💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_نودم
#پارت_آخر
سرمو گذاشتم رو پاهاش:
_بے معرفت یادتہ قبل از اینکہ برے سرمو گذاشتم رو پاهات؟؟ یادتہ قول دادے برگردے؟؟ یادتہ گفتے تنهام...تنهام نمیرارے؟؟😭💔
من بدون تو چیکار کنم؟؟ چطورے طاقت بیارم؟؟ علے مگہ قول نداده بودے بعد عروسے بریم پابوس آقا؟؟ علے پاشو.
من طاقت ندارم پاشو من نمیتونم بدون تو😭💔
کے بدنتو اینطورے زخمے کرده الهے من فدات بشم. چرا سرت شکستہ؟؟😭
پهلوت چرا خونیہ؟؟ دستاتو کے ازم گرفت؟؟ علے پاشو فقط یہ بار نگاهم کن.😢
بہ قولت عمل کردے برام گل یاس آوردے.🙂
علے رفتے؟؟ رفتے پیش خانوم زینب؟؟ نگفت چرا عروستو نیاوردے؟؟ عزیزم بہ آرزوت رسیدے رفتے پیش مصطفے؟؟😢
منو یادت نره. سلام منو بهشون برسون. شفاعت عروستو پیش خدا بکن.😢
بگو منو هم زود بیاره پیشت. بگو کہ چقد همو دوست داریم.
بگو ما طاقت دورے از همو نداریم.😢💔
بگو همسرم خودش با دستهاے خودش راهیم کرد تا از حرم بے بے زینب دفاع کنم. بگو خودش ساکمو بست و پشت سرم آب ریخت کہ زود برگردم.
بگو کہ زود برگشتے اما اینطورے جون تو بدنت نیست. تو بدن من هم نیست تو جون من بودے و رفتے.😭
اردلان با چند نفر دیگہ وارد اتاق شدن کہ علے رو ببرن.🚶🏻♂
_میبینے علے اومدن ببرنت. الانم میخوان ازم بگیرنت نمیزارن پیشت باشم. علے وقت خداحافظیہ.😢💔
بہ زور منو از رو تابوت جدا کردن.
با چشمام رفتن علے از اتاق رو دنبال میکردم. صداے نفس هامو کہ بہ سختے میکشیدم میشنیدم.
از جام بلند شدم و دوییدم سمت تابوت کہ همراهشون برم. دومین قدمو کہ برداشتم افتادم و از حال رفتم دیگہ چیزے نفهمیدم.😣
~💖~✨~💖~✨~💖~
قرارمان
به
برگشتنت بود...
به دوباره دیدنت...🌱
اما
تو
اکنون
اینجا
آرام گرفته ای...🥀
بی آنکه بدانے من هنوز چشم به راهم برای آمدنت...🙃💔
~💖~✨~💖~✨~💖~
یک سال از رفتن علے من میگذره.🙂💔
حالا تموم زندگے من شده دوتا انگشتر، یہ قرآن کوچیک، سربند و بازو بند خونے همسرم.❣
همون چیزے کہ ازش میترسیدم.🙂
ولے من باهاشون زندگے میکنم و سہ روز در هفتہ میرم پیش همسرم و کلے باهاش حرف میزنم.🙃
حضورشو همیشہ احساس میکنم...👌🏻
خودش بهم داد خودشم ازم گرفت...❤️
~💖~✨~💖~✨~💖~
من عاشق لبخندهایت بودم وحالا🙃
باخنده های زخمیات دل میبری ازمن❣
عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!🙂
حق داشتی اینقدر راحت بگذری ازمن💔
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 🍓