#پیام_جدید
متن پیام:استوری سام نوری عجب سمی بود
همه خلافکار ها جمعشون جمعه
مینا نیکپور و سادیا و خودش 🤣🤣🤣 اگه جای شبنم قلی خانی شارلوت بود چی میشدددد🤣🤣🤣
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
😂😂😂😂واقعا چی میشد😂😂
هدایت شده از 『تهی』
در جهنم یک جایی وجود داره که عذابش معادل عذاب۶.۲کا ممبر کانال تهی هست و اونجا جای مدیرای تهی هست :))))
#شهیدرجاییطور
ℯ𝓶𝒻𝓽𝓎⫸تهے
『حـَلـٓیڣؖ❥』
در جهنم یک جایی وجود داره که عذابش معادل عذاب۶.۲کا ممبر کانال تهی هست و اونجا جای مدیرای تهی هست :))
یه جایی هم هست..
عذابش برابر ۷۰۰ نفر😔
اونجا جای منه رفقا✨🙂🥀
حلال کنین🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙂دنبال اسم و نشونیم🙃
هع....
بی خبر از اینکه فاطمه بی نشون رو میخره🙂🥀
#یاردرخانهوماگردجهانمیگردیم
#فرمانده
هدایت شده از •●⊰ شعیریان | جـمـع مـا ⊱●•
『حـَلـٓیڣؖ❥』
🙂دنبال اسم و نشونیم🙃 هع.... بی خبر از اینکه فاطمه بی نشون رو میخره🙂🥀 #یاردرخانهوماگردجهان
تصویر به جمله نمیخوره
والا اینا بازیگرن و دنبال شهرت😂😂
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_شصت_و_هفت #رها دریا با یه پلاستیک پر آبمیوه و کمپوت برگ
به نام خدا🥀🖤
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_شصت_و_هشت
#دریا
* بیا داخل!😐
& اینجا؟؟
خوب همینجا خوبه دیگه..
* همین که گفتم بیا تو..
& اتاق کیه..
* اتاق من..
& تو مگه اینجا اتاق داری😐
* اتاق کیه.. اتاق رهاس دیگه😂 .. بشین😐
& بفرمایید..
* خب..
& خب؟؟؟😐 منو کشوندی اینجا خب؟؟؟
جون دریا کار دارم .. بزار برم..
* داوود .. اون روز که اومدی دم خونه..
& کی؟؟
* خودتو نزن به اون راه😐
اون روز که اومدی دم خونه.. بعد اون اتفاقا افتاد...
& خب..
* چی کار داشتی😐
& بازجوییه؟؟😒😂
* ببین داوود .. من نمیزارم قصر در بریا..
زود بگو حرفتو..
& چه اتاق قشنگی😍
* داوودددد😑
& خب دیگه من برم😁
* داوود😭
& جانم؟؟
* داوود با زبون خوش بگو چی کار داشتی..
حواسم بهت هستا..
تو اون داوود قبلی نیستی..
بگو چی شده..
& میخوای بدونی😅
* آره .. جون دریا.. دارم از فضولی میمیرم😂
& بیا خونه..
* چی😶😶😶
& پاشو بیا خونه .. منم بهت میگم..
در رو باز کرد بره بیرون
لباسش رو کشیدم ..
& چه میکنی تو 🙁
* داوود یعنی الان تو این وضعیت رها رو تنها بزارم .. بیام خونه..
& انتخاب با تو.. من رفتم😂
* خیلی خب.. تو برو .. منم میام😐
& قربون آدم چیز فهم🤣
* 😒😒😒باش... به هم میرسیم..
& خدانگهدار...
٪ به سلامت..
٪ 😀 امروز ناهار مهمون من
* ولخرج شدی😂 بابا این پولاتو پس انداز کن ..
چهار روز دیگه باز خواستیم سوار تاکسی شیم پول از من نگیری😅🤣
٪ این حرفتو میزارم به حساب دیوونگیت😐
* ام.. رها... یه چیزی..
٪ بگو..
* میشه .. شب مهمون .. تو باشم؟؟
٪ 🤔چطور..
* اخه من بیرون یه کاری دارم🤭
٪ اها... پس واسه همین ۳ ساعت آقا داوود رو کشوندی اتاق😐
من که خودم بت گفتم برو😅
* زود برمیگردما😌
٪ ☹️ چرا نمیزاری دو دقیقه از شرت راحت باشم😂😘
* قربونت... زود برمیگردم..
٪ خداحافظ عزیزم..
تاکسی گرفتم...
گیر کردم تو ترافیک🤧
تا رسیدم خونه دیر شد..
سوار اسانسور شدم..
کفشاش دم در بود🙄
یه جفت کفش زنونه هم بود😲
کلید انداختم..
در رو باز کردم..
دیدم لپ تاپ به دست نشسته تو هال..
& 🤣سلااام... فک نمیکردم به این زودیا بیای😂
جل الخالق😂
آخه فوضولی تا کجا🤪
* 😐 تنهایی؟؟
& سورپرایز🤩... مامان 😉😅
* مامان؟؟
& اشپزخونه🤤
رفتم اشپزخونه..
مامان داشت سیب زمینی سرخ میکرد😳
* سلام مامان جان.. کی اومدی..
♧ علیک سلام.. از دیشب... معلوم هست کجایی؟؟
* من پیش هم کلاسیم بود..
یه سیب زمینی برداشتم...
محکم با قاشق زد رو دستم😓
♧ از سنت خجالت بکش🙂
* وا ماما😕
& مامان..
♧ جانم؟؟؟
اومد آشپزخونه..
&سیب زمینیام سرخ شد؟؟
♧ یه پیاله بردار بیار برات بریزم😊
* ماااامااان😬 ..
♧ چیه دختر🤗
*چطور آقا داوود سیب زمینی بخواد کاسه کاسه بهش میدی😐
بعد من یدونه هم حق ندارم😕
تازه اون که از من بزرگتره😑
& برو کنار.. آنقدر حسودی نکن..
* عه؟؟
♧ بله... بچم روز و شب شرکته..
& جمله رو داشتی دریا خانم😂؟!
اخ مامان.. کاش همه مث تو بودن..
آنقدر خوب😉
* جمله رو که نه... ولی برا تو خوب دارم🤗🙄😬
& 😅 دست بردار .. کار دارم... باید برم..
رفت نشست...
رفتم دنبالش..
خیره شدم بهش..
& دریا خانم اینا خیلی ضرر داره...
چربی..
فشار خون..
از همه مهم تر اضافه وزن ..
هان!!؟😂
* اره😏
اینا فقط واسه تو خوبه..
بخور که کسی تو خیابون دیدت با دبیرستانیا اشتباه نگیردت😂
نوش جان😌🤞
& مامان😒..
من دارم میرم..
♧ کجا مادر... وایسا .. زود ناهار رو میکشم..
* مامان این دیگه واسه ناهار جا نداره...
& دقیقا... برا همین میرم..
* عه .. کجا کجا؟؟؟
& برم دیگه😂
* اون قضیه پس چی؟؟
& مامان .. ناهار آماده شد؟؟
* داوودددد... جون مامان بگو..
♧ پاشید بیایید پا سفره..
& وای . مامان تو محشری... بدو دریا🤩
* داوود... قرار شد بگی... چی شده...
& الان که گشنمه.. بعدا...
♧ ببینم رها میشناسه،؟؟
* چی. کی رو..
ابرو هاشو داد بالا☹️
& مامان .. مامان..
♧ چیه؟؟
* یکی به منم بگه چه خبره..
♧ مگه تو به دریا نگفتی؟؟😮
& مامان .. مامان.. ن.. ن... الان نه..
♧ چرا پسرم... خواهرته..
& مامان این الان بفهمه..
♧ بفهمه چی...
تابهم گفت جا خوردم😳
اصلا فکرشم نمیکردم..
* داووددددد😳😐 تو مسئله به این مهمی رو به من نگفتی؟؟
& آها کار خودتو کردی مامان😕🙁
♧ بالاخره که باید میدونست😊
* 😂 جدی؟؟؟
از کی؟؟
پس چرا من نفهمیدم😂
لپاش سرخ شد...
تا آخر ناهار دیگه حرفی نزد..
میدونستم داوود خیلی خجالتیه...
اما باورش برام سخت بود..
همون اول که دیدم مامان اومده باید خودم قضیه رو میخوندم😕
از خجالت پاشد رفت😅😁
با این همه مشغله کاری...
فکرشم نمیکردم که تو نخ این چیزا باشه..