هوراااااااااااا🤤😴
نماز صبح یادتون نره😂
۲رکعت هم نماز شکر بخونید 😐
#سرباز_مهدی_عج
میکس گاندو 🌺
ارسالی از دوست خوبمون👆🏻😍
#خادم_المهدی
『حـَلـٓیڣؖ❥』
استوری اشکان دلاوری #اشکان_دلاوری #همراه_گاندو @GandoNottostop
ناراحتی از ایران برو😐
استوری پندار اکبری🤩
وااااای
اینا خیلی خفنن😅😆
#سرباز_مهدی_عج
@GandoNottostop
توجه :
کپی ممنوع فقط فروارد 👆🏻👆🏻👆🏻
『حـَلـٓیڣؖ❥』
ناراحتی از ایران برو😐
ناراحتی جمع کن از ایران برو 😂😂
ولی خدایی برن کی به کیه
الان ما بدون اشکان نمی تونیم به زندگی ادامه بدیم؟؟😅
『حـَلـٓیڣؖ❥』
ناراحتی جمع کن از ایران برو 😂😂 ولی خدایی برن کی به کیه الان ما بدون اشکان نمی تونیم به زندگی ادامه
مگه کیه!😐
من میتونم مگه کیه
دوستان عزیز ۲ پارت تایپ شده و الان ارسال میشه 🌿🖇⭐️🍄🌸
💕آغاز پارت گذاری 💕
#سرباز_مهدی_عج
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_سی_و_نهم
#نرگس
ولی ما هنوز بچه بودیم .
از در که اومد داخل گفت سلام عروسای گلم :(
خدا خدا میکردم که پسر عمه ها نباشن !
پسراشون ارسلان و رادوین بودن .
رادوین و ارسلان پزشک بودن.
از شانس بد من اون دوتا هم امشب اومده بودن.
همه جمع بودیم یکم که حرف زدیم ما و دخترا رفتیم که سفره بندازیم.
تنها رفتار بد رادوین و ارسلان این بود که تیپشون خوب نبود.
یعنی از این مد روزی ها بود !منم خوشم نمیامد.
سفره که انداختیم نرجس گفت بفرمائید سر سفره.
همه میگفتن به به چه دست پختی !
عمه گفت: یقینا به مادرتون بردید !
ما هم گفتیم نوش جان .
حدودا ۴۵ دقیقه طول کشید که همه خوردن .
داشتیم سفره رو جمع میکردیم که عمه ها گفتن:شما دخترا دست نزنید بزارید پسرا هم یه خودی نشون بدن!
ما هم از خدا خواسته کنار کشیدیم !
پسرا شروع کردن به جمع کردن ، ظرف ها رو هم شستن :)
آخ فدای داداش گلم بشم که انقدر خاکی و زرنگه .
کل پسرا رو کنترل میکرد و به همشون دستور میداد.
مهو تماشای قد و بالای داداش عزیزم بودم که ناگهان خنده کوچکی اومد رو لبم.
عمه مهتاب در گوشم گفت:
مهتاب:نظرت درباره ارسلان چیه؟
نرگس:جان!؟
مهتاب:گفتم نظرت درباره ارسلان چیه؟
نرگس:من اصلا به آقا ارسلان نگاه نمیکنم ! دارم برای داداش نیمام ذوق میکنم!
مهتاب:همه اولش همینو میگن!
منظورش چی بود؟
یعنی من عاشق ارسلانم!
اینا با خودشون چی فکر کردن ؟
به نرجس نگاه کردم که محو حرف زدن با دختر عمو هام بود.
دیگه کار پسرا تموم شد و اومدن و نشستن .
کمی که گذشت عمه گفت:
مهتاب:راستش ما امشب برای یه موضوعی اومدیم اینجا ، ما گفتیم بزاریم یک سالی از رفتن نیما بگذره بعد این موضوع رو بگیم ، ولی حالا که نیما جان هم هستن گفتیم که امشب این موضوع رو بیان کنیم ، درس نرگس و نرجس تموم شده ! دیگه بهونه درس هم نیست پس...
پ.ن:پارت بعد عصبانی شدن نیما رو داریم 😜😂
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
عمه جان شما برای خودتون یه چیزی میبافید !
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_چهلم
#نرگس
دیگه بهونه درس هم نیست پس بهتره هرچی زود تر سر و سامان بگیرن !
نیما:عمه جان میشه واضح تر بگید؟
مهتاب:من حس میکنم که نرگس و ارسلان و نرجس و رادوین برای هم مناسبن ! تازه من فهمیدم که نرگس واقعا ارسلان رو دوست داره!
نیما:چی؟ نرگس راست میگه؟
نرگس:من تمام مدت داشتم داخل دلم داداشم رو تحسین میکردم و هیچ حسی به آقا ارسلان ندارم ! فکر کنم عمه اشتباه فهمیده و فکر کرده که دارم به آقا ارسلان نگاه میکنم!
مهتاب:دروغ نگو نرگس! شما برای هم مناسبید و هیچ جا پسر بهتر از ارسلان نیست!
نرجس:عمه جان ما هنوز سن زیادی نداریم !
مهتاب:کسی که غذاش انقدر خوب باشه و بتونه تنهایی یه مهمانی رو راه بندازه بزرگ شده !
نیما:عمه جان شما برای خودتون یه چیزی میبافید! دوست نداشتم اینطوری حرف بزنم ولی من خواهرام رو به این دوتا نمیدم! رفتار شما کاملا با ما فرق داره!
مهتاب:مثل اینکه خودتو خیلی حساب کردی ! نیما ! خود پدرت هم با این موضوع موافق بود !
نیما:اون قدیم بود و الان این دوتا شازده رو ندیده بود ! مهم نظر خود نرگس و نرجسه!
مهتاب:شما میخواهید به یه سپاهی شوهر کنید؟ اگه فردا همین اتفاقی که برای نیما افتاد برای شوهر شما هم بیوفته چی؟ نیما شانس داشت ، ولی اون وقت شما دوتا بیوه میشید و دیگه کسی نگاهتون هم نمیکنه !
نرجس:عمه بس کن ! اگه اینطوری بشه از ازدواج با کسایی که بهشون هیچ حسی نداریم بهتره!
نرگس:من با یه پزشک ازدواج نمیکنم! من میخواهم مرد خونم زحمت کش باشه ، نه از صبح پشت یه میز بشینه و بنویسه.
مهتاب:واقعا انتظار این حرکات رو نداشتم،مخصوص از تو نیما !
نیما:خودتون شروع کردید، دیگه دوست ندارم ادامه پیدا کنه .
بعد اون اصلا در این باره حرف نزدیم و وقتی مهمونی تموم شد عمه حتی باهامون خدا حافظی هم نکرد!
ولی ارسلان و رادوین مثل قبل رفتار کردند.
پ.ن:غیرتی شد نیما 😜😍
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
بهش فکر نکنید
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
اگه تا پایان امروز بشیم 《۶۰۰》 پنج پارت دیگه به همراه ۳ تا تم ارسال میشه.🌻🌾✨🌳❤️🌿💙💛🌸🖇💕⭐️
#سرباز_مهدی_عج 💕
『حـَلـٓیڣؖ❥』
مگه کیه!😐 من میتونم مگه کیه
آره این استفهام انکاری بود منظورم این بود که همه میتونن بدون اون زندگی کنن به جز کیسی که مامانش براش در نظر گرفته
شاید اون نتونه😂😂
هدایت شده از پتوس!
تغدیم ب همسایه های خوبم:
جیران خانوم!• 🌿
@Jeyrankhanome
هیوا' 🎐
@hiivaaaa
•آنشرلی• 🍃 @ane_sherli
ماه خاموش 🌑
@Hiddenmoon21
خلوت...! 🍂 @khalvat_14
حرفام. 🌌 @Imtired_y
آراه:) ☁️
@o_o_arah_o_o
نون خامه ای! 🍹
@profiteroles
من یه دخترم:) 🍇
@kjdyjvikclwfop
رُزان 🌹 @RozaaN
#گاندو 📞
@GandoNottostop
آلما 🎨 @Alma_313
سیاژ🌿 ♡ @sillagee
•حُب• 🎀 @Hob_oo
مُنیب. 🌼 @monib_313
یک من💛 ! @Akmano
آرن=:( 🎗 @Aren_Aren
سالمندِدرون 👁
@salmand_droon
و در آخر خودمون :
پتوس! 💜
@Petos_24
و 155 تا ممبر گلم!
@Petos_24