eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای امنیت کرمان.. که پریروز در درگیری با اشرار.. در بم به شهادت رسیدند...💔🙂✨
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
زینب سلیمانی: شهیده اسدی به جوانمردی معنا بخشید دختر شهید سلیمانی: 🔹شهیده اسدی مردانگی را تعریف و به جوانمردی معنا بخشید. 🔹مادران شهدا ‌در بلندای معرفت ایمانی به شهود شهادت ‌رسیدند‌، مادران‌ سرزمینم‌ ‌خواب را از چشمان دشمنان خواهند ربود. 🔹پدرم همیشه بر گوشه چادر عفت ‌مادران شهدا بوسه می‌زد. 🔹بی‌شک پدرم، شهید سلیمانی بر‌اساس خوی همیشگی‌اش امروز در کنار ماست و ان‌شاءالله در بهشت برین خوش آمد گوی این بانوی قهرمان است. tn.ai/2608656 @TasnimNews
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
رسانه آمریکایی: ایران قطعات سانتریفیوژ تولید کرد وال‌استریت ژورنال: 🔹ایران از اواخر ماه آگوست (اوایل شهریورماه) کار تولید قطعات سانتریفیوژهای پیشرفته را در تأسیسات هسته‌ای کرج آغاز و از آن زمان تاکنون «صدها قطعه» تولید کرده است. 🔹ایران از اواخر ماه آگوست قطعات موردنیاز برای ساخت دست‌کم ۱۷۰ سانتریفیوژ پیشرفته را در تأسیسات هسته‌ای کرج تولید کرده است. tn.ai/2609182 @TasnimNews
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
شهادت ۲ نیروی یگان تکاوری پلیس 🔹عصر روز گذشته، یگان تکاوری بم حین پایش منطقه کویری دشت سمسور استان کرمان به عده‌ای از قاچاقچیان برخورد که پس از تعقیب و گریز و درگیری مسلحانه، موفق به زمین‌گیر کردن قاچاقچیان شدند. 🔹متأسفانه در این درگیری، دو نفر از نیروهای یگان تکاوری پلیس بم استوار «شیرخانی» و سرباز وظیفه «امیرحسین خدادادی» به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. tn.ai/2609288 @TasnimNews
🍭•° عاشقان‌وقتِ‌نمازاست،اذان‌می‌گوید🍃 توڪل بر خدایت ڪن ڪفایت میڪند حتما🍁♥️ 🌿 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ › ستایش مخصوص خداوندی است کھ پروردگار جهانیان است !🧡✨ ↵ فاتحه‌/۲
خدایا بابت اون لحظه‌هایی کھ ازت ناامید شدم و فکر کردم دیگه حواست بهم نیست ولی بود؛ ممنونم :)🍿' + در سرزمین ناامیدی زندگی نکنید؛ خدا در سرزمینِ امید منتظر شماست🌱
✨🌿•° بگذار هرچه میخواهند بگویند تا نفس دارم سنگرم‌را‌رهااا‌نمی‌کنم....✌️❤️ 💎 ✌️
DoaKomeil_Arabi.mp3
27.73M
🤲 قرائت دعای 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 👈 گنجینه صوتی دعای کمیل : Meysammotiee.ir/media/248@MeysamMotiee
جانِ هر زنده دلی بسته ب جانِ دگر است ..!
تو به آرزوت رسیدۍ ..! - تو امام حسینو دیدی :)💔
هر چیزی کھ تحت کنترلِ خدا باشھ هرگز از کنترل خارج نمیشھ. همه چی زیر نظر خداست؛ آروم باش !🕵🏻‍♀🌼
دست‌هایِ خدا باش. اگر دیدی کسی گرھ‌ایی دارد و تو راهش را می‌دانی، سکوت نکن ! معجزھ زندگیِ دیگران باش :)🧡' معجزھ دیگران کھ باشی، بی‌ شک انسانِ دیگری هم معجزھ‌ زندگیِ تو خواهد بود !🚌✨
شما نمی‌دونید چقدر دیگھ زندھ هستید ! اگر امشب بمیرید چی؟ اونوقت هیچوقت ورزش نکردید، نخندیدید و . . ✨ چرا فکر می‌کنید صد سال وقت دارید؟ تا وقت هست، از هر روزتون بھ خوبی استفاده کنید :)💛'
سلام بچه های عزیزم🌹
🌸یارفیق‌من‌لا‌رفیق‌له🌸 اولویت های زندگی مون از بچه‌گی🖤👍🏻 عروسک های رنگی->مدرسه->نمره ۲۰->دانشگاه->ازدواج->فرزند->مدل گوشی->مدل مبل->....خب تهش میان سر قبر مون میگن گوشی و عروسک و مبل کووووو...؟😒 ✨من نمیگم نمره ۲۰ بده نمیگم مدل موبایل بده نمیگم عروسک بده هاااا... ولی به اندازه الان اولویت های زندگی ما ۱.اینترنت ۲.خواب ۳.غذا ۴.تلویزیون ۵.و..... آخر اون گوشه ها موقع امتحان و....خدا ولی اول باید اولویت زندگی مون باااااااید خدا باشه. خب بچه ها حیوان هم میخوره می‌خوابه بچه به دنیا میاره و کارهای دیگه ی دگه هم انجام میده. قرآن میفرمایند=>برخی از انسان ها مانند حیوانند حتی از آنها بدترند.* *فرقان۴۴/اعراف۱۷۹ خب سوالی چیزی...؟ https://harfeto.timefriend.net/16370561558769 🌹🌹
♥️ تازه می کنیم قصه های فراق را با ندبه های آدینه و جان می بخشیم درخت انتظار را از ساغر دیدگان بخون نشسته مان... سرانجام این جمعه های منتظر به طلوع سپید ظهور شما پیوند می خورد و لبخند و شادی و امید ، هوا را پر می کند ... الهی ‌بِحَقِ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani
😉✨ خدا میخواست به یه عده عین من بفهمونه که.. 😉✨❤️هیچکس سراغتو نمیگیره .. هیچکس هم منتظرت نیست مثل من!... پس به هیچ کس غیر من دل نبند... واسه هیچکس هم غیر من کار نکن😉❤️ ن به کانالت دل ببند): ن به کس دیگه♡😍 فقط به خاطر خودم کار کن...): خلاصه که رفقا... بعد از گذشت 48 ساعت درخدمتتونم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙃بعد از حدود ۴ سال... شهرمان... عطر شهید گرفت . . .💖 فرمانده ای بی ادعا بود...)): برای با خبر شدن از حال نیروهایش رفت.. و پرواز کرد... تا به خدایش برسد...
😄🌹یکی مثل اینا میره دم گلوله... جونشو به خطر میندازه... هیچکس هم ازش خبر نداره.. هیچ وقت هم کسی ازش تشکر نمیکنه... چون کارش واسه خداست... یکی هم مثل من... هیج کاری نکرده.. فقط ۱ کانال داره... که ادعاش از همه بیشتر و ... همشم التماس دعای شهادت میکنه)): کاش ذره ای شهید بودیم.. تا شهید بشویم.. کاش قطره ای از کار مون رنگ و بوی خدا بگیره.. ما مدعیان صف اول بودیم... از آخر مجلس شهدا را چیدند/: ♡♡♡♡♡♡
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_هفتاد #رها € زینب خانم راستش چیزی که میخوام بهتون بگم
به نام خدا علی زودتر اومد دنبال بچه ها... بچه ها رو برد خونه ی خودشون که عصر باهم بیان سرمزار رسول... منم مشغول درست کردن حلوا و رنگینک شدم... & الو سلام.. خوبی زینب؟؟ کجایین؟¿ ؛Z سلام داوود جان.. من خوبم.. بچه ها رو علی برد ... خونه خودشون... تا یکم باهم باشن.. منم خونه تنهام .. دارم حلوا درست میکنم.. & آماده شو یک ساعت دیگه میام دنبالت که بریم.. ؛Z باشه... & فعلا.. ؛Z عه.. ن.. داوود.. یه چیزی‌.. & جانم؟؟ ؛Z مهمونا رو دعوت کردی؟¿ & وای.. رها چند بار میگی.. بعله... به همه شون گفتم.. ؛Zخیالم راحت؟؟ & رها جو.. ببخشید.. زینب ... بچه ها کار دارن.. بعضیا شون هم شیفتن.. عذر خواهی کردن.. گفتن نمیتونن... ؛Z خیلی خب.. محمد چی؟؟ & نمیدونم.... زیاد خوشش نمیاد محل کار حرف نا مربوط بزنیم... ؛Z خیلی خوب.. خودم زنگ میزنم به عطیه خانم.. & زینب ‌... محمد صدام میکنه... من برم.. ؛Z به سلامت... ..... ؛Z الو .. سلام عطیه جون... خوبی؟؟ £ سلام .. رها خانم... خیلی ممنون... شما خوبی؟؟ آقا رسول...‌ درسا ؟؟؟ 😄همه خوبن؟؟ کجایی؟؟ به ما سر نمیزنی... چی کار کردی با این بچه های ما؟؟ زینب جون زینب جون از دهنشون‌نمی افته... از این تکنیک هات به ماهم یاد بده😁 کجایی؟؟؟ به ما سر نمیزنی¿¿ ؛Z دیگه شما که عطیه جون بهتر میدونی... سرمون حساااابی شلوغه.. البته... یه دوروزی هست که.. هعی... به خاطر سالگرد رسول... یه خورده همچین تو مرخصی ام... ولی خوب... درگیریم دیگه😁!! £ بله.. بله... در جریانم😅 شما دیگه از وقتی شدی سرکار حسینی دیگه زیاد تحویل نمیگیریاا😃 ؛Z اختیار دارید.. ام.. راستش زنگ‌ زدم واسه ساعت ۵ امروز عصر دعوتتون کنم.. البته.. میدونم .. یه خورده دیره... اما .. دیگه خلاصه که ببخشید.. البته... داوود .. به آقا محمد گفته بود... ولی شما رو دیگه ... بزارید به حساب بی حواسی و گیجی من.. £ این چه حرفیه... چشم.. چشم.. حتما... میرسم خدمتتون... ؛Z قربانتون.. خدانگهدار.... وسایل رو توی سبد جا دادم... دم در ایستادم که داوود سر رسید.. .................................................................. ؛Z پرونده به کجا رسید؟؟؟ کیس جدید شناسایی نشد؟؟ اگه نتونیم ردشونو بزنیم... دستمون به هیچ جا بند نیست.. عملا هیچی ندادیم.. & 😐میشه خواهش کنم از کار حرف نزنیم((:.... ؛Z 😂 خواهش؟؟ ن .. تکرار کن... خواهش؟؟😂 & جنبه خواهش هم نداری😐.. چقدر این کلمه آشنا بود.. هع.. توی این سالا... هر کلمه یا هرچیزی‌.. منو به سمت خاطرات خودم و رسول میکشوند... ؛Z یادش به خیر... اینو یه زمانی.. رسول جای تو به من گفت😅🙂 & اخی... چقدر دلم تنگ شده.. یادش به خیر.. یادش به خیر.. رسیدیم ... بچه ها ... چند تا از همکارا.. آقا محمد و عطیه... پدر و مادر داوود و .. مامان و بابا ... و چند تا از مردم عادی دیگر اومده بودن.. فهمیدم‌ که خیلی دیر رسیدیم... حس میکردم... هنوز.. هنوز حس میکنم کسی دنبالمه): به دور و برم نگاه کردم... نازگل... کنار قبر رسول نشسته بود... شاید حس میکردم..چرا از دیشب ناراحته . . شاید توی این چند سال... همه توجهات به من بود) ... چون همه فکر میکردند . . . شاید دوری رسول .. برای من از همه سخت تره... هیچ کس توجهی نکرد... که.... شاید قلب نازگل... کوچیک تر از اون بود که بتونه دوری رو تحمل کنه... شاید .. نمیتونست.. مهربونی های رسول رو.. راحت فراموش کنه... نگاهم افتاد به ساعتم... خندیدم... گریه و خندم... گره خورده بود به خاطراتم کسی متوجه رفتارم نمیشد... یه نگاه به بقیه کردم.. به علی چشمک زدم... ؛Z وقتی یاد گرفتم تیر اندازی کنم... از رسول قول گرفتم ... که برام هدیه بخره😋🙂 اونم.... سرقولش موند و... این ساعت رو برام خرید... البته... حس میکنم این ساعت دیگه .. برای سن من نیست... 😄 باید برسه دست کسی که مراقبش باشه... اندازه دستش باشه.. به رنگش بیاد... بستمش به دست نازگل... ؛Z و قل بده که مراقبش باشه😉 ♡ عمه؟!🙂😢😍 & میرسه به نازگل خانم😍 ♧ دیگه با دایی رسول قهرم😠☹️.. € چرا درسا خانم😅؟! ♧ هعی... آخه.. دایی رسوللل... نازگل رو از همه بیشتر دوست داره... فقط نازگل دیده... تازه.. ساعتشم داد به اون... همه تونم اونو بیشتر از من دوست دارید.. & حسود خودمی😂😘 درسا شده بود نمک مجلس..😅 بعد از پخش خیرات... همه رفتن... معمولا همیشه بعد از رفتن همه میموندم... ؛Z جالبه.. ۱۵ سال با یکی قهر باشی... بعد همه درد و دلات... پیش اون باشه☹️... دروغ چرا... هنوز هم از دستت دلخورم رسول... اصلا قهرم... مثل همون موقعا که شوخیای بی مزه میکردی و من قهر میکردم😂... ۱۵ ساله که... تنها راه آرامشم.. اومدن اینجاست... 🙂نازگل رو دیدی؟؟؟ چه بزرگ شده)): من خوب میدونم توی دلش چی میگذره ... رسول هم که کپی خودته🙂.. واسه همین... خوب میدونم چجوری باهاش تا کنم.. ر