eitaa logo
. حَنیفـھ☁️ .
3.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
753 ویدیو
5 فایل
__ _ بھ‌توکل‌نام‌اَعظمـت🌿 . رسانہ‌فرهنگی‌/هنرۍحنیفھ . وَ بڪاوید ؛ 🐋| @Haniinfo * نشـرمُحتواهمراھِ‌حفظ‌نشـان‌واره ! بیمه‌شده‌ۍ‌حضـرت‌زهـراۜ . 🤍 .
مشاهده در ایتا
دانلود
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ آروم زدم بہ پهلوے علے و گفتم: _خبریہ؟🤨 _خانومم همینطورے گفتم. چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم: _حالا دیگہ ما غریبہ شدیم؟ باشہ علے آقا باشہ...☹️ _اِ اسماء بخدا شوخے کردم.😐 _باشہ حالا قسم نخور. _آخہ آدمو مجبور میکنے.😑 _خب ببخشید.☹️ _نمیبخشم.😌 _اِ علے☹️ _اِ اسماء😁 فاطمہ اومد پیشمون دستش و گذاشت رو کمرش و گفت: _دارید پشت سر من غیبت میکنید؟🤨 بسہ دیگہ بیاید سفره رو آماده کردم. آخر هفتہ عقد اردلان بود. نمیدونم بہ زهرا چے گفتہ بود کہ همون جلسہ اول قبول کرده بود.☺️ با علے دنبال کارهاے خودمون و مراسم اردلان بودیم. تولد امام رضا نزدیک بود و قرار بود عقدمونو تو حرم بخونن و همونجا هم ثبتش کنیم.🤩 لحظہ شمارے میکردم براے اون روز.😍 حلقہ هامونو یہ شکل سفارش دادیم. علے انگشتر عقیق خیلے دوست داشت اما بخاطر من چیزے نگفت.🙃 مراسم اردلان تموم شد و از همون بعد عقد دنبال کارهاے عروسے بود. درس زهرا کہ تموم شده بود اردلان بخاطر تحصیلاتش راحت تو سپاه استخدام شد و مشکلے نداشتند. اما من و علے بخاطر درسمون مجبور بودیم عروسیمون رو عقب بندازیم.🤦🏻‍♀ بلیط قطار واسہ ۸ صبح بود.🕗 مشغول آماده کردن ساک لباسامون بودم.👜 علے یہ گوشہ نشستہ بود با لبخند نگاهم میکرد.☺️ _علے جان چیہ باز اونطورے نگاه میکنے؟😁 باز چہ نقشہ اے تو سرتہ ها؟🤨 از جاش بلند شد و همونطور کہ میومد سمتم با خنده گفت: _هیچے یاد این شعره افتادم: "دوست دارم خنده ات را، چادرت را بیشتر هست زیبا سادگی از هرچه زیبا بیشتر ما دوتا_ماه عسل_مشهد_حرم ، صحن عتیق عشق میچسبد همیشه، پیش آقا بیشتر...!"😍 خندیدم و گفتم: _حالا بزار ما عقد کنیم ماه عسل پیشکش. بعدشم اخمے کردم و گفتم: _نکنہ میخواے این سفرو ماه عسل و یکے کنے؟ آره علے؟🤨 _خانومم ماه عسل جاے خود من از الان بہ اون روزها فکر میکنم.😁 لبخندے از روے رضایت زدم و بہ کارم ادامہ دادم. _اسماء _جانم علے؟ _ینے فردا میشے مال خود خودم؟😁 _من الانم مال خود خودتم. حالا هم برو استراحت کن از سرکار اومدے خستہ اے. _کمک نمیخواے؟🤔 _دیگہ تموم شد منم ساک رو ببندم میخوابم. کارهامو تموم کردم اما خوابم نبرد بہ فردا فکر میکردم، بہ روزهایے کہ خیلے زود گذشت و روزهایے کہ قرار بود در کنار علے بگذره ولے اے کاش نمیگذشت. وقتے پیشش بودم دلم میخواست زمان متوقف بشہ و زمین از حرکت بایستہ.❣ هییییے...😪 😊☺️