eitaa logo
ملکه‌حاجی🌱
33هزار دنبال‌کننده
365 عکس
169 ویدیو
0 فایل
خیال‌ میکردم عاشقت‌ نمیشم اگه نگات‌ کنم یکم:) . . . برای خریدن حق عضویتvip هزینه ۴۷ تومنه (رمان ۱۰۰۷پارت کامل شده) به خانم نیمچه مذهبی 👈 @bonyane_marsus پیام بدین. https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1 تبلیغات ملکه‌حاجی🧿
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  تبلیغات ...
‌ 😥اگه چند وقته تو خونه‌ات آرامش نداری، و نگرانی اتفاقی برای خودت یا فرزندت بیوفته حتما این پست کوتاه رو ببین 👇 ‌ مشاهده مطلب ‌ مشاهده مطلب 🔴 آرامش رو به خانوادت برگردون 👆
12.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این 28 ثانیه رو حتما ببین 😂☝️ منکه هرچی سعی کردم بیشتر نفهمیدم 😂 😂 چند تا مریضی شد آخرش دیگه ابردوا داره ترسناک میشه 😱 🔻 اینم کانال آقای اصغری (مخترع ابردوا)👇 https://eitaa.com/joinchat/2495742208Ca66702eb2e فقط کافیه بیماری هاتو بهش بگی تا بهترین نسخه درمانی رو رایگان تحویل بگیری 😊☝️
هدایت شده از  تبلیغات ...
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوهرم آدم سرشناسی بود ولی فوق العاده مرد مغروری بود بهم محل نمیداد و میگفت یه الف بچه ام که اومدم زندگی شو خراب کردم😔 جاشو ازم جدا کرده بود و صبح زود از خونه میزد بیرون و آخرشب میومد که منو نبینه😢 تا اینکه پدرشوهرم دعوتمون کرد ویلای شمالش، مجبور بودیم بریم و بدتر از اون مجبور بودیم هر دوتامون شبو توی یه اتاق بگذرونیم... آخر شب روی تخت با استرس نشسته بودم و شوهرم حموم بود،این اولین شبی بود که باهم توی یه اتاق میخوابیدیدم و من هم هیجان زده بودم و هم میترسیدم،یهو صدای پیامک گوشیش بلند شد،چشام رفت سمت صفحه گوشیش که نوشته بود عشقم کجایی؟یه هفته ست حالت تهوع دارم خیلی نگرانم!چشمام با خوندن اون پیام گشاد شد و نفسم حبس... 😱🔥😳👇 https://eitaa.com/joinchat/980812804C12d0a60220 سرگذشت زندگی دختر قرتی و پسر مذهبی 😱
زندگی همین اکنون است.🌱 زیبایی‌های آن در همین لحظه نهفته هستند. نه چیزی در گذشته مانده و نه چیزی در آینده اهمیت دارد.🌸 @photoB
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 ناگهان حنیف به سمتم حمله ور شد و از موهام کشید. تو صورتم نعره زد: _لعنتی تو الان زن منی! بفهم... یه بار دیگه اسم عامر رو به زبونت بیار تا زبونتو از حلقومت بیرون بکشم. ترسیده بودم، ضربان قلبم از خشونتِ وحشیانه‌اش اونم جلوی یه عالمه مرد و زن و بابا و مامانم، وحشت کرده بود. این مرد انقدر یاغی بود که حتی جرئت میکرد جلوی پدر و مادرم، منو به صلیب بکشه! با ترس ، پوزخندی زدم و تف کردم توی صورتش! دستش از روی موهام شل شد و حیرت زده نگاهم کرد. سینه سپر کردم و با این که ته قلبم ترس و لرز بود، مغرورانه گفتم: _خوب حواستو جمع کن! گوش هاتو هم باز کن! من زن تو نیستم، فهمیدی؟ من ملکه‌ی حاج‌عامرم! اینو تو گوش های کرت فرو کن. الانم از صدقه سریِ فوتِ عامر، تونستی با من ازدواج کنی. حواستو جمع کن که اگر عامر زنده بود، من با تو اندازه دو کلوم، هم‌کلام هم نمی شدم چه برسه به عقد و این کثافت کاری ها!!! من زنتم؟ پس بچه تو شکمم که از عامره چی میگه؟ زر الکی نزن. 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 حنیف از حرص و عصبانیت دست و پاهاش به لرزه افتاده بود. محضر رسما به جنگ تبدیل شده بود و عاقد با صدای بلندی گفت: _بفرمایید بیرون! عقدتون ثبت شده. دعوا و درگیری هاتون مناسب اینجا نیست. نگاه پر از تهدیدی به عاقد انداختم و گفتم: _میدونی چرا منو آوردن اینجا تا عقد کنم؟ اونم این همه دور؟ عاقد از نگاه پر از کینه‌ام ترسیده بود که سکوت کرد و ادامه دادم: _چون هیچکس حتی بعد شوهر گنده لاتم، جرئت نداشت به من چپ نگاه کنه. حالا چه برسه به این که زنش رو، عشق زندگیش رو، مادر بچش رو، به عقد یه نانجیب در بیاره. تو اولین و آخرین عاقدی هستی که اینکارو میکنه، میدونی چرا؟ چون رفیق های شوهرم، هنوز دو گرم جنم و مردونگی از شوهرم بلدن که امشب گردنت رو بیخ تا بیخ بریده شده، تحویل زنت بدن. وحشت کرد و غریدم: _اونوقت... من فقط یه زن بیوه نیستم که قاطی شغالها شد. زن تو و بچه هاتم بیوه و صغیر میشن. رمان ملکه‌حاجی با در Vip کامل شد، یعنی در Vip ده ماه جلوتر از کانال اصلی هستیم و رمان تمام شده!😍🔥 • فقط با قیمت 47 تومن می‌تونید وارد Vip بشید🌸 •در کانال بخاطر فیلتری، رمان با سانسور و حذف شدن قرار میگیره اما در Vip رمان بدونِ سانسور هست🔞💦 آیدی جهت راهنمایی و شرایط ِ خریدن حق عضویت: @bonyane_marsus رمان کامل شده💕 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴
😳☝️ این آقا رو میشناسی ؟ آقای اصغری مخترع ابردوا هستن😁 😳 همونی که هزاران بیمار رو درمان کرده از کشورای دیگه براش میان ایران 😱 📺 صدا و سیما ازش مستند تهیه کرده بعد شما کانالشو نداری ؟ 😐 اینم لینک کانال خودشون 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2048327879Cdada88b6a5 الان ازشون مشاوره رایگان بگیر 😍☝️
آقای محترم از روزی که اومدی تو زندگیم دیگه بلد نیستم بدونِ تــو زندگی کردن رو🫵🏻🫀 @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
اتفاقی ترسناک در کرمان🚷 زوج جوانی که چندسالی بود ازدواج کرده بودند توانستند یک خانه کلنگی و قدیمی بخرند و در آن ساکن شوند. پس از گذشت چندین روز زن جوان متوجه شد غذاهایی که از شام باقی می ماند و در یخچال گذاشته می شوند خورده می شوند! ابتدا فکر میکرد کار همسرش باشد ولی با اینحال باورکردنی نبود یک نفر شب هنگام بتواند با شکم سیر دوباره غذا بخورد! یک شب که مقدار زیادی غذا در یخچال خورده شد زن از شوهرش پرسید آیا غذای دیشب را خودت خورده ای؟! شوهر انکار کرد و گفت که من دیشب با شکم سیر در کنار خودت خواب بودم و اصلا سمت یخچال نرفتم‼️ زن قضیه را برای شوهرش تعریف کرد و تصمیم گرفتند شب را در جایی در اتاق پنهان شوند شب هنگام شد، زن و شوهر مخفی شدند بعد از گذشت نیم ساعت ناگهان صدای باز شدن درب حمام شنیده شد .... ✅ادامه ماجرا در لینڪ زیر👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1305084040Ca42e3b8d61