💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_هشتاد_و_هشتم
گوشے رو سریع جواب دادم.
_الو؟؟
_الو سلام بفرمایید.
_سلام خوبے اسماء؟ اردلانم
_اِ سلام داداش ممنونم شماخوبید؟؟ چرا صداتون گرفتہ؟😥
_هیچے یکم سرماخوردم. زنگ زدم بگم من با علے یکے دو ساعت دیگہ پرواز داریم بہ سمت تهران
_اِ شما هم میاید؟ الان کجایید؟🤔
_آره ایندفعہ زودتر برمیگرم. الان دمشقیم.
_علے خودش کجاست چرا زنگ نزد؟
_علے نمیتونہ حرف بزنہ. فعلا من باید برم. خدافظ.
_مواظب خودتون باشید خدافظ.👋🏻
پوووفے کردم و گوشے رو انداختم رو تخت.
بہ انگشتر عقیقے کہ اردلان برامون از سوریہ آورده بود نگاه کردم.💍
خیلے دوسش داشتم چون علے خیلے دوسش داشت.
ساعت ۶ بود. یک ساعتے خوابیدم.😴
وقتے بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس هاے جدیدے رو کہ دیشب آماده کرده بودم و پوشیدم یکم بہ خودم رسیدم و روسریمو بہ سبک لبنانے بستم.🧕🏻
یکمے از عطر علے رو زدم و حلقم و تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردم.
پشتش رو کہ اسم خودم و علے و تاریخ عقدمون تو حرم رو نوشتہ بودیم نگاه کردم.👀
لبخندے زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم. تصویرے رو کہ کشیده بودم رو لولہ کردم و با پاپیون بستمش.🎀
اردلان دوباره زنگ زد و گفت کہ بریم خونہ ے علے اینا میرن اونجا.
گل هاے یاسو از تو گلدون برداشتم. چادرم رو سر کردم و تو آینہ نگاه کردم.
الان علے منو میدید دستش و میذاشت رو قلبش و میگفت:
_اسماء واے قلبم
خندیدم و از اتاق خارج شدم.🚶🏻♀
مامان و بابا یک گوشہ نشستہ بودن و با اخم بہ تلوزیون نگاه میکردن.
_اِ مامان شما آماده نیستین؟ الان اونا میرسن.
مامان کہ حرفے نزد. بابا برگشت سمتم.
لبخند تلخے زدو گفت:
_تو برو دخترم ما هم میایم🙂
تعجب کردم:
_چیزے شده بابا😳
_نہ دخترم یکم با مادرت بحثمون شده.🙂
_باشہ من رفتم پس شما هم زود بیاید. مامان جان حالا دامادت هیچے پسرتم هستاااا.
با سرعت پلہ ها رو رفتم پایین سوار ماشین شدم و حرکت کردم. 🚗
با سرعت خیلے زیاد رانندگے میکردم کہ سریع برسم خونہ ے علے اینا.
بعد از یک ربع رسیدم. ماشین رو پارک کردم و دوییدم.🏃🏻♀
در خونہ باز بود. پس اومده بودن. یہ عالمہ کفش جلوے در بود.😟
زیر لب غر میزدم و وارد خونہ شدم: اینا دیگہ کین؟؟حتما دوستاشن دیگہ. اه دیر رسیدم. الان علے ناراحت میشه.😞
وارد خونہ شدم. همہ ے دوستاے علے بودن. با دیدن من همہ سکوت کردن.
اردلان اومد جلو. ریشهاش بلند شده بود. چهرش خیلے خستہ بود.
دوییدم سمتشو بغلش کردم. سرمو دور خونہ چرخوندم نہ علے بود نہ مامان باباش.😟
_داداش پس بقیہ کوشن؟علے کو؟😢
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 🍓