eitaa logo
. حَنیفـھ☁️ .
3.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
753 ویدیو
5 فایل
__ _ بھ‌توکل‌نام‌اَعظمـت🌿 . رسانہ‌فرهنگی‌/هنرۍحنیفھ . وَ بڪاوید ؛ 🐋| @Haniinfo * نشـرمُحتواهمراھِ‌حفظ‌نشـان‌واره ! بیمه‌شده‌ۍ‌حضـرت‌زهـراۜ . 🤍 .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از "دختران مهدوی"
تو مترو نشستی رو صندلی.... یه خانم یا آقایی میاد روبه روی شما می ایسته... شما بلند میشی و جاتو میدی بهش... از این کار میتونی اهداف مختلفی داشته باشی .. حالا یا مبارزه باهوای نفس یا خدمت به خلق الله .. خادمی عباد الله.. خانم یا آقایی که جاتو دادی بهش از این لطف شما احساس شرمندگی میکنن ... شرمنده میشن وقتی میبینن شما ایستادی و اون جای شما نشسته ... خودشو به شما مدیون میدونه و هی تشکر میکنه... .... خیییلی وقته..... دادن که .... نه . . . " جاشونو" ندادن ما بشینیم" " " دادن ما " بایستیم" ماچیکارمیکنیم؟ مگه خدا نگفته "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" ؟! ؟! داریم جلوی چشم کسانی که بخاطر ما دادن میکنیم ...
هدایت شده از پیشاهنگ
بعضی چیزا اصلا به مذهبی بودن و نبودن ربطی نداره🤦🏻‍♀ نماز نمیخونی میگی مذهبی نیستۍ :/ قران نمیخونی میگی مذهبی نیستۍ ؟ با حجاب نیستی چون مذهبی نیستۍ ؟ اینا هیچ ربطی به مذهبی بودن و نبودن نداره ربطش به مسلمون بودنِ نڪنہ مسلمونم نیستی؟ 🙂
انسان بخاطر معشوق می‌دود، هرچقدر معشوق عظیم‌تر و ارزنده‌تر باشد ناچار حرکت و کوشش‌اش و در نتیجه سودِ او زیادتر خواهد شد. ✅ ‌آیت الله علی صفائی حائری 📚 کتاب رشد | 🌱| دختران‌مہدوی|ʏᴀssʙᴀɴᴏᴏ
@shened دختران مهدوی حمایت میکنن؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ بصیرتی و بسیار زیبای «رفیق شهیدم» منم علی لندی، منم حسین فهمیده یک دهه‌هشتادی، که حاج قاسمُ دیده حتما این نماهنگ رو با بچه‌ها ببینید حتی اگه ۱۰ بار هم ببینید باز خیلی تأثیرگذاره و جذاب 🎤با نوای: حاج ابوذر روحی و۱۱۰ نفر از بچه‌های دهه هشتادی و دهه نودی
هدایت شده از 🇵🇸ᴀᴘᴘʟʏ|اپـ‌ل‍‌ای
همسایه ها ۲۰ فرشته بدین 🌈
هدایت شده از فاطمه زهرا آبکار|زندگی موفق
یه فاتحه ک چیزی نمیشه
هدایت شده از 💄آرایشی ارگانیک🍀
خب خب میخوام لیست درست کنم نه مثل قبل از اونا فقط 3 چنل فور میکردن:)! اگه مایل همسایگی هستین این پیامو در چنلتون فور کنین:)! امارتون مهم نیست:)!
هدایت شده از  . حَنیفـھ☁️ .
بسم‌اللّہ‌الرحمن‌الرحیم
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
بھ‌نام‌حضرٺ‌دوسٺ، ڪھ‌هرچہ‌داریم‌ازاوست..:)🌿 صبحٺون‌بخیررفقا..'🌸
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ وقتے رسیدم خونہ هوا تقریبا تاریک شده بود.🌃 گل ها رو گذاشتم داخل گلدون روے میزم. فضاے اتاق و بوے گل یاس برداشتہ بود. پنجره ے اتاقو باز کردم نسیم خنکے وارد اتاق شد و عطر گلها رو بیشتر تو فضا پخش کرد. یاد حرف علے موقع رفتن افتادم. گل یاس داخل کاسہ ے آب و بو کردو گفت: _اسماء بوے تورو میده.☺️ لبخند عمیقے روے لبام نشست.🙃 ساعت ۱۰ بود و دیدار آخر من با ماه و آخرین شب نبودن علے.🤩 روبروے پنجره نشستم. هوا ابرے بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو ببینم. با خودم گفتم: _عیبے نداره فردا کہ اومد بهش میگم. بارون نم نم شروع کرد بہ باریدن. نفس عمیقے کشیدم بوے خاک هایے کہ بارون خیسشون کرده بود استشمام کردم. پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم. تو این یک هفتہ هر شب خوابهاے آشفتہ میدیدم. نفس راحتے کشیدمو با خودم گفتم امشب دیگہ راحت میخوابم. تو فکر فردا و اومدن علے و اینکہ وقتے دیدمش میخوام چیکار کنم و چے بگم بودم کہ چشمام گرم شد و خوابم برد.😴 نزدیک اذان صبح با صداے جیغ بلندے از خواب بیدار شدم. تمام تنم عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریہ کردم. نمیدونستم چہ خوابے دیدم ولے دائم اسم علے رو صدا میکردم. مامان و بابا با سرعت اومدن تو اتاق. مامان تکونم میداد و صدام میکرد. نمیتونستم جواب بدم. فقط اسم علے رو میبردم. بابا یہ لیوان آب آورد و مےپاشید رو صورتم. یکدفعہ بہ خودم اومدم. مامان از نگرانے رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلے عرق کرده بود.😥 ماماݧ دستم رو گرفت : _اسماء مادر باز هم خواب دیدی؟؟؟😢 سرمو بہ نشونہ ے تایید تکون دادم و نفس عمیقے کشیدم. صداے اذان تو خونہ پخش شد. بلند شدم آبے بہ دست و صورتم زدم و وضو گرفتم. بارون نم نم دیشب شدید شده بود و رعد و برق هم همراهش بود.⚡️ چادر نمازم رو سر کردم و نمازم و خوندم. بعد از نماز مثل علے تسبیحات حضرت زهرا رو با دست گفتم.📿 بارون همینطور شدید تر میشد و صداے رعد و برقم بیشتر.⚡️ دستمو بردم سمت گردنم و گردنبندے کہ علے برام گرفتہ بود گرفتم دستم و نگاهش کردم.👀 یکدفعہ بغضم گرفت و شروع کردم بہ گریہ کردن.😭 گوشیم زنگ خورد. اشکهامو پاک کردم و گوشیمو برداشتم. یعنے کے میتونست باشہ ایـݧ موقع صب؟؟؟ حتما علے😍 گوشے و سریع جواب دادم. 🍓
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ گوشے رو سریع جواب دادم. _الو؟؟ ‌_الو سلام بفرمایید. _سلام خوبے اسماء؟ اردلانم _اِ سلام داداش ممنونم شماخوبید؟؟ چرا صداتون گرفتہ؟😥 _هیچے یکم سرماخوردم. زنگ زدم بگم من با علے یکے دو ساعت دیگہ پرواز داریم بہ سمت تهران _اِ شما هم میاید؟ الان کجایید؟🤔 _آره ایندفعہ زودتر برمیگرم. الان دمشقیم. _علے خودش کجاست چرا زنگ نزد؟ _علے نمیتونہ حرف بزنہ. فعلا من باید برم. خدافظ. _مواظب خودتون باشید خدافظ.👋🏻 پوووفے کردم و گوشے رو انداختم رو تخت. بہ انگشتر عقیقے کہ اردلان برامون از سوریہ آورده بود نگاه کردم.💍 خیلے دوسش داشتم چون علے خیلے دوسش داشت. ساعت ۶ بود. یک ساعتے خوابیدم.😴 وقتے بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس هاے جدیدے رو کہ دیشب آماده کرده بودم و پوشیدم یکم بہ خودم رسیدم و روسریمو بہ سبک لبنانے بستم.🧕🏻 یکمے از عطر علے رو زدم و حلقم و تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردم. پشتش رو کہ اسم خودم و علے و تاریخ عقدمون تو حرم رو نوشتہ بودیم نگاه کردم.👀 لبخندے زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم. تصویرے رو کہ کشیده بودم رو لولہ کردم و با پاپیون بستمش.🎀 اردلان دوباره زنگ زد و گفت کہ بریم خونہ ے علے اینا میرن اونجا. گل هاے یاسو از تو گلدون برداشتم. چادرم رو سر کردم و تو آینہ نگاه کردم. الان علے منو میدید دستش و میذاشت رو قلبش و میگفت: _اسماء واے قلبم خندیدم و از اتاق خارج شدم.🚶🏻‍♀ مامان و بابا یک گوشہ نشستہ بودن و با اخم بہ تلوزیون نگاه میکردن. _اِ مامان شما آماده نیستین؟ الان اونا میرسن. مامان کہ حرفے نزد. بابا برگشت سمتم. لبخند تلخے زدو گفت: _تو برو دخترم ما هم میایم🙂 تعجب کردم: _چیزے شده بابا😳 _نہ دخترم یکم با مادرت بحثمون شده.🙂 ‌_باشہ من رفتم پس شما هم زود بیاید. مامان جان حالا دامادت هیچے پسرتم هستاااا. با سرعت پلہ ها رو رفتم پایین سوار ماشین شدم و حرکت کردم. 🚗 با سرعت خیلے زیاد رانندگے میکردم کہ سریع برسم خونہ ے علے اینا. بعد از یک ربع رسیدم. ماشین رو پارک کردم و دوییدم.🏃🏻‍♀ در خونہ باز بود. پس اومده بودن. یہ عالمہ کفش جلوے در بود.😟 زیر لب غر میزدم و وارد خونہ شدم: اینا دیگہ کین؟؟حتما دوستاشن دیگہ. اه دیر رسیدم‌. الان علے ناراحت میشه.😞 وارد خونہ شدم. همہ ے دوستاے علے بودن. با دیدن من همہ سکوت کردن. اردلان اومد جلو. ریشهاش بلند شده بود. چهرش خیلے خستہ بود. دوییدم سمتشو بغلش کردم. سرمو دور خونہ چرخوندم نہ علے بود نہ مامان باباش.😟 _داداش پس بقیہ کوشن؟علے کو؟😢 🍓
کسب و کار خودتو رو راه بنداز... http://eitaa.com/jahesh_kasbokar_mahdi_yaran
هدایت شده از  در سمت توام 🕊
🚌خیلی از زنای فرانسوی دیگه جرئت سوار شدن توی اتوبوس رو ندارن🤭 میدونی چرا؟ چون میترسن از ازار اذیت و دست درازی🔞 جالبه امار گرفتن ۱۰۰درصده زنایی که توی پاریس هستن توی اتوبوس مورده ازاره جنسی قرار گرفتن😐 یعنی از دم همشوووون اون وقت هنوزم بعضیا میگن غربیا چشم و دل سیرن😏 میدونی چیه؟ این ادما یا عقلشون ضعیفه یا خودشونو میزنن به اون راه که این حرفو میزنن خدایی که ادم رو افرید خیلی بهتر از خودش صلاحشو میفمید...ولی خب بعضیا باید سرشون به سنگ بخوره تا اینو بفهمن🤕 منکه هرچی اینارو میبینم بیشتر عاشق دینمون و دستورای پر از فایده و حکمتش میشم💞 شمام همین حس رو دارین؟☺️ خداروشکر که دیندار شدیم و خیلی از رنج های بی فایده رو لازم نیس تحمل کنیم اگرم رنجی تحمل کنیم الحمدلله پر از پاداش و منفعته😊✌️ ⚠️:جمله ی اول توییت چند روز پیش رییس جمهور فرانسه بود 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ ➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
هدایت شده از 🇵🇸ᴀᴘᴘʟʏ|اپـ‌ل‍‌ای
🚶🏻‍♂️🕳 طࢪف‌میشینہ‌بااعضاےخانواده‌ ماهواره‌نگاه‌میکنہ‌😏بعد‌اون‌طࢪف‌خونہ،تابلو‌زدھ:" یامھدۍادرڪنے" 🖐🏻 امام‌زمان‌بہ‌خاطرتویڪی‌هم‌کہ‌شده‌ ظهورمیڪنہ
هدایت شده از 🇵🇸ᴀᴘᴘʟʏ|اپـ‌ل‍‌ای
۳ فرشته تا برنامه چت ساز فیک 😍🌹
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
دور و برموݩ رو نگاه ڪنیــم👀 توی این کارهای روزانہ کہ انجام میدیم! کدوم کارها مورد پسند خداســت؟! کدوم کارها باعث شادی دݪ اهی بیت و خدا میـشــــہ؟! بہ اون ڪارا دقت بیشترے کنیم و پرورششوݩ بدیم🙃🌱