💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_سوم
سر جام نشستہ بودم و تکون نمیخوردم
سجادے وایساده بود منتظر من کہ راه و بهش نشون بدم اما من هنوز نشستہ بودم باورم نمیشد سجادے دانشجویے کہ همیشہ سر سنگین و سر بہ زیر بود اومده باشہ خواستگارے من😐
من دانشجوے عمران بودم
اونم دانشجوے برق چند تا از کلاس هامون با هم بود
همیشہ فکر میکردم از من بدش میاد تو راهرو دانشگاه تا منو میدید راهشو کج میکرد🚶🏻♂
منم ازش خوشـم نمیومد خیلے خودشو میگرفت...😒
چند سرے هم اتفاقے صندلے هامون کنار هم افتاد ک تا متوجہ شد جاشو عوض کرد😳
این کاراش حرصم میداد فکر میکرد کیہ😒
البتہ ناگفتہ نماند یکمے هم ازش میترسیدم جذبہ ے خاصے داشت😑
تو بسیج دانشگاه مسئول کاراے فرهنگے بودچند بار عصبانیتشو دیده بودم
غرق در افکار خودم بودم کہ با صداے مامان ب خودم اومدم:
_اسمااااااء جان آقاے سجادے منتظر شما هستن☺️
از جام بلند شدم ب هر زحمتے بود سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم
مامان با تعجب نگام میکرد😳
رفتم سمت اتاق بدون اینکہ تعارفش کنم و بگم از کدوم سمت باید بیاد
اونم ک خدا خیرش بده از جاش تکون نخورد سرشو انداختہ بود پایین دیگہ از اون جذبہ ے همیشگے خبرے نبود حتما داشت نقش بازے میکرد جلوے خوانوادم😒
حرصم گرفتہ بودم هم تو دانشگاه باید از دستش حرص میخوردم هم اینجا😬
حسابے آبروم رفت پیش خوانوادش😓
برگشتم و با صدایے کہ یکم حرص هم قاطیش بود گفتم:
_آقاے سجادے بفرمایید از اینور🙂
انگار تازه ب خودش اومده بود سرشو آورد بالا و گفت:
_بلہ! بلہ بلہ معذرت میخوام
خندم گرفتہ بوداز ایـن جسارتم خوشم اومد😎
رفتم سمت اتاق اونم پشت سر من داشت میومد🚶🏻♂
در اتاق و باز کردم و تعارفش کردم ک داخل اتاق بشہ...
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_ صاحب الزمان😊