فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏰ #به_وقت_حرم
در همه اوقات سلامُ علیک
عمهی سادات سلامُ علیک
🔷🔸💠🔸🔷
🍃🌸 به عشق آقا امام رضا جان، سلام میدیم به خواهر عزیزشون خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها
❤️ السلام علیکِ یا فاطمه معصومه (س)
❤️ السلام علیکَ یا علی بن موسی الرضا المرتضی
💕'🍃
در آرزوی جلوهٔ مهتاب جمالش
یارب! گذراندیم چه شبهای سیاهی🤍!'
قرار هر روزمون:
•「اللّهمَّعَجـَّلْلِوَلِیِڪْالْـفَرَج」•
🌸🍃هدیه به روح شهدا صلوات
🍃🌸*اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
#خاطرات_شهید
به گفته مادرش، مراقبهها در مورد هادی پیش از تولدش آغاز شد، از همان کودکی راهش مشخص بود، نمازشب میخواند در قنوتش شهدا را دعا میکرد .
کسی که همهاش زمزمه یا حسین (ع) روی لب دارد، عشقش به اهل بیت مشخص میشود، به همین خاطر شهید ذوالفقاری مداح هیئت رهروان شهدا و عاشق هیئت موج الحسین بود؛
کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دین شعاری و ابراهیم هادی، بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود، و آخر عشقش به طلبگی ختم شد، نجف را انتخاب کرد و از این راه به شهادت رسید .
#شهید #محمدهادی_ذوالفقاری🌷
اونایی که از درون ناراحتن بیشتر شوخی میکنن و سعی میکنن همه رو بخندونن
چون میخوان خوشحالی و لبخند بقیه رو ببینن
اینارو بیشتر دوست داشته باشین!
| کالاماری
در حضورش موج دریا دیده ام😍
برای سلامتی سید خراسانی و نایب آقا امام زمان #صلوات😊
.
✨https://eitaa.com/Golma8
پسرخاله ام
از مدرسه اومده خونه میگه امروز تو دبستانمون کاندیدای شورای مدرسه شده ام
گفتم چه وعده ایی دادی
گفت عملی کردن وعده صادق ۳
👀🤣من
پسرخالم🤣
••|📨📍|••
چرا همیشه گفته میشود . . .
« سکوت نشانه ی رضایت است »
چرا نمی گویند : نشانه ی دردیست عظیم ،
که لب ها رابه هم دوخته است...!!!
چرا نمی گویند : نشانه ی ناتوانی گفتار ،
از بیان سنگینی رفتار افراد است...!!!
چرا نمی گویند :
نشانه ی دلی شکسته است که ،
نمیخواهد با باز شدن لب ها از همدیگر ،
صدای شکسته شدنش را نامحرمان متوجه
شوند ! ! ! ؟ ؟
پس سکوت همیشه نشانه ی رضایت نیست . . .
سکوت سرشار از ناگفتنی هاست !👌
دختره هفت تا داداش داره بعدش
پست گذاشته چرا کسی با من ازدواج نمیکنه ؟؟؟
خب اگه بروسلی هم زنده بود تو رو نمیگرفت
لامصب یگان ویژه دارید تو خونتون👀😂😂💚
#طنــز
خانمه میره بانک سهام عدالتش رو بگیره،
بانکیه میگه: بریزمش به حساب جاریتون؟
خانمه میگه: نه بریز به حساب خودم،
جاریم بمیره ایشالا،
چقدرم شانس داره تو بانکم هواشو دارن!😅😁😜
قدیمیا به جن میگفتن
.از ما بهترون. یعنی قشنگ از ترس مرز های چاپلوسی رو جابهجا کرده بودن🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام رفقا (:
شام کوکو سیب زمینی داریم...
بفرمایید ☺️
رویِ پیراهنش نوشته است:
<<اگه گُم شُدهام، منو بِبَرید پیشِ جان>>
رویِ پیراهنِ همسرش هم نوشته:
<<من، جان هستم>>
هردو گرفتارند؛ یکی به آلزایمر، یکی به وفا...
🍃🌸 سلام اهالی خوب گلما صبحتون بخیر
13.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#وقت_سلام
دلم برای زیارت دوباره تنگ شده.. 🥺💛
یا امامِ رئوف..🌱"
🍃❤️ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
🍃🌸 این کلیپ تقدیم به نازنین عزیز که امروز به خاطر فیلم کوکو سیب زمینی، به من سر زد...☺️
˼❤️ گُلمــا ✨˹
هشتاد و یکمین ملجـاء سال ۱۴۰۳ ..!💚✨
هشتاد و دومین ملجـاء سال ۱۴۰۳ ..!💚✨
✨🌷
🌷
بســمربالحسین علیهالسلام ؛✨
- 『#ملجــاء'🌿』-
فَفَروا اِلےَ الحُسین علیهالسلام !❤️
"#قسمت_چهل_و_نهم ؛ تسبیح عقیق..!"
لبخندِ گرمش، دلم را گرم کرد. دستم را فشرد و... آرام رها کرد. گفت: «برین! یاعلی!»
از در که بیرون رفتیم، گفت: «به امید دیدار، داداش!»
دیگر نمیتوانستیم بمانیم. برای آخرین بار نگاهش کردم و گفتم: «علی (ع) نگهدارت!»
دست حنین را محکم گرفتم و... دویدیم! بیشتر از قدمهایی که برمیداشتیم، اشک میریختم و "یازهرا (س)" میگفتم. التماسشان میکردم مراقب میثم باشند و دستش را بگیرند، بتواند کاری برای مظلومیتهایی که میبیند بکند! آن میثمی که من دیدم... اگر همینطور پیش میرفت، از غصه دق میکرد...!
به ماشین رسیدیم. حنین و یوسف را داخل ماشین نشاندم و در سمت آنها را بستم. تا قدم برداشتم که بیایم و پشت فرمان بشینم، درد بدی از گلویم شروع شد و تمام جانم را گرفت. نفسم گیر کرده بود...! دست و پایم میلرزید... آرام آرام سر خوردم و روی زمین افتادم... نمیتوانستم نفس بکشم، چشمهای داشت سیاهی میرفت که سرفهام گرفت و لختههای خون از دهانم بیرون ریخت... .
یادِ روضهٔ امام حسن علیه السلام و طشت و جگر پاره پاره افتادم! من که فقط نفسِ مسموم کشیده بودم داشتم ذره ذره آب میشدم؛ چه آوردند سرِ امام ما...؟ من که فقط ریهام زخم شده بود و خون میریخت، آنها با امامِ ما چه کردند که کار از لختهٔ خون گذشته بود و تکههای جگرشان بیرون میریخت...!
شرم میکردم که نام خودم را شیعه بگذارم و پای دردی که پیش درد مولایم هیچ بود، کم بیاورم!
از جا بلند شدم و کشان کشان خودم را به صندلی رساندم. پشت فرمان نشستم. چشمهایم تار میدید... . ماشین را روشن کردم و زیرلب زمزمه کردم: «لا حول و لا قوة الا بالله... العلی العظیم!»
تسبیحم پیشم نبود، سمتِ قبله را هم وسط آن بیابان کم کرده بودم! اما تنها راهِ سالم رسیدن یوسف و حنین، دستهای حضرت عموعباس (ع) بود! از دلم بیتِ شعری که همیشه با تسبیحم یارم بوده، گذشت: «یک گره مانده و با دست تو وا خواهد شد! درد ما با مدد عشق دوا خواهد شد!»
یک دستم را از روی فرمان برداشتم و نیت کردم: «صدتا صلوات، به نیابت از حضرت عباس، هدیه به خانم حضرت زهرا و خانم ام البنین، برای سلامتی و فرج آقا امام زمان علیهم السلام!»
یکی یکی بندهای انگشتم را با صلوات شمردم. هوشیاریام هر لحظه کمتر میشد. صلواتهای آخر بود که احساس کردم جان دارد از دست و پایم خارج میشود! آخرین صلوات را که فرستادم، در اوج ناتوانی، اضطرار را در وجودم احساس کردم! چشمهایم دیگر نمیدیدند! پلکهایم را محکم روی هم گذاشتم و صدا زدم: «یا فارس الحجاز!»
نور به چشمانم برگشت. دو دستی فرمان را چسبیده بودم که از راه منحرف نشود! آرام زمزمه کردم: «مولا! من دیگه نمیتونم...! منو ببخشین!»
همان لحظه صدای فریاد یوسف در ماشین پیچید. حنین از خوشحالی جیغ میزد! یوسف به جایی اشاره کرد و گفت: «رسیدیم! اونجان! دارین میان سمتمون!»
چشمهایم را ریز کردم. یوسف راست میگفت. محمد و علی و بقیه داشتند نزدیکمان میشدند. ماشین را نگه داشتم. نفس راحتی کشیدم و گفتم: «شما اینجایین آقا... السلام علیک یا مولای! یاصاحب الزمان!»
در را باز کردم و پیاده شدم. پاهایم قوت نداشتند؛ همانجا روی زمین نشستم و... به راهی که آمدیم خیره شدم... . نه دیدنِ میثم را باور میکردم، نه ندیدنش را! آن لحظات کوتاهی که کنارش بودم، مثل رویا بود! بهشت وسط آن جهنم برپا شده بود... . خیلی ازم دور بود و صدایم را نمیشنید! اما من میثم را درست مقابل چشمانم میدیدم. گفتم: «نگرام نباش داداش! امام زمان اینجان! امام ما...!»
سرفه امانم نمیداد! دنیا دور سرم میچرخید. تکیه دادم به ماشین و سرم را به در چسباندم. نگاهم را دوختم به آسمان؛ جگرم آنقدر میسوخت دلم میخواست داد بزنم... اما جانی برایم نمانده بود! آخرین توانم را جمع کردم و دست روی سینهام گذاشتم: «السلام علیک یا مولای! یا حسن بن علی المجتبی... .»
ـــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان ، حضرت علیاکبر
علیـهالسلام💕
بـھ قلـم : خادم الحسـن علیهالسلام🌱
(میـم_قــاف)
- نشر با قید نام نویسندھ و منبع ، آزاد میباشد .
✨https://eitaa.com/Golma8