هدایت شده از 🇵🇸ᴀᴘᴘʟʏ|اپـلای
خوشگل خانما به مناسبت تولدم که امروزه نمیخوایم ۵۰۰ بشیم ؟😂❤️
@Labkhand_kochak
هدایت شده از ❤️✨ ✨❤️
سلام به همه مدیران عزیز🙂🤍
میخام ی تب حمایتی بزنم 🙂☁️
سابقه دوسال در ایتا دارم🙂💗
لطفا فعالیت نکنید🙂🤍☁️
@Hlia_87
هدایت شده از بنرام
•|پاتۅقدخترانچادرۍۅمذهبے🌸 💕|•
منبـ؏پرۅفایلۅعڪسنۅشتھ هاۍ
[مذهبے] 📿•♥️
[چادرانھ] 😌•🌸
[رفیقانھ] 😍•💕
[و...] 🤞🏿•😎
•|پرازمتنهاۍانگیزشےۅمذهبے✨|•
#بھجمعدختࢪان لبخنڊ کوچك بپیۅندید😎💕
https://eitaa.com/Labkhand_kochak
#بدۅعضۅشۅتاپاڪشنڪردم😶🤭
هدایت شده از بنرام
این کاناݪ ڪآملاًدخترۅنہمخصۅصدخترانخۅشسلیقھۅخاص🤞🏿😌💕
https://eitaa.com/Labkhand_kochak
#زودعضوشوتاازدستشندادۍ🤭💕
تازھ رمان هم گذاشته 😍❤️
دیگہ چے میخوای بهتر از این؟!
هدایت شده از بنرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عکسای #مشکیش روانت و بازی میگیرع!
[ منبع عکسای #مشکی و دپ شاخ]🖤🥀
🖤╁.
https://eitaa.com/joinchat/1559232619C89bb4a36e9 ╀🖤
🖤╁.
https://eitaa.com/joinchat/1559232619C89bb4a36e9 ╀🖤
خز نباش عضو شو🙄☝️🏻
هدایت شده از بنرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
﴿ـاستورےخونہ﴾
ـناب تـــــرین ـاستورے ها🤩🤩🤩
ـہمه ـجور اســــتورۍ اینجا ـپیدا میشه
حتما چیزی که فکرشم نمیکنے
خوشبـــختانه همه ـاز کانالمون و ـاز استورے ـہامون راضے ـبودن.
ـاستــــــوری رمانتیک😍 مناسب با مناسبت ـہا
سریع عضو شو که بهترین استوری ها نسیبت میشہ👇🏻
تازه یک عالمہ دلنوشتہ منتظرتہ🤩
تازہـ کلی ـمداحے بۍ ـنظیري هم توے کانالشه 🤩
واااـے بدوو کہ ـسوپرایز میشے🤩
روۍ استورے بزن ـتا برے بهترینـ جا👇🏻
ـاســـــــــــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــــــورــے
ـسریع بکوب ـرو لینکـ👇🏻🤩🤩🤩
https://eitaa.com/joinchat/2957181006C552821f34e
هدایت شده از بنرام
┏━━━━━••🍓••━━━━━
.•⊰بِہ آیَـــنـــدَت چِـــشمَڪ بِزَن مُــطـمَئــِـن بــآش ࢪۅزے بِــهـِـت مــیـخـَنــدھ🦚⃟⃟ ⃟ 🌿⊱•.
┗━━━━━••🍓••━━━━━┛
✧زهـرام ؏ـاشقـღ ؏ـلم و پـیانوıllıllı✧
دَر عامارحِ ²⁴⁸♡ایتا بنـ؋ـش ♡ دَر عامارحِ 250 هک روبیکا میذارم:) 💙
@queenzahra157 🥂🙃
محافظ خوشملمونح✨🌿
@queenzahra_157 🐻💜
هدایت شده از بنرام
این عکسو باز کن🌸
اگه اسم عشقت بود عضو این کانال شو🙃💔
https://eitaa.com/joinchat/174915742Ce0155b9ef1
اگر یه درصد برات مهمه عضو شو🙂💔
هدایت شده از بنرام
جیییییغغغغ
یعنی خوناشام قبلا وجود داشته🧛♂😱
تو این کانال فیلمش گذاشتع😱😱
https://eitaa.com/joinchat/3840671902C7b6a108dce
200تایی شد میزاره😰😨😱
بدویین بدویین
هدایت شده از بنرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گیفبالارومیبینی🙄☝️🏻💕
دوسداریادیتهایجذاببسازی🦋
امابلدنیستی🐌👀
کار با #کاینمستر #ویواکات #الایت موشن و...
بلدنیستی🌥🔥
ابزارادیتنداری🤦🏻♀🕸
....
پسبیاتواینچنلکلی🤩🌻💛
#آموزشادیت و #ابزارادیت داره🌝
بااینچنلیهادیتورحرفهایشو🌈 https://eitaa.com/joinchat/839385247C47bc3a8b4d
هدایت شده از بنرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍪 های کیوتم ?.....¿ 🐚
دنبال ی چنل میگردی از این ویدیو ها بزاره¿✨
خوب اینجا معدن این چیزا هست💫
اگر دختری بیا🌾
🧸Nutella Teick~🍶🍪
زود بیا این چنل بهت یاد میده چجوری ی استایل شیک و دخترونه داشته باشی🧘♀
https://eitaa.com/joinchat/4203282590C571030c421
هدایت شده از بنرام
بشتابید، بشتابید..!😳🖇
پروف ماسکدار رسید..🙄✨
دخترخانومایی که دنبال پروفایماسکدار بودن، سریع جوین بدن!!😜
https://eitaa.com/joinchat/2403205244Cc0685e024d
عجلہکنین تا تموم نشدن..‼️😆
هدایت شده از بنرام
بشتابید، بشتابید..!😳🖇
پروف ماسکدار رسید..🙄✨
دخترخانومایی که دنبال پروفایماسکدار بودن، سریع جوین بدن!!😜
https://eitaa.com/joinchat/2403205244Cc0685e024d
عجلہکنین تا تموم نشدن..‼️😆
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
سردار رفته نفس تازه کند برگردد✨
آرهبابایمانرفته..😔😞
من میدونمبرمیگرده...😓
خودش بهم گفت...😭توروخدا گریه نکنید ....عمو قاسمم برمیگرده...😭😭میخواست انتقام بابای منو از دشمنا بگیره😭😭میخوایید منو اذیت کنید میگید شهید شده..😭
عموقاااااااااسم😭😭توروخدانرو😭من بابا ندارم😭😭تبری تنها تر میشم😭😭😭😭دلم به کی خوش باشه😭نروووو
#عشق_خدا
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
سردار:
مصلی تهران😢
خیابان انقلاب تهران😢
صدای نماز رهبرم سید علی😭❤️
سخت ترین روز های زندگی ام بود تا تو رفتی علی تنها شد
مالک اشتر علی برگرد😭
هدایت شده از - نارنگۍمن🧡
━🖤━
فاطمیہآمدوبازآسمـانبغضششڪست!
ڪلاینعالمبہسوگماتــمزهــرانشسـٺ...
جمڪرانرفتمصداےروزهمیآمدبہگوش
حضرٺمهـدیهمامشبداغداࢪمادراســت
. ںاڔںڲۍݦں
میشه روزۍ هزار بار...
بین همین مردم شھر...
بین همین انبوه وسوسه های شیطانـے
شھید شد...🕊:)!
#بدون_تعارف 🚫
💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_هفتاد_و_یکم
علے اونقدر خوب بود کہ مطمئن بودم شهید میشہ...😭👌🏻
واااے خدایا کمکم کن.
از جام بلند شدم.
رفتم کنار پنجره و یکم بازش کردم ، نسیم خنکے بہ صورتم خورد و اشکامو رو صورتم بہ حرکت درآورد.
درد شدیدے تو سرم احساس کردم.😣
پنجره رو بستم و بہ دیوار تکیہ دادم کہ تو همون حالت خوابم برد.😴
باصداے اذان صبح بیدار شدم یہ نفر روم پتو کشیده بود.
بہ اطرافم نگاه کردم👀
علے رو تخت نشستہ بود و سرشو بین دوتا دستش گذاشتہ بود.
سرشو آورد بالا ، چشماش هنوز قرمز بود.
_اسماء چرا نخوابیده بودے؟ منو میخواستے گول بزنے؟ اونجا چرا؟ میخواے دوباره حالت بد بشہ؟ من کہ گفتم تا دلت راضے نباشہ نمیرم چرا میشینے فکرو خیال الکے میکنے؟
الکے خندیدم و گفتم:
_اوووووو چہ خبرتہ علے؟ این همہ سوال اونم این وقت صبح؟😁
پاشو بریم وضو بگیریم. نمازمون و اول وقت بخونیم.
نمیخواستم اذیتش کنم اما دست خودم نبود این حالت هام.🤧
بدون توجہ بہ علے از اتاق رفتم بیرون.🚶🏻♀
رفتم سمت دستشویے. تو آینہ خودم و نگاه کردم چشمام پف کرده بود آهے کشیدم و صورتمو شستم.
وضو گرفتم و رفتم تو اتاق ، جا نماز علے و خودم و پهن کردم.
چادر نمازمو سر کردم و منتظر علے نشستم.
علے نمازو شروع کرد:
_اللہ اکبر
با اولین اللہ و اکبرے کہ گفت اشک از چشمام جارے شد.😭
بهش اقتدا کردم و نماز و باهم خوندیم.
نمیدونم تو قنوت چے داشت میگفت کہ انقدر طول کشید...😢
بعد از نماز رفتم کنارش و سرمو گذاشتم رو پاش:
_علے
_جانم؟
_ببخشید
_بابت چے؟
_تو ببخش حالا
_باشہ چشم
دستے بہ سرم کشید و گفت:
_اسماء تا حالا بهت گفتہ بودم با چادر نماز شبیہ فرشتہ ها میشے؟😍
_اوهووم
_اے بابا فراموشکارم شدم ، میبینے عشقت با آدم چیکار میکنہ؟😉
سرمو از رو پاش برداشتم روبروش نشستم.
اخمے کردم و گفتم:
_با چادر مشکے چے؟🤨
دستش و گذاشت رو قلبش و گفت:
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان
💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_هفتاد_و_دوم
دستش و گذاشت رو قلبش و گفت:
_عشق علے
حالا هم برو بخواب.
_بخوابم؟ دیگہ الان هوا روشن میشہ باید وسایلاتو جمع کنیم.🙂
_اسماء بیا بخوابیم حالا چند ساعت دیگہ پامیشیم جمع میکنیم.
_قوووول؟
_قول.
ساعت ۱۱ بود باصداے گوشیم از خواب بیدار شدم.
مامان بود حتما کلے هم نگران شده بود.
گوشے و جواب دادم صدامو صاف کردمو گفتم:
_الو
_الو سلام اسماء جان حالت خوبہ مادر؟🙂
_بلہ مامان جان خوبم خونہ ے علے اینام.
_تو نباید یہ خبر بہ ما بدے؟
_ببخشید مامان یکدفعہ اے شد
_باشہ مواظب خودت باش. بہ همہ سلام برسون
_چشم خدافظ
پیچ و تابے بہ بدنم دادم و علے و صدا کردم.
_علے جان، پاشو ساعت یازدهہ
پاشو کلے کار داریم
پتو رو کشید رو سرشو گفت:
_یکم دیگہ بخوابم باشہ
پتو رو از سرش کشیدم:
_اِ علے پاشو دیگہ
توجهے نکرد.
_باشہ پس من میرم
یکدفعہ از جاش بلند شدو گفت:
_کجا؟
خندیدم و گفتم:
_دستشویے
بالش و پرت کرد سمتم جا خالے دادم کہ نخوره بهم.
انگشتشو بہ نشونہ ے تهدید تکون داد کہ من از اتاق رفتم بیرون.🚶🏻♀
وقتے برگشتم.
همینطورے نشستہ بود.
_اِ علے پاشو دیگہ
_امروز جمعست اسماء نزاشتے بخوابما☹️
پوووفے کردم و گفتم:
_ببین علے من از دلت خبر دارم. میدونم کہ آرزوت بوده کہ برے الانم بخاطر من دارے این حرفارو میزنے و خودتو میزنے بہ اون راه با این کارات من بیشتر اذیت میشم.🙂
پاشو ساکت رو بیار زیاد وقت نداریم
چیزے نگفت. از جاش بلند شد و رفت...🚶🏻♂
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 😊☺️
💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_هفتاد_و_سوم
چیزے نگفت. از جاش بلند شد و رفت سمت کمد ، درشو باز کردو یہ ساک
نظامے بزرگ کہ لباس هاے نظامے داخلش بود و آورد بیرون.👜
ساک رو ازش گرفتم و لباس ها رو خارج کردم.
_خب علے وسایلے رو کہ احتیاج دارے و بیار کہ مرتب بزارم داخل ساک.
وسایل ها رو مرتب گذاشتم.
باورم نمیشد خودم داشتم وسایلشو جمع میکردم کہ راهیش کنم!😣
_علے مامان اینا میدونن؟
_آره. ولے اونا خیالشون راحتہ تو اجازه نمیدے کہ برم خبر ندارن کہ...
حرفشو قطع کردم:
_اردلان چے؟ اونم میدونہ؟
سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد.
اخمے کردم و گفتم:
_پس فقط مـݧ نمیدونستم؟😒
چیزے نگفت.
_اسماء جمع کردن وسایل کہ تموم شد پاشو ناهار بریم بیرون.🙂
قبول نکردم:
_امروز خودم برات غذا درست میکنم...🙂
پلہ هارو دوتا یکے رفتم پایین.
بابا رضا طبق معمول داشت اخبار نگاه میکرد.👀
وارد آشپز خونہ شدم مادر علے داشت سبزے پاک میکرد.
_سلام مامان
_اِ سلام دخترم بیدار شدے؟ حالت خوبہ؟🤔
لبخندے زدم و گفتم:
_بلہ خوبم ممنون
ماماݧ ناهار کہ درست نکردید؟🤔
_الان میخواستم پاشم بزارم. شماها هم کہ صبحونہ نخوردید.
_میل نداریم مامان جان
اگہ اجازه بدید من ناهارو درست کنم.
_اسماء جان خودم درست میکنم شما برو استراحت کن
با اصرار هاے مـݧ بالاخره راضے شد.
_خب قورمہ سبزے بزارم؟
_الان نمیپزه کہ
_اشکال نداره یکم دیرتر ناهار میخوریم. علے دوست داره امشبم کہ میخواد بره گفتم براش درست کنم.
مادر علے از جاش بلند شدو اومد سمتم:
_کجا میخواد بره؟😟
واے اصلا حواسم نبود از دهنم پرید.🤦🏻♀
_امم امم هیچ جا مامان.
_خودت گفتے امشب میخواد بره
ابروهامو دادم بالا و گفتم:
_من؟ حتما اشتباه گفتم🙂
خدا فاطمہ رو رسوند..
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 😊☺️
💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_هفتاد_و_چهارم
خدا فاطمہ رو رسوند...
با موهاے بهم ریختہ و چهره ے خواب آلود وارد آشپز خونہ شد.🚶🏻♀
با دیدݧ مـݧ تعجب کرد:
_اِ سلام زنداداش اینجایے تو؟😳
_بہ سلام خانم. ساعت خواب؟🤨
_واے انقد خستہ بودم بیهوش شدم
_باشہ حالا برو دست و صورتتو بشور بیا بہ من کمک کن
با کمک فاطمہ غذا رو گذاشتم. تا آماده شدنش یکے دو ساعت طول میکشید.
علے پیش بابا رضا نشستہ بود.
از پلہ هارفتم بالا. وارد اتاق علے شدم و درو بستم.🚶🏻♀
بہ در تکیہ دادم و نفس عمیقے کشیدم. اتاق بوے علے رو میداد.
میتونست مرحم خوبے باشہ زمانے کہ علے نیست.😢
همہ جا مرتب بود و ساک نظامیش و یک گوشہ ے اتاق گذاشتہ بود.
لباس هاش رو تخت بود.
کنار تخت نشستم و سرمو گذاشتم رو لباس ها چشمامو بستم.
نا خودآگاه یاد اون باز و بند خونے کہ اردلان آورده بود افتادم.
اشک از چشمام جارے شد. قطرات اشک روے لباس ریخت.💦
اشکهامو پاک کردم و چشمامو بستم ، دوست نداشتم بہ چیزے فکر کنم ، بہ یہ خواب طولانے احتیاج داشتم ، کاش میشد بعد از رفتنش بخوابم و ، وقتے کہ اومد بیدار شم.
با صداے بازو بستہ شدن در بہ خودم اومدم.
علے بود:
_اسماء تنها اومدے بالا؟ چرا منو صدا نکردے کہ بیام؟
_آخہ داشتے با بابا رضا حرف میزدے
راستے علے نمیخواے بهشون بگے؟
_الان با بابا رضا حرف زدم و گفتم بهش، بابا زیاد مخالفتے نداره اما مامان، قرار شد بابا با مامان حرف بزنہ.
اسماء خوانواده ے تو چے؟🤔
_خانواده ے من هم وقتے رضایت منو ببینن راضے میشن.🙂
_اسماء بگو بہ جون علے راضے ام😢
از تہ دل راضے بودم ، اما جوابے ندادم ، غذارو بهونہ کردم و بہ سرعت رفتم پایین🏃🏻♀
مادر علے یہ گوشہ نشستہ بود داشت گریہ میکرد. پس بابا رضا بهش گفتہ بود.😔
با دیدن من از جاش بلند شد و اومد سمتم.
چشماش پر از اشک بود.
دوتا دستش و گذاشت رو بازومو گفت:
_اسماء ، دخترم راستشو بگو تو بہ رفتن علے راضے هستے؟
یاد مامانم وقتے اردلان میخواست بره افتادم، بغضم گرفت سرمو انداختم پایین و گفتم:
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 😊☺️
💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_هفتاد_و_پنجم
بغضم گرفت ، سرمو انداختم پایین و گفتم:
_بلہ😢
پاهاش شل شد و رو زمین نشست.
بر عکس مامان آدم تو دارو صبورے بود و خودخورے میکرد.
دستش و گرفت بہ دیوار و بلند شد و بہ سمت اتاقشون حرکت کرد.🚶🏻♀
خواستم برم دنبالش کہ بابا رضا اشاره کرد کہ نرو.
آهے کشیدم و رفتم بہ سمت آشپز خونہ .غذا آماده بود.
سفره رو آماده کردم و بقیہ رو صدا کردم.
اولین نفر علے بود کہ با ذوق شوق اومد.
بعد هم فاطمہ و بابا رضا.
همہ نشستن.
علے پرسید:
_اِ پس مامان کو؟🤔
بابا رضا از جاش بلند شد و گفت:
_شما غذا رو بکشید من الان صداش میکنم.🚶🏻♂
بعد از چند دقیقہ مادر علے بے حوصلہ اومد و نشست.
غذا هارو کشیدم.
بہ جز علے و فاطمہ کسے دست و دلش بہ غذا نمیرفت.😞
علے متوجہ حالت مادرش شده بود و سعے میکرد با حرفاش مارو بخندونہ...
ساعت ۵ بود گوشے و برداشتم و شماره ے اردلانو گرفتم.
بعد از دومین بوق گوشے برداشت:
_الو
_الو سلام داداش
_بہ اهلا و سهلا کربلایے اسماء خوبے خواهر؟ یہ خبرے چیزے از خودت ندیا من اخبارتو از شوهرت میگیرم.😁
خندیدم و گفتم:
_خوبے داداش ، زهرا خوبہ؟☺️
_الحمدللہ
_داداش میدونے کہ علے امروز داره میره ، میشہ تو قضیہ رو بہ مامان اینا بگے؟🙂
_گفتم اسماء جان
_گفتے؟
_آره خواهر ما ساعت ۸ میایم اونجا براے خدافظے.🙂
آهے کشیدم و گفتم:
_باشہ خدافظ😪👋🏻
ظاهرا من فقط نمیدونستم ، پس واسہ همین بهم زنگ نمیزنن میخوان کہ تا قبل از رفتنش پیش علے باشم.
ساعت بہ سرعت میگذشت.
باگذر زمان و نزدیک شدن بہ ساعت ۸ ،طاقتم کم تر و کم تر میشد.😣
تو دلم آشوب بود و قلبم بہ تپش افتاده بود.
ساعت ۷ و ربع بود. علے پایین پیش مامانش بود.
تو آینہ خودمو نگاه کردم. زیر چشمام گود افتاده بود و رنگ روم پریده بود.😣
لباس هامو عوض کردم و یکم بہ خودم رسیدم.
ساعت ۷ و نیم شد.
علے وارد اتاق شد بہ ساعت نگاهے کرد و بیخیال رو تخت نشست.
میدونستم منتظر بود کہ من بهش بگم پاشو حاضر شو دیره.😞
بغضم گرفتہ بود اما حالا وقتش نبود.
چیزے رو کہ میخواست بشنوه رو گفتم:
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 😊☺️
هدایت شده از 🇵🇸ᴀᴘᴘʟʏ|اپـلای
سلام رفقا . چطورین؟💕🦋
حالا که ۵۰۰ شدیم برنامه ایتی رو براتون میزارم ☺️
فقط اگر این پیام ۵۰ سین بخوره 🌹
@Labkhand_kochak🍃