eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ می ترسیدم چیزی داخل غذا باشه . ولی چرا ؟ ترسم بی جا بود . بالاخره غذا رو خوردم خیلی خوشمزه بود ! با خودم فکر کردم من که داخل ایران کسی رو ندارم پس چرا با ابن دختره که دقیقا همسایه خودمه دوست نشم ؟ تصمیم گرفتم که رابطم رو باهاش بهتر کنم . اونم مثل من تنهاست! برای همین ظرفش رو بردم در خونش ، براش داخل ظرفش چند تا شیرینی گرفته بودم تا جبرانی باشه برای غذایی که آورد .در رو باز کرد . صدای در خونه اومد ! اولش ترسیدم ، وای دلو به دریا زدم و رفتم در رو باز کردم . بلیک بود بلیک:سلام عزیزم ، اینم ظرف غذایی که برام آوردی ممنون خیلی خوشمزه بود ! نرگس:سلام ، نوش جان گلم ، فقط این چیه داخلش ؟ بلیک:گفتم جبران کنم ، برات شیرینی آوردم . نرگس:وااااای ، ممنون واقعا ! بلیک:نوش جان نرگس:راستی یه چیزی ، ما الان با هم دوست هستیم ، برای آشنایی بیشتر امروز ساعت ۵ بیا خونه من تا یکم پیش هم باشیم . بلیک:باشه ، ممنون واقعا. نرگس:سلامت باشی ، خدا حافظ . آخییییییی در رو بستم و یدونه از شیرینی ها برداشتم . واقعا خوشمزه بود ، اگه اشتباه نکنم ماکارون فرانسوی بود . خوب داشتم پیش میرفتم . زنگ زدم به آقا محمد و... پ.ن:زنگ زد آقا محمد و ...😂😉 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: آفرین خوب پیشرفت کردی ! فردا برای ۲ روز میتونی بری مرخصی . ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ اقا داوود گفت داوود:مجوز دارم ! بلیک:واقعا ؟ داوود:من اطلاعات مهمی از شرکتی که داخلش کار میکنم دارم ، باید بتونم از خودم محافظت کنم. بلیک:واقعا دستتون درد نکنه! نرگس:عزیزم بیا بریم داخل. بلیک رو بردم داخل خونمون و آقا داوود هم رفت سایت. صورت بلیک قرمز شده بود . کمی یخ آوردم که بزاره روش . بلیک:ممنون نرگس: خواهش میکنم، یه توضیح کامل میخواهم ،کی بود و چرا اومده بود خونت!اگه ما نبودیم که معلوم نبود چی میشد! بلیک:یکی از همکارامه ! داخل شرکت با هم آشنا شدیم. اسمش امیر ارسلانه ! نرگس:با تو چیکار داره؟ بلیک:قرار بود یه سری اطلاعات از شرکتمون بهم بده ، زده به سرش . نرگس:پس میگفت شوهرته! بلیک:نه بابا ، جلو شما اون طوری میگفت. نرگس:خوب ، بهش اهمیت نده ! اگه میخواهی امروز رو پیش من بمون! بلیک: نه به اندازه کافی مزاحم شدم تا الان، شاید بعدا اومدم ، فعلا باید برم کارای شرکت رو راست و ریست کنم. نرگس:باشه ، خدا حافظ. بلیک رفت ولی داشتم صدا های خونش رو با میکروفن گوش میکردم . رفتم خونه خودم . فکر نمی کردم ایرانی ها انقدر مهربون باشن . اگه بفهمند که من جاسوس هستم ! بازم انقدر مهربونن؟ فکر نکنم! با امیر ارسلان سر اینکه کی اطلاعات رو داخل عراق به احسان تحویل بده جنگمون شد . آخرش هم من باید تحویل بدم ! چیزایی که امیر ارسلان اورده بود رو کامل برسی کردم و دسته بندی کردم. اطلاعات بسیار مهمی درباره نیروگاه های هسته ای ایران بود. پ.ن:اینم ۲ پارت امروز 🌿 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: باید به MI6خبر بدم! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ تقریبا تموم چیزایی که لازم داشتم و براش به ایران اومده بودم رو به دست آوردم . باید به MI6خبر بدم. ایمیل دادم به رئیس (رِکس) که در صورت امکان یه تماس کوتاه داشته باشیم . همون لحظه جواب داد که ۵ دقیقه دیگه. بعد ۵ دقیقه لپ تاپ زنگ خورد . رکس بود ، جواب دادم. بلیک:سلام آقا رکس:سلام ، خوب میشنوم . بلیک:تمام اطلاعات اماده شده ، اگه اجازه بدید کارم رو به پایان برسونم و بیام اون طرف . رکس:خوب ، عالیه ، آخر هفته هماهنگ کن داخل محل قرار اطلاعات رو به احسان تحویل بدی ، خودت هم چند روز بعدش داخل عراق بهشون ملحق شو . بلیک:امیر ارسلان چی ؟ رکس:اون قراره داخل ایران بمونه ، چند تا کار مهم هست که باید انجام بده. بلیک:چشم آقا، فعلا خدا حافظ. رکس:بای قط کرد. زنگ زدم به احسان ، بار اول جواب نداد. بار دوم جواب داد. بلیک: الو ، احسان،سلام احسان:سلام ، خوبی بلیک:ممنون تو خوبی ، چه خبر ؟ احسان:خبری نیست ،منم خوبم ، کارا چطور پیش میره؟ بلیک:خوبه تموم شده،گفتم آخر هفته اماده باش . احسان:آفرین!!!آخر هفته؟به رکس خبر دادی؟؟؟ بایک:اره رکس خبر داره ، تو آماده ای ؟ احسان:من همین الان هم آماده هستم ! بلیک:پس ساعتش رو هم باهات هماهنگ میکنم ، فعلا خدا حافظ. احسان: باشه ، خدا حافظ. پ.ن:ماموریت دستگیری داره شروع میشه😉 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: آره منم شنیدم . ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م