشی‌ام را روی سایلنت گذاشتم و از حالت هواپیما خارجش کردم. آرش چند بار دیگه هم زنگ زده بوده. نگاهی به کمیل انداختم. غرق فکربود، شیشه شیر ریحانه رادستش داد و اوهم امد کنارم روی کاناپه دراز کشیدو شروع کرد به خوردن. هنوز شیشه شیرش تمام نشده بود که چشم هایش غرق خواب شد.کمیل با دوتا دم نوش آمد و روی مبل روبرویی من نشست و یکی از فنجان‌ها را جلوی من گذاشت وبرای این که جو را عوض کند گفت: – از این به بعد منم سعی می کنم وسط غذا آب نخورم، ببینم می تونم. ـــ البته تا دوساعت بعداز غذاهم خورده نشه بهتره، اولش شما با همون فقط سر سفره آب نیاوردن شروع کنید، کم‌کم بقیش رو انجام بدید. سرش را به علامت تایید تکان داد و همانطور که سرش پایین بود خیلی متفکر گفت: – هر کاری اولش سخته... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر‌نباشے . . چھ‌کسے‌جاے‌تورامےگیرد؟ ‏گاهےاز‌تلخےاین‌فکربھ‌هم‌میریزم💔! السلام‌علیڪ‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ..✋🏻🌸- 💚 حُبُّ المـهـ❤️ـدی هُویَّتُنا... 🍃🌹🍃🌹🍃 @Gilan_tanhamasir
ashoura-ali-alizadeh.mp3
9.62M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای مداح علی علیزاده، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و دوم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
📚برشی از یک کتاب: ▫️از سرمایه های مهم زندگی؛ امید است. ▪️که مایه حیات و نشاط و پویایی است. 🔰وجود امام در عالم؛ موجب امید به آینده ای روشن و سراسر شور و اشتیاق است. 💥شیعه؛ پیوسته و در طول تاریخ هزار و چهار صد ساله؛ به انواع بلاها و سختی ها گرفتار شده است. ▫️ و آنچه به عنوان نیرویی بزرگ و پشتوانه ای استوار؛ او را به ایستادگی و تسلیم نشدن و حرکت و تلاش؛ واداشته؛ امید به آینده سبز مومنان و دین باوران بوده است. ▪️آینده ای که خیالی و افسانه ای نیست؛ آینده ای که نزدیک است و می تواند نزدیک تر باشد؛ زیرا آن که باید رهبری قیام را به عهده گیرد؛ زنده است و هر لحظه پا به رکاب. 💥و این؛ من و تو و ماییم که باید آماده باشیم. 📚منبع: کتاب نگین آفرینش؛ جلد اول؛ ص 113 🌥@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 کم کم داشتم نگران میشدم که رئیسی آخر هفته ها دیگه بازدید میدانی نره صبح جمعه از خواب بیدار شدم دیدم رئیس جمهور رفته خراسان جنوبی 😄 🇮🇷@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔴 کم کم داشتم نگران میشدم که رئیسی آخر هفته ها دیگه بازدید میدانی نره صبح جمعه از خواب بیدار شدم دید
سلام و خدا قوت خدمت شما عزیزان 🌹 🔸 برخی از اعضای محترم میفرمایند که آیا سفرهای آقای رئیسی خوبه؟ آیا قیمت ها پایین میاد و..؟ بله واقعا این سفرها آثار خوبی رو در ذهن مردم خواهد داشت. ✅ مردم ما یه مردم واقعا نجیب هستند. اگه بهشون احترام گذاشته بشه و نادیده گرفته نشن واقعا با تمام توانشون برای خدمت به همدیگه تلاش میکنند. این سفرها یکی از اصلی ترین فوایدش اینه که حس خودباوری رو در مردم تقویت میکنه. 🔹 در مورد قیمت ها هم یه مقدار زمان میبره تا اوضاع بهتر بشه. الان توی این چند روز قیمت سیمان که خیلی بالا رفته بود با تلاش های دولت پایین اومد و یکی یکی قیمت ها به ثبات میرسه. 🔶 البته احتمالا قیمت خیلی از کالاها پایین نیاد ولی همین که قیمت ها تا حدودی ثابت بمونه و حقوق ها بالاتر بره ان شالله مشکلاتی که وجود داره جبران خواهد شد. ❇️ به احتمال زیاد در چند ماه آینده قیمت مصالح ساختمانی پایین میاد تا مردم بتونن خودشون به تعداد کافی خونه بسازند و قیمت ها متعادل تر بشه. اگه کسی میخواد خونه بسازه بهتره که یه مقدار صبر کنه تا قیمت ها اصلاح بشه. البته ان شالله😊