eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
294 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
زیاد نشیم!!!!!🤔چیزی نمونده تا ۷۰۰تایی شدنمونا 🙃 ..
متن پیام:استوری سام نوری عجب سمی بود همه خلافکار ها جمعشون جمعه مینا نیکپور و سادیا و خودش 🤣🤣🤣 اگه جای شبنم قلی خانی شارلوت بود چی میشدددد🤣🤣🤣 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 😂😂😂😂واقعا چی میشد😂😂
هدایت شده از 『تهی』
در جهنم یک جایی وجود داره که عذابش معادل عذاب۶.۲کا ممبر کانال تهی هست و اونجا جای مدیرای تهی هست :)))) ℯ𝓶𝒻𝓽𝓎⫸تهے
27.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گذشت‌اون‌دورانی‌که...(: ▪️به جمع ما بپیوندید😉👇 •●⊰@jamme_ma⊱●•
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_شصت_و_هفت #رها دریا با یه پلاستیک پر آبمیوه و کمپوت برگ
به نام خدا🥀🖤 * بیا داخل!😐 & اینجا؟؟ خوب همینجا خوبه دیگه.. * همین که گفتم بیا تو.. & اتاق کیه.. * اتاق من.. & تو مگه اینجا اتاق داری😐 * اتاق کیه.. اتاق رهاس دیگه😂 .. بشین😐 & بفرمایید.. * خب.. & خب؟؟؟😐 منو کشوندی اینجا خب؟؟؟ جون دریا کار دارم .. بزار برم.. * داوود .. اون روز که اومدی دم خونه.. & کی؟؟ * خودتو نزن به اون راه😐 اون روز که اومدی دم خونه.. بعد اون اتفاقا افتاد... & خب.. * چی کار داشتی😐 & بازجوییه؟؟😒😂 * ببین داوود .. من نمیزارم قصر در بریا.. زود بگو حرفتو.. & چه اتاق قشنگی😍 * داوودددد😑 & خب دیگه من برم😁 * داوود😭 & جانم؟؟ * داوود با زبون خوش بگو چی کار داشتی.. حواسم بهت هستا.. تو اون داوود قبلی نیستی.. بگو چی شده.. & میخوای بدونی😅 * آره .. جون دریا.. دارم از فضولی میمیرم😂 & بیا خونه.. * چی😶😶😶 & پاشو بیا خونه .. منم بهت میگم.. در رو باز کرد بره بیرون لباسش رو کشیدم .. & چه میکنی تو 🙁 * داوود یعنی الان تو این وضعیت رها رو تنها بزارم .. بیام خونه.. & انتخاب با تو.. من رفتم😂 * خیلی خب.. تو برو .. منم میام😐 & قربون آدم چیز فهم🤣 * 😒😒😒باش... به هم میرسیم‌‌.. & خدانگهدار... ٪ به سلامت.. ٪ 😀 امروز ناهار مهمون من * ولخرج شدی😂 بابا این پولاتو پس انداز کن .. چهار روز دیگه باز خواستیم سوار تاکسی شیم پول از من نگیری😅🤣 ٪ این حرفتو میزارم به حساب دیوونگیت😐 * ام.. رها... یه چیزی.. ٪ بگو.. * میشه .. شب مهمون .. تو باشم؟؟ ٪ 🤔چطور.. * اخه من بیرون یه کاری دارم🤭 ٪ اها... پس واسه همین ۳ ساعت آقا داوود رو کشوندی اتاق😐 من که خودم بت گفتم برو😅 * زود برمیگردما😌 ٪ ☹️ چرا نمیزاری دو دقیقه از شرت راحت باشم😂😘 * قربونت... زود برمیگردم.. ٪ خداحافظ عزیزم.. تاکسی گرفتم... گیر کردم تو ترافیک🤧 تا رسیدم خونه دیر شد.. سوار اسانسور شدم.. کفشاش دم در بود🙄 یه جفت کفش زنونه هم بود😲 کلید انداختم.. در رو باز کردم.. دیدم لپ تاپ به دست نشسته تو هال.. & 🤣سلااام... فک نمیکردم به این زودیا بیای😂 جل الخالق😂 آخه فوضولی تا کجا🤪 * 😐 تنهایی؟؟ & سورپرایز🤩... مامان 😉😅 * مامان؟؟ & اشپزخونه🤤 رفتم اشپزخونه.. مامان داشت سیب زمینی سرخ میکرد😳 * سلام مامان جان..‌ کی اومدی.. ♧ علیک سلام.. از دیشب... معلوم هست کجایی؟؟ * من پیش هم کلاسیم بود.. یه سیب زمینی برداشتم‌... محکم با قاشق زد رو دستم😓 ♧ از سنت خجالت بکش🙂 * وا ماما😕 & مامان.. ♧ جانم؟؟؟ اومد آشپزخونه.. &سیب زمینیام سرخ شد؟؟ ♧ یه پیاله بردار بیار برات بریزم😊 * ماااامااان😬 .. ♧ چیه دختر🤗 *چطور آقا داوود سیب زمینی بخواد کاسه کاسه بهش میدی😐 بعد من یدونه هم حق ندارم😕 تازه اون که از من بزرگتره😑 & برو کنار.. آنقدر حسودی نکن.. * عه؟؟ ♧ بله... بچم روز و شب شرکته.. & جمله رو داشتی دریا خانم😂؟! اخ مامان.. کاش همه مث تو بودن.. آنقدر خوب😉 * جمله رو که نه... ولی برا تو خوب دارم🤗🙄😬 & 😅 دست بردار .. کار دارم... باید برم.. رفت نشست... رفتم دنبالش.. خیره شدم بهش.. & دریا خانم اینا خیلی ضرر داره... چربی.. فشار خون.. از همه مهم تر اضافه وزن .. هان!!؟😂 * اره😏 اینا فقط واسه تو خوبه‌‌.. بخور که کسی تو خیابون دیدت با دبیرستانیا اشتباه نگیردت😂 نوش جان😌🤞 & مامان😒.. من دارم میرم.. ♧ کجا مادر... وایسا .. زود ناهار رو میکشم.. * مامان این دیگه واسه ناهار جا نداره... & دقیقا... برا همین میرم.. * عه .. کجا کجا؟؟؟ & برم دیگه😂 * اون قضیه پس چی؟؟ & مامان .. ناهار آماده شد؟؟ * داوودددد... جون مامان بگو.. ♧ پاشید بیایید پا سفره.. & وای .‌ مامان تو محشری... بدو دریا🤩 * داوود... قرار شد بگی... چی شده... & الان که گشنمه.. بعدا... ♧ ببینم رها میشناسه،؟؟ * چی‌. کی رو.. ابرو هاشو داد بالا☹️ & مامان .. مامان.. ♧ چیه؟؟ * یکی به منم بگه چه خبره.. ♧ مگه تو به دریا نگفتی؟؟😮 & مامان .. مامان.. ن.. ن... الان نه.. ♧ چرا پسرم... خواهرته.. & مامان این الان بفهمه..‌ ♧ بفهمه چی... تابهم گفت جا خوردم😳 اصلا فکرشم نمیکردم.. * داووددددد😳😐 تو مسئله به این مهمی رو به من نگفتی؟؟ & آها کار خودتو کردی مامان😕🙁 ♧ بالاخره که باید میدونست😊 * 😂 جدی؟؟؟ از کی؟؟ پس چرا من نفهمیدم😂 لپاش سرخ شد... تا آخر ناهار دیگه حرفی نزد.. میدونستم داوود خیلی خجالتیه... اما باورش برام سخت بود.. همون اول که دیدم مامان اومده باید خودم قضیه رو میخوندم😕 از خجالت پاشد رفت😅😁 با این همه مشغله کاری... فکرشم نمیکردم که تو نخ این چیزا باشه..