eitaa logo
. حَنیفـھ☁️ .
3.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
753 ویدیو
5 فایل
__ _ بھ‌توکل‌نام‌اَعظمـت🌿 . رسانہ‌فرهنگی‌/هنرۍحنیفھ . وَ بڪاوید ؛ 🐋| @Haniinfo * نشـرمُحتواهمراھِ‌حفظ‌نشـان‌واره ! بیمه‌شده‌ۍ‌حضـرت‌زهـراۜ . 🤍 .
مشاهده در ایتا
دانلود
@Labkhand_kochak همسایھ‌جانا۷۰۰شدنٺ‌مبارڪ'!🙂☁️
هدایت شده از 🇵🇸ᴀᴘᴘʟʏ|اپـ‌ل‍‌ای
سلام.. یک شماره بین ۱ تا ۱۸ انتخاب کنید و روی پیوند زیر بزنید و ببینید رفیق شهیدتان کیست؟ یک صلوات مهمانش کنید. ۱. digipostal.ir/cofa3zi ۲. digipostal.ir/cmdgvds ۳. digipostal.ir/cu961hs ۴. digipostal.ir/cabb62c ۵. digipostal.ir/c87kide ۶. digipostal.ir/ceiv42d ۷. digipostal.ir/csenas8 ۸. digipostal.ir/cezkkiq ۹. digipostal.ir/c0enl2t ۱۰. digipostal.ir/ck0hv4j ۱۱. digipostal.ir/cfir815 ۱۲. digipostal.ir/cjt5fhz ۱۳. digipostal.ir/cwbze98 ۱۴. digipostal.ir/cwpcc6j ۱۵. digipostal.ir/cjarjqv ۱۶. digipostal.ir/cpexi3q ۱۷. digipostal.ir/cufmm0j ۱۸. digipostal.ir/c3fxydo التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1042088099Ga2fdd4e7e1 لينك گروه یاران امام زمان(عج) پیشنهاد عضویت فقط و فقط برای بچه مذهبی ها⭕️فقط کسانی که امام زمان(عج) را دوست دارن🍃 تازه درست شده و عالی هست
•••{🥀♥️}••• یادے میکنێم از (شهیدمحمدحسین‌محمدخانے) ▪️ شهیدمحمدحسین‌محمدخانے تولد⇦ ۱‌۳‌۶‌۴‌.‌‌‌۴.‌۹‌ شہادت⇦ ۱‌۳‌۹‌۴‌.‌۸.‌۱‌۶‌ محل‌شہادت⇦حلب‌سوریہ آدرس‌مزار‌‌⇦بهشت‌زهراے‌تہران وضعیت‌تاهل⇦متاهل‌بایک‌فرزند • • • محمدحسین از کودکی عاشق مداحی بود. همیشه چیزی به عنوان بلندگو دستش می‌گرفت و بالا و پایین می‌پرید و می‌خواند. کافی بود نوحه یا مداحی‌ای را از جایی بشنود، آن‌قدر آن را تکرار می‌کرد که همه‌اش را حفظ می‌شد. و همین عشق و علاقه، زمینه هیئتی شدنش در جوانی را فراهم کرد.شهید محمد خانی معنقد بود که بچه‌های هیئتی باید ولایت‌پذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت. او با رفتارهای خود هم سعی می‌کرد افراد را طوری تربیت کند که ولایت‌پذیر باشد. محمدحسین چند ماهه بود که عمویش، «ولی‌الله محمدخانی» و سه ساله بود که دایی‌اش، «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند. به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سال‌ها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود. محمدحسین جلوتر از همه نیروها بود، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود، همانطور به صورت نیم خیز، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند، در همین حال ترکشی به پشت سرش اصابت کرده و در اثر آن به شهادت می رسد. دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
هدایت شده از 🇵🇸ᴀᴘᴘʟʏ|اپـ‌ل‍‌ای
میخوام یه لیست همسایہ ها درست کنم ↯ @Labkhand_kochak کسانے که میخوان همسایه بشن حتما ۴۰۰+ باشن 😅
بسیجۍسھمش‌دویدن‌پابھ‌پاے‌انقلاب‌اسٺ'!✨ دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
💌=> به نام خدا، به یاد خدا، برای خدا  «ن وَالْقَلْمِ وَ ما يَسْطُرُون: به قلم سوگند و به آنچه با قلم مى‌نويسد». آن اندازه مهم بود که به نامش قسم خوردند.🤓✏️ 💡• نخستین دوره داستان‌نویسی مجموعه جنت امکان آموختن شما را با پایین‌ترین هزینه‌ی ممکن برای بانوان توان‌گر ایجاد کرده تا شاهد رشد و پیشرفت‌تان باشیم.😎👌🏻 👩‍🏫|| برگزاری این دوره با خانم بختیاری، استادی مقبول صورت می‌گیرد. 💷~| با پرداخت هر ماه تنها ۴۵ هزارتومان. 💎~| ظرفیت بسیار محدود است‌. 📚×| افرادی دوست دارند که داستانی، شعری، یا حتی کتابی بنویسند، ولی هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنند. چرا؟ آن‌ها از آغاز کردن می‌ترسند! 🔴+| هیچ‌وقت برای شروع دیر نیست.پس حالا که این فرصت فراهم شده زود اقدام کن که زمان داره از دست می‌ره.😱⏳👇🏻 📍=| اگر علاقه‌مند به شرکت هستید به آیدی زیر پیام دهید. 💭⇨ @Janat_writer_admin 🌿💚| کسانی‌ که به دلیل شرایط اقتصادی نمی‌توانند در دوره شرکت کنند به آیدی زیر پیام‌ دهند. 💭⇨ @the_writer 📚|| لینک اصلی جنت 💭⇨ @Janat_writer
هرکه تو را نشناخت؛ از پایانِ دنیا سخن گفت :)💙 دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
شهیدان را فقط شهیدان میشناسند(: دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
‌ اوسْت‌ادامہِ‌دھَـندهِ‌ۍ‌مَسیٖرِڪربَلا تاپَرچَمۍڪہِ‌بِسپارَدبہ‌دسْت‌صاحِب‌الْزَمان دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
لطف اࢪباب به نوڪࢪ چه زياد است♥️ زیاد! دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
حَقـٰاڪِه‌باتـوپیـرشُدَن‌آرزوۍ‌مـٰاست! دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
حالمان‌حال‌خوشے‌نیست‌بیااےجانا زندگے‌بے‌تو‌دگرسخت‌ونفس‌گیرشده...!" دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
شبتون بخیر رفقا🖐🏻✨
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
♥️🖤 هر شب که میشه.. با خودمون فکر کنیم.. امروز چند تا کار واسه خود خدا کردیم... 1؟؟2؟؟4؟؟ هر روز رو جوری زندگی کنیم.. که انگار اخرین روز عمرمونه ! نشه یه وقت چشم به هم بزنیم و .. بگیم.. ای وای.. عمرم تموم شد و هیچ کاری نکردم♥️🌿 کی میدونه فردا کی زندس؟؟ حلال کنین رفقا♥️🌿 شب خوش @Hlifmaghar313
🌵💔 🌵تب شبانه . ویویی 🌵چنلمه: @HeremDefender ادمین تبادلات میخوای پی ✔️ باعث بالا رفتن آمار چنلت میشه🦕☄ ج‌ج پی 🎗 انواع بنر واسه کانالت می خوای بیا پی بدون اینکه پول بگیرم 🔥☝️🏿 استیکر ساده میسازم پی 🌵💔 https://eitaa.com/Ejfagjo
بسم‌اللّہ‌الرحمن‌الرحیم..🌸
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
هدایت شده از  . حَنیفـھ☁️ .
عضواےجدید خیلی خوش‌اومدید✨
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ سرمو دور خونہ چرخوندم نہ علے بود نہ مامان باباش.😟 _داداش پس بقیہ کوشن؟ علے کو؟😢 چیزے نگفت و با دست بہ سمت بالا اشاره کرد. ‌_اتاقشہ‌؟🤔 _آره بدو بدو پلہ ها رو رفتم بالا🏃🏻‍♀ بہ این فکر میکردم کہ چقدر تغییر کرده؟ حتما ریشهاش بلند شده و صورتش مثل اردلان سوختہ. رسیدم بہ دم اتاقش. گلو زیر چادرم قایم کردم و در زدم. جواب نداد. یہ صداهایے شنیدم. درو باز کردم. پدر و مادر علے و فاطمہ خودشونو انداختہ بودن رو یہ جعبہ و گریہ میکردن.😭 فاطمہ با دیدن من اومد جلو بغلم کرد. حالم دست خودم نبود معنے این رفتاراشونو نمیفهمیدم. سرمو دور اتاق چرخوندم اما علے رو ندیدم.😟 فاطمہ رو از خودم جدا کردم و پرسیدم: _علے کو؟؟؟ علی؟؟؟ گریہ ے همہ شدت گرفت. رفتم جلوتر. بابا رضا از رو جعبہ بلند شد و نگاهم کرد. یک قسمت از جعبہ معلوم بود یہ نفر خوابیده بود توش.کم کم داشتم میفهمیدم چے شده.😢💔 خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد.🥀 بابا رضا فاطمہ و مامان معصومہ رو بہ زور برد بیرون. مامان معصومہ کہ بلند شد علیمو دیدم. آروم خوابیده بود و اطرافش پر از گل یاس بود.🌷 کنارش نشستم و تکونش دادم: _علے؟؟ پاشو الان وقت خوابہ مگہ؟؟ میدونم خستہ اے عزیزم.🙂 اما پاشو یہ بار نگاهم کن دوباره بخواب. قول میدم تا خودت بیدار نشدے بیدارت نکنم. قول میدم. اِ علے پاشو دیگہ، قهر میکنما😢 چرا تو دهنت پنبہ گذاشتے؟؟ لبات چرا کبوده؟؟ مواظب خودت نبودے؟؟ تو مگہ بہ من قول ندادے مواظب خودت باشے؟؟😢 دستے بہ ریشهاش کشیدم: _نگاه کن چقد لاغر شدے. ریشاتم بلند شده. تو کہ هیچ وقت دوست نداشتے ریشات انقد بلند بشہ. عیبے نداره خودم برات کوتاهشون میکنم. تو فقط پاشو. بیا من دستاتو میگیرم کمکت میکنم.🙂 علے دستهات کو؟؟جاشون گذاشتے؟؟ عیبے نداره پاشو.😢 پیشونیشو بوسیدم و گفتم: _نگاه کن همیشہ تو پیشونے منو میبوسیدے حالا من بوسیدمش.🙂 علے چرا جوابمو نمیدے؟ قهرے باهام؟ بہ خدا وقتے نبودے کم گریہ کردم.😢 پاشو بریم خونہ ے ما ببین عکستو کشیدما. وسایل خونمونو هم خریدم. باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جان.🙃 اِ الان اشکام جارے میشہ ها. تو کہ دوست ندارے اشکامو ببینے؟😢 علے دارے نگرانم میکنیا پاشو دیگہ تو کہ انقد خوابت سنگین نبود.😣 کم کم بہ خودم اومد. چشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جارے میشد.😭 _علے نکنہ...نکنہ زدے زیر قولت؟ رفتے پیش مصطفے؟😢 حالا دیگہ داد میزدم و اشک میریختم.😭 _علے؟ پاشو. قرارمون این نبود بے معرفت. تو بہ من قول دادے.😭 محکم چند بار زدم تو صورتم. نہ دارم خواب میبینم، هنوز از خواب بیدار نشدم. سرمو گذاشتم رو پاهاش: 🍓