eitaa logo
. حَنیفـھ☁️ .
2.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
753 ویدیو
5 فایل
__ _ بھ‌توکل‌نام‌اَعظمـت🌿 . رسانہ‌فرهنگی‌/هنرۍحنیفھ . وَ بڪاوید ؛ 🐋| @Haniinfo * نشـرمُحتواهمراھِ‌حفظ‌نشـان‌واره ! بیمه‌شده‌ۍ‌حضـرت‌زهـراۜ . 🤍 .
مشاهده در ایتا
دانلود
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیرون... _خانم محمدے بہ خودم اومدم با تعجب داشت نگام میکرد😳 نگاهش کردم تا چشمام بہ چشماش افتاد نگاهشو دزدید سرشو انداخت پایین و گفت: ‌_گوش دادید بہ حرفام؟ خجالت زده گفتم: _راستش نہ تا یہ جاهاییشو گوش دادم اما... لبخند زد و گفت: _خب ایرادے نداره تا کجا گوش دادید؟☺️ باصدایے کہ انگار از تہ چاه میومد همونطور کہ سرم پایین بود گفتم: _داشتید میگفتید نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم. پوووفے کرد و آهے از تہ دل کشید و ادامہ داد: _بلہ نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم خیلے خودمو کنترل میکردم. خانم محمدے این شهید شماست دیگہ؟ یعنے منظورم اینہ کہ هر هفتہ میاید سر این قبر؟🤔 سرمو بہ نشانہ ے تایید تکون دادم. با دست بہ چند تا قبر اونطرف تر اشاره کرد و گفت: _اونم شهید منہ منم هر هفتہ میام پیشش. اتفاقا هر هفتہ هم شما رو میبینم چند بار خواستم بیام جلو و باهاتون حرف بزنم اما نشد.🤦🏻‍♂ هفتہ ے پیش میدونستم کہ بخاطر خواستگارے چهارشنبہ میاید منم اومدم حتے اومدم جلو کہ باهاتون صحبت کنم اما شما تا متوجہ شدید یکے داره میاد سمتتون رفتید.🚶🏻‍♀ خانم محمدے شما هر چیزے کہ من از همسر آیندم انتظار دارم رو دارید تا اینجا متوجہ شدم اعتقادات و عقیدمون هم بہ هم میخوره ما باهم میتونیم زیر سایہ ے امام زمان خوشبخت باشیم.😍❤️ البتہ اگہ شما هم قبول کنید...🙃 خیلے داشت تند میرفت.😐 خندم گرفت و گفتم: _اجازه بدید آقاے سجادے شما براے خودتون بریدید و دوختید من هنوز جواب خیلے از سوالاتمو نگرفتم علاوه بر اون شما از کجا میدونید من چیز هایے کہ شما میخواید رو دارم همیشہ اون چیزے کہ فکر میکنید و میبینید درست نیست.🤷🏻‍♀ جدا از اون من هم براے خودم معیار هایے دارم از کجا میدونید شما همشو دارید؟🤨 اخم هاش رفت تو هم و با ناراحتے گفت: _معذرت میخوام اسماء خانم.😞 اولین بار بود کہ اسممو صدا میکرد. یجورے شدم. انگار اولین بار بود کہ صداشو میشنیدم. لپام قرمز شد از خجالت سرمو انداختم پایین. حالا خوبہ قربون صدقم نرفتہ بود عجب بی جنبہ اے بودماااا🤣 متوجہ حالتے کہ بهم دست داده بود شد و پرسید: _چیزے شده؟🤔 خودمو کنترل کردم کہ صدام نلرزه و گفتم: _نہ چیزے نشده.🙂 دستشو گذاشت رو دهنش کہ معلوم نشہ داره میخنده و گفت: خب تا الان من حرف زدم حالا شما بگید.😁 سرفہ اے کردم تا اومدم حرف بزنم گوشیم زنگ خورد...📱 کاملا فراموش کرده بودم مامان زنگ زده بود. گوشے هنوز دست سجادے بود. گوشے رو گرفت طرفم. گوشے رو ازش گرفتم جواب دادم. مامان اجازه نداد حرف بزنم.😑 _الو، اسماء؟ معلوم هست کجایے؟ چرا جواب نمیدے؟ نمیگے نگران میشم؟ چرا انقد تو بے فکرے؟😤 انقدر بلند حرف میزد کہ سجادے صداشو میشنید...😐 بلند شدم رفتم اونور تر.🚶🏻‍♀ _سلام مامان جان ببخشید دستم بند بود نمیتونستم جواب بدم آنتن هم نداشتم. _مگہ کجایےکہ آنتن ندارے؟🤨 _بهشت زهرا.🙂 _چے؟ بهشت زهرا چیکار میکنے؟ برداشتت بردتت اونجا چیکار؟😟 اومدم جواب بدم کہ آنتن رفت و قطع شد. 😊☺️